دسترسی سریع به موضوعات اشعار
نام تو علی است
بر دور تو ماه تاب باید بخورد
بر صورت تو نقاب باید بخورد
هفتاد و دو صفحه عشق امضاش تویی
انگشت تو بر کتاب باید بخورد
خورشید روی نیزه
بین بازوهای بابا تاب بازی میکند
کودکی که با پدر در خواب بازی میکند
میپرد از خواب میبیند که رویا دیده است
مینشیند با دوچشمش آب بازی میکند
دل سنگی
اینجا همه یک دل اند، دل اما سنگ
پر کرده تمام دستهاشان را سنگ
تفریح بزرگ و کوچک شهر یکی است
بر بام و گذر نشانه گیری با سنگ
تکبیر غزل
مینوشم امشب واژهها را از سبویت
پر میشود جام عطش از آبرویت
سجادهات پهن است در محراب، حالا
تر میشود ابیات از آب وضویت