دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
سوزیم به یاد لب عطشان حسین

 

ماییم مدام دیده گریان حسین

 سوزیم به یاد لب عطشان حسین

 

پروا نبُوَد ز نار نیران، ما را

 داریم چو ما دست به دامان حسین

نظام هستی

ای جسم میان بوریا پیچیده!

خورشید ز برج خاک و خون تابیده

 

پاشید ز هم نظام هستی چون دید

اعضای تو از تیغ ز هم پاشیده

 

سوز عطش

از سوز عطش، سوخت پر و بال حسین

کس نیست جز او با خبر از حال حسین

 

ترسم ز عطش یکی یکی جان بدهند

ای آب! برس به داد اطفال حسین

 

بین الحرمین

دل بستنِ بر حسین دِین است مرا

پرداخت دِین، فرض عین است مرا

 

با داغ حسین و یاد غم‌های حسن

امّید دو بین الحرمین است مرا

 

پیکر مجروح

ای دوست! فغان و شیونم را بنگر

آثار جفای دشمنم را بنگر

 

ای پیکر مجروح ز صدها شمشیر!

برخیز و جراحات تنم را بنگر

 

 

غم اکبر

رفتم من و از داغ تو دل خون گردد

زینب به طواف کشته‌ها چون گردد؟

 

سخت است غم اکبر و منعش نکنید

لیلی گر از این واقعه مجنون گردد

 

 

تاریخ غم

ای دشمن و دوست، بهره‌ور از کرمت!

تجدید شده دوباره تاریخ غمت

 

گردید سر تو سنگ‌باران در شام

در کرببلا گلوله‌باران، حرمت

 

لاله‌کاری

آن روز که روز فتنه‌باری شده بود

در کرببلا چه روزگاری شده بود!

 

از خون شهیدانِ به خون خفته‌ی عشق

سرتاسر دشت، لاله‌کاری شده بود

 

میعاد

 

آن روز که تشنه رو به میعاد کنم

از تشنگی حسین، فریاد کنم

 

هر روز به خاک قبر من آب زنید

تا باز از آن تشنه‌جگر یاد کنم

مصباح هدی

سرچشمه‌ی خیر و برکات است حسین

معراج صلواه‌ و صلوات است حسین

 

فرمود نبی: نوشته بر ساقه‌ی عرش

مصباح هدی، فُلک نجات است حسین

 

زیارت کربلا

دیدم به طواف مرقد دوست

آلوده‌تری ز من نباشد

 

بالای سرش نماز خواندم

آن جا که سری به تن نباشد

 

عنایت

مولای خوب من! به بد من نظر مکن

زین در مرا به در مکن و دربه‌در مکن

 

ای نظرهً رحیمه فروغ نگاه تو!

بر نوکرت به جز به عنایت، نظر مکن

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×