دسترسی سریع به موضوعات اشعار
مصیبت ورود
چون تازه شد مصیبتشان از ورود شام
از شهر شام، خاست عیان، رستخیز عام
ناکرده فرق، آل علی را ز مشرکان
افتاده اهل شهر، در اندیشههای خام
تندباد حادثه
چون راهشان به معرکهی کربلا فتاد
گردون به فکر وقعهی روز جزا فتاد
اجزای چرخِ منتظَم از یکدگر گسیخت
اعضای خاکِ مُتّصل از هم جدا فتاد
قیامت موعود
افتاد شامگه به کنار افق، نگون
خور، چون سر بریده از این طشتِ واژگون
افکنْد چرخ، مغفر زرّین و از شفق
در خون کشید، دامن خفتانِ نیلگون
بهار گلشن دین
چون شد بساط آل نبی در زمانه، طی
آمد بهار گلشن دین را، زمانِ دی
یثرب به باد رفت، به تعمیر مُلک شام
بطحا خراب شد، به تمنّای مُلک ری
دادخواه شافع
ترسم دمی که پرسش این ماجرا شود
دامان رحمت از کف مردم، رها شود
ترسم که در شفاعت امّت به روز حشر
خاموش از این گناه، لب انبیا شود