به گزارش «پایگاه تخصصی امام حسین علیهالسلام»، «وقتی صدای مقتلخوانی روز عاشورا را شنیدم دلم لرزید. تا قبل از آن، آنقدر تفکرات وهابیت در ذهنم رخنه کرده بود که با اینکه بر حق بودن حرفهای همسرم در مورد تشیع را قبول داشتم اما نمیتوانستم آنها را بپذیرم تا اینکه آن نوای آسمانی به گوشم رسید و انگار خدا درهای معرفتش را به روی دلم باز کرد.»
این حرفهای «سیتیورده الجنه» اندونزیایی است؛ زنی که همسرش شیعه شد و از او نیز خواست مذهب تشیع را انتخاب کند. او ابتدا این موضوع را قبول نمیکرد ولی در نهایت پذیرفت. شاید زمانی که به عنوان مربی، دین وهابیت را تبلیغ میکرد، هیچوقت تصور نمیکرد که بخواهد روزی از شیعیان شود اما حالا بعد از گذشت چند سال از شیعه شدنش معتقد است آرامشی نصیبش شده که حاضر نیست آن را با چیزی عوض کند و خودش را مدیون امام حسین علیهالسلام میداند. شوهرش (احمد مرزوقی) هم حرفهای جالبی برای گفتن دارد. او که این روزها مشغول تحصیل در سطح ۴ حوزه است، خدا را شکر میکند که شیعه است. هر دو لهجه شیرینی دارند و نکتههای شیرینتری را برای ما روایت میکنند. گفتگوی خبرنگاران عقیق و آیه را با این خانواده مسلمان بخوانید:
* آقای مرزوقی! چه شد که سر از ایران و شهر قم و حوزه درآوردید؟
من در دانشگاه ابنسعود شهر جاکارتای اندونزی تحصیل میکردم. ورود به این دانشگاه خیلی سخت بود و من در رشته تخصصی زبان عربی درس میخواندم. آن زمان مذهب من شافعی بود اما علاقه زیادی به خواندن کتابهای مختلف در مورد تشیع داشتم و همیشه کنجکاو بودم بدانم این مذهب چه حرفی برای گفتن دارد. همان زمان بود که با امام خمینی و کتابهایشان آشنا شدم. مطالعه کتابهای ایشان در ذهنم جرقهای زد تا بیشتر در مورد مذهب تشیع بدانم. از همان زمان شروع به تحقیق در مورد تفاوت شیعه و سنی کردم.
* آن زمان هنوز ازدواج نکرده بودید؟
خیر، وقتی ازدواج کردم هم هنوز شیعه نشده بودم اما تمایل زیادی به این مذهب پیداکرده بودم و در این زمینه خیلی مطالعه میکردم.
* خانم الجنه! شما زمانی که با همسرتان ازدواج کردید میدانستید که ایشان میخواهند شیعه شوند؟
نه، اصلاً نمیدانستم. آن زمان که شوهرم در دانشگاه درس میخواند و مطالعات خود را در مورد مذهب تشیع آغاز کرده بود، من در دبیرستانی تحصیل میکردم که وهابیها در آن نفوذ زیادی داشتند و هرروز کلاسهای مختلفی را برایمان میگذاشتند که یکی از آنها «حلقههای معرفت» بود. من توسط معلمانم جذب این حلقهها شدم. چند ماهی گذشت و تأثیر این آموزشها در من آنقدر زیاد شده بود که به یک وهابی تمامعیار تبدیل شدم.
سیدی را در دستگاه گذاشتم و به آن گوش دادم. صدای مقتلخوانی روز عاشورا بود. نمیدانم آن روز چه اتفاقی افتاد و در دلم چه گذشت اما انگار خدا درهای دلم را باز کرد.
* پس با این تفاوت تفکر چطور با آقای مرزوقی ازدواج کردید؟
من اصلاً یکبار هم احمد را ندیده بودم. چون آن زمان غرق تفکرات وهابیت بودم. در وهابیت قوانین و مسائل خاصی وجود دارد که از دین اسلام فراتر میروند. یکی از این قوانین این بود که زن و مرد قبل از آنکه خطبه عقد بینشان جاری شود، حق ندارند همدیگر را ببینند. من او را ندیده بودم.
* پس با این حساب حتماً بعد از ازدواج اتفاقات جالبی در زندگیتان افتاد؟ شما با دو عقیده کاملاً متفاوت چطور باهم کنار آمدید؟
کمی که از ازدواجمان گذشت تازه فهمیدم که احمد به مذهب تشیع علاقه دارد و در حال مطالعات گسترده است. او هم متوجه شده بود که من به تسنن افراطی یعنی همان وهابیت گرایش پیدا کردهام. خانواده من از این موضوع یعنی گرایشم به وهابیت احساس خطر میکردند. پسرخالهام که از دوستان احمد بود از او خواست فکری به حال من بکند. چون وهابیها همهچیز را حرام میدانند؛ وجود تلویزیون در خانه، کار کردن در مناصب دولتی و خیلی چیزهای دیگر. طبیعی بود که بین ما اختلافات زیادی به وجود بیاید. کمی که از ازدواجمان گذشت شوهرم گفت میخواهد شیعه شود. حالا خودتان تصور کنید منِ وهابی افراطی با یک شوهر شیعه آنهم با تبلیغات منفیای که وهابیت در مورد شیعه انجام میدادند واقعاً نمیدانستم چهکار کنم.
* تبلیغات منفی وهابیت علیه شیعیان چطور انجام میشد؟
به هر روشی که فکرش را بکنید. با دروغ، تهمت و افترا. مثلاً در جلساتشان میگفتند شیعیان قرآنشان با مسلمانان دیگر فرق دارد. یادم هست یکبار در یک سخنرانی کتاب «مفاتیحالجنان» را نشان دادند و گفتند این قرآن شیعیان است!
* آقای مرزوقی! شما با این حساب نگران نبودید که اگر شیعه شوید بلایی سرتان بیاورند؟
نه، اصلاً نگران نبودم. البته مردم تقصیری ندارند. چون اخباری که از ایران در اندونزی به گوش مسلمانان میرسانند خلاف واقع و دروغ محض است. مثلاً اینطور عنوان میکنند که ایران با صهیونیستها رابطه دوستی پنهانی دارد درحالیکه اینطور نیست. آنها به هر راهی که شده میخواهند شیعیان را بکوبند. البته وظیفه شیعیان در این زمینه سنگین است و کوچکترین کوتاهی در آن عواقب جبرانناپذیری دارد.
* منظورتان از این وظایف سنگین و ضرورت کوتاهی نکردن شیعیان چیست؟
در کشورهای مسلمان مثل اندونزی و مالزی، ایران را به نام یک کشور شیعه و هر ایرانی را یک شیعه میدانند. به همین دلیل وهابیهای افراطی که در سالهای اخیر نفوذشان در اندونزی بیشتر از قبل شده از هر موضوعی علیه شیعیان استفاده میکنند. همین مسئله وظیفه شیعیان را سختتر میکند. شیعیان باید در رفتارشان دقت بیشتری داشته باشند. بزهکاری در هر کشور و ملتی هست اما در اندونزی اینطور علیه شیعیان تبلیغ میشود که همه آنها خلافکارند. متأسفانه بیشتر از ۲۰۰ نفر از ایرانیان بهظاهر شیعه بهدلیل قاچاق مواد مخدر در زندانهای اندونزی به سرمیبرند و چند نفری از آنها به همین جرم اعدام شدهاند. وهابیها دستاویز خوبی برای زیر سؤال بردن شیعیان و تبلیغات منفیشان پیدا کردهاند.
* خانم الجنه! بالاخره تکلیف وهابیت شما و تشیع همسرتان چه شد و به چه نتیجهای رسیدید؟ آنطور که شما از جو خانهتان گفتید حتماً بحث و مشاجره بینتان زیاد اتفاق میافتاد. درست است؟
بله، قهر و دعوا و مشاجره بیشتر از جانب من بود. همسرم من را دعوت به مطالعه میکرد و با استناد به منابع در مورد عقلانیت تشیع ساعتها برایم حرف میزد و با مهربانی از من میخواست با دلم به این حرفها گوش دهم اما من نمیتوانستم بپذیرم. حرفهای همسرم آنقدر منطقی و قابلقبول بود که من هیچ بهانهای برای رد کردنشان نداشتم اما انگار در گوشهایم پنبه کرده بودند.
* این داستان تا چه زمانی ادامه داشت؟
این مسئله همینطور ادامه داشت تا اینکه یک روز همسرم یک سیدی به من داد و از من خواست به آن گوش دهم. به او گفتم محتوای سیدی چیست، که گفت آن را گوش کن. هیچوقت آن روز را از یاد نمیبرم. سیدی را در دستگاه گذاشتم و به آن گوش دادم. صدای مقتلخوانی روز عاشورا بود. نمیدانم آن روز چه اتفاقی افتاد و در دلم چه گذشت اما انگار خدا درهای دلم را باز کرد. من همان زمان بود که بدون هیچ مقاومتی مذهب تشیع را با جان و دل پذیرفتم و از آن روز امام حسین علیهالسلام و زیارت عاشورا به یکی از دلبستگیهایم تبدیل شد. معتقدم اگر امام حسین و کربلا نبود مذهب تشیع اینطور پابرجا باقی نمیماند. به نظر من امام حسین علیهالسلام تنها کلید بیدار کردن دلهای خفته است. آنهمه حرف و دلیل نتوانست مثل مقتلخوانی روز عاشورا اینطور بر دلم تأثیر بگذارد و تردیدم را به یقین تبدیل کند. همسرم نیز میگوید معارف حسینی نقش زیادی در هدایتش داشتهاند. وهابیها امروز متوجه تأثیر عجیب واقعه کربلا روی مسلمانان شدهاند؛ تا جایی که در عاشورای سال گذشته با نفوذی که در حکومت دارند توانستند برگزاری هر نوع مراسم عزاداری امام حسین علیهالسلام توسط شیعیان را ممنوع کنند. وهابیها با چاقو، شمشیر و اسلحه به محافل شیعیان اندونزی حمله میکنند و مانع فعالیت آنها میشوند. این در حالی است که اندونزی کشور آرامی است و مردمش بسیار مهرباناند.
* واکنش خانوادهتان نسبت به تغییر مذهب شما چه بود؟
خانوادهام از تشرف من به مذهب تشیع استقبال کردند؛ بهطوریکه همه اعضای خانوادهام تحت تأثیر این اتفاق معنوی در زندگی من قرار گرفتند و با حرفهای منطقیای که همسرم در مورد تشیع میگفت آنها هم شیعه شدند.
* حتماً دوستان وهابیتان از این تصمیم شما شگفتزده شدند. درست است؟
دقیقاً باید گفت شگفتزده شدند. آنها برخوردهای تند و زننده و غیرانسانیای با من داشتند. چون باور این مسئله برایشان سخت بود. آخر من یکی از عزیزان آنها بودم و بهعنوان مربی وهابیت در برنامههایی که برای کودکان و نوجوانان برگزار میکردند فعالیت میکردم. وقتی متوجه شیعه شدنم شدند جلوی پایم تف میانداختند و به من ناسزا میگفتند و جواب سلامم را نمیدادند.
* از برگزاری کلاسهای وهابیت برای جذب نوجوانان و جوانان در اندونزی گفتید. لطفاً کمی در مورد روشهای آنها توضیح دهید.
وهابیهای افراطی در سالهای اخیر فعالیت گستردهای را برای جذب مسلمانان اهل تسنن در اندونزی انجام دادهاند. جالب است که برای جذب آنها از روشهایی استفاده میکنند که خودشان در جلسات آموزشی از حرام بودن آنها میگویند. برای مثال آنها موسیقی را حرام میدانند اما برای جذب نوجوانان اندونزیایی در برنامههایشان از موسیقیهای آنچنانی استفاده میکنند. آن زمان که من در کلاسهایشان درس میخواندم میگفتند کار کردن در مناصب دولتی حرام است اما حالا بسیاری از همانها در مناصب مختلف دولتی در اندونزی مشغول کارند! روشهای آنها خاص خودشان است. آنها قرآن میخوانند اما آن را به روش خودشان و به نفع خودشان تفسیر میکنند. هزاران بار خدا را شکر میکنم که بهوسیله امام حسین علیهالسلام ما را هدایت کرد.
برگرفته از فرهنگ نیوز