به گزارش کرب و بلا، صبح عاشورا و با قطعی شدن قصد سپاهیان کوفه مبنی بر قتال با امام حسین (ع) و کاروانش، سیدالشهدا (ع) پس از تنظیم صفوف لشکر خویش، بر اسب سوار شده و در برابر دشمن با صدای بلند و رسا، سخنان مفصلی ایراد کرده و حجت را تمام نمودند.
امام حسین (ع) در این احتجاج نسب خود را یادآور شده و چنین فرمودند: مردم! بگویید من چه کسی هستم؟ سپس به خود آیید و خویشتن را ملامت کنید و ببینید آیا قتل من و شکستن حرمتم برای شما جایز است؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم؟ آیا من فرزند وصی و پسرعموی پیامبر شما نیستم؟ مگر من فرزند کسی نیستم که پیش از همه به خدا ایمان آورد و پیش از همه رسالت پیامبر را تصدیق کرد؟
سیدالشهدا (ع) در این هنگام نسبتهای خویشاوندی خود را با افراد سرشناس دیگری از بنیهاشم بازگو کردند که یکی از آنها حمزه سیدالشهد است و ادامه دادند: آیا حمزه سیدالشهدا عموی پدر من نیست؟ آیا جعفر طیار عموی من نیست؟ آیا شما سخن پیامبر را در حق من و برادرم نشنیدهاید که فرمود: این دو، سروران جوانان بهشت هستند؟…»(1)
شیخ صدوق نیز در اهمیت جایگاه و مقام حمزه سیدالشهدا از ثابت بن ابی صفیه، چنین نقل کرده است که روزی علی بن الحسین (ع)، عبیدالله فرزند عباس بن علی را دید و اشک در چشم آن بزرگوار حلقه زد، آنگاه فرمودند: برای پیامبر روزی سختتر از جنگ احد پیش نیامد چرا که در آن روز بود که عمویش حمزه بن عبدالمطلب، اسدالله و اسدالرسول شربت شهادت نوشید و پس از احد سختترین روز برای آن حضرت جنگ موته بود که پسرعمویش جعفر بن ابی طالب را شهید کردند، هر چند که سختتر از روز حسین (ع) پیش نیامده زیرا سی هزار نفر آن بزرگوار را احاطه کرده بودند که همه آنها خود را جزء امت پیامبر (ص) تصور میکردند و همه آنها با ریختن خون فرزند همان پیامبر به پیشگاه خدا تقرب میجستند…»(2)
کلینی نیز در اصول کافی از حبیب بن ثابت کرده است که امام سجاد (ع) فرمود: «لم یدخل الجنّه حَمیّه غیر حمیّه حمزه بن عبدالمطلب و ذلک حین اسلم غضباً للنّبی فی حدیث السلا الّذی اُلقی علی النبی صلی الله علیه و آله» هیچ تعصبی صاحب خود را داخل بهشت نکرد، جز تعصب حمزه بن عبدالمطلب، آنگاه که بچهدان شتری به وسیله مشرکین مکه به سر و صورت پیامبر انداخته شد و حمزه برای دفاع از آن حضرت و دفع شر دشمنان، اسلام را پذیرفت»(3)
پی نوشت:
1ـ تاریخ طبری، ج 7، ص 328/ کامل ابن اثیر، ج 3، ص 287/ ارشاد مفید، ص 234/ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 253 و طبقات ابن سعد
2ـ امالی صدوق، ص 277؛ بحارالأنوار، ج 22، ص 274 و ج 44، ص 298
3ـ اصول کافی، ج 2، ص 308