کرب و بلا: هر حرکت الهی که هدف اصلی آن حفظ مکتب است، نیاز به مقدماتی دارد که در زمان و مکان معینی فراهم می‌گردد و به نتیجه می‌رسد. نهضت تاریخی امام حسین (ع) نیز اگرچه در دهم محرم سال 61 هجری به ثبت رسید، اما اتفاقات بسیاری زمینه‌ساز این رویداد تاریخی بود.

 

مذاکره امام حسین (ع) و حاکم مدینه

یزید پس از مرگ معاویه و رسیدن به حکومت، نامه‌ای به «ولید بن عتبه» -حاکم وقت مدینه- نوشت و از او خواست از مردم مدینه به خصوص حسین بن علی (ع)، عبدالله بن زبیر، عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن عمر بیعت بگیرد.1

هنگامی که فرستاده ولید، پیغام او را به امام رسانید، امام حسین (ع) در حالی که چوب تعلیمی2 رسول خدا را در دست داشت، به همراه سی نفر از جوانان بنی‌هاشم به دارالاماره رفت و آنان را بیرون در نشاند و خود وارد شد. با مشاهده «مروان بن حکم» که تا پیش از این بین او و ولید کینه و نفرت حاکم بود، از حال معاویه خبر گرفت و فرمود: « آیا از حال معاویه به شما خبرى رسیده است؟ ولید آهى کشید و گفت: اى اباعبدالله! وى اکنون طعم مرگ را چشیده است و این نیز نامه امیرالمؤمنین یزید است! امام آیه استرجاع را قرائت فرمود و پرسید: اکنون به چه منظورى مرا خواسته‌اى؟ ولید پاسخ داد: تو را براى بیعت دعوت کردم، اکنون همه مردم با یزید بیعت کرده‌اند!

مطابق نقل شیخ مفید امام (ع) برای اینکه محلس بدون درگیری پایان پذیرد، فرمود: «إِنّی لا أَراکَ تَقْنَعُ بِبَیْعَتی لِیَزیدَ سِرّاً حَتّى أُبایِعَهُ جَهْراً فَیَعْرِفَ النّاسُ»؛ من گمان نمى‌کنم تو به بیعت پنهانى من با یزید قانع باشى، مگر آن که من آشکارا بیعت کنم تا مردم همگى با خبر شوند. پس بگذار صبح شود تا نظرت در این باره مشخص گردد.

مروان که در جلسه حاضر بود، به ولید گفت: به خدا سوگند! اگر حسین هم اکنون از تو جدا شود و بیعت نکند، هرگز چنین فرصتى، به چنگ نخواهى آورد، مگر آن که کشتار فراوانى میان شما اتّفاق افتد. جلوى او را بگیر و مگذار از نزد تو بیرون رود، تا بیعت کند و گرنه گردنش را بزن!3

امام رو به مروان کرد و فرمود: واى بر تو اى پسر زرقاء! تو فرمان کشتن مرا مى‌دهى؟ به خدا سوگند دروغ مى‌گویى! به خدا سوگند! اگر کسى از مردم چنین اراده‌اى کند، قبل از آن که بتواند کارى کند، زمین را از خونش سیراب مى‌کنم؛ اکنون اگر راست مى‌گویى، بیا تهدید خود را عملى کن و گردنم را بزن!3  همراهان امام با شنیدن سخنان ایشان، قصد ورود به دارالاماره را داشتند که با مخالفت امام مواجه و از آنجا خارج شدند.4

 

احتجاج امام حسین (ع) بر حقانیت خاندان وحی

آنگاه امام با صراحت وارد بحث شد و خطاب به ولید بن عتبه فرمود: ما از خاندان نبوت و معدن رسالت و جایگاه رفت و آمد فرشتگان و محل نزول رحمت الهى مى‌باشیم. خداوند اسلام را با ما آغاز کرد و با ما پایان برد. در حالى که یزید مردى است که آشکارا مرتکب فسق و فجور مى‌شود. بنابراین، هرگز شخصى مانند من با مردى همانند وى بیعت نخواهد کرد! ولى به هر حال بگذار صبح شود و به انتظار بمانیم و ببینیم کدام یک از ما به خلافت و بیعت شایسته تریم.5

 

فرداى آن روز، امام براى شنیدن خبرها، از منزل بیرون آمد؛ در بین راه با مروان بن حکم برخورد کرد. مروان گفت: اى اباعبدالله! نصیحتى به تو مى‌کنم؛ از من بشنو که خیر و صلاح تو در آن است! امام فرمود: بگو تا بشنوم! مروان گفت: پیشنهاد مى‌کنم با امیرالمؤمنین یزید بیعت کنى که براى دین و دنیاى تو سودمندتر است!

امام در پاسخ فرمود: واى بر تو! مرا به بیعت با یزید فرا مى‌خوانى، در حالى که وى مردى فاسق است؟! به یقین سخن ناروایى گفتى. البته من تو را براى این گفتار سرزنش نمى‌کنم؛ زیرا تو همان کسى هستى که پیامبر خدا تو را ـ هنگامى که هنوز در صلب پدرت بودی ـ لعنت کرد. به یقین آن کس را که پیامبر خدا لعنت کند، از او جز این انتظار نمى‌رود که مرا به بیعت با یزید فرا خواند. سپس امام فرمود: زمانى که امت اسلامى گرفتار زمامدارى مثل یزید شود، باید فاتحه اسلام را خواند.  اى دشمن خدا! ما اهل بیت رسول خداییم و حق همیشه در میان ماست و زبان ما جز به حق سخن نمى‌گوید. من خود از پیامبر خدا شنیدم که مى‌فرمود: خلافت بر دودمان ابوسفیان و بر آزادشدگان به دست پیامبر و فرزندان آنها حرام است.

مروان با شنیدن این سخن به خشم آمد و گفت: من هرگز تو را رها نخواهم کرد، مگر آن که با یزید بن معاویه بیعت کنى! شما خاندان ابوتراب کینه فرزندان ابوسفیان را در دل دارید، و البتّه جا دارد که با آنها دشمن باشید و آنان نیز با شما دشمنى ورزند. امام فرمود: واى بر تو اى مروان! از من دور شو که تو پلیدى و ما از اهل بیت طهارتیم. به خاطر همه آنچه که از رسول خدا ناخشنودى، تو را به عذاب الهى بشارت مى‌دهم؛ در آن روز که در محضر پروردگارت و جدم رسول خدا درباره حق من و یزید از تو سؤال خواهد کرد. مروان ساکت شد و با خشم و غضب از امام جدا شد و به نزد ولید رفت و آنچه را که از امام شنیده بود، براى وى بازگو کرد.7

مطابق نقل ابن شهر آشوب، وقتى یزید از ماجرای سهل انگاری ولید در بیعت گرفتن از امام حسین (ع) باخبر شد، بلافاصله ولید را از فرمانروایى مدینه برکنار و مروان را به جاى وى منصوب کرد.8

 

شبی که سیداشهدا (ع) کنار مزار رسول خدا بیتوته کرد

عصر روز بعد از ملاقات امام (ع) با ولید، حاکم مدینه ماموران خود را به منزل حضرت فرستاد تا پاسخ را دریافت کنند. امام حسین (ع) آن شب را هم مهلت خواست که با موافقت عوامل حکومتی همراه بود. امام همان شب ـ یعنی شب یکشنبه، دو شب مانده از ماه رجب ـ مدینه را به قصد مکه ترک کرد.9

امام حسین (ع) پیش از خروج از مدینه، برای وداع کنار مزار رسول خدا (ص) و مادر و برادر بزرگوارش حاضر شد و از دست قوم ظالم و جهل مردم شکایت کرد. 10 طبق نقل برحی دیگر از منابع، جضرت پیش از خروج از مدینه، دو شب متوالی کنار قبر رسول خدا (ص) بیتوته کردند. 11

امام در دومین شب حضور کنار مزار رسول خدا به خواب رفت و در این هنگام جدشان را ملاقات نمود. پیامبر ایشان را در آغوش کشیده و به سینه چسباندند و سپس چشم مبارک حضرت را بوسیدند و فرمودند: «پدرم به فدایت؛ تو را به زودی در میان امتی که امید شفاعت از من دارند، آغشته به خون می‌بینم؛ اما هیچ نفعی نزد خدا ندارند. پسر جانم تو به نزد پدر، مادر و برادرت می‌آیی که همه مشتاق تو هستند و بدان که در بهشت درجاتی داری که بدون شهادت به آنها نمی‌رسی.12 امام بسیار گریست و سپس به خانه بازگشت  و خواب خود را برای اهل بیت خود و بنی عبدالمطلب بازگو کردند.

 

امام حسین (ع) شبانگاه بیست و هشتم رجب و به نقلی سوم شعبان سال 60 هجری به همراه 82 نفر از اهل بیت و یارانش از مدینه خارج شد. در این سفر به جز محمد بن حنفیه بیشتر خویشاوندان امام حسین(ع) از جمله فرزندان، برادران، خواهران و برادرزاده‌های آن حضرت(ع)، ایشان را در این سفر همراهی می‌کردند. علاوه بر بنی هاشم، 21 نفر از یاران امام حسین(ع) نیز با ایشان در این سفر همراه شده بودند.13

و اینچنین حرکتی تاریخی علیه ظلم و فساد حاکمان اسلامی برای زنده نگه‌داشتن دین خدا و امانت فرستاده او آغاز شد.

 

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی‌نوشت‌ها:

1- خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (ع)، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبه المفید، بی تا، ج1، ص180.

2- دره چوب دستی کوتاهی بوده که معمولا خلفا آن را در دست می‌گرفتند و از شئون ظاهری آنها محسوب می‌شد و شاید بتوان معادل آن را در فارسی «چوب تعلیمی» معنا کرد.

3- ارشاد مفید، ص 374 و تاریخ طبرى، ج 4، ص 251.

4- فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 18 و مقتل الحسین خوارزمى، ج 1، ص 184.

5- امالى صدوق، ص 130 و بحارالانوار، ج 44، ص 312.

6- فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 23-24؛ مقتل الحسین خوارزمى، ج 1، ص 184-185 / بحارالانوار، ج 44، ص 326

7- فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 24-25؛ مقتل الحسین خوارزمى، ج 1، ص 185.

8- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 96.

9- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967، ج5، ص341. / شیخ مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، ج2، ص34.

10- خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبه المفید، بی تا، ج1، ص187. 

11- کوفی، ابن اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ج5، ص18-19.   

12- خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبه المفید، بی تا، ج1، ص186-187.

13- دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات رضی، 1368ش، ص228.