حجت الاسلام حائری زاده در مورد نوع مواجهه امام کاظم علیهالسلام با مردم و امامت و زعامت آن امام بزرگوار بر این عقیده است که: در روایت داریم که هارون از امام کاظم سوال کرد ای پسر رسول خدا ما این همه پول خرج میکنیم و زحمت میکشیم و تبلیغات میکنیم ولی باز هم مردم شما را دوست دارند که فرزندان پیامبر هستید. هر چه ما تبلیغات را بیشتر میکنیم باز هم نتیجه برعکس است و مردم شما را دوست دارند و ما بنی عباس را دوست ندارند. حضرت فرمود میدانید علت چیست؟ «اَنَا اِمامُ الْقُلُوبِ وَ اَنْتَ اِمامُ الْجُسُومِ» فرق تو و من این است که من بر دلهای مردم حکومت میکنم اما تو و امثال تو که به ظلم مسند حکومت را اشغال کردهاید بر جسمهای مردم حکومت میکنید و حال آنکه ما آل الله بر قلوب مردم حکومت میکنیم. خدا ذهنها را به سوی ما بر میگرداند. فرق تو و ما این است. اگر انسان این مسئله را بفهمد خیلی خوب است.
وی در مورد اهتمام امام کاظم (ع) به وحدت مذاهب اسلامی به یکی از یاران حضرت اشاره کرده و گفت: افرادی بودند که به اذن امام کاظم در دستگاه حکومت وارد میشدند. یکی از آنها علیبنیقطین بود. او نفوذی حضرت در سیستم حکومتی هارون الرشید بود. حضرت به او فرمودند سه قول به من بده و من هم تضمینی به تو میدهم. سه قولی که تو باید به من بدهی این است که اولا وقتی وارد سیستم حکومتی میشوی هر کاری که شیعیان ما دارند در قبال آنها کوتاهی نکن. دوم اینکه برای شیعیان ما عزت و احترام قائل شو و سوم اینکه من به تو قول میدهم که هرگز کسی به تو متعرض نشود، با شمشیر کشته نشوی، خدا به تو نظر و عنایت کند، زندانی نشوی و هیچ وقت تنگ دست نشوی.
در روایت داریم که هارون از امام کاظم سوال کرد ای پسر رسول خدا ما این همه پول خرج میکنیم و زحمت میکشیم و تبلیغات میکنیم ولی باز هم مردم شما را دوست دارند که فرزندان پیامبر هستید. هر چه ما تبلیغات را بیشتر میکنیم باز هم نتیجه برعکس است و مردم شما را دوست دارند و ما بنی عباس را دوست ندارند. حضرت فرمود میدانید علت چیست؟ «اَنَا اِمامُ الْقُلُوبِ وَ اَنْتَ اِمامُ الْجُسُومِ».
وی ادامه داد: علیبنیقطین وارد دستگاه حکومت شد. در روایت داریم که امام کاظم به او فرمودند تا اطلاع ثانوی وضوی خود را مانند اهل سنت بگیر. بعد از مدتها حضرت به او فرمود مانند شیعهها وضو بگیر. علیبنیقطین از حضرت علت را جویا شد و حضرت فرمود یک عده آدمهای مذبذب و سخن چین تو را زیر نظر داشتند و گفته بودند تنها جایی که میتوان یقین کرد علیبنیقطین شیعه است یا اهل سنت، وضوی اوست. از نماز هم نمیتوان فهمید چرا که در بین اهل سنت مالکیها با دست باز نماز میخوانند. لذا این روایت لزوم توجه به مسئله تقیه و عدم دامن زدن به اختلافات میان مذاهب اسلامی را نشان میدهد و اهل بیت هم بر این موضوع تاکید داشتند.
این کارشناس دینی در مورد زندگی و سیره شخصی امام کاظم (ع) گفت: در حالات امام موسیبنجعفر داریم که «الَّذِی کَانَ یُحْیِی اللَّیْلَ بِالسَّهَرِ إِلَی السَّحَرِ» امام کاظم آن شخصیتی است که یکی از برنامههای زندگی ایشان شب زنده داری بود. کسی که پیرو موسیبنجعفر است باید اهل سحر باشد. روایت میفرماید «شیعتنا یَنامُونَ اَوّلَ اللَّیلِ» شیعیان ما اول شب میخوابند. باید شب زودتر خوابید تا بتوان سحر را درک کرد. حضرت فرمود «لَیْسَ منا مَنْ لَمْ یُصَلِّ صَلَاهَ اللَّیْلِ» از ما نیست آن کسی که اهل نماز شب نباشد.
وی با اشاره به روایتی از امام کاظم (ع) در این خصوص گفت: امام کاظم در مورد نظم زندگی و تقسیم بندی زمان طول روز فرمودند «إِجْتَهِدُوا فی أَنْ یکُونَ زَمانُکُمْ أَرْبَعَ ساعات: ساعَهً لِمُناجاهِ اللهِ، وَساعَهً لاِمْرِالْمَعاشِ، وَساعَهً لِمُعاشَرَهِ الاْخْوانِ والثِّقاهِ الَّذینَ یعَرِّفُونَکُمْ عُیوبَکُمْ وَیخَلِّصُونَ لَکُمْ فِی الْباطِنِ، وَساعَهً تَخْلُونَ فیها لِلَذّاتِکُمْ فی غَیرِ مُحَرَّم وَبِهذِهِ السّاعَهِ تَقْدِروُنَ عَلَی الثَّلاثِ ساعات.» یعنی بکوشید که اوقات شبانه روز شما چهار قسمت باشد اول قسمتی برای مناجات با خدا، دوم قسمتی برای تهیه معاش، سوم قسمتی برای معاشرت با برادران و افراد مورد اعتماد که عیبهای شما را به شما میفهمانند و در دل به شما اخلاص میورزند، چهارم و قسمتی را هم در آن خلوت میکنید برای درک لذتهای حلال و تفریحات سالم و به وسیله انجام این قسمت است که بر انجامِ وظایف آن سه قسمت دیگر توانا میشوید.
وی در پایان گفت: یک عالم سنی به نام الگنجی شافعی در مطالب السؤل میگوید که هر موقع کارد به استخوان من میرسید و از همه جا ناامید میشدم به حرم موسیبنجعفر میرفتم و عرض حاجت میکردم. خودش میگوید «کراماته تحار منه العقول» یعنی موسیبنجعفر آنقدر کرامت دارد که عقول آدمیان مبهوت میشود.
یک عالم سنی به نام الگنجی شافعی در مطالب السؤل میگوید که هر موقع کارد به استخوان من میرسید و از همه جا ناامید میشدم به حرم موسیبنجعفر میرفتم و عرض حاجت میکردم. خودش میگوید «کراماته تحار منه العقول» یعنی موسیبنجعفر آنقدر کرامت دارد که عقول آدمیان مبهوت میشود.
حجت الاسلام میرزا محمدی نیز در مورد شرایط حاکم بر دوران امام کاظم (ع) اظهار داشت: امام باقر (ع) و امام صادق (ع) از انقراض بنی امیه و تاسیس بنی عباس به احسن وجه استفاده کردند و توانستند هزاران شاگرد تربیت کنند. اما وقتی نوبت به موسیبنجعفر رسید، ورق برگشت. وقتی دشمن دید از دو امام در ملاعام در مسجد و در ملاقاتهای عمومی و خصوصی بیش از شصت هزار حدیث نقل کردهاند، لذا گفتند اگر امام را رها کنیم ریشه این حکومت زده شده است. دائما حضرت را از مدینه به عراق و شام و بغداد تبعید میکردند. در روایت آمده است که با امام کاری کردند که موسیبنجعفر مدتها در بیابانهای شهر شام و در غار با لباس مبدل و چهره بدلی زندگی میکردند که کسی امام را نشناسد. این روایت مورد اشاره رهبر انقلاب نیز بوده است.
وی افزود: بارها «ینتقل من سجن الی سجن» از این زندان به آن زندان منتقل میکردند. از هفت تا چهارده سال در مورد زندانی شدن امام نقل شده است. این کارشناس دینی ادامه داد: فردی یهودی را به عنوان زندانبان حضرت انتخاب کردند. سندیبنشاهک زندانبان حضرت شد. روایت شده بچههای سندیبنشاهک از روزنه زندان به حضرت نگاه میکردند در حالی که امام در سجده بودند و بسیار نحیف شده بودند. یک لحظه امام از روزنه در به بچههای سندی نگاه کرد از همین فرد یهودی یک نوهای به دنیا آمد که از اعلام تشیع شد. لذا امام بخواهد دستگیری کند از یهودی هم دستگیری میکند.
وی افزود: در دوره امام کاظم (ع) از آل ابی طالب هر کسی که میتوانست قیام کرد و تنها فرد مهمی که قیام نکرد امام موسیبنجعفر بود. امام کاظم بخشی از سناریوی امامت شیعه است چرا که یک سری کارهای بر زمین مانده دارد و یک سری کار برای امام بعدی. اگر قیام میکرد و کشته میشد دستاوردی به همراه نداشت و حضرت به اندازهای نیرو نداشت که بتواند مقابل هارون بایستد.
وی ادامه داد: راهبردی که حضرت استفاده کرد این بود که سازمان وکالتی تشکیل دادند که از شیعیان خمس میگیرند. عمده شروع مسئله خمس از زمان امام کاظم است. حضرت این وجوهات را به صرّه تبدیل میکردند. این مسئله در کتب اهل سنت هم آمده است. کیسههای طلا دویست تا چهارصد سکهای، که روایت شده «إَذَا أَعطَی المَرء فَقَد استَغنَی» به هر کسی میداد، آن طرف بی نیاز میشد. این یک استراتژی بود. هارون هم به این مسئله اشاره کرده بود که عجیب است برای اینها خراج میآید و ما دو خلافت داریم!
در روایت آمده است که با امام کاری کردند که موسیبنجعفر مدتها در بیابانهای شهر شام و در غار با لباس مبدل و چهره بدلی زندگی میکردند که کسی امام را نشناسد.
این کارشناس دینی در پایان گفت: حضرت، شیعیان را دسته بندی کرده بودند. حضرت این مبالغ را بخشی به فقرا میدادند و بخشی به بغداد یا مدینه سرازیر میشد. حضرت اگر کوچک ترین موضع گیری سیاسی و نظامی میکرد کشته میشد. کمک امام تنها به شیعیان نبود، ابن حجر مکی میگوید «یدعی بباب قضا حوائج المومنین ای اهل سنه» لذا سنیها هم به حضرت باب الحوائج میگویند.
فرزاد جهانبین عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد درباره نقش امام موسی کاظم (ع) در گسترش معارف شیعی گفت: در زمان امام کاظم (ع) جریانهای فکری مختلفی در جامعه حضور داشتند که از جمله این جریانها میتوان به دو جریان، معتزله و اهل حدیث اشاره کرد.
وی ادامه داد: جریان معتزله تاکید افراطی به عقل داشتند و به نحو افراط در توجیه و تحلیل عقلی مسائل دینی اقدام میکردند. در مقابل، اهل حدیث هم با تاکیدی که صرفا بر احادیث داشتند، دچار اعوجاجاتی شدند و نتوانستند مسائل عمده را حل بکنند. در عین حالی که بعضا گرفتار احادیث جعلی هم شدند. لذا مسائل مختلفی در این کشاکش مطرح شد که از جمله اینها مبحث توحید و صفات الهی بود.
وی افزود: امام کاظم در واقع تلاش کردند شاگردانی را تربیت کنند که هم به دفاع عقلانی از دین و عقاید مذهب شیعه بپردازند و هم اینکه در ارتباط با قرآن و جایگاه قرآن و همچنین جایگاه احادیث نبوی و ائمه اطهار (ع) در کنار قرآن برای تفسیر آنچه که در قرآن است یک نگاه کامل و همه بعدی داشته باشند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: امام کاظم (ع) در زمینه احادیث تلاش کردند که دامنه احادیث را از احادیثی که از فرهنگ یهودی در بین مسلمین نفوذ کرده بود و یا به خاطر رسوخ دنیاطلبی و تفسیر انحرافی از دین که به تحکیم پایههای حکومت اموی جعل شده بود، اینها را کنار بگذارند و همچنین تلاش کردند نوعی معنویت را در دوری از صحنههای واقعی سیاسی و اجتماعی معنی بکنند؛ آنها را هم کنار بگذارند و بتوانند یک نگاه کامل از اسلام و مسائل اسلامی ارائه بکنند.
جهانبین افزود: به عنوان نمونه اهل حدیث به روایتی تمسک میکردند که عنوان آن حدیث نزول خداوند به آسمان دنیا بود. این روایت از ابوهریره نقل شده بود که خدای متعال هر شب در یک سوم باقیمانده شب به آسمان دنیا فرود میآید.
امام کاظم در واقع تلاش کردند شاگردانی را تربیت کنند که هم به دفاع عقلانی از دین و عقاید مذهب شیعه بپردازند و هم اینکه در ارتباط با قرآن و جایگاه قرآن و همچنین جایگاه احادیث نبوی و ائمه اطهار (ع) در کنار قرآن برای تفسیر آنچه که در قرآن است یک نگاه کامل و همه بعدی داشته باشند.
وی یادآور شد: پذیرش و قبول این روایت مستلزم تشبیه است و اینکه خداوند از مکانی به مکان دیگری جابهجا میشود به عنوان نمونه احمدبنحنبل که از اهل حدیث است این مطلب را تعدیل کرد و مطرح کرد که خداوند عرشی دارد و در عرش خود نشسته و این عرش حدی ندارد. او به حد خودش دانا است و خداوند حرکت میکند و سخن میگوید و نگاه میکند و معتقد بود که در آن نشیمنگاه خدا به اندازه چهار انگشت جای خالی وجود دارد که محل نشستن رسول خداست.
جهانبین تصریح کرد: این روایات بر اساس روایات تحریف شدهای بود که به دست مردم رسیده بود. اما امام کاظم (ع) تلاش کردند که اینها را اصلاح کنند. لذا ایشان فرمودند که خدای متعال نه نزول میکند و نه احتیاج به نزول دارد. در نظر او قُرب و بُعد یکی است. برای او دوری و نزدیکی معنیای ندارد و به عبارتی تلاش کردند یک نگاه درست از این مسئله و مسائلی از این دست را ارائه کنند. لذا این نکته بسیار مهمی بود که در بحث تلاشهایی که ایشان در تحکیم مبانی شیعی در بحثهای کلامی و اعتقادی انجام دادند، قابل ارائه است.
این استاد دانشگاه در مورد دلایل زندانی شدن امام موسی کاظم (ع) توسط خلیفه عباسی هم گفت: در زمان امام موسی کاظم (ع) مسئله مهمی که وجود دارد سختیهای خاصی است که برای شیعیان به وجود آمد. از جمله یکی از دلایل این فشار هم حرکتهای اعتراضی متعددی بود که از ناحیه شیعیان و علویان به خلفای عباسی صورت گرفت.
وی ادامه داد: از جمله قیام حسینبنعلی که به شهید فخر معروف است در زمان حکومت هادی عباسی، جنبش یحیی، ادریس که فرزندان عبدالله بودند؛ در زمان هارون، به وقوع پیوست. به هر حال همه اینها باعث شده بود که فشار به شیعیان و علویان بیشتر شود. در این شرایط بهترین کاری که میشد کرد، تقیه بوده و امام (ع) در سایه این تقیه برای حفظ و تشکل شیعه تلاش کردند.
این پژوهشگر معارف دینی تصریح کرد: اما این مسئله به معنای این نیست که امام کاظم (ع) از جهت سیاسی اقدامی نکردند بلکه حضرت، هم جریان وکالت را تقویت و تشدید کردند و هم در حالت ضمنی و خفا از حرکتهایی که علیه حکومت انجام میشد حمایت کردند. امام کاظم تلاش میکردند این جریانها را رهبری کنند و همه این اقدامات موجب شد که ایشان تحت نظر قرار بگیرند و به صورت چندباره و متعدد به زندان بیفتند که آخرین بار آن از سال 179 تا 183 هجری قمری بود که حدود 5 سال ایشان در زندان بودند و نهایتا هم با همین زندان به شهادت رسیدند.