زینب سلام الله علیها بانویی که نه تنها در زنان، بلکه در مردان عالم، کمتر نظیرش را میتوان دید. توانا بانویی که عالیترین نمونه از شهامت و دلیری، دانش و بینش، کفایت و خردمندی، قدرت روحی و تشخیص موقعیت بوده و هر وظیفهای از وظایف گوناگون اجتماعی را که به عهده گرفت، به خوبی انجام داد. در ادامه مجموعه اشعار آئینی ویژه شهادت حضرت زینب (س) را با هم میخوانیم:
مجید تال
با دست بسته هست، ولی دست بسته نیست
زینب سرش شکسته، ولی سرشکسته نیست!
هر چند سربه زیر... ولی سرفراز بود
زینب قیام کرده، چون از پا نشسته نیست
زینب اسیر نیست، دو عالم اسیر اوست!
او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست
رنج سفر، خطر، غم بازار، چشم شوم
داغ سه ساله دیده، ولی باز خسته نیست
حتی اگر به صورت او سنگ میخورد
هیهات! بند معجرش از هم گسسته نیست
محمدعلی بیابانی
هی داد میزنیم که از تو نشانه نیست
یک روز میرسی تو و جای بهانه نیست
یا عرض حاجت است، و یا که شکایت است
آقا ببخش اگر غزلم عاشقانه نیست
خوشحالم از فراق تو شعری سرودم و
تاریخ ماندگاری آن جاودانه نیست
ما را به بام خود بنشان که بدون تو
در هیچ جا نشانهای از آب و دانه نیست
گفتم بیا به خانه قلبم؛ تو آمدی...
تو آمدی ولی کسی انگار خانه نیست
با تیغ روزگار چه بهتر جدا شود
وقتی سرم طفیلی این آستانه نیست
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
دیگر زیاد بر لبمان این ترانه نیست
جز در غم کمان شدن عمه زینبت
خون اشکهای جاری تو بی کرانه نیست
مرد از غم نمردن در ماتم حسین
بر پیکرش بگو که رد تازیانه نیست
مرضیه عاطفی
حرامی دید آشوب تو را چشم ترَت را نه
تحمل میکنم اما وداعِ آخرت را نه
لباست کهنه پیراهن٬ تحمل میکنم باشد
ولی ای عشق غارت کردن انگشترت را نه
غریبی تو را شاید دهَم دست فراموشی
هجوم و ازدحام شمرها دور و برت را نه
فراموشم شود گاهی لبان تشنهات اما
به روی خاکهای داغِ صحرا پیکرت را نه
اسارت شاید از یادم رود! یک عمر باورکن؛
به دختر بچهها طرز نگاه دخترت را نه
نبودی و به شهر شام بی انصافها بردند
زنان خویش را در پرده اما خواهرت را نه
بیادم هست گفتی: زینبم آسوده خاطر باش
سرم را میدهم اما نخی از معجرت را نه!
مرتضی امیری اسفندقه
حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی
حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی
غریب تا که نمانَد حسینِ بیعباس
به جای خواهری آنجا برادری کردی
گذشتی از همه چیزت به پای عشق حسین
چه خواهری تو؟ برادر! که مادری کردی
تو خواهری و برادر، تو مادری و پدر
تو راه بودی و رهرو، تو رهبری کردی
پس از حسین، چه بر تو گذشت؟ وارث درد!
به خون نشستی و در خون شناوری کردی
به روی نیزه سرِ آفتاب را دیدی
ولی شکست نخوردی و سروری کردی
چه زخمها که نزد خطبهات به خفاشان
زبان گشودی و روشن سخنوری کردی
زبان نبود، خود ذوالفقار مولا بود
سخن درست بگویم، تو حیدری کردی
تویی مفسر آن رستخیز ناگاهان
یگانه قاصد امت! پیمبری کردی
بدل به آینه شد خاک کربلا با تو
تو کیمیاگری و کیمیاگری کردی
من از کجا و غزل گفتن از غم تو کجا؟
تو ای بزرگ! خودت ذرهپروری کردی
قاسم صرافان
طبق فتوای تو در عشق نمازیست خمیده
سجده در دین تو بوسه است به رگهای بریده
پشت در، فرق پدر، تشت و جگر، دلبر بی سر
چار نوبت شدهای در گذر عمر، شهیده
غلامرضا سازگار
ای زینب ای که بیتو حقیقت زبان نداشت
خون آبرو، محبت و ایثار، جان نداشت
آگاه بود عشق که بی تو غریب بود
اقرار داشت صبر، که بی تو توان نداشت
در پهندشت حادثه با وسعت زمان
دنیا، سراغ چون تو زنی قهرمان نداشت
یک روز بود و این همه داغ، ای امام صبر
پیغمبری به سختی تو امتحان نداشت
گر پای صبر و همت تو در میان نبود
اسلام جز به گوشه عزلت مکان نداشت...
روزی به زیر سایه پیغمبر خدای
روزی به جز سر شهدا سایهبان نداشت؟
محمل درست در وسط نیزهدارها
یک ذره رحم در دل خود ساربان نداشت
زینب اگر نبود، شجاعت یتیم بود
زینب اگر نبود، شهامت روان نداشت
زینب اگر نبود، وفا سرشکسته بود
زینب اگر نبود، تن عشق جان نداشت
زینب اگر کمر به اسارت نبسته بود
آزادی این چنین شرف جاودان نداشت
«میثم» هماره تا که به لب داشت صحبتی
حرفی به جز مناقب این خاندان نداشت
احمد علوی
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
صبرش امان حوصلهها را بریده بود
وقتی که از حوالی میدان گذشته بود
باران اشک بود و عطش شعله میکشید
آب از سر تمام بیابان گذشته بود
آتش، گرفته بود و سر از پا نمیشناخت
از خیمههای بی سر و سامان گذشته بود...
اما هنوز آتش در را به یاد داشت
آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود
میدید آیه آیه آن زیر دست و پاست
کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود
یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت
عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود
زینب هزار بار خودش هم شهید شد
از بس که از کنار شهیدان گذشته بود
بر صفحههای سرخ مقاتل نوشتهاند
این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود