در بین جامعه مداحان و ذاکران اهلبیت علیهمالسلام، برخی چهرهها هستند که واقعا متمایز از دیگران هستند و الا باید پس از خاموش شدن صدایشان فراموش شوند.
خصوصیات اخلاقی، تقوا و اخلاص و دستگیری مردم از امور است که محمدعلی علامه را از دیگران متمایز کرده است.
او شعر هم میسرود و متخلص به «علامه» بود. در اواخر سال 1304 ه.ش در شهر تهران در محله دروازه دولاب متولد شد.
نام پدرش احمد بود و خانوادهای مذهبی داشت.
در بین عوام و خواص، شهرت و مقبولیت شایانی داشت اما بیش از آنکه او را یک شاعر بشناسند، به عنوان یک ذاکر مخلص آستان حضرت سیدالشهدا علیهالسلام میشناختند. نوای گرم و دلنشین او در هیئتهای قدیمی تهران مانند پیر عطا و صنف بزازان بارها و سالها طنینانداز بوده است.
«هدیه مور»، نام دیوان اشعار ایشان است که در زمان حیاتش با مقدمههای دو خطیب اهل منبر، محمدتقی فلسفی و سید حسن افتخارزاده چند بار به دست چاپ سپرده شده است.
کتابی با نام «خاطرات 60 سال خدمتگزاری در آستان اهل بیت (ع)» نیز عنوان خاطرات و داستانهای ایشان در مسیر نوکری است.
عاقبت این پیرغلام دلسوخته، در تاریخ 1380/7/16 ه.ش درگذشت و در صحن حرم حضرت عبدالعظیم (ع) (باغ طوطی) مدفون شد.
در کنار علقمه، سروی ز پا افتاده است؟
یا گلی از گلشن آل عبا افتاده است؟
در فضای رزمگاه نینوا با شور و آه
ناله جانسوز «ادرک یا اخا» افتاده است
از نوای جانگداز ساقی لبتشنگان
لرزه بر اندام شاه نینوا افتاده است
شه، سوار اسب شد با سر به میدان روی کرد
تا ببیند جسم عباسش کجا افتاده است
ناگهان از صدر زین، افکنْد خود را بر زمین
دید «بسم الله» از قرآن، جدا افتاده است
پاره قرآن ببوسید و پی اصلش دوید
مصحف ناطق، کجا یا رب! ز پا افتاده است؟
تا کنار نهر علقم، بوی عباسش کشید
دید بر خاک سیه، صاحبلوا افتاده است
کرده در دریای خون، ماه بنیهاشم افول
تشنهلب، سقای دشت کربلا افتاده است
دست خود را بر کمر بگْرفت و آهی برکشید
گفت: پشت من ز هجرانت، دوتا افتاده است
خیز و بر پا کن لوا، آبی رسان اندر حرم
از چه رو بر خاک، این قد رسا افتاده است؟
بهر آبی در حرم، طفلان من در انتظار
از عطش بنْگر چه شوری، خیمهها افتاده است!
هر چه شه نالید، عباسش ز لب، لب برنداشت
دید مرغ روح او، سوی سما افتاده است
گفت پس جسم برادر را برم در خیمهگه
دید هر عضوی ز اعضایش، سوا افتاده است
شد به سوی خیمه با پای پیاده، رهسپار
در حرم، شه دید افغان و نوا افتاده است
جمله میگفتند: سقا، ای پدر جان! دیر کرد
بر سر عموی ما، بابا! چها افتاده است؟
حال زینب را مگو «علامه»! از شه، چون شنید
دست عباس علمدارش، جدا افتاده است
خرمدل! آن که رفت به بستان کربلا
بهر طواف قبر شهیدان کربلا
از بهر عاشقان خدا در ره وصال
جولانگهی است عرصه جولان کربلا
خوش گلشنی است گلشن کرببلا که هست
رنگین ز خون پاک جوانان کربلا
ازخط سبز و سرخ جوانان گلعذار
خوش جلوهگاه گشته گلستان کربلا
شبل رسول، نجل بتول، اکبر جوان
سرو قدش فتاده به میدان کربلا
شش ماهه طفل اصغر شیرین شیرخوار
حلقش دریده گشته ز پیکان کربلا
نور دو چشم فاطمه، خون خدا، حسین
عریان و بیکفن به بیابان کربلا
با آن که آب، مهریه مادرش بُدی
لب تشنه جان سپرد به جانان کربلا
نی از خدایْ شرم نمودند نز رسول
بر نی زدند اختر تابان کربلا
بردند سوی شام بلا، کوفیان دون
از کینه، کودکان نواخوان کربلا
یارب! به حق ختم رسل، هادی سبل!
یارب! به حق کشته عطشان کربلا!
«علامه» را و جمع محبان هشت و چار
هر ساله کن نصیب، گلستان کربلا
برای مشاهده بیش از 6500 شعر عاشورایی از بیش از 1100 شاعر به بخش اشعار سایت کربوبلا مراجعه کنید.