سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به «شهریار» در سال 1285 ه.ش در تبریز متولد شد.

مسقط الرأس اصلی خانواده او قریه خشگناب بوده؛ علوم ابتدایی را نزد پدرش حاج میر آقا بهجت تبریزی که در تبریز وکیل بود، آموخت.

پس از پایان سیکل در تبریز، برای ادامه تحصیل راهی تهران شد و در مدرسه دارالفنون و پس از آن در رشته پزشکی ادامه تحصیل داد. چند ماهی پیش از گرفتن مدرک دکتری، ترک تحصیل کرد.

پس از سفر چهارساله که برای کار به خراسان رفته بود، به تهران بازگشت. در ‌سال 1315 ه.ش در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. دانشگاه تبریز دکترای افتخاری دانشکده ادبیات تبریز را به وی اعطا نمود.

«کلیات دیوان شهریار»، به صورت تک جلد و دو جلدی بارها چاپ شده است و کامل‌ترینش گویا در 3 مجلد است.

وی در روزهای آخر عمر در بیمارستان مهر تهران بستری شد و عاقبت در 27 شهریور 1367 ه.ش در همان جا درگذشت. پیکرش پس از تشییع و راهی تبریز شدن، در مقبره‌الشعرا به خاک آرمید. چندی است، روز درگذشت او را روز شعر و ادب نامیده‌اند.

او غزلی مشهور در حال و هوای حرکت کاروان حسینی به سمت کربلای معلی با ردیف «دارد حسین» دارد که به بهانه سالروز درگذشت او از نظر می‌گذرانیم.

چه بسا شاعران دیگری هم بر این بحر و ردیف و قافیه شعر دارند که دو تن از آنان باز همشهریان شهریارند؛ ذهنی تبریزی و حبیب چایچیان «حسان». ابیاتی از هر یک در ادامه آمده است:

 

شهریار/ کاروان کربلا[1]

شیعیان! دیگر هوای نینوا دارد، حسین

روی دل با کاروان کربلا دارد، حسین

 

از حریم کعبه جدش به اشکی شُست، دست

مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد، حسین

 

می‌بَرد در کربلا، هفتاد و دو ذبح عظیم

بیش از این‌ها حُرمت کوی منا دارد، حسین

 

پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست

اشک و آه عالمی هم در قفا دارد، حسین

 

بس که محمل‌ها رَود، منزل به منزل با شتاب

کس نمی‌داند عروسی یا عزا دارد، حسین

 

رَخت و دیباج حرم، چون گل به تاراجش بَرَند

تا به جایی که کفن از بوریا دارد، حسین

 

بُردن اهل حرم، دستور بود و سر غیب

ور نه این بی‌حُرمتی‌ها کی روا دارد، حسین؟

 

سروران، پروانگان شمع رُخسارش ولی

چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد، حسین

 

او وفای عهد را با سر کند سودا، ولی

خون به دل از کوفیان بی‌وفا دارد، حسین

 

دشمنانش بی‌امان و دوستانش بی‌وفا

با کدامین سر کند؟ مشکل دو تا دارد، حسین

 

آب را با دشمنان تشنه قسمت می‌کند

عزت و آزادگی بین تا کجا دارد، حسین

 

دشمنش هم آب می‌بندد به روی اهل‌بیت

داوری بین با چه قومی بی‌حیا دارد، حسین

 

ساز عشق است و به دل، هر زخم پیکان، زخمه‌ای

گوش کن عالم پُر از شور و نوا دارد، حسین

 

دست آخر کز همه بیگانه شد، دیدم هنوز

با دم خنجر، نگاهی آشنا دارد، حسین

 

شمر گوید، گوش کردم تا چه خواهد از خدا

جای نفرین هم به لب، دیدم دعا دارد، حسین

 

اشک خونین گو بیا، بنْشین به چشم «شهریار»

کاندر‌ این گوشه عزایی بی‌ریا دارد، حسین

 

ذهنی/ یکی مأمن[2]

یاد عهد عالم قالوا بلا دارد حسین

از مدینه رو به سوی کربلا دارد حسین

 

بی‌وفا دید آشنایان دیار خویش را
شوق جمعی آشنای باوفا دارد حسین


در دل شب، خائفاً طی مراحل می‌کند
صحبت صیاد و از مرغ قطا دارد حسین


مأمن عالم یکی مأمن به خود جوید ولی
در همه عالم یکی مأمن کجا دارد حسین؟
 

ای خلیل اللَّـه! چه نازی بر مقام کعبه‌ات؟

کربلایی کعبه اهل ولا دارد حسین

 

بهر اثبات حسین است از من و من از حسین
در برش جانی چو شبه مصطفی دارد حسین
 

گر شهیدان را کفن باید لباس خویشتن
از چه رو یارب! کفن از بوریا دارد حسین؟
 

غم مخور «ذهنی»! که ذهنت گشته با غم، غوطه‌ور
در خورش بهر صفا، نور و جلا دارد حسین

 

حسان/ برترین اعجازها[3]

هاله‌ای بر چهره از نور خدا دارد حسین
جلوه هر پنج تن، آل عبا دارد حسین
 

آشنای عشق را بی‌آشنا گفتن خطاست
در غریبی هم هزاران آشنا دارد حسین
 

در هوای کوی وصلش بی‌قراران بی‌شمار
دل مگر کاه است و گویی کهربا دارد حسین
 

معجز قرآن جاویدان، حسین‌بن‌علی است
برترین اعجازها در کربلا دارد حسین
 

خیمه‌گاهش کعبه و آب فراتش زمزم است
قتلگاهی برتر از کوه منا دارد حسین
 

شور شیرین غمش رمز حیات سرمدی است
از سرشک دیدگان، آب بقا دارد حسین
 

تا شفا بخشد روان و جسم هر بیمار را
در حریم وصل خود، خاک شفا دارد حسین
 

حرمت ذبح عظیم کربلا بنگر، «حسان»!
خون‌بهایی هم‌چو ذات کبریا دارد حسین

 

برای مشاهده مجموعه اشعار سید محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) در سایت کرب‌وبلا اینجا و مجموعه اشعار حبیب‌الله چایچیان (حسان) اینجا را کلیک کنید. همچنین می‌توانید برای مشاهده بیش از 6500 شعر عاشورایی از بیش از 1100 شاعر به بخش اشعار سایت کرب‌وبلا مراجعه کنید.


[1] کلیات دیوان شهریار، ج 1، ص 7 ـ 76 (با حذف سه بیت).

[2] صد چمن لاله، ص 80 ـ 79 (با حذف ابیاتی).

[3] ای اشک‌ها بریزید، ص 133.