نغمه دلنشین «الهی بعلیّ» در شبهای قدر مانند گل بر لب هر محب حضرت امیرالمؤمنین، حضرت علی علیهالسلام میشکفد. به راستی آیا گره خوردن شب قدر بلکه شبهای قدر با نام و یاد حضرت علیبنابیطالب (ع) اتفاقی است؟ آیا این امر از سر تصادف است یا نه عین طرحریزی و مشیت پروردگار است که بندگانش در چنین شبهای عزیزی، وقتی به در خانه او میروند و دست به دعا برمیآورند، او را به برترین اولیایش قسم دهند و نیز خدا را به نام کسی بخوانند که نامش از نام خدایش مشتق شده و سیاهپوش عزای استثنای خلقت و شاهکار کائنات یعنی «علی» علیه الصلوه و السلام باشند؟
از سوی دیگر فراموش نکردهایم که ذکر علی را عبادت خواندهاند و این ذکر و یاد یا زمزمه و ترنم در مدیحهخوانی و مرثیهسرایی تبلور ویژهای پیدا میکند.
با این مقدمه چند سطری میخواهیم دو قصیده علوی را که بر یک سیاق هستند؛ یعنی دارای یک وزن و یک ردیف و قافیهاند، از نظر بگذرانیم. این دو شعر از دو شاعر معاصر ذیل است:
- ابوالحسن ورزی
- سید رضا مؤید
شخصیت اول متولد 1293 ه.ش و متوفی 1373 ه.ش و شاعر و غزلسراست و شخصیت دوم متولد 1321 ه.ش است که در قید حیات است. شاعر اول اهل تهران و شاعر دوم اهل مشهد است. اشعار هر یک از این دو شاعر در چندین مجلد به چاپ رسیده ولی کلیات هیچکدام هنوز منتشر نشده است.
رویکرد شعر اول، فقط مدح و منقبت است حال آن که رویکرد شعر دوم، مرثیه را نیز شامل میشود و گریز به کربلا هم دارد:
سوگند میدهم به جگر گوشهات حسین!
ما را ببخش خط امان و رضا، علی!
از داغ کربلای حسین تو سوختیم
بر ما ببخش تذکره کربلا، علی!
وزن عروضی این دو شعر، «مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن» است.
طبیعتا شعرای دیگری هم در این بحر و با این ردیف و قافیه داد سخن دادهاند که آگاهی از نام آن کسان، نیاز به گشت و گذار بیشتری در دیوانها و مجموعههای شعری دارد.
اینک متن دو قصیده:
ابوالحسن ورزی[1]
ای چهره تو آینه کبریا! علی!
خاک در تو، تاج سر انبیا علی!
تابان بر آستان تو، انوار ایزدی
بیرون ز آستین تو دست خدا علی!
میتابد از نگاه تو، اکسیر زندگی
میجوشد از دهان تو آب بقا علی!
شرک است اگر به جای خدا خوانمت ولی
از تو خدا نبود و نباشد جدا علی!
بی پرده تا جمال خدا گردد آشکار
خود یک نظر برون ز حجاب خود آ علی!
فرمانبرِ خدا و رسولی ولی که بود
در کائنات، غیر تو فرمانروا؟ علی!
تاج ولایتی که تو بر سر نهادهای
خورشید، گوهری است در او کم بها علی!
در دستگاه سلطنت بی زوال تو
شاهان خورند غبطه به حال گدا علی!
در آسمان مهر تو گر پر نمیگشود
دولت کجا و سایه بال هما؟ علی!
چون قطرهها که در دل دریا یکی شوند
در تو خلاصه گشت همه ماسوا علی!
ما در تو دیدهایم خدا را که بودهای
آیینه تمامنمای خدا علی!
فانوس مهر و ماه به کف ایستادهای
در راه کهکشان که تویی رهنما علی!
از منجلاب نفس که ما را برون کشد؟
بر دامن تو گر نرسد دست ما علی!
جز با تو دردمند تو درمان نمیشود
گیرد اگر ز دست مسیحا دوا علی!
عیسی که مرده را به دمی زنده میکند
بیمار اگر شود ز تو خواهد شفا علی!
در رفعت و شُکوه ز هفت آسمان گذشت
کاخ فضیلتی که تو کردی بنا علی!
از پا فتاد در کف موسی عصای او
آن جا که گشت دست تو معجزنما علی!
مس را شنیدهای که طلا کرد کیمیا
روشندلان مِسَند و تویی کیمیا علی!
تو یار بیدلانی و غمخوار بیکسان
آخر بگیر دستِ منِ مبتلا علی!
روزی اگر ولای تو گردد بلای جان
من میخرم به قیمت جان این بلا علی!
لبیک خویش را ز زبان خدا شنید
هر عاشقی که از دل و جان گفت یا علی
سید رضا مؤید[2]
ای برترین پدیده عدل خدا! علی!
در کشتی نجات بشر، ناخدا، علی!
آیینه خدایی و چون عکس و آینه
از حق، جدایی و نهای از حق، جدا، علی!
حق را چنان که باید و شاید شناختی
ای ماسوا به حق تو ناآشنا! علی!
عالم، نیازمند تو جز عقل کل، نبی
ای بینیاز از همه ماسوا! علی!
خواهی هر آن چه را که بخواهد خدا از آن
خواهد خدای هر چه بخواهی تو، یا علی!
سرچشمه بقایی و باقی چو ذات حق
راه محبت تو ندارد فنا، علی!
معصومی از گناه بدان حد که ره نیافت
یک لحظه در خیال تو فکر خطا، علی!
مات است روح علم ز نهجالبلاغهات
کردی چه خوب حق سخن را ادا! علی!
صاحبدلان، صفات کمال تو یافتند
از ابتدای قرآن تا انتها، علی!
ز آن بیشتر بخوانم قرآن که بیشتر
مدح تو بشنوم ز بیان خدا، علی!
تا بر مقام قُرب «الی اللَّه» کند عروج
پر گیرد از ولای تو روح دعا، علی!
هر جان مبتلا ز تو گردد رها ز غم
هر درد بیدوا ز تو گردد دوا، علی!
با نیروی ولای تو هر لحظه میزنیم
ما دست رد به سینه رنج و بلا، علی!
میخواهم آن بهشت که دارد صفا ز تو
آری؛ بهشت بی تو ندارد صفا، علی!
دستت خدا گرفت که دست خدا شدی
ای دستگیر مردم بیدست و پا! علی!
گیری رُخت بر آتش و گویی به خویشتن
اندیشه کن ز آتش روز جرا، علی!
در «اِنّما ولیُّکمُ الله و الرّسول»
حق را بُوَد ولایت تو مدعا، علی!
همشأن مصطفی است مقام تو و خدا
داده است این شُکوه و جلالت تو را علی!
روز ولایتت که بُوَد شهره بر غدیر
پیمان گرفته حق ز همه انبیا، علی!
تا در خم غدیر که بر دست مصطفی
بر چرخ برزدی ز ولایت لوا، علی!
بهر کمال دین و بلاغ رسالتش
مُلزم به انتصاب تو شد مصطفی، علی!
برداشت چون رسول خدایت به روی دست
ای لنگر زمین و زمان! گفت: یا علی!
ای در نماز داده به سائل، نگین خویش
اینک منِ گدا و تو و آن عطا، علی!
بیمار جهلم و ز تو خواهم شفا که هست
نامت شفا و کوی تو دارالشفا، علی!
یاد تو غم زُداید و تسکین جان شود
ای نام دلپذیر تو بهجتفزا! علی!
خارم من و به دامنت ای گل! فکنده دست
دستم مکن ز دامن لطفت جدا، علی!
ای دامن خدای به دست ولایتت!
دامن مکش ز دست من بینوا، علی!
تا پای تو ببوسم و جان را کنم نثار
ما را عنایتی کن و بر سر بیا، علی!
ما راست عقده از غم هجر تو، برگشا
این عقده را به پنجه مشکلگشا، علی!
دلتنگم از فراق تو و این چکامه را
گفتم به یاد آن حرم دلگشا، علی!
اینک به پاس حُرمت زهرا نگاه دار
شعر مرا ذخیره روز جزا، علی!
سوگند میدهم به جگر گوشهات حسین!
ما را ببخش خط امان و رضا، علی!
از داغ کربلای حسین تو سوختیم
بر ما ببخش تذکره کربلا، علی!
خود ساختی مؤیَد و خواندی «مؤیدم»
شرمندهام، به جان تو! از این عطا، علی!
برای مشاهده مجموعه اشعار سید رضا مؤید در سایت کربوبلا اینجا را کلیک کنید. همچنین میتوانید برای مشاهده بیش از 6500 شعر عاشورایی از بیش از 1100 شاعر به بخش اشعار سایت کرب و بلا مراجعه کنید.
[1]. بارقه عشق، ص 20 ـ 22.
[2]. نغمههای ولایت، ص 308 ـ 309.