«بچه خیابان ایران» اولین عنوانی است که میتوانیم به او نسبت دهیم. جوانی که از 14 سالگی دنیایش زیرورو میشود و مهاجرت، او را از مذهبیترین محله تهران میبرد به کوچهپسکوچههای کانادا. سرووضع ظاهریش شبیه تمام جوانهایی است که هر روز در خیابانهای همین شهر میبینیم؛ اما همین که یخمان آب میشود و سر صحبت را باز میشود به قدری پخته و سنجیده حرف میزند که باورمان نمیشود این جوان فقط 24 سال دارد.
پدرم هم برای مساجد کار میکند
متولد سال 1370 در خیابان ایران، یکی از مذهبیترین محلههای تهران است. از همان کودکی بچه مسجدی بوده و به گفته خودش از همان زمان محبوب روحانی محل شان بوده است: «پدربزرگ من هم رابطه خوبی با روحانیون داشتند و حتی با تعدادی از آنها مثل حاج آقای فلسفی یا مرحوم آیتالله مجتهدی رفتوآمد داشتند.» 14 سال بیشتر نداشته که به خاطر شغل پدر مجبور میشوند به کانادا مهاجرت کنند و وقتی از شغل پدر میپرسیم میفهمیم که حرفه پدر هم به اندازه پسر جذاب است: «شغل پدرم طراحی دکوراسیون مساجد مثل محرابسازی و کتیبهسازی بود و به همین خاطر ما به کانادا مهاجرت کردیم.»
برایمان از فلسفه کار پدر هم میگوید. از اینکه مردم جهان الان بصری هستند و به همین علت هویت فرهنگی مساجد امروز نیازش بیشتر احساس میشود. برای اثبات حرفش هم حرفی از پدر نقل میکند: «یکی از برحق بودن شیعه هنر زنده آن هست. هنرهای مذهبی مسیحی خیلی کهن و مرده هستند و ارتباط گرفتن با آنها سخت است. برای مثال حرم امام رضا هنرمندانهترین سازه مهندسی است که در دنیا نمونه آن را نداریم.»
از «خیابان ایران» تا تورنتو کانادا
مداحی برای اهل بیت را رسالت خودش میداند و حتی مهاجرت از سرزمین اسلامی به غیراسلامی جایز نمیداند؛ مگر اینکه این مهاجرت برای تبلیغ باشد. برای این حرفش سند هم میآورد: «حدیثی داریم مبنی بر اینکه عدهای از اهل تسنن و تشیع به محضر امام صادق آمدند. این گروه میگویند که سیل آمده و شهر و خانههای ما خراب شده است. حضرت به آنها میگوید که انشاالله که خدا خانههای شما را آباد کند و زندگی شما را سامان بدهد. اینها میروند و گروه دوم که محبین اهل بیت بودند، به دیدار امام میآیند. امام صادق این بار به آنها میفرماید: «انشاالله خانههای شما آباد نشود. زندگی شما سامان نیابد تا شما به مهاجرت وادار شوید؛ چرا که هر کدام از شما که در زمین پخش شوید، معارف ما را انتشار میدهید. لذا هدف من هم از ماندن و برنگشتن همین بود.»
غربت و خو گرفتن با فضای جدید را فی نفسه دردناک و سخت میداند و با اینکه ساختار آمریکای شمالی به گونهای است که مهاجرین بتوانند به راحتی راه خود را پیدا کنند؛ اما باز بین او و محل زندگی جدید شکاف زیادی بوده است: « خب من در یک سن بحرانی، از فضا و مدرسهای مذهبی وارد یک دبیرستان مختلط شدم! میتوان گفت که این جریان مثل یک سیل است، و میتواند شما را هر لحظه ببرد و شما باید دستتان به یک شاخهای وصل باشد که این توسل به اهل بیت است وگرنه وقتی که شما را آب برد، نجات پیدا کردن از آن سخت است. اگر خدا لحظهای نظر لطفش را از من برمیگرداند و سایه لطف پدر و مادر نبود، این سیل مرا هم با خود میبرد.»
هنوز قواعد شهید چمران آنجا حاکم است
سال اول و دوم دبیرستان را در کانادا بوده و سال سوم و چهارم را هم در آمریکا خوانده است. لیسانسش را در رشته بیوپزشکی در دانشگاه ایالتی نیویورک در شهر بوفالو خوانده است. به اسم دانشگاهش که میرسد، ذوقزده میگوید: «این دانشگاه نیویورک همان دانشگاهی است که آقای آقاتهرانی در یکی از واحدهای دیگرش دکترا گرفته است. ما در این دانشگاه با جمعی از دوستانی که از ایران آمده بودند، حلقه ایمانی خوبی در دانشگاه تشکیل داده بودیم که این هم به حفظ شدن در فضای دانشگاه کمک میکرد.» از او میخواهیم که درباره این حلقه برایمان بیشتر بگوید و او با این مقدمه که در هر دانشگاهی در آمریکا ادیان مختلف برای خودشان انجمن دانشجویی دارند، میگوید: «مسلمانها برای خودشان انجمن دانشجویی اسلامی دارند. مسیحیان، یهودیها، بوداییها. حتی بعضی جاها که ایرانیهای ناجور دارد، انجمن بهاییها وجود دارد که خب حمایتهای مالی بیشتری از آنها میشود. میعادگاه ما هم نمازخانه بود و وقتی فردی وارد نمازخانه میشد از نحوه نماز خواندنش متوجه میشدیم شیعه است یا سنی و از قیافهاش هم حدس میزنیم که او شیعه عراق است، لبنان، سوریه یا بقیه کشورهای اسلامی.
از همین جا ارتباط ما با هم شروع میشد و همین باعث میشد که خیلی خوشحال شویم؛ چراکه خیلی وقتها ایرانیهایی هم میآمدند که خیلی اهل این مسائل نبودند و ما غصه میخوردیم!» از همان دوره لیسانس فعالیتهای دانشگاهیاش را شروع کرده تا جایی که الان که دانشجوی دکتراست، مسئول انجمن اسلامی دانشگاهش شده است: «انجمن اسلامی در آمریکا را اولین بار شهید چمران پایهگذاری کرده است. یعنی یک انجمن اسلامی کلی بود به اسم «ام اس ای». بعد از آن هم که شهید چمران به لبنان رفتند، این انجمن شد «ام اس ای پی اس جی» یا «MSAPSG» یعنی انجمن اسلامی دانشجویان فارسی زبان. این انجمن در همه دانشگاه ها شعبه نداشت ولی آن انجمن اسلامی قبلی در همه دانشگاه آمریکا شعبه داشت. انجمن دانشجویی دانشجویان فارسی زبان را دانشجویان انقلابی تشکیل میدهند که هنوز با همان حال و هوای دوران شهید چمران هستند و هنوز بعد این همه سال همدیگر را برادر و خواهر صدا میزنیم و کوچکترها هم بزرگترهایشان را با لفظ خاله و عمو صدا میکنند. این فرهنگ از همان زمان باقی مانده است.»
مسجد مجانی آفت بچهشیعههاست٬ زمانی که یچخ شیعه برای اعتقاداتش هزینه نکند و همه چیز را رایگان داشته باشد به آن دلبستگی وعرق پیدا نمیکند.
خطیب نماز جمعه سنیها شدم!
در عضویت در این انجمن اسلامی هم شیعهها عضو هستند هم سنیها و بحث شیعه و سنی در آن موضوعیت ندارد. اهمیت این مسئله را با یک خاطره برایمان تعریف میکند: «این قضیه به سال 2009، یک سال قبل از به هم ریختن سوریه برمیگردد. من یک بار که به عنوان مداح با کاروانی به سوریه رفته بودم، در فرودگاه دمشق ساک و چمدان من روی زمین افتاد و کتابهای مذهبی و مداحیم بیرون ریخت. آقایی سوری شروع کردند به کمک کردن من و در همین حین هم حرفهای اختلافی ضد شیعی میزدند. من هم تا حدودی عربی بلد بودم؛ اما نه در حدی که بتوانم با او مباحثه کنم؛ اما تا حدی که میتوانستم به او گفتم که ما در آمریکا چون یک دشمن واحدی داریم، دیگر به اختلاف نمیتوانیم فکر کنیم.
البته کسانی هستند که با جهالت یا عناد به این اختلافات دامن میزنند؛ اما ما وحدت را وظیفه خودمان میدانیم و الحمدالله نتیجه آن هم موفقیتآمیز هم بوده است.» معتقد است که اگر ما شیعهها در بین این اهل تسنن نباشیم، معاندان میتوانند داخل آنها نفوذ کنند و آن موقع هر برچسبی به شیعه بزنند.
و حالا رابطه آقای دردشتیان تا حدی با دوستان سنیاش خوب است که آنها از او خواستهاند که خطیب نماز جمعهشان باشد: « رابطه ما به گونهای بود که حتی جایی به من گفتند شما بیا و خطبههای نماز جمعه را بخوان و نماز را اقامه کن! این خیلی حرف است. یعنی شما رابطهات با اینها آنقدر نزدیک شده و آنقدر به تو اعتماد دارند که پشت سر تو نماز بخوانند و چون سنیها نماز جمعه را واجب میدانند، به هر قیمتی که شده این نماز را برگزار میکنند.»
مجبور شدم به زبان انگلیسی مداحی کنم
از کودکی به مداحی علاقه داشته و با حمایتهای مادرش از شعر خوانی و دعاخوانی شروع کرده و به مداحی رسیده و الان مداحی را هم به زبان فارسی میخواند هم عربی و هم انگلیسی. البته تا چند سال پیش فقط مداحی فارسی میخوانده؛ اما چند سالی میشود که به زبان انگلیسی خواندش را هم شروع کرده است. کاری که اوایل خیلی هم آسان نبوده است: «مشکلی که ما با مداحی انگلیسی داریم این است که اشعاری که در زبان انگلیسی داریم مثل اشعار فارسی، منظوم نیستند و بیشتر اشعار سپید و نامنظوم هستند.
این اولین مشکل ما در سبکسازی است؛ چون سبکها محوریتش بر شعر کلاسیک است. دومین مشکل در ملودی است. اینکه مثلا روی سینهزنی ملودی بخوانیم که در این حوزهها هم در زبان انگلیسی کار چندانی نشده است.» با تمام این مشکلات و سختی از خروجی مداحیهای به زبان انگلیسیاش راضی است؛ چراکه خلا آن زیاد حس میشد: «قبل از اینکه مداحی را به زبان انگلیسی بخوانیم، میدیدیم که غیر ایرانیهای زیادی در آن شرکت میکنند. حرارت و معنویتی که در این مجالس بود در جای دیگری پیدا نمیکردند. اینها میآمدند و ما غصه میخوردیم که برنامهای نداریم که درخور آنها باشد یا سخنرانیهای ما را شرکت میکردند؛ در حالی که سخنرانی فارسی بود و مجبور بودند از جوانترها کمک بخواهند تا برایشان ترجمه کلمه به کلمه بکنند. خب این یک بحران بود برای ما؛ لذا بر اساس این نیاز ما کار را شروع کردیم.»
اولین مداحی انگلیسی را روی چهارپایه در منهتن خواندم
اولین مداحی انگلیسیاش را سال 2010 در خیابان پارک اونیوی منهتن در روزی که به روز حسین معروف است، اجرا میکند. خودش میگوید: «آن موقع لهجهام خیلی بد بود! چون با زبان و شعر انگلیسی خیلی انس نداشتم. شب قبلش روحانی مسجد به من گفت که اگر مداحی انگلیسی هم خوانده بشود، خیلی خوب است و من هم چون از سایه پدر به عنوان مربی اخلاقی و فکری خیلی استفاده میکردم، با همکاری ایشان از مجموعه شعرهایی که در زبان انگلیسی قبلا سروده شده بود، یک شعر واحد درست کردیم که شعر با شور و سوزی از آب درآمد و من فردای آن روز مثل بازار تهران، روی یک چهارپایه رفتم و این روضه را خواندم! که با استقبال و واکنشهای شیرینی مواجه شد؛ چون تازه این حرکت شروع شده بود. البته قبلا هم مداحی انگلیسی شده بود؛ اما نه با سبک ایرانی.» به طور کلی مداحی و سبک ایرانی را در جهان پیشتاز میداند.
مداحی که در آمریکا برای داعش خط و نشان می کشد
اشعار را ابتدا از این ور و آن ور جمعآوری میکرده و به شعر سرودن هم رسیده است. قبل ترها اشعارش منظوم نبوده و درواقع امکان سینهزنی با آن وجود نداشته؛ اما کم کم اشعارش به بلوغ و وزنی میرسند که به کار سینهزنی هم میآیند. از او میپرسیم که برای کارهایش شاعر هم دارد یا خیر که در جواب میگوید: «به کثرتی که الان آقایان مداح در داخل دارند، خیر! اما چند نفری هستند و بعضی اشعار را هم باید خودم تنظیم کنم که در عین سادگی پویا هم باشد و هم قشر نخبه و هم قشر جوان را بتواند جذب کند. مثلا نباید از کلمات سنگین دانشگاهی استفاده کرد چون ممکن است حتی کسی که زبان مادری اش هم انگلیسی باشد، نتواند با آن ارتباط برقرار کند.» به اینجای مصاحبه که میرسد، از او میخواهیم تا برایمان یکی از آن مداحیهایش بخواند و او هم برای یادگاری قطعهای انگلیسی از مداحی ای را میخواند که نسخه فارسیاش به گوشمان خیلی آشناست. این مداحی را قبلا میثم مطیعی به زبان فارسی و عربیاش را خوانده بود و خواندن نسخه انگلیسیاش به او واگذار شده. مداحی سیاسیای که برای تکفیریها و داعشیها خط و نشان میکشد و همین میشود سوال بعدیمان. از این میپرسیم که مخاطب شما در آمریکا رابطهاش با این اشعار سیاسی چگونه است و او ابتدا برایمان مقدمهای میگوید: «اولا مومن عاقل و زیرک است. اصلا فلسفه شعر این است که ما حرفمان را به صورت شعر بگوییم نه به زبان عادی.
لازم نیست مفاهیم عالی خود را به صورت مستقیم بیان کنیم. ما چند دسته مخاطب داریم. کسانی که میزانی از نگرش و بینش سیاسی دارند. برای اینها یک مطلبی باید ارائه شود. برای کسانی هم که راه و روش درستی دارند؛ اما هنوز گرایشی ندارند و هنوز به این بلوغ نرسیدند که باید موضعی داشته باشند هم باید مطلب متفاوتی ارائه شود و با یک عده دیگری هم هستند که ما کاری با آنها نداریم!» و البته تشویقهای همین مردم را قوه محرکه خود برای خواندن این مداحی سیاسی میداند گرچه این سیاسیخواندنها خیلی وقتها به جاهای باریک هم کشیده میشود و موانعی برای آن تراشیده میشود: «اگر موضوع به مراجع رسمی برسد، موانعی میگذارند یا مثلا در فرودگاه ما را بیشتر بازرسی بدنی میکنند؛ اما اگر واقعا کسی کاری که اقدام علیه امنیت آمریکا محسوب میشود را انجام ندهد، نمیتوانند به طور قانونی کاری به کار او داشته باشند؛ اما تا جایی که میتوانند مانعتراشی میکنند.»
از ارمیای امیرخانی تا اشکهای ظریف در مسجد امام علی نیویورک
از مسجد امام علی (ع) نیویورک میگوید و تفاوتهایش با مسجد محلهاش در خیابان ایران: «فرق این مسجد با مساجد داخل ایران است که شما ممکن است که ببینید یک اهل تستن داخل مسجد آمده که ممکن است نگاه منفی هم به شیعه داشته باشد. او میآید و عقب مسجد بلند بلند حمد و سورهاش را میخواند تا حواس ها را به خود جلب کند تا بگوید من به اینکه شما شیعهاید معترضم؛ اما آمدهام در مسجدتان نماز بخوانم! این مسجد توسط آقا مرتضی تهرانی در محله کوئینز نیویورک تاسیس میشود. سرمایه خوبی هم برای این مسجد هزینه میشود.
طی تاریخ اتفاقات هم زیادی برای این مسجد افتاده است. از آقای امیرخانی که با ارمیایش به این مسجد میرود و نماز میخواند تا آقای ظریف که در جلسات مداحی شرکت میکرد. آقای خزایی هم به این مسجد آمدهاند. حتی آقای متکی وزیر سابق هم نماز عیدفطر در این مسجد خواندهاند.» این مسجد هم اهمیت سیاسی دارد هم اهمیت اجتماعی و مردمی؛ چرا اکثر ایرانیها و سایر فارسیزبانهای نیویورکنشین جایی جز مسجد امام علی ندارند. گرچه این مسجد فقط پاتوق فارسیزبانها نبوده و آمریکاییهای زیادی به آن رفتوآمد داشتهاند و حتی در آن مسلمان شدهاند! این مسجد و روحانیاش حاج آقای اسلامی آنقدر تاثیرگذار بودهاند که اف بی آی بارها برای متوقف کردن آن تلاشهایی انجام داده است.
مسجد مجانی آفت بچهشیعههاست
مسجد مجانی را برای بچهشعهها آسیب میداند و معتقد است چرخ مسجد باید با پولهای مردم بچرخد: «مسجد برای ما رایگان و همیشه در دسترس بوده است و متاسفانه این فرهنگ در خارج از کشور هم با خود بردهایم؛ در حالی که در مساجد خارج از ایران اینطوری نیست و وابسته به همان پولی است که ما میدهیم و اگر در مساجد داخل کشور هم میخواهیم جوانهای ما متدینتر شوند، باید بگذاریم جوان ها برای مسجد خرج کنند. باید احساس کنند که مسجد یک اداره دولتی نیست.
مسجد مکانی است که برای آنها ساخته شده و با پول آنها زنده است. در آمریکا هم اکثر مساجد موفق فقط و فقط با پول مردمی جلو میروند. مسجد امام علی هم از زمانی که بنیاد علوی اموالش بلوکه شد، خیلی مردمیتر شد.» کتابخانه عظیم این مسجد، جلسات تفسیر قرآن و حتی کلاسهای کامپیوتر و شنا هم از خدماتی است که این مسجد و سایر مساجد به مسلمانانهای ساکن آمریکا ارائه میکنند. مسجد امام علی، مدرسه هفتگی هم دارد که احکام و عقاید در آن آموزش داده میشود.
صدای هیئتهای ما به گوش شما نمیرسد
بحران اصلیاش در آمریکا را نداشتن رسانه قوی میداند: «خبرنگا واحد مرکزی خبر فقط یک نفر است که آن هم در یک دایره 24 مایلی محصور شده است و از آن فراتر نمیتواند برود؛ وگرنه ما در نیویورک هیئات بسیاری داریم که صدای آنها به گوش رسانههای داخلی نمیرسد. و من خودم اصرار دارم ویدئویی از بعضی از جلسات تهیه کنم؛ ولو اینکه خیلی هم بیکیفیت باشد اما اینها در فضای مجازی پخش شوند تا صدای ما به گوش رسانههای داخلی و حتی در خود آمریکا هم برسد. از همان ابتدایی که وارد کار مداحی شده، تمام تلاشش را برای آموزش این فن به نوجوانان و کوچکترها کرده است. ولی با این حال باز دهه محرم که میشود از گوشه گوشه آمریکا او را به مسجد خود دعوت میکنند.
خاطرات شیرین هم زیاد دارد: «من سالی که در مهدیه تورنتو بودم، بزرگترین جلسات را از لحاظ تعداد افراد تجربه کردم و جلسات 4-3هزار نفره داشتیم که مردم در سرمای سخت تورنتوی کانادا پشت درب مسجد میماندند چون در مسجد دیگر جایی نبود و مجبور میشدند به خانههایشان برگردند. یک بار در یکی از همین جلسات یک نفر یک هدیهای برای من آورده بود. اینجا مثل ایران هم ندارد که در دیگری وجود داشته باشدکه ذاکر بتواند از آن خارج شود و همه چیز یک جاست و در این فضا مردم جلو میآیند و ابراز تشکر میکنند که البته این محبت مردم به اهل بیت است نه به شخص من. در همین فضا بانی مسجد فرشی را به من دادند و گفتند: آقایی که این فرش را آوردند که ظاهرش هم خیلی به دینداری هم نمیخورد و شاید اندیشه سیاسیاش هم قبل انقلابی باشد. آن آقا فرشی که روی آن وان یکاد را نوشته بود را به شما هدیه دادند و برای شما یک برگه دست نویس گذاشته است. با این دست نویس من ساعتها گریه کردم! آن آقا برای من نوشته بود که: تقدیم به برادری که بعد از سالها گرما و شور محرم را به تورنتو برگرداند.»
مداحی در خانه مادر شهید در تورنتو کانادا
خاطره بعدیاش برمیگردد به مادر شهیدی در تورنتو ساکن هستند. مادری که دو پسر شهید به نامهای محمدمهدی و محمدجواد دارد. پسر اول این مادر یعنی «محمدمهدی محمدی» در سن ده سالگی و پیش از انقلاب به شهادت میرسد و محمدجواد هم که در جبهه به شهادت میرسد. خودش خاطره شیرینش از این مادر را اینگونه آغاز میکند: «حضرت آقا هم در مدت ریاست جمهوریشان که این خانواده در ایران بودند، به دیدار این خانواده میآیند و قرآنی را با دستخط خودشان به آنها هدیه میکنند که به من هم این دستنویس درون قرآن را به من نشان دادند. این مادر شهید به غیر از فعالیت در مسجد، ایام اربعین و فاطمیه در خانهاش برنامه روضه زنانه میگیرد و آنهایی را هم دعوت میکند که اغلب مسجد نمیروند و بیشترشان بیحجاب هستند و یادم هست اتاقی بالای خانهاش بود که من را از پلهها بالا میبرد که من برای آنها روضه بخوانم و بعدها همین خانمهای بی حجاب میآمدند و تشکر میکردند و میگفتند این روضه شما ما را برد به فضای سالهای پیشی که مثلا به مدینه یا مکه رفته بودیم.
خاطره بعدی را هم از کاروان کربلای فاسیزبانان برایمان میگوید: «در سال 2009 در مسجد امام علی بودیم و داشتم رجز حضرت عباس را که قبلا آقای کریمی خوانده بودند را به اقتباس از ایشان میخواندم و مردم هم با شور جواب میدادند. بعد از این مراسم دعا کردم و گفتم هر کس هر حاجتی دارد، من که کربلا میخواهم! چند ماه بعد روحانی یکی از مراکز فارسیزبانهابه من زنگ زد و گفت که ما عازم سوریه و کربلا هستیم و دوست داریم شما هم همراه ما بیایید.»
انقلاب ایران محور وحدت شیعه و سنی
با شیعههای غیر ایرانی هم حشر و نشر دارد و معتقد است که «انقلاب اسلامی» محور وحدت بین شیعهها و حتی شیعه و سنی است .مبلغان اسلامی دیگر کشورها هم در نیویورک هستند که برای تبلیغ اسلام غیرناب خود به فعالیت میپردازند و به گفته مداح جوان نیویورکنشین همیشه ما در این کارزار بازنده هستیم؛ چرا که نه ثروت آنها را داریم نه نظام فرهنگی ما برای این تبلیغ تلاشی کردهاند: «من این قضیه را به عنوان گلایه یا توقع مطرح نمیکنم. این یک واقعیت است که عربستان سعودی با پول هنگفت نفت در ترویج اسلام غیرناب خودش فعالیت بکند. من در مساجد آنها هم شرکت کردهام. شما واقعا احساس صمیمیت نمیکنید و حس میکنید که وارد یک فضای رسمی شدهاید و مردم در آن مسجد فقط نماز میخوانند و بس و این به نظر من مرگ یک مسجد است. فلسفه مسجد در اسلام این است که یک مرکز تجمع مردمان باشد؛ نه فقط برای عبادت.»
سعی می کنیم بچه ها را بیشتر جذب کنیم
برای آغاز مراسم مداحیاش در ابتکارات جدیدی دارد که خودش نام آن را گذاشته «اقدامات انقلابی»: «محرم امسال به جای دعای مرسوم امام زمان، با دعای عرفه امام حسین شروع کردیم. دعای غریبی که فقط یک بار در سال بدون توجه به معارف آن خوانده میشود و میرود تا سال بعد که دوباره به همین شکل قرائت شود. ما تکههای مهمی از این دعا را برای محرم جدا کردیم و با ترجمه روان کنارش میخواندیم که این اشک ها و مناجات ها، دلها را برای روضه و درک مصیبت اهل بیت آماده میکرد. از این روضههای سنگینی هم که داخل خوانده میشود، تا حد امکان پرهیز میکنیم.»
آقای دردشتیان تمام تلاشش را برای جذب کوچکترها به مسجد میکند تا جایی که برخلاف هیئتهای سنتی در ایران، ردیف اول سینهزنهایش را به کودکان و نوجوانان قرار داده؛ حتی اگر این کار باعث شود نظم سینهزنی هیئت به هم بخورد. به اینجای مصاحبه که میرسد هیجان زده برایمان از شور و شوق بچههایی میگوید که حالا دیگر در بطن و متن مسجد هستند نه در ردیفهای عقب و پشت پدر و مادرهایشان: «در آمریکا مثل ایران نیست که به بچهها آموزش بدهیم که ساکت بنشینند و سروصدا نکنند و اگر جایی را به عنوان مهدکودک برای آنها درست نکنیم، این بچهها آزادند که بیایند داخل مسجد و بدوند؛ بدون اینکه از کسی بترسند و همین بچه با تمام شیطنتهایش موقع سینهزنی اشتیاق و شور زیادی از خودش نشان میدهد و با اینکه شاید خیلی هم به زبان فارسی آشنایی نداشته باشد، نوحههای فارسی را تکرار میکند!»
هیئت آنلاین راه اندازی کردیم
یکی از ظرفیتهای مهم در عرصه مداحی را مولودی و شریک شدن در شادی اهل بیت میداند چرا که دشمن اسلام و اهل بیت ما را مردمی همیشه عزادار و همیشه افسرده میداند: «ازظرفیت مولودیها و اعیاد به خوبی میتوان برای این تغییر نگرش استفاده کرد.»پای هیئتهای هفتگیاش به فضای مجازی هم کشیده شده است تا سه سالی هم مداح «هیئت آنلاین» نیویورک شود: «اول از اتاقهای گفتوگوی یاهو شروع شد که دور هم جمع میشدیم و دعای کمیل میخواندیم. مشکل ما هم این بود که جوانهای زیادی در شهرهای دیگر دانشجو بودند و هیچ دسترسی به هیئت زنده هم نداشتند و چقدر این جوان صوت آقای سماواتیان یا غیره را گوش بدهد؟ و دلش میخواهد جایی باشد که این دعا را زنده بخواند و برای این مخاطب ما، بهترین وسیله همین هیئت آنلاین بود که تاسیس شد.»
تقریبا میتوان گفت مهدی دردشتیان تنها مداح ایرانی ساکن آمریکا است؛ اما وقتی این لفظ را به او نسبت میدهیم، میگوید: «نمیدانم این واژه برای من خیلی سنگین است!»
بعد از گذشت این همه سال دوریاش از وطن،هنوز هم دلش اینجا در ایران است و وقتی میپرسیم دوست دارد برگردد یا نه بلافاصله جواب میدهد: «بله حتی در این سفر هم برای ماندن تقلا کردم. شما نمیفهمید وقتی وارد فرودگاه امام خمینی میشوید و کسی که پشت باجه نشسته به شما میگوید: سلام چه حسی دارد! وقتی احساس میکنید که در مملکت شیعه نفس میکشید. وطن جایی است که محبین امیرالمومنین در آن جمع شده باشند. ضرورتا مرزبندی ندارد و من این وطن را واقعا دوست دارم. با اینکه گاهی از نبود یک سری زیرساخت فرهنگی در کشور غصه میخورم اما در مجموع اگر روزی احساس کنم در ایران موثر خواهم بود، آن روز قطعا از خدا میخواهم که خودش مقدمات ورودم را رقم بزند.»