سفیر
سمانه دلجو
و در آخر جایی بلندتر از دارالاماره شهر برای رساندن پیام مظلومیت مولای غریبش در شهر نبود...
و در آخر جایی بلندتر از دارالاماره شهر برای رساندن پیام مظلومیت مولای غریبش در شهر نبود...
دوباره آمدی؟ بیا جلوتر ببینم خودت هستی؟ چشمهای من که درست نمیبیند، تو هم که حرف نمیزنی صدایت را بشنوم؛ ولی همان بوی قدیمی است، همان حس قدیمی، باید خودت باشی اصلا فقط تویی که میتوانی اینطور دل من را زیر و رو کنی.
همین که شنیدم دوباره میآیی دلم ریخت.
این صدای طبل برای من روضهای شده است که دوست دارم تا بینهایت به آن گوش بسپارم...
پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.
×