آرامش کنید
سید محمد بنایی
یزید، آل الله (ع) را در خرابه ای اسکان داد. شب ناگهان دید صدای گریه و شیون و ناله به آسمان میرود. پرسید: «چه خبر است؟»
سربازانش گفتند: «حسین (ع) یک دختر سه ساله داشت. گویا خواب پدرش را دیده؛ حال بهانه بابایش را میگیرد و مدام ناله میکند و هر چه به او میگویند که فردا بابایت با هر آنچه دوست داشته باشی میآید، آرام نمیگیرد.»...