در اینجا به توضیح مختصری که عالم گرانقدر، علامه «جعفری» پیرامون پدیده شهادت داده است میپردازیم تا این توضیح در حقیقت توصیفی مختصر از عظمت شهادت امام حسین (ع) باشد و گوشهای از ابعاد اصیل این حقیقت عظما را بازگو کند.
شهادت چیست؟
شهادت عبارت است از پایان دادن به جریان حیات در کمال هشیاری و آزادی و آشنایی به مختصات آن .
بعضی از ابعاد شهادت:
بعد اول: پایان دادن به زندگی طبیعی در راه دفاع از ارزشها و حیات حقیقت افراد جامعه
بعد دوم: شکافتن کالبد مادی و به پرواز درآوردن روح به مقام شهود الهی در راه وصول به جذابیت کمال برای بزرگداشت حیات معقول خود و دیگران.
بعد سوم: تعیینکننده ملاک و میزان برای زندگی قابل توجیه در این دنیا.
البته بدیهی است کسی که حقیقت و ارزش واقعی حیات برایش مطرح نیست و از حیات جز خوردن و خوابیدن و اشباع خواستههای حیوانی چیز دیگری نمیفهمد، نه شهادت برای او قابل درک است و نه حیات حقیقی که دارای عالیترین ارزش است.
برای توجه به عظمت شهادت، فهمیدن دو حقیقت شرط اساسی است:
1-اهمیت مطلق زندگی
2-اهمیت هدفی که شهادت برای آن تحقق مییابد.
با درک این دو حقیقت است که معنای از دست دادن اختیاری حیات با کمال آگاهی و انبساط فهمیده میشود.[1]
قبل از آنکه بخواهیم به تعریفی از حیات و اهمیت شهادت بپردازیم باید به بررسی برخی از ارکان شخصیتهای سازنده فرهنگ و پیشرو انسانیت بپردازیم:
برای انعقاد و شکلگیری شخصیت انسانهایی که پیشرو انسانیتاند، عامل تعلیم و تربیت یکی از ارکان اصلی به حساب میآید؛ زیرا تعلیم و تربیت سبب میگردد که انسانها کمال ذاتی خود را به فعلیت برسانند.
زندگی امام حسین (ع) نیز در آن قسمت از روزگار که دوران انعقاد شخصیت است، با جوهر اصلی عدالت و فضیلت و عالیترین اصول اخلاقی که در وجود نازنین محمد مصطفی (ص) و علی مرتضی (ع) و مادرش فاطمه زهرا (س) تجلی داشت، در ارتباط بوده است.
بنابراین، ایشان از اوایل عمر مبارکش در پیرامون منبع جوشان چشمهسار دین اسلام با بصیرت نافذ و عقل سلیم دریافته بود که جد بزرگوارش محمدبن عبدالله (ص) چه ارمغان حیاتبخشی برای بشریت آورده است. او در لحظات نزول وحی که برقرار شدن نزدیک ارتباط خدا با بنده اوست، ناظر چهره ربانی پیامبر اکرم (ص) بود و از درخشش آن چهره مبارک و نورانی، پایدارترین توشههای حیات معقول و هدفدار را برای خود اندوخته بود.
همچنین ایشان از منطق صریح معلمی همچون مولای متقیان دریافته بود که دفاع از شرف انسانیت چه جایگاه عظمایی دارد؛ لذا بسیار کملطفی است که بگوییم: حسین بن علی تنها برای صیانت ذات، شرف و کرامت ذات خویشتن چنین اقدامی کرده است؛ اما اگر هم کسی بگوید و تفسیر کند که خویشتن او (حسین) گسترده بر تمام خویشتنهای آدمیان است، عیبی ندارد که آن وقت بگوید (حسین) از خویشتنن دفاع کرده است؛ ولی معنای خویشتن او چیست؟ معنای خویشتنی که پدرش علی (ع) نشان داد و فرمود:
وَلَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کانَ یدْخُلُ عَلَی المَرْأَهِ المُسْلِمَهِ، والا خری المُعَاهَدَهِ فینْتَزِعُ حِجْلَهَاوَقُلْبَهَاوَقَلاَئِدَهَا، وَرِعَاثَهَا ما تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلاَّ بِالاسْتِرْجَاعِ وَالاِسْتِرْحَامِ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلاً مِنْهُمْ کلْمٌ وَلاَ أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ، فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِن بَعْدِ هَذا أَسَفاً مَا کانَ بِهِ مَلُوماً، بَلْ کانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیرا[2]
به من خبر رسیده است که مردانی از آن سپاهیان بر زن مسلمان یا غیر مسلمان که معاهده زندگیدر جوامع اسلامی او را تأمین نموده است، هجوم برده، خلخال از پا و دستبند از دست آنان درآوردهاند، گردن بندها و گوشوارههای آنان را به یغما بردهاند. این بینوایان در برابر آن غارتگران جز گفتن انا لله و انا الیه راجعونو سوگند دادن به رحم یا طلب رحم و دلسوزی چارهای نداشتهاند. آنگاه سپاهیان خونخوار با دست پر و کامیاب برگشتهاند، نه زخمی بر یکی از آنان وارد شده و نه خونی از آنان ریخته شده است. اگر پس از چنین حادثه دلخراش، مردی مسلمان از شدت تأسف بمیرد، مورد ملامت نخواهد بود؛ بلکه مرگ برای انسان مسلمان به جهت تأثر از این حادثه در نظر من امری است شایسته .
هر اندازه انسان از مزایا و عظمتهای حیات آگاهتر باشد و هرچه بیشتر توانایی استفاده از آنها را داشته باشد، شهادت او از عظمت بالاتری برخوردار میگردد
این من گسترده، حتی به جان غیر مسلمانان رخنه کرده است. امیرالمؤمنین میگوید: ناله او (انسان) ناله من است. این روح در امام حسین (ع) نیز مجسم است. دفاع امام حسین (ع) ، دفاع از چنین خویشتن گسترده به تمام «من» های آدمیان و دفاع از انسانهاست.
پس باید ببینیم این حیات چیست که این همه توفان و این همه تموجات در طول تاریخ و در گذرگاه زمان به راه انداخته است و انسانهای بیدار درصدد فهم هدف آن هستند. باید فهمید حیات چه هدفی دارد که یک چنین قربانیای دارد.
حقیقت حیات آن چنان که هست بر ما مجهول است. مجهول نه به این معنا که دانش و دانستنیهایی درباره زندگی نداریم. ما دانستنیهای زیادی پیرامون زندگی داریم؛ ولی زندگی بالاتر از دانستنیهای ماست. ما نمیتوانیم حقیقت حیات را درک کنیم.
ما درباره حیات، داستان امام حسین (ع) را داریم. برای شناخت حقیقت و عظمت حیات میتوانیم قربانی به نام حسین بن علی (ع) ارائه کنیم. سپس ما میتوانیم از راه حسین بن علی (ع) به شناخت زندگی برسیم و آن را پوچ گمان نکنیم.
آرام آرام ، با ارزش حیاتی که داریم ، آشنا شویم که این زندگی یک قربانی مثل حسین بن علی (ع) داشته است. البته نه آن زندگی که بعضی از جوامع دنیا پیشبینی نموده و از آن دفاع میکنند که فقط بخورید و بخوابید و لذت ببرید؛ زیرا مرگ نزدیک است.
کیست آن خردمند آگاه که چنین سخنی را بپذیرد؟ آیا با این همه عظمت که حیات از خود نشان داده است، میتوان گفت که حیات ارزشی ندارد؟ این زندگانی، ابراهیم خلیل (ع) و موسی بن عمران (ع) و امثال اینان به خود دیده است. آن زندگانی که با یک کلمه خدایی و با دم عیسی بن مریم (ع) مرده را زنده کرده است. آن حیات و زندگانی که پیغمبر آخر زمان محمد مصطفی (ص) در میان انسان های بی فرهنگ ،این اصل جاودانی را برای بشر بیان فرمود:
اِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّیٰ یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِم[3]
خداوند، حال قومی را تغیر نمیدهد تا آنکه خودشان ،وضعشان را تغیر دهند.
ما از طریق عظمت داستان امام حسین (ع) و حادثه کربلا به معنای زندگی میرسیم. چون کار امام حسین (ع) ، کار زندگی بود.
بنابراین زندگی به معنی حیات طیبه، حیات معقول است که آزادی و شرف و عدل و صفا و کمال جویی از مختصات آن است و مرگ، به آن معنی شکوفایی همان حیات طیبه است که شخصیت آدمی به وسیله آن در حوزه جذابیت کمال به ثمر جاودانی خود رسد. این است زندگی که از إِنَّا لِلّهِ شروع و به إِنَّـا إِلَیهِ رَاجِعونَ واصل میگردد.
هر اندازه انسان از مزایا و عظمتهای حیات آگاهتر باشد و هرچه بیشتر توانایی استفاده از آنها را داشته باشد، شهادت او از عظمت بالاتری برخوردار میگردد.
نمونههایی از عظمتهای حیات آدمی:
انسان در حال زندگی است که:
- از زیباییها لذت میبرد.
- از عقل و وجدان استفاده میکند.
- محبت و عشق میورزد.
- به اکتشاف نائل میآید.
- حقایق را شهود میکند.
- شکوه عالم هستی را درک میکند.
- از عدالت و حق دفاع مینماید.
- از لذت خدمت به همنوعان خود برخوردار میگردد.
- میتواند جهانی را آباد کند.
- لذت نظم و قانونگرایی را درمییابد.
- از شوق احیای انسانها، به پرواز درمیآید.
- طعم عواطف ارتباطهای نسبی و سببی را درک میکند.
- با ابداعات هنری سازنده به عظمت احساسات درونی خود پیمیبرد.
- با فعالیتهای عقلانی سالم، همنوعان خود را از سقوط نجات میدهد و زمینه را برای پیشرفت تکاملی آنان آماده میسازد.
- با گسترش «من» بر جهان هستی، جهان را در درون خود درمییابد.
مسلم است که امتیازها و عظمتهای زندگی بیش از حد شمارشهای معمولی است. انسان آگاه با از دست دادن هر یک از امتیازات و عظمتها در حقیقت جهانی را از دست میدهد؛ زیرا هر یک از آنها به تنهایی میتواند هدفی برای زندگی و توجیهکننده آن باشد. حال میتوانیم این معنی را به خوبی درک کنیم که چرا شهادت امام حسین (ع) باعظمتترین شهادتی است که در تاریخ بشریت بروز کرده است؛ زیرا او با شناخت همه ابعاد و امتیازات زندگی و توانایی برخورداری از آنها، دست از زندگی شسته است.[4]