نگاهی از سر بصیرت و بینایی به حماسه سرخ حسینی، مایه توجه و تعجب انسان به واژههایی چون «ابن» و «بنت» در گفتوگوهای مختلف بین فرماندهان و سپاهیان دو سوی نبرد است. نخست حساسیت چشمگیری برای بیننده به وجود نمیآید؛ اما با نگرشی دوباره و پرگستره، حقایقی رخ مینماید؛ ازجمله آنکه بهرهبرداری از عاشورای دیروز، برای درسآموزی و عبرتپذیری امروز و فردا و فرداها خواهد بود.
این فراز از سخن را با گفتار امام حسین (ع) آغاز میکنیم. آنجا که مروان با اصرار به حاکم مدینه، خواستار بیعت فوری و همراه تهدید به قتل آن حضرت شد که امام (ع) در پاسخ مروان رو به او کرد و فرمود: «یا بن الزّرقاء! انت تقتلنیام هو؟ کذبت، واللّه و اَثَمتَ».[1]
ای پسر زرقاء! (زن کبود چشم) آیا تو مرا میکشی یا ولید خواهد کشت؟! دروغ گفتی، به خدا سوگند گناه کردی.
* * *
امام (ع)، صبح عاشورا خار و خاشاک و هیزمهای پشت خیمهها را آتش زد تا دشمن توان حمله از آنسو را نداشته باشد. شمر با نگاه به چنین صحنهای، زشتی و پلیدی سیرت خویش را آشکار و رو به حضرت کرد و گفت: ای حسین! عجله کردی بهسوی آتش در دنیا پیش از روز رستاخیز.
امام (ع) پس از اطمینان نسبت به گوینده سخن که شمر است، در پاسخ به او فرمود:
«یابن راعیه المعزی انت اولی بها صِلیّا».[2] ای پسر زن بزچران! تو سزاوارتری از من به ورود در آتش.
* * *
روز عاشورا به نیمه رسیده بود که امام (ع) با اتمام حجّت و ارائه شواهد بسیار در سخنان خود، سپاه سیهروی یزید را از قتل و خونریزی بر حذر میداشت؛ اما تأثیری در دلهای ناپاکان نداشت؛ ازاینرو، با فریادی رعدآسا در برابر دلها و دیدههای دو سپاه فرمود:
«الا انّ الدّعی بن الدّعی قد رکز بین اثنتین بین السّلّه و الذّلّه و هیهات منّا الذّلّه».[3]
آگاه باشید که آن زنازاده پسر زنازاده، مرا بین دو چیز مخیّر ساخته است؛ شمشیر کشیدن یا خواری چشیدن؛ هیهات که تن به ذلت دهیم.
در پی این سخن، حقیقتی ژرف و شگرف را برای تمامی انسانها بازگو کرد و فرمود:
«یأبیاللّه ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجورٌ طابت و طهُرَت و انوفٌ حمیّه و نفوسٌ ابیّه...».[4]
حضرت زینب (س): دروغگو پسر دروغگو، تویی و پدرت و آنکسی که به تو حکم ولایت داد، یزید و پدر او. ای پسر مرجانه! آیا فرزندان پیغمبران را میکشید و مانند راستگویان سخن میگویید؟!
خداوند و رسول و مؤمنان برای ما خواری نپسندند و دامنهای پاک که ما را پروراندهاند، شخصیتهای باحمیت و مردان صاحب غیرت که هرگز به ما اجازه ندهند که طاعت فرومایگان را بر کشته شدن شرافتمندانه ترجیح دهیم.
* * *
هنگامیکه کاروان اسیران کربلا وارد دارالاماره، مرکز حکومت عبیدالله بن زیاد شد، حضرت زینب (س) خطاب به عبیدالله، او را «ابن مرجانه» خواند و بنا به نقل دیگری، زید بن ارقم با مشاهده اهانت عبیدالله به لبهای سیدالشهدا (ع) پس از خروش و فریاد در مقابل او، برخاست و مجلس را ترک کرد و گفت:
«شما ای جماعت عرب! پس از امروز همگی برده گشتید؛ پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه را امیر خود نمودید!»[5]
عبدالله بن عفیف نیز همچون حضرت زینب (س) و زید بن ارقم، وقتی سخن عبیدالله بن زیاد را شنید که میگفت: خدای را شکر که امیر مؤمنان یزید بن معاویه و حزب او را نصرت داد و دروغگو پسر دروغگو، حسین بن علی و پیروان او را کشت. شتابان از جا بلند شد و فریاد برآورد: «انّ الکذّاب ابن الکذّاب انت و ابوک و الذّی ولاّک و ابوه، یابن مرجانه اتقتلون ابناء النبیین و تتکلّمون بکلام الصّدّیقین!»[6]
دروغگو پسر دروغگو، تویی و پدرت و آنکسی که به تو حکم ولایت داد، یزید و پدر او. ای پسر مرجانه! آیا فرزندان پیغمبران را میکشید و مانند راستگویان سخن میگویید؟!
زیارت عاشورا؛ آیینهای از تأثیر نسل
فرازهای فروزان زیارت عاشورا نمایانگر آموزههای زرّین از تأثیر نسل در دو سوی سپاه کفر و حق است. در این عبارات بهخوبی از عوامل تربیتی:
الف. خانواده؛ یعنی پدر و مادر
ب. محیط تعلیم و تربیت و مربّی
ج. تأثیر محیط اجتماعی و فرهنگ عمومی
بهعنوان زمینهساز ساخت و پرداخت شخصیت افراد آگاه میشویم و گستره این تعامل را نه در زندگی محدود چندین ساله، بلکه در افقی بیکران و نامحدود تا روز رستاخیز میتوان مشاهده کرد. حال باهم این عبارات عبرتآموز و پدیدههای تلخ و شیرین هریک را ازنظر میگذرانیم.
نخست به جلوههای جاودان شخصیت امام حسین (ع) میپردازیم:
1. السلام علیک یا اباعبدالله
2. السلام علیک یابن رسولالله
3. السلام علیک یابن امیرالمؤمنین و ابن سیّد الوصیّین
4. السلام علیک یابن فاطمه سیّده نساء العالمین
5. السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره والوتر الموتور
در اولین جمله، حضرت را با کنیه مخاطب قرار داده، سلام میکنیم، دومین سلام ما «رایحه نبوّت» میدهد؛ زیرا اتصال سیدالشهدا (ع) را به نبوت و رسول خاتم (ص) بیان میکند تا افزون بر بیان جمال توحیدی، کمال نبوی نیز بر سلسله صفات آسمانی آن حضرت افزوده شود.
در سومین سلام به «ارتباط با امامت» حضرت اشاره میکنیم که در آن امامت علوی، سلسلهجنبان باورهای ناب الهی است و در پی آن، سلام چهارم بیان میشود که اشاره به اتصال با ولایت کامل در ارتباط با برترین زنان آفرینش است.
پس از توجه به اتصال آن حضرت به چهار حلقه زرّین و زیبا و دلنشین (خدا، رسول، امام، حضرت فاطمه)، ارتباط خونین اما پرفروغ و جاودان آن عزیز را با «شهادت درراه خدا» و رسیدن به «اوج عزت و عظمت مقام ثارالله» یادآور شده است.
در بخشهای دیگر زیارت عاشورا، آل زیاد، آل مروان و همه فرزندان امیّه، عبیدالله پسر مرجانه و عمر پسر سعد بن ابیوقّاص را لعن میکنیم و میگوییم:
«لعن الله آل زیاد و آل مروان و لعن الله بن امیّه قاطبه و لعن الله ابن مرجانه و لعن الله عمر بن سعد...».
در فراز دیگر این زیارت میخوانیم:
«اللّهمّ انّ هذا یومٌ تبرّکت به بنو امیّه و ابنُ آکله الاکباد اللعین بن اللعین علی لسانک و لسان نبیّک صلّیاللّه علیه و آله فی کلّ موطن و موقف وقف فیه نبیّک صلّی الله علیه و آله، اللّهمّ العن اباسفیان و معاویه و یزید بن معاویه علیهم منک اللعنه ابدالابدین و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین صلواتاللهعلیه، اللّهمّ فضاعف علیهم اللعن منک و العذاب.»
پروردگارا! همانا این روز، روزی است که تبرک جستند به این روز بنیامیه و فرزند هند جگرخوار، آن یزید ملعون فرزند ملعون بر زبان تو و بر زبان پیامبرت در هر جا و هر موقف و هر منزل که در آن، پیامبرت توقف داشت ـ که درود خدا بر او باد. ـ خدایا! لعنت فرست بر ابوسفیان و معاویه و یزید فرزند معاویه؛ بر آنان باد از طرف تو لعنت ابدی و جاوید و همیشگی؛ و این روزی است که آل زیاد و آل مروان شادی میکنند در این روز به خاطر کشتن امام-حسین-که درودهای خدا بر او باد؛ خدایا! لعن و نفرین و عذابت را بر آنان چند برابر کن.
در این دو بخش از زیارت با توجّه به واژههای «بنو»، «ابن» و «آل» عامل نخست و بسیار مهم و تأثیرگذار شخصیت افراد، یعنی دامان پدر و مادر و کانون خانه و خانواده ترسیمشده است و چهره زشت و ناپسند افراد منفی و منفور کربلا از این بُعد شخصیتی نمایان گشته است.
همانگونه که پیشتر با «ابن آکله الاکباد» یعنی یزید و «ابن راعیه المعزی» یعنی شمر آشنا شدیم؛ شایسته است پیش از هر سخنی، نسبت به گذشته شوم این افراد آشنا شویم و اشارات و کنایات سخنان امام حسین (ع) و زیارت عاشورا را با نگاهی محققانه به دست آوریم.
یزید کیست؟
«میسون»، مادریزید، زنی ناشایست بود که طبق گواهی بسیاری از منابع تاریخی، از راه نامشروع یزید را به دنیا آورد؛ گرچه معروف آن است که معاویه پدر یزید است.
عبیدالله در زمان حادثه عاشورا والی کوفه بود که شهادت امام حسین (ع) و یاران او به دستور وی انجام گرفت. ابن زیاد را «ابن مرجانه» هم میگویند؛ زیرا نام مادر او کنیزی زناکار و مجوسی به نام «مرجانه» بود.
افراد قبیله «میسون» مسیحی بودند و تمامی قبیله او مسلمان نشدند. بدین خاطر پس از آنکه معاویه از میسون جدا شد و یزید را به طایفه میسون فرستاد، افزون بر اخلاق ظاهری بادیهنشین و صحرا گزینی در یزید همچون علاقه به شکار، اسبسواری، تربیت حیوانات و بازی با سگ و میمون، از تربیت خاص مسیحیان تأثیر پذیرفت و ازاینرو شرابخواری، رقص، غنا، سگبازی و خوشگذرانی جزء طبیعت وجودی وی در آمد.
علاقه چشمگیر یزید به شعر و شعر سرایی و توصیف می و میگساری در اشعار او بیانگر روحیهای بهدوراز سیاست و حکومت است. او از شجاعت، دلاوری و رزمهای مشهور قبیلهای بهرهای نداشت و از ویژگیهای گذشتگان خود همچون «عتبه» و «ولید» و یا عموی خود «شیبه» بهکلی دور بود؛ اما ازنظر عیّاشی، خوشگذرانی، لهو و لعب شیفتگی خاصی از خود نشان میداد.
از اشعار او این شعر است که:
دع المساجد للعبّاد تسکنها
وأجلس علی دکه الخمار و اسقینا
ان الذی شربا فی سکره طربا
و للمصلّین لادینا ولادنیا
مساجد را برای عابدان بگذار تا در آن سکنی گزینند و خود بر دکان شرابفروش نشین و به ما شراب بده. آنکس که شراب نوشد، در حالت خماری به طرب پردازد؛ درحالیکه نمازگزاران نه دین دارند و نه دنیا.
عبیدالله بن زیاد کیست؟
عبیدالله در زمان حادثه عاشورا والی کوفه بود که شهادت امام حسین (ع) و یاران او به دستور وی انجام گرفت. ابن زیاد را «ابن مرجانه» هم میگویند؛ زیرا نام مادر او کنیزی زناکار و مجوسی به نام «مرجانه» بود. پس از عاشورا که اسرای اهلبیت (ع) را در کوفه وارد دارالاماره کردند، حضرت زینب (س) خطاب به ابن زیاد، او را «ابن مرجانه» خواند که این، اشاره به نسب ناپاک او بود و رسواگر حاکم مغرور کوفه.
عبیدالله از سرداران مشهور اموی بود که در سال 54 هجری از طرف معاویه به حکومت خراسان گمارده شد و در سال 56 ازآنجا عزل و به حکمرانی بصره منصوب گردید. پس از مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید و با حرکت مسلم بن عقیل به سمت کوفه، با حفظ سمت، والی کوفه نیز شد و اوضاع را تحت کنترل درآورد و مسلم بن عقیل را به شهادت رساند و پسازآن، فرمان قتل سیدالشهدا (ع) و یاران او و اسارت اهلبیت (ع) را به عمر بن سعد ـ که فرمانده سپاه کوفه در کربلا بود ـ داد.[7]
عبیدالله، فرزند زیاد بن ابیه است؛ زیاد کسی بود که به خاطر ارتباط فراوان مردان با مادرش، کسی نتوانست نسب او را مشخص کند و نام پدر وی را ذکر کند. ازاینرو، او را زیاد پسر پدرش (زیاد بن ابیه) مینامیدند. معاویه میکوشید این حلقه مفقوده را مشخص کند و زیاد را از این ننگ دور سازد. بدین خاطر، او را زیاد بن ابیسفیان خطاب کرد؛ اما اقبال و استقبال از سوی عموم آشنایان با تاریخ خانوادگی زیاد، صورت نگرفت و باز هم او را زیاد بن ابیه مینامیدند.
سعد بن ابیوقّاص از صحابه رسول خدا (ص) و از اصحاب شورا است و از بزرگان عصر خود محسوب میشد. در اینکه نسب او چگونه بوده است، بین مورّخان اقوالی وجود دارد. امّا آنچه درباره سعد گفتنی است، آن است که با رحلت رسول خدا (ص) و امامت امیرمؤمنان علی (ع) با اعتراف به حقانیت و برتری آن حضرت، از همراهی و یاری امام (ع) سرباز زد و از منافقان عصر خود گردید.
روزی که معاویه طواف خود را پایان رسانید، سعد بن ابیوقّاص همراه او بود. وی با سرعت بسیار خود را به دارالندوه رساند و سعد را بر جایگاه خود نشاند و به توهین و لعن امیرمؤمنان علی (ع) پرداخت. سعد به نشانه اعتراض، خود را از معاویه دور کرد و گفت:
«اگر در من یک خصلت از خصال علی (ع) بود، محبوبتر بود برای من از هرچه آفتاب بر او تابیده باشد.»
سپس به دامادی علی (ع) برای رسول خدا (ص)، فرزندانی چون حسن و حسین (ع)، سخن پیامبر در روز خیبر درباره علی (ع) و کلام رسول خدا (ص) در غزوه تبوک نسبت به جایگاه علی (ع) برای او همانند هارون برای موسی، اشاره کرد و آرزوی یکی از این صفات را میکرد.
معاویه با شنیدن سخنان سعد، حرکت زشتی از خود نشان داد و رو به او کرد و گفت:
«تاکنون لئیمتر از امروز نبودی. پس چرا علی را یاری نکردی و از بیعت با او کوتاهی ورزیدی؟! اگر من از پیامبر همان را میشنیدم که تو شنیدهای، همانا خادم علی بودم تا زنده بودم!»[8]
بههرروی، عمر بن سعد فرزند چنین مرد منافقی است؛ و ویژگیهای روحی و روانی ناشایستی نسبت به خاندان رسول خدا (ص) از پدر به ارث برده بود؛ بهگونهای که جزء سرشت وی گردیده بود.
روایت شده است که روزی علی (ع) به هنگام ایراد خطبه، فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی»؛ بپرسید از من پیش از آنکه مرا نیابید.
سعد بن ابیوقّاص سؤال کرد: یا علی! به من خبر ده که تعداد موهای سر و ریش من چقدر است؟
امام (ع) پاسخ داد: سؤالی کردی که خلیل من رسول خدا خبر داده بود که تو از من میپرسی و نیست در سر و ریش تو مویی مگر اینکه در ریشه آن، شیطان نشسته است و در خانه تو بزغالهای است که فرزند من حسین را میکشد![9]
برای شمربن ذیالجوشن اسمهای دیگری چون اوس یا شرحبیل نیز ذکر شده است. او را ذیالجوشن، صاحب زره و جوشن میگفتند؛ زیرا سینه او برآمده بود و همانند سپری بستهشده نشان میداد. او نخست از یاران علی (ع) در جنگ صفین و از فرماندهان شجاع و نامدار کوفه بود که در کنار حسن و حسین (ع) و در رکاب امام (ع) حاضر بوده است؛ اما سرشت ناپاک او به خاطر عمل زشت مادرش بر محیط و آداب الهی و اجتماعی چیره شد و سرانجام در لشکر عبیدالله بن زیاد قرار گرفت.
اهلبیت و معصومان (ع) در اوج این طهارت و پاکی قرار دارند و پروردگار پرمهر، خود بر این حقیقت مهر تأیید زده و فرموده است:
«انّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس اهلالبیت و یطهّرکم تطهیراً»
روزی مادر شمر که زن بزچرانی بود و در بیابان به کار خود مشغول بود، از چوپانی که از کنار او میگذشت، تقاضای آب کرد تا با آن رفع عطش کند. چوپان تقاضای شیطانی خود را شرط دادن آب قرار داد و او نیز پذیرفت و از این طریق، نطفه شمر منعقد شد.[10] ازاینرو امام حسین (ع) در روز عاشورا خطاب به او فرمود:
«یابن راعیه المِعْزی»؛ ای پسر زن بزچران!
قوم ما در قتلگاه روزگار
میشمارد شمرهای بیشمار
شمر یعنی زخمهای بر چنگ ما
شمر یعنی تیغ در فرهنگ ما
شمر یعنی هجو شبنم تا سراب
شمر یعنی احتکار آفتاب
شمر یعنی درد قولنج زمین
شمر یعنی لعنه للعالمین [11]
تأثیر محبت اهلبیت در زندگی
زیارت «جامعه کبیره»، دفتر معرفت امامشناسی است که آینهای پرگستره از معارف نبوی و علوی در برابر دیده شیفتگان قرار میدهد. در فرازی از این زیارت چهار ویژگی برتر برای صاحبان ولایت مییابیم: و جعل صلاتنا علیکم و ما خصّنا به من ولایتکم:
1 ـ طیّباً لخلقنا
2 ـ و طهارهً لاَنفسنا
3 ـ و تزکیه لنا
4 ـ و کفّاره لذنوبنا
(خداوند) درود و صلوات ما را بر شما و ولایت شما را بر ما مایه:
1 ـ پاکی خلقت ما
2 ـ طهارت جانودل ما
3 ـ تزکیه و تهذیب ما
4 ـ کفّاره گناهان ما قرار داد.
اهلبیت و معصومان (ع) در اوج این طهارت و پاکی قرار دارند و پروردگار پرمهر، خود بر این حقیقت مهر تأیید زده و فرموده است:
«انّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس اهلالبیت و یطهّرکم تطهیراً»[12]؛ همانا خداوند میخواهد آلودگی را از شما خاندان (پیامبر) بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
در زیارت «وارث»، بنیان خلقت اهلبیت (ع) بهگونهای شفاف ترسیمشده است؛ زیرا خطاب به امام حسین (ع) چنین میگوییم:
«اشهد انّک کنت نوراً فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره لم تنجّسک الجاهلیه باَنجاسها ولم تلبسک من مدلهمّات ثیابها...».[13]
شهادت میدهم که تو نوری بودی در پشتهای با رفعت پدران و رحمهای پاک مادرآنکه جاهلیت، شما را نیالود و لباس تیرهوتار ناپاکی به پیکرجان شما نپوشانید...
در پی این شهادت، نگاهی پر بصیرت و بینش به معصومان میکنیم و با چنین نگرشی میگوییم:
«صلوات الله علیکم و علی ارواحکم و علی اجسادکم و علی اجسامکم و علی شاهدکم و علی غائبکم و علی ظاهرکم و علی باطنکم و رحمه الله و برکاته.»
درود و صلوات خدا بر شما و بر ارواح شما و اجساد شما و اجسام شما و بر شاهد شما و بر غائب شما و بر ظاهر شما و بر باطن شما و رحمت الهی و برکات او بر شما باد.
این صفات تابناک سبب گردید که امام حسین (ع) در روز عاشورا به «حجورٌ طابت و طهرت»؛ دامان پاک و طاهر مادر خود اشاره کند. بهیقین معرفتی اینچنینی مایه و سرمایه پندار و گفتار شیعیان و شیفتگان در دعای «ندبه» است که به آخرین ذخیره الهی، حضرت مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف رو میکنند و او را برترین مخلوقات یا «صدرالخلائق» مینامند و با واژههای پرمهر میگویند:
«این صدرالخلائق ذوالبرّ والتقوی، این ابن النبی المصطفی و ابن علیّ المرتضی و ابن خدیجه الغرّاء و ابن فاطمه الکبری»
کجاست بهترین مخلوقات که صاحب نیکی و پرهیزکاری است؟ کجاست پسر پیامبر برگزیده الهی و فرزند علیّ مرتضی و پور خدیجه سپیدرو و پسر فاطمه بزرگ و بزرگوار؟
چون به این بخش میرسیم، دعای ندبه حالت خطاب و درود به خود میگیرد و ما بهطور مستقیم به حجّت الهی، حضرت ولیعصر (عجّ) رو میکنیم و میگوییم:
«بأبی انت و امّی و نفسی لک الوقاء و الحمی یابن الساده المقرّبین یابن النجباء الاکرمین یابن الهداه المهدیین یابن الخیره المهذبین، یابن القطارفه الانجبین یابن الاطائب المطهرین یابن الخضارمه المنتجبین یابن القماقمه الاکرمین...».
پدرم و مادرم و جانم فدای تو باد و سپر بلای وجودت ای پسر بزرگمردان مقرّب! ای پسر نجیبان مکرّم! ای پسر راهنمایان راهیافته! ای پسر برگزیدگان پاکیزگان! ای پسر بزرگ مردان بانجابت! ای پسر پاکان پاکیزگان! ای پسر سروران برگزیدگان! ای پسر رؤسای باکرامت...