بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید
بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت
برای من که خسته و شکستهام یک روز هم مهمان بهار شدن غنیمت است
کاش میتوانستم فراموشت کنم
اما نمیشود ... وقتی عطر تو در کوچهباغ بهار پیچیده است!
مگر نه این که هر شکوفهای وامدار توست ای بهار تکرار شدنی
شکفتن و بالیدن و.... بعد هم پرپر شدن را
که اگر تو نبودی، ای زهرهی زهرا، خلقتی نبود!
ماندهام که کدام واژه را اول سطر بگذارم:
مادر ، بهار ، شبنم ،اشک
ندای تو در گوشم میپیچد که فرزندت را صدا میزدی
و
مینویسم که شب تار سحر میگردد
یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد