اساسی‌ترین مسئله در هر مکتبی، حفظ و نگهداری آن از انحرافات و تضمین بقای آن است که این افتخار در مکتب اسلام و تشیع به نام اباعبدالله الحسین علیه‌السلام ثبت‌شده است. بدین‌جهت بارها پیامبر گرامی اسلام صل‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم فرمود:

«حسین منی و انا من حسین؛ حسین از من است و من از حسینم»[1]؛ یعنی نه‌تنها حسین فرزند من می‌باشد، بلکه بقای دین و آیین من نیز از اوست و اسلام به ‌واسطه فداکاری و جانبازی او و یارانش باقی می‌ماند.

در این گفتار کوتاه، بر آن شدیم تا گوشه‌ای از شخصیت والای امام حسین (ع) را از نگاه یکتای خلقت، پیامبر خاتم (ص) به تماشا بنشینیم.

واسطه فیض انبیا

عترت پیامبر

آیه تطهیر

حدیث ثقلین

پاره تن پیامبر (ص)

خبر شهادت

تربت سرخ

راز بوسه‌های پیامبر (ص)

فضائل و ویژگی‌ها

نام‌گذاری

خلیفه‌الله در زمین و سرور جوانان بهشت

زینت آسمان‌ها و زمین

ائمه از صلب حسین (ع)

برترین انسان

فراق جان‌گداز


واسطه فیض انبیا

اکثر انبیای الهی، به‌ویژه پیامبران اولوالعزم، هرگاه به مشکلی بزرگ برخورد نمودند، برای حل آن، خداوند متعال را به انوار طیبه پنج‌تن آل‌عبا سوگند می‌دادند.[2] برخی از آن‌ها وقتی به نام امام حسین (ع) می‌رسیدند، غمگین می‌شدند و اشک می‌ریختند. وقتی از علت آن سؤال می‌شد، خبر شهادت مظلومانه اباعبدالله الحسین را می‌شنیدند و به عزاداری می‌پرداختند.

 

ابن عباس می‌گوید از پیامبر گرامی اسلام سؤال کردم: «آن کلماتی که حضرت آدم (ع) از پروردگارش دریافت نمود و به‌واسطه آن توبه‌اش پذیرفته شد، چه بود؟»

پیامبر (ص) فرمود: «حضرت آدم از خدا خواست به ‌حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) توبه‌اش پذیرفته شود. خداوند نیز توبه او را قبول کرد.»[3]

در الدرالثمین، در تفسیر قول خداوند: «فتلقی آدم من ربه کلمات» این‌گونه آمده است: «حضرت آدم بر ساق عرش، نام‌های پیامبر ( ص)و ائمه (ع)  را مشاهده کرد و جبرئیل به او تلقین کرد که بگوید: «یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان»

هنگامی‌که حضرت آدم (ع) نام امام حسین (ع)  را بر زبان جاری ساخت، گریان شد و قلبش خاشع گردید. حضرت آدم گفت: «ای جبرئیل! چرا پس از گفتن نام حسین، قلبم شکست و اشکم جاری گردید؟»

جبرئیل خبر شهادت امام حسین (ع) و چگونگی مصائب او را تشریح نمود و هر دو چون مادر جوان مرده، عزاداری و گریه و ناله نمودند.[4]

نظیر این توسلات و خبر یافتن از شهادت امام حسین (ع) برای نوح، ابراهیم و اسماعیل , زکریا، سلیمان، موسی، عیسی (ع) نیز ذکرشده است.»[5]

این‌که خداوند متعال قبل از تولد امام حسین (ع) در عالم دنیا، پیامبران و اولیای خودش را با حادثه عاشورای حسینی آشنا می‌کند و چشم آن‌ها را اشک‌بار می‌سازد، از عظمت و ارزش والای حسین بن علی (ع) و قیام و شهادت وی حکایت می‌کند، گرچه دست‌یابی به فهم عمیق آن، در فکر بشر نمی‌گنجد.

 

عترت پیامبر

پیامبر گرامی اسلام، بارها امیر مؤمنان، فاطمه، حسن و حسین (ع) را به‌عنوان عترت و اهل‌بیت خود معرفی نمود و در موقعیت‌های مختلف و حوادث گوناگونی آن‌ها را عدل قرآن قرارداد و پذیرش ولایت و اطاعت آن‌ها را بر همه لازم دانست.

روایات زیادی در این زمینه از شیعه و اهل سنت نقل شده است که بعضی از آن‌ها را در اینجا یادآور می‌شویم.

 

آیه تطهیر

ام سلمه می‌گوید: روزی پیامبر در خانه من بود. دخترش، فاطمه (ع) غذایی از آرد و شیر (حریره) برای رسول خدا (ص) آورد. پیامبر فرمود: «شوهر و دو فرزندت را نیز دعوت کن.» ام سلمه می‌گوید: «علی، حسن و حسین (ع) آمدند و از آن غذا تناول کردند و در زیر کسای پیامبر قرار گرفتند و من در اتاق خودم مشغول نماز بودم. پس خداوند متعال این آیه را بر پیامبر (ص) نازل فرمود: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»[6] خداوند متعال اراده فرمود تا ناپاکی‌ها را از شما، اهل‌بیت دور سازد و شمارا پاک و پاکیزه گرداند.»

پیامبر اسلام دامن کسا را گرفت و همه را پوشاند و دست خود را از کسا بیرون آورد و به ‌سوی آسمان دراز کرد و گفت:

«این‌ها افراد برگزیده و اهل‌بیت من هستند. خدایا! پلیدی و ناپاکی را از این‌ها دور نما. پیامبر این جمله را دو بار تکرار نمود.»

ام سلمه می‌گوید من نزد آن‌ها رفتم و عرض کردم: «یا رسول‌الله! آیا من نیز با شما هستم؟»

پیامبر (ص) فرمود: «خوب هستی، تو خوب هستی.»[7] (کنایه از این‌که از اهل‌بیت نیستی، گرچه تو انسان خوبی هستی.)

این روایت، در کتب روایی شیعه و بسیاری کتب اهل سنت آمده است.[8]

نظیر این روایت در مورد آیه مباهله ذکرشده است.

 

 

حدیث ثقلین

رسول خدا (ص) بارها فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الآخر، کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل‌بیتی و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی بهما؛

من (از میان شما می‌روم و) دو چیز گران‌بها را در میان شما می‌گذارم. اگر بعد از من، به آن دو تمسک نمایید گمراه نمی‌شوید. یکی از آن دو از دیگری بزرگ‌تر است و آن، کتاب خدا (قرآن کریم است که چون) ریسمانی از آسمان به زمین کشیده شده است. (یک سر آن به دست خدا و سر دیگر آن به دست مردم است)؛ و (دیگری) عترت و اهل‌بیت من هستند و این دو هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. پس دقت کنید، با عترت من چگونه رفتار خواهید کرد.»[9]

این روایت از شیعه و اهل سنت به حد تواتر نقل‌شده است و جای هیچ شک و تردیدی باقی نمی‌گذارد.[10]

عبدالله بن یحیی می‌گوید: همراه امیر مؤمنان علی بن ابی‌طالب (ع) به ‌سوی صفین درحرکت بودیم. نزدیک نینوا رسیدیم. حضرت علی (ع) فریاد زد: ای عبدالله! صبر کن!

آن حضرت فرمود: روزی نزد رسول خدا (ص) رفتم که از چشمانش اشک می‌ریخت. عرض کردم: ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت، چرا گریه می‌کنی؟ آیا کسی شمارا رنجانده است؟

فرمود: نه بلکه جبرئیل خبر شهادت حسین را در شط فرات برایم آورده است. آیا می‌خواهی از تربتش ببویی؟

عرض کردم: آری. پیامبر (ص) مشتی از خاک را به من داد. بی‌اختیار گریستم. فرمود: نام آن سرزمین «کربلا» ست.

وقتی حسین (ع) دوساله شد، پیامبر به سفری رفت و در بین راه، کلمه استرجاع «انا لله و انا الیه راجعون» را بر زبان جاری ساخت و اشک از دیدگانش فروریخت. از علت گریه آن حضرت سؤال شد. آن حضرت فرمود: جبرئیل از سرزمینی در کناره شط فرات به من خبر داد که نام آن کربلاست. فرزندم، حسین در آن‌جا کشته می‌شود. مثل این است که الان قتلگاه و محل دفن او را می‌بینم و گویا مشاهده می‌کنم (اهل‌بیتش را )که چون اسیران بر محمل‌ها سوار می‌شوند و سر بریده فرزندم، حسین را برای یزید -لعنه‌الله‌علیه- هدیه می‌برند. به خدا سوگند! هیچ‌کس نیست که به سر بریده حسین (ع) نگاه کند و خوشحال شود، مگر این‌که (منافق است و) خداوند بین دل و زبانش جدایی قرار می‌دهد و عذاب دردناکی در انتظارش است.

سپس پیامبر غمگین و محزون از سفر بازگشت، بر منبر بالا رفت، حسن و حسین (ع) را نیز با خود بر بالای منبر برد و خطبه خواند و مردم را موعظه نمود. پیامبر(ص) پس از این‌که از سخنرانی فارغ گشت، دست راست را روی سر حسن (ع) و دست چپ را روی سر حسین(ع) نهاد و فرمود:

«اللهم ان محمدا عبدک و رسولک و هذان اطائب عترتی و خیار امتی و افضل ذریتی... خدایا! محمد، بنده و فرستاده توست و این دو پاکیزه‌ترین عترت من و برگزیده‌ترین خاندان من و برترین ذریه من هستند... جبرئیل به من خبر داد این فرزندم به‌وسیله سم شهید می‌گردد و آن‌یکی در میدان جنگ به خون می‌غلتد. خدایا! شهادت را بر آن‌ها مبارک گردان و آن‌ها را از سروران شهدا قرار بده. خدایا! قاتل و کشنده وی را مبارک نگردان و او را خوار و ذلیل بساز و حرارت آتش را به او بچشان و او را در پایین‌ترین منازل جهنم جای بده.»

مردم گریه و ناله نمودند و پیامبر به آن‌ها فرمود: «ای مردم! شما برای حسین گریه می‌کنید و یاری‌اش نمی‌کنید! خدایا! تو ولی و یاورش باش.»

سپس فرمود: «ای مردم! من از میان شما می‌روم و دو چیز گران‌بها را در بین شما باقی می‌گذارم: کتاب خدا و عترت و اصل و میوه دلم و جان خودم. این دو هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا این‌که در روز قیامت بر لب حوض کوثر بر من وارد شوند. من از شما چیزی نمی‌خواهم جز آنچه را که خداوند مرا مأمور ساخته است تا از شما بخواهم و آن، دوستی اهل‌بیت من است.

بر حذر باشید از این‌که در قیامت بر لب حوض در حالی با من ملاقات کنید که اهل‌بیت من از سوی شما اذیت شده باشند و بر آن‌ها ظلم کرده یا آن‌ها را به قتل رسانده باشید.

آگاه باشید! امت در روز قیامت در سه گروه، هرکدام با پرچمی خاص نزد من می‌آیند؛ گروهی با پرچم سیاه وارد می‌شوند. آن‌ها افرادی هستند که ملائکه از اعمال زشت آن‌ها شیون می‌کنند. وقتی در مقابل من قرار می‌گیرند، از آن‌ها سؤال می‌کنم: «شما کیستید؟» آن‌ها درحالی‌که نام مرا فراموش کرده‌اند، می‌گویند: «ما عرب و یکتاپرست هستیم.» می‌گویم: «من احمد، پیامبر عرب و عجم هستم.» می‌گویند: «ما از امت تو هستیم.» می‌گویم: «با کتاب خدا و اهل‌بیت من، بعد از من چگونه رفتار نمودید؟» می‌گویند: «کتاب خدا را ضایع نمودیم و عترت شما را با جدیت تمام خواستیم از روی زمین برداریم و نابود سازیم.»

بعد از شنیدن این سخنان، از آن‌ها رو می‌گردانم و آن‌ها تشنه و روسیاه برگردانده می‌شوند.

سپس گروه دیگری با پرچم سیاه‌تری می‌آیند. می‌گویم: «شما با ثقلین، یعنی کتاب خدا و عترت من، بعد از من چگونه رفتار نمودید؟ »می‌گویند: »با ثقل اکبر، یعنی قرآن مخالفت کردیم و ثقل اصغر، یعنی عترت و اهل‌بیت شما را هرچه توانستیم، اذیت نمودیم.» می‌گویم: »از من دور شوید! »آن‌ها را با روسیاهی و عطش بازمی‌گردانند.

سپس گروه سوم با پرچمی روشن و چهره‌هایی نورانی نزد من می‌آیند. می‌گویم: «شما کیستید؟» می‌گویند: «ما از امت محمد (ص) و اهل کلمه توحید و تقوا هستیم. ما از بازماندگان اهل حق و حقیقت می‌باشیم. به کتاب خدا عمل نمودیم، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام دانستیم، ذریه پیامبر خاتم را دوست داشتیم و بدان‌گونه که یار و مددکار خود بودیم. آن‌ها را یاری نمودیم و با دشمنانشان جنگیدیم.»

پس به ایشان می‌گویم: «بشارت باد بر شما! من پیامبر شما محمد هستم. در دنیا همان‌گونه که گفتید، بودید.»

سپس از آب کوثر به آن‌ها می‌نوشانم. سیراب و خوشحال از آن‌جا بازگردانده می‌شوند و داخل بهشت می‌گردند و برای همیشه در آن‌جا می‌مانند.»[11]

 

 

پاره تن پیامبر (ص)

امام صادق (ع) می‌فرماید: «به پیامبر خدا (ص) خبر دادند که‌ ام ایمن شب و روز گریه می‌کند.» وی را به حضور پیامبر آوردند. آن حضرت پرسید: «چرا گریه می‌کنی؟»

گفت: «خوابی دردناک دیده‌ام.»

فرمود: «خوابت را بگو.»

گفت: «بر من سخت است که خواب را بر زبان ‌آورم.»

فرمود: «خوابت آن‌گونه نیست که می‌پنداری.»

گفت: «یا رسول‌الله! شبی در خواب دیدم پاره‌ای از پیکرت جدا شد و در خانه من افتاد.»

فرمود: «ام ایمن! آسوده باش! فاطمه پسری به دنیا می‌آورد، تو او را پرورش می‌دهی و نگهداری‌اش می‌کنی. او پاره تن من است که در خانه تو خواهد بود.»

ام ایمن می‌گوید: «روز هفتم، نوزاد را به نزد پیامبر بردم.» حضرت فرمود: «آفرین بر تو و نوزادی که در بغل داری! این است تعبیر خواب تو»[12]

 

 

خبر شهادت

آنچه بیش‌تر از هر چیز در زندگی اباعبدالله الحسین خصوصاً در زمان پیامبر و از زبان آن حضرت به چشم می‌خورد، این است که در حوادث زیادی، خبر از شهادت آن حضرت به میان می‌آید و پیامبر گرامی اسلام و همسران آن حضرت و اهل‌بیت به یاد کربلا و حوادث دل‌خراش آن، اشک می‌ریزند.

قیام و شهادت امام حسین (ع) نقطه عطفی در تاریخ اسلام بود؛ در صدر اسلام دو هجرت واقع‌ شده: هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه که برای پایه‌گذاری مکتب نجات‌بخش اسلام بوده و هجرت امام حسین (ع) از مدینه به مکه و سپس به ‌طرف کربلا که برای حفظ آن بود.

پیامبر اسلام (ص) می‌دانست که شهادت امام حسین (ع) اسلام را تا ابد حفظ می‌کند؛ به همین خاطر آن حضرت بیش‌ترین کلامش را در معرفی امام حسین (ع) و راه و روش او و شهادتش به کار گرفت.

قیام و شهادت امام حسین (ع) نقطه عطفی در تاریخ اسلام بود؛ در صدر اسلام دو هجرت واقع‌ شده: هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه که برای پایه‌گذاری مکتب نجات‌بخش اسلام بوده و هجرت امام حسین (ع) از مدینه به مکه و سپس به ‌طرف کربلا که برای حفظ آن بود.

 

در اینجا به بعضی از آن حوادث و سخنان پیامبر (ص) اشاره می‌کنیم:

تربت سرخ

امام باقر (ع) می‌فرماید: روزی پیامبر (ص) در خانه ‌ام سلمه بود. سفارش کرد کسی نزد من نیاید. طولی نکشید که حسین (ع)  در حالی‌که کودک بود، وارد شد و سراغ پیامبر را گرفت و بلافاصله خودش را به پیامبر رساند.

ام سلمه می‌گوید: به دنبالش دویدم (شاید مانع شوم). وقتی به او رسیدم، دیدم حسین (ع) روی سینه پیامبر نشسته است و پیغمبر گریه می‌کند و چیزی در دست دارد.

پیامبر (ص) فرمود: «ام سلمه! این جبرئیل است که به من خبر می‌دهد حسینم کشته خواهد شد. این هم خاک سرزمینی است که حسین در آن‌جا شهید می‌شود. آن را نزد خود نگهدار. هر وقت به خون تبدیل شد، حسینم کشته گردیده است.»

ام سلمه عرض کرد: «یا رسول‌الله! از خدا بخواه از او دفع کند.»

فرمود: «خواستم و خدا وحی کرد: «این درجه‌ای است که هیچ‌کس بدان نرسد (جز حسین (ع)). حسین، هر یک از پیروان خود را که شفاعت کند، پذیرفته می‌شود. حضرت مهدی (ع) فرزند او است. خوشا به حال کسی که از دوستان و پیروان حسین باشد! به خدا قسم آن‌ها در روز قیامت رستگارند.»»[13]

 

راز بوسه‌های پیامبر (ص)

امام باقر (ع) می‌فرماید: «شیوه پیامبر(ص) این بود که چون حسین (ع) نزد او می‌آمد، او را به‌پیش خود می‌کشانید و به امیر مؤمنان (ع) می‌فرمود: «حسین را نگهدار. سپس جای‌جای بدن او را می‌بوسید و می‌گریست.» حسین سؤال می‌کرد که: «پدر جان! چرا گریه می‌کنی؟» پیامبر (ص) می‌فرمود: «پسر جانم! جای شمشیرهایت را می‌بوسم و می‌گریم.»»[14]

 

فضائل و ویژگی‌ها

اباعبدالله الحسین(ع) سومین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، امامی معصوم، تربیت‌یافته در خانه عصمت و طهارت، تعلیم‌یافته از سرچشمه وحی و رسالت و پرورش‌یافته در دامن خاتم پیامبران، دارای فضائل و ویژگی‌های زیادی است که بعضی از آن‌ها را از زبان پیامبر (ص) متذکر می‌شویم:

 

نام‌گذاری

حضرت امام رضا (ع) می‌گوید: «چون امام حسین(ع) متولد شد، پیغمبر (ص) به اسماء بنت عمیس فرمود: «فرزندم را بیاور.» اسماء می‌گوید: «حسین را در جامه سفیدی پیچیدم و به خدمت حضرت رسول بردم.» آن حضرت او را گرفت و در دامن گذاشت. سپس در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه گفت.

جبرئیل نازل شد و گفت: «خداوند به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: «چون علی (ع) نسبت به تو به‌ منزله هارون نسبت به موسی است، پس او را به نام پسر کوچک هارون که «شبیر» است، نام‌گذاری کن و چون زبان تو عربی است، او را «حسین» بنام.»»[15]

 

خلیفه‌الله در زمین و سرور جوانان بهشت

ابن عباس می‌گوید: «روزی رسول خدا (ص) بین اصحاب نشسته بود، حسن (ع) وارد شد. تا نگاه پیامبر بر او افتاد، گریست و فرمود: «نزدیک بیا.» پیامبر او را به نزدیک خود کشید و بر زانوی راست خود نشاند. طولی نکشید، حسین (ع) وارد شد. پیامبر (ص) تا او را دید، گریه کرد و او را نزدیک خود برد و بر زانوی چپ خود نشاند. سپس فاطمه (س) وارد شد. پیامبر با دیدن او گریان شد و او را طرف راست خود نشاند.

پس از آن‌ها، حضرت علی(ع) وارد شد و پیامبر با دیدنش، اشک ریخت و او را در طرف چپ خود نشاند.

اصحاب گفتند: «ای پیامبر! هرکدام از آن‌ها را مشاهده کردی، گریه نمودی! آیا در بین آن‌ها هیچ‌کس نبود که با دیدنش مسرور شوی؟»

پیامبر در گفتاری طولانی به اوصاف آن‌ها پرداخت و خبر شهادت آن‌ها و مکر و حیله و ظلم امتش درباره آن‌ها را بیان فرمود.

آن حضرت درباره امام حسین (ع) چنین بیان داشت: «و اما الحسین، فانه منی و هو ابنی و ولدی و خیرالخلق بعد اخیه و هو امام المسلمین و مولی المؤمنین و خلیفه رب العالمین... ؛ حسین از من است. او فرزند من و بعد از برادرش، بهترین فرد بین مردم، است. او پیشوای مسلمانان، سرور و مولای اهل ایمان، جانشین پروردگار جهانیان، فریادرس درماندگان، پناه پناه‌خواهان و حجت خدا بر تمام جهانیان است.»

پیامبر گرامی اسلام (ص) در ادامه سخنانشان فرمود:

«و هو سید شباب اهل الجنه و باب نجاه الامه، امره امری و طاعته طاعتی...؛ او سرور جوانان بهشت و باب نجات امت است. فرمان او، فرمان من است و فرمان‌برداری از او، فرمان‌برداری از من است. کسی که از او پیروی کند، از من است و کسی که با او مخالفت کند، از من نیست.»[16]

 

زینت آسمان‌ها و زمین

امام حسین (ع) می‌فرماید: «هنگامی نزد رسول خدا (ص) رفتم که ابی بن کعب نزد آن حضرت بود. رسول خدا (ص) به من فرمود: «مرحبا بک یا اباعبدالله یا زین السماوات و الارض ؛ خوش‌آمدی ای اباعبدالله! ای زینت آسمان‌ها و زمین!»

ابی گفت: «ای رسول خدا! چگونه فرد دیگری غیر از شما، زیور آسمان‌ها و زمین است؟»

فرمود: «سوگند به خدایی که مرا به حق، به پیامبری برانگیخت! حسین بن علی در آسمان‌ها بزرگوارتر است تا در زمین. سمت راست عرش خدای عزوجل نوشته است: «مصباح هدی و سفینه نجاه... (حسین) چراغ هدایت و کشتی نجات است. امام خیر، برکت، عزت، فخر، دانش و ذخیره است.»[17]

 

ائمه از صلب حسین (ع) 

بنا بر روایات زیادی که از پیامبر و ائمه معصومین رسیده است، امام معصوم از صلب پاک و طاهر اباعبدالله الحسین (ع) می‌باشند.

امام حسین (ع) می‌گوید: «من و برادرم (در خردسالی) نزد جدمان، رسول خدا (ص) رفتیم. آن حضرت من و برادرم را بر روی پاهای خود نشاند. سپس ما را بوسید و فرمود:

«پدرم فدای شما دو امام صالح باد! خداوند شما را از من و پدر و مادرتان برگزید. از صلب تو (ای حسین) امام (دیگر) را برگزید که نهمین آنان قائم آنان (عج) است. همه شما در فضیلت و منزلتی که نزد خدا دارید، برابرید.»»[18]

در روایت دیگری آمده است که پیامبر (ص) فرمود: «روز قیامت، عرش خدا به تمام زینت‌ها آراسته می‌شود و امام حسن (ع) بالای یکی از منبرها و امام حسین (ع) بالای منبری دیگر قرار می‌گیرند. خداوند عرش را با وجود این دو بزرگوار می‌آراید، همچنان که دو گوشواره، زن را می‌آراید.»[19]

 

برترین انسان

پیامبر (ص) فرمود:

«حسن و حسین بعد از من و علی و مادرشان، بهتر از همه انسان‌های روی زمین می‌باشند و مادرشان بهترین زنان عالم است.»[20]

 

در کتاب ادریس[21] آمده است:

«حضرت ادریس روزی به یاران خود رو کرد و فرمود: «روزی فرزندان آدم(ع) درباره بهترین مخلوقات خدا بحث کردند. بعضی گفتند: «پدر ما آدم بهترین مخلوق خدا است ؛ چون‌که خدا او را با دست قدرتش خلق کرد و روح منسوب به خود را در او دمید و به امر او، فرشتگان به‌عنوان احترام آدم، او را سجده کردند و آدم را «معلم فرشتگان» خواند و او را خلیفه زمین قرارداد و اطاعت او را بر مردم واجب نمود.»

 

عده‌ای گفتند: «نه بلکه بهترین مخلوق خدا، فرشتگان‌اند که نافرمانی از خدا نمی‌کنند...»

گروه سوم گفتند: «بهترین خلق خدا، جبرئیل است که در درگاه خدا امین وحی می‌باشد.»

گروه دیگر، سخن دیگری گفتند و گفت‌وگو زیاد شد تا این‌که حضرت آدم (ع) در مجلس حاضر گشت. پس از اطلاع از ماجرا به آن‌ها فرمود:

«فرزندانم! آن‌طور که شما فکر می‌کنید، درست نیست. وقتی خداوند مرا آفرید و روحش را در من دمید، بلند شدم و نشستم، درحالی‌که به عرش خدا می‌نگریستم. ناگهان پنج نور در نهایت شکوه و کمال درخشش را دیدم که غرق در انوار آن‌ها شدم.»

عرض کردم: «خدایا! این پنج نور کیست‌اند؟»

فرمود: «این پنج نور، نور «اشرف مخلوقات‌اند.» این‌ها باب‌های رحمت من و واسطه‌های بین من و مخلوقاتم هستند. اگر این‌ها نبودند، تو را و آسمان‌ها و زمین و بهشت و دوزخ و خورشید و ماه را نمی‌آفریدم.»

عرض کردم: «خدایا! نام این‌ها چیست؟»

فرمود: «به عرش بنگر. وقتی نگاه کردم، این نام‌های پاک را یافتم: محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین (ع»»[22]

 

فراق جان‌گداز

همان‌گونه که پیامبر (ص) به امام حسن و امام حسین (ع) علاقه فراوان داشت؛ آن‌ها نیز به پیامبر (ص) محبت شدید داشتند.

ابن عباس می‌گوید: در لحظه آخر عمر پیامبر (ص) حسن و حسین (ع) درحالی‌که می‌گریستند و شیون می‌نمودند، به بالین پیامبر (ص) آمدند علی (ع) خواست آن‌ها را از پیامبر جدا کند، ولی پیامبر فرمود: «علی! بگذار من آن‌ها را ببویم و آنان مرا ببویند، من از دیدار آن‌ها بهره‌مند گردم و آن‌ها نیز از دیدار من بهره گیرند. این دو فرزند بعد از من، ستم‌ها خواهند دید و مظلومانه کشته می‌شوند.»

آنگاه پیامبر (ص) فرمود: «خدا لعنت کند آنان را که به این دو فرزندم ظلم می‌کنند.»[23]