در این مقاله می خوانید:
نگاهی گذرا به عزاداری در اسلام
عزاداری برای امیرالمومنین (ع) و امام حسن (ع)
عزاداری ائمه اطهار (ع) برای امام حسین (ع)
آگاهی مردم ایران از واقعه کربلا
رسمی شدن مراسم عاشورا در عهد آلبویه
بدون تردید مراسم عزاداری و روضه خوانی در تبیین و تقویت مذهب شیعه و گسترش آن در اعماق جامعه و نفوذ آن در قلبها نقش بسزایی داشته است. همچنین سلاطین صفویه بهعنوان زمامدار و روحانیون بهعنوان متولی مذهب، در برگزاری آن مؤثر بوده اند، ولی با توجه به سابقه دیرین مراسم عزاداری در ادوار پیشین و اهتمام مردم به ویژه شیعیان در اقامه آن، نمیتوان صفویه را آغازگر این مراسم دانست و آن را وارداتی و گرته برداری از غرب تلقی نمود؛ چنان که برخی را عقیده بر این است.1 مقاله حاضر نگاهی دارد به تاریخچه و پیشینه عزاداری در اسلام و چگونگی رسمی شدن آن در عهد آلبویه.
نگاهی گذرا به عزاداری در اسلام
عزاداری برای شهدا در اسلام سابقه ای دیرین دارد و از اخبار برمیآید که پیامبر -ص - نیز آن را تأیید کرد و در برگزاری آن همت میگماشت. ابن هشام مینویسد بعد از تمام جنگ اُحد که رسول خدا -ص - به خانه خود میرفت، عبورش به محله بنی عبدالاشهل و بنی ظفر افتاد و صدای زنان آنها ـ که بر کشتگانشان گریه میکردند ـ به گوش آن حضرت خورد و موجب شد که اشک بر صورت او نیز جاری گردد و در پی آن بفرماید: ولی کسی نیست که بر حمزه بگرید!
سعد بن معاذ و اسید بن حضیر (رؤسای قبیله بنی عبدالاشهل) پس از آگاهی از این موضوع و زمانی که به خانه های خود بازگشتند، به زنان قبیله شان دستور دادند لباس عزا بپوشند و به درِ مسجد بروند و در آنجا برای حمزه اقامه عزا و ماتم کنند. رسول خدا - ص- که صدای گریه آنها را شنید، از خانه خویش (که جنب مسجد بود) بیرون آمده (از آنها سپاسگزاری کرد و) فرمود: «به خانه های خود بازگردید، خدایتان رحمت کند که به خوبی مواسات خود را انجام دادید»2
پیامبر در شهادت جعفر طیار نیز هم خود گریست و هم برای عزاداران که در خانه او گردآمده بودند طعام تهیه کرد.3 بنابر روایت ابن سعد، اندوه و افسردگی پیامبر برای شهدای جنگ موته چندان زیاد بود که اصحاب نیز به شدت اندوهگین و افسرده شدند.4
هنگامی که پیامبر -ص - رحلت کردند، مردم مدینه، از زن و مرد، به گریه و ندبه پرداختند و بنا بر قول عثمان بن عفان «برخی از اصحاب چنان اندوهگین شدند که چیزی نمانده بود به وهم دچار آیند»5؛ و بنا بر نقل عایشه زنان به عزاداری پرداختند و به سینه و صورت خود میزدند.6
عزاداری برای امیرالمومنین (ع) و امام حسن (ع)
در شهادت علی -ع - فرزندان آن حضرت و مردم کوفه به شدت میگریستند.7 و هنگامی که امام حسن -ع - به شهادت رسید، برادرش محمد حنفیه مرثیه و نوحه سرایی کرد.8
با شهادت امام حسین -ع - و یارانش در محرم 61 ق عزاداری وارد مرحله ای جدید شد و در گستره ای وسیعتر از جهان اسلام برگزار شد، با این تفاوت که دیگر تنها گریه و ندبه برای از دست دادن عزیز یا عزیزان نبود، بلکه از یکسو به ابزاری قاطع برای مبارزه با ستمگران و غاصبان تبدیل شد و از سوی دیگر تبیین کننده، حافظ و حامل اسلام راستین گردید. از این رو ائمه طاهرین در اقامه و اشاعه آن از هیچ کوششی دریغ نکردند، چنان که خانواده امام حسین -ع - همچون زینب و امّ کلثوم و امام سجاد -ع - برای شهدای کربلا به نوحه سرایی پرداختند، به طوری که کوفیان که در قتل امام حسین -ع - و یارانش نقشی مستقیم داشتند، درکوی و بازار عزاداری میکردند.
سید بن طاووس دراینباره مینویسد
«زنها گیسو پریشان کردند و خاک بر سر پاشیدند و چهره های خویش را خراشیدند و سیلی بهصورت زدند و فریاد «واویلا» و «واثبوراه!» بلند نمودند. مردها گریستند و موهای محاسن خود را کندند. هیچ موقعی دیده نشده بود که مردم بیش از آن روز، گریه کرده باشند.»9
بنابر روایت مقاتل، زنان و مردان قبیله بنی اسد به هنگام دفن اجساد شهدا و بعد از آن نوحه سرایی و عزاداری میکردند.10 و بنابر روایتی اهلبیت امام حسین -ع - به عزاداری اشتغال داشتند.11 مردم مدینه هم به ویژه بنیهاشم همین که از شهادت امام حسین -ع - آگاه شدند به گریه و ندبه ای پرداختند که تا آن هنگام کسی ندیده و نشنیده بود.12
عزاداری ائمه اطهار (ع) برای امام حسین (ع)
امام سجاد -ع - که در دوران خفقان اموی به سر میبرد، برای حفظ واقعه خونبار کربلا و انتقال آن به نسلهای بعد از ابزار گریه بهره گرفت. از امام صادق -ع- روایت شده است:
«زینالعابدین -ع - چهل سال در مصیبت پدرش گریه کرد، در حالی که روزها روزه دار و شبها به عبادت بیدار بود و چون وقت افطار میرسید، خدمتگزارش آب و غذا در برابر او مینهاد و میگفت: «آقاجان! میل فرمایید.»
آن حضرت میگفت: «چگونه غذا بخوریم، در صورتی که فرزند رسول خدا -ص - گرسنه کشته شد؟ و چگونه آب بنوشیم در صورتی که فرزند رسول خدا -ص - لب تشنه کشته شد؟» و پیوسته این سخن را میگفت و میگریست تا آب و غذا با اشک چشمش مخلوط میشد. همواره بر این حال بود تا از دنیا رفت»13
از عملکرد امام سجاد -ع - و سفارشهای ایشان و سایر ائمه درباره گریه برای امام حسین -ع - و یارانش14 برمیآید که برگزاری مجالس عزاداری و گریه از مؤثرترین ابزاری بوده که میتوانسته با توطئه های بنیامیه برای محو آثار مادی و معنوی قیام کربلا مقابله کند. ابوریحان بیرونی مینویسد:
«بنیامیه در این روز لباس نو پوشیدند و زیب و زیور کردند و سرمه به چشم خود کشیدند و این روز را عید گرفتند و عطرها استعمال کردند و مهمانیها و ولیمه ها دادند و تا زمانی که ایشان بودند، این رسم در توده مردم پایدار بود»15
این معنی از زیارت عاشورا نیز معلوم میشود: «هذا یومٌ فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین صلوات اللّه علیه»
بدینسان شیعیان بنابر توصیه و تأکید ائمه طاهرین برای بزرگداشت عاشورا و حفظ آثار آن در کربلا از هیچ کوششی فروگذار نکردند، بدان معنی که ایام عاشورا را به سوگواری میپرداختند و امام حسین -ع - و یارانش را در کربلا زیارت میکردند. توابین که در سال 65 ق قیام کردند، قبل از ورود به صحنه نبرد، به زیارت قبر امام حسین -ع - و یارانش رفتند و یک روز و یک شب گریه و زاری و تضرع بسیار نمودند، چنان که بنابر نقل طبری، کسی تا آن روز چنان گریه ای ندیده بود.
از روایت ابن قولویه برمیآید که در زمان امام صادق -ع - مردم اطراف کوفه و نواحی دیگر، از زن و مرد، برای زیارت قبر امام حسین -ع - و یارانش به کربلا میرفتند و به قرائت قرآن، ذکر مصائب و نوحه گری و مرثیه سرایی میپرداختند.16
در ایام فترت پایان امویان و آغاز عباسیان بر تعداد زائران و عزاداران امام حسین -ع- و یارانش افزوده شد، چنان که به سرعت کربلا به کانون مبارزه علیه ستمگران تبدیل شد؛ مبارزانی که شیوه جهاد را در مکتب اهلبیت آموخته و از شهدای کربلا الگوهای عملی و عینی انتخاب کرده بودند. این وضع برای متوکل خلیفه عباسی ـ که ضد شیعه بود ـ قابل تحمّل نبود؛ از این رو نهتنها دستور به ویرانی قبور شهدا داد (336 ه ق)، بلکه به منظور محو آثار آن، سرزمین کربلا را به آب بست و شخم زد و زراعت نمود و مردم را از زیارت منع کرد17، امّا از آنجایی که نور خدا خاموش شدنی نیست، متوکل به سزای اعمال خود رسید و کربلا مجدداً احیا شد و پناهگاهی برای عاشقان اهلبیت گردید که از اقصی نقاط به آنجا میرفتند.
از منابع برمیآید که گروهی از پیروان احمد بن حنبل که خود را سلفیه مینامیدند و رهبرشان محمد بربهاری بود در گذرگاهها کمین میکردند و زائران و عزاداران شیعه را مورد آزار و اذیت قرار میدادند و این از بیانیه خلیفه الراضی بالله ـ که علیه این فرقه صادر شده ـ به خوبی پیداست. راضی در بخشی از این بیانیه خطاب به آنها مینویسد:
«دیگر ناسزاگویی شما به نیکان است، نسبت دادن شما شیعیان اهلبیت پیامبر -ص - را به کفر و گمراهی، در کمین نشستن برای شکنجه و آزار ایشان در هر کوی و برزن، دیگر؛... بدگویی شما از زیارت کردن گور پیشوایان صلوات اللّه علیهم و سرزنش کردن زائران و بدعتگذار نامیدن ایشان است»18
این بیانیه، حاکی از این است که گرچه در نیمه اول قرن چهارم، خلفا برخلاف عهد متوکل، محدودیتهایی برای شیعیان در انجام مراسمشان قائل نبودند، لیکن دیگر فرق مسلمانان به ویژه حنابله به آزار و اذیت آنها میپرداختند و احتمالاً این وضع تا سلطه آلبویه بر بغداد (332 ق) ادامه داشت و از آن پس که شیعیان به سبب حاکمیت آلبویه قوت گرفتند گر چه باز هم به سبب اکثریت اهل سنت در بغداد برای برگزاری مراسم عزاداری با مشکلاتی روبه رو بودند با حمایت حکومت، مراسم عزاداری را بهصورت علنی در کوچه و بازار انجام میدادند.
آگاهی مردم ایران از واقعه کربلا
متأسفانه مورخان از بازتاب واقعه کربلا در شهرهای ایران اطلاعی نمیدهند، جز اینکه مؤلف تاریخ سیستان مینویسد:
«چون این خبر به سیستان آمد، مردمان سیستان گفتند نه نیکو طریقتی برگرفت یزید که با فرزندان رسول -ص - چنین کردند، پاره ای شورش اندر گرفتند»19
به احتمال زیاد طبق معمول، یزید خبر این پیروزی را به سرتاسر امپراتوری جهت آگاهی والیان ارسال کرده است و شاید واکنشهایی هم صورت گرفته که خبر آن به ما نرسیده است. طبری از شورش مردم ری به رهبری فرخان رازی به سال 64 ق خبر میدهد.20، ولی گمان نمیرود که این قیام در ارتباط با واقعه کربلا باشد، ولی عکسالعمل گسترده مردم ایران را میتوان در قیام مختار مشاهده کرد. بنابر روایت دینوری حدود بیست هزار تن از سپاهیان او موالی ایرانی بودند.21 قیامهای علویان بهویژه زید بن علی و فرزندش یحیی و ارتباط مردم ایران با آنها به ویژه خراسان، گرگان و ری، از دیگر مواردی است که ایرانیان را با واقعه کربلا آشنا کرد.22 نقش داعیان عباسی در آگاهی ایرانیان از جنایات بنیامیه را نمیتوان نادیده گرفت، آنها برای برانگیختن احساسات مردم، فهرستی از مظالم بنیامیه را نسبت به خاندان پیامبر تهیه کرده که در رأس آنها واقعه کربلا بود و به آگاهی آنها میرساندند23
حضور امام رضا -ع - در خراسان (200-202 ق) و اهتمام آن حضرت در برگزاری مراسم عاشورا از مهمترین عوامل انتقال فرهنگ عاشورا به ایران بود و متعاقب آن، سادات که به سبب حضور امام در خراسان به این خطه مهاجرت کردند و با شهادت آن حضرت، در اقصی نقاط در ویژه صفحات شمالی ایران؛ یعنی طبرستان و مازندران پراکنده شدند.24، مردم ایران را با واقعه کربلا و مراسم آن آشنا نمودند. با تشکیل حکومت علویان در طبرستان (250 ق) رفتهرفته مراسم عاشورا بهصورت یک فرهنگ بومی درآمد. در این میان نباید نقش شهرهای شیعه نشین ازجمله قم 25، ری، سبزوار و نیشابور را در انتقال و توسعه این مراسم در ایران نادیده گرفت.
رسمی شدن مراسم عاشورا در عهد آلبویه
مورّخان محلی طبرستان، دیلمستان و مازندران، همچون ابن اسفندیار و ظهیرالدین مرعشی به رغم سابقه دیرین مذهب شیعه در این خطه و حضور سادات و حکومت علویان، از برگزاری مراسم عاشورا در این مناطق خبری نمیدهند، در حالی که به نظر ما نمیتوان جامعه شیعه را بدون اهتمام به برگزاری این مراسم تصور کرد؛ بنابراین قدر مسلّم، این مراسم در صفحات شمالی ایران، به رغم فراز و نشیبهایی که داشته، پیوسته برگزار میشده است؛ زیرا شیعیان این نواحی به همراه سادات علاقه ای ویژه به امام حسین -ع - و شهدای کربلا داشتند. ظهیرالدین مرعشی مینویسد
«آورده اند که داعی کبیر حسن بن زید روزی به دیوان عطا نشسته بود و هر سو انعام خدم میداد. شخصی را نام برآمد. از بنی عبدالشمس پرسید: از کدام فخذ است؟ گفتند از معاویه. چون تفحص کردند، از اولاد یزید بود. سادات شمشیرها کشیدند تا آن شخص را بکشند جهت خون حسین بن علی و اولادش. او را عطا کرد و بدرقه نمود و از طبرستان بیرون کرد.»26
این مطالب، بیانگر میزان آگاهی، علاقه و اهتمام مردم نسبت به واقعه کربلاست و گر چه ما مدرکی برای ارائه نداریم، لیکن از شواهد و قراین برمیآید که بزرگداشت عاشورا بهصورت فرهنگ عمومی مردم این نواحی درآمده بود، چنان که فرزندان بویه با این مراسم در دیلم آشنا شدند و همچون سایر مردم در برگزاری آن اهتمام میورزیدند و میزان باور و اعتقاد آنها به مراسم چنان بود که پس از در اختیار گرفتن حکومت به رغم همه مشکلاتی که در سر راه خود داشتند آن را در سراسر قلمروشان بسط دادند. ابن اثیر در حوادث سال 352 ق مینویسد:
یکی از مهمترین عوامل اختلاف میان شیعه و سنی همانا برگزاری مراسم سوگواری عاشورا بود که معمولاً به جنگ و خونریزی میانجامید و آرامش و امنیت بغداد را بر هم میزد، چنان که خلفا ناچار میشدند از انجام مراسم سوگواری اهل سنّت و شیعه جلوگیری کنند.
«در دهم ماه محرم سال جاری معزّالدوله به مردم دستور داد که دکانها و اماکن کسب را ببندند و تعطیل کنند و سوگواری نمایند و قباهای سیاه مخصوص عزا بپوشند و زنان نیز موی خود را پریشان و گونه ها را سیاه کنند و جامه ها را چاک بزنند و در شهر بگردند و بگریند و بر سر و رو و سینه بزنند و ندبه حسین بن علی رضی اللّه عنهما را بخوانند. مردم همه آن کار را کردند و سنیان انکار نکردند؛ زیرا یارای منع نداشتند که عده شیعیان فزونتر و سلطان هم همراه آنها بود»27
درباره رسمی شدن مراسم عاشورا در زمان آلبویه، تذکر چند نکته ضروری به نظر میرسد:
اولاً، با توجه به اینکه آلبویه با این مراسم در دیلم آشنا شدند، به خوبی برمیآید که ایرانیان با حفظ ماهیت مراسم عاشورا، آن را باظرافت خاصی با آداب و رسوم بومی خود که چندان هم با سبک و روش عزاداری در عراق و حجاز تفاوت نداشت برگزار مینمودند.
ثانیاً، با توجه به اینکه از سلطه آلبویه بر بغداد به سال 334 ق تا برگزاری مراسم عاشورا به سال 352 ق حدود دو دهه طول کشید، میتوان نتیجه گرفت که معزّالدوله طی این مدت به مطالعه چگونگی برگزاری این مراسم مشغول بوده تا مخالفت اهل سنت به ویژه حنابله را که موافق برگزاری چنین مراسمی نبودند به حداقل برساند. بنابر روایت مورخان، این مراسم به رغم فراز و نشیبهایی که داشت در دوره اوج قدرت آلبویه ـ یعنی تا پایان سلطنت عضدالدوله (372 ق) ـ با جدیت برگزار میگردید و بعد از آن یعنی در دوران ضعف آلبویه بهصورت پراکنده اجرا میشد.28 اهل سنت همین که دریافتند شیعیان در برگزاری مراسم عاشورا مُصر و جدی هستند و فشارها و اعتراضهای آنها بهجایی نمیرسد، با آن به مقابله فرهنگی پرداختند و در مقابل روز عاشورا، روز هجدهم محرم، یعنی روز قتل مصعب بن زبیر را علم کردند. ابن اثیر در حوادث سال 389 ق مینویسد: مردم باب البصره در رقابت با مردم کرخ، هشت روز بعد از روز عاشورا را به ماتم نشسته گفتند: مصعب بن زبیر در آن روز کشته شد.29
بنابر روایت ابن کثیر در همین سال گروهی از جهال اهل سنّت، روز دوازدهم محرم که روز قتل مصعب بن زبیر بود همانند شیعیان برای او عزاداری میکردند و باز هم همانند شیعیان به زیارت او میرفتند.30
از روایت ابن اثیر برمیآید که اهل سنت علاوه بر اقدامات یاد شده، برای مقابله با شیعیان از صحنه های نبرد مورد نظر خویش شبیه سازی میکردند. او در حوادث سال 363 ق مینویسد:
«فتنه ای بزرگ میان سنّی و شیعه برخاست و اهل محله سوق الطعام که از پیروان تسنّن بودند، زنی را سوار شتر کردند و او را عایشه نام نهادند. یکی از آنان خود را طلحه و دیگری خود را زبیر نامید. این گروه با گروه دیگر (شیعه) به جنگ پرداختند و میگفتند ما با اصحاب علی بن ابی طالب جنگ میکنیم»31
به احتمال زیاد، شیعیان محله کرخ صحنه های واقعه کربلا را شبیه سازی کردند و شبیه سازی جنگ جمل از سوی اهل تسنّن، واکنشی در برابر آن بوده است.
یکی از مهمترین عوامل اختلاف میان شیعه و سنی همانا برگزاری مراسم سوگواری عاشورا بود که معمولاً به جنگ و خونریزی میانجامید و آرامش و امنیت بغداد را بر هم میزد، چنان که خلفا ناچار میشدند از انجام مراسم سوگواری اهل سنّت و شیعه جلوگیری کنند.32 البته با توجه به اینکه مراسم عاشورا بهصورت فرهنگ عمومی و پایدار درآمده بود، جلوگیری از انجام آن برای مدت طولانی ممکن نبود و در واقع حکومت هم تصمیمی برای لغو کردن آن نداشت و اگر در مقاطع خاصی از آن ممانعت میکرد، تنها برای جلوگیری از اغتشاش و ایجاد آرامش بود. سلاطین آلبویه چنان به برگزاری این مراسم تعلق خاطر داشتند که اگر ایام عزاداری عاشورا با جشن مهرگان مصادف میشد، جشن را به تأخیر میانداختند.33
از گزارشهای منابع به خوبی برمیآید که مراسم سوگواری عاشورا به رغم محدودیتهایی که از جانب اهل سنت ایجاد میشد تا پایان حکومت آلبویه (447 ق) و بعد از آن در عهد سلجوقیان به حیات خود ادامه داد.34 و این امر طبیعی به نظر میرسید؛ زیرا این مراسم حدود یک قرن بود که بهصورت علنی برگزار میشد و جزء فرهنگ و اعتقادات مسلّم شیعیان شده بود. علاوه بر این، مذهب شیعه در ایران و عراق توسعه یافته بود و شیعیان جمعیت قابل توجهی از مردم ایران به شمار میآمدند که هر حکومتی نمیتوانست نسبت به اعتقادات و آداب و رسوم مذهبی آنها بیتفاوت باشد. مدارکی دال بر ممانعت سلجوقیان از برگزاری مراسم عاشورا در دست نیست و حتی بالعکس از شواهد و قرائن برمیآید که سلاطین سلجوقی از دوستداران ائمه شیعه بودند و حتی ملکشاه در سال 479 ق به زیارت کاظمین، نجف و کربلا رفت.35 بنابر این روایت ابن کثیر در احسن القصص که مینویسد: «این رسم تا اوایل سلطنت طغرل سلجوقی در بغداد و شهرهای دیگر ایران معمول بوده است»36 نمیتواند دارای اعتبار باشد، زیرا شواهدی در دست است که در قرن پنجم و ششم در بسیاری از شهرهای ایران، مراسم سوگواری عاشورا نهتنها توسط شیعیان برگزار میشد، بلکه علمای اهل سنّت نیز با حزن و اندوه فراوان آن را برگزار میکردند.
نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل قزوینی رازی در کتاب خود النقض که در سال 560 ق تألیف کرده درباره اهتمام و توجه علمای سنی به ویژه حنفیان و شافعیان در سوگواری روز عاشورا مینویسد:
«خواجه بومنصور ماشاده به اصفهان که در مذهب سنّت در عهد خود مقتدا بوده است هرسال این روز این تعزیت به آشوب و نوحه و غریو داشته اند و هر که رسیده باشد، دیده و دانسته باشد و انکار نکند؛ و آنکه بغداد که مدینه السلام و مقر دارالخلافه است، خواجه علی غزنوی حنیفی دانند که این تعزیت چگونه داشتی! تا به حدی که به روز عاشورا در لعنت سفیانیان مبالغتی میکرد... و تعزیت حسین هر موسم عاشورا به بغداد تازه باشد با نوحه و فریاد؛ و امّا به همدان اگرچه مشبه را غلبه باشد برای حضور رایت سلطان و لشکر ترکان، هرسال مجدالدین مذکّر همدانی در مراسم عاشورا این تعزیت به صفتی دارد که قُمیان را عجب آید و خواجه امام نجم بُلمعالی بن ابی القایم بُزاری به نیسابور با آنکه حنفی مذهب بود این تعزیت به غایت کمال داشتی و دستار بگرفتی و نوحه کردی و خاک پاشیدی و فریاد از حد بیرون کردی و به ری که از امّهات بلاد عالم است معلوم است که شیخ ابوالفتوح نصرآبادی و خواجه محمود حدادی حنفی و غیر ایشان در کاروانسرای کوشک و مساجد بزرگ، روز عاشورا چه کرده اند؟! از ذکر تعزیت و لعنت ظالمان و درین روزگار آنچه هرسال خواجه امام شرف الائمه ابونصر اله سنجانی کند در هر عاشورا به حضور امرا و ترکان و خواجگان و حضور حنفیان معروف و همه موافقت نمایند و یاری کنند و این قصه خود به وجهی گوید که دگران خود ندانند و نیارند گفتن و خواجه امام بومنصور حفده که در اصحاب شافعی معتبر و متقدّم است به وقت حضور او به ری دیدند که روز عاشورا این قصه بر چه طریق گفت و حسین را بر عثمان درجه و تفضّل نهاد و معاویه را باغی خواند در جامع سرهنگ و قاضی عمده ساویی حنفی که صاحب سخن و معروف است در جامع طغرل با حضور بیست هزار آدمی این قصه به نوعی گفته و این تعزیت به صفتی داشت از سر برهنه کردن و جامه دریدن که مانند آن نکرده بودند و مصنّف کتاب اگر رازی است دیده باشد و شنوده و خواجه تاج شعری حنفی نیسابوری روز عاشورا بعد از نماز در جامع عتیق دیدند که چه مبالغت کرد. در سنه خمس و خمسین و خمس مائه به اجازت قاضی با حضور کبرا و امرا.
اکثر شهرهای ایران و عراق، اعم از اینکه سنی بودند یا شیعه، در ایام عاشورا مراسم سوگواری برگزار میشد؛ چنان که بهصورت یک فرهنگ اسلامی ـ ایرانی درآمد و باگذشت زمان که بر تعداد شیعیان ایران افزوده شد و حساسیتهای بین شیعه و سنی کاهش یافت، این مراسم حضور بیشتری در زندگی مذهبی مردم ایران پیدا کرد
پس اگر این بدعت بودی، چنان که خواجه مجبر انتقالی گفته است، چنان مفتی رخصت ندادی و چنین ائمه روا نداشتندی؛ و اگر خواجه انتقالی به مجلس حنفیان و شیعیان نرفته باشد، آخر به مجلسِ شهابِ مشّاط رفته باشد که او هرسال که ماه محرم درآید، ابتدا کند به مقتل عثمان و علی و روز عاشورا به مقتل حسین بن علی آورد تا سال پیرار به حضور خاتونانِ امیران و خاتونِ امیر اجل این قصه به وجهی گفت که بسی مردم جامهدها چاک کردند و خاک پاشیدند و عالم سر برهنه شد و زاریها کردند که حاضران میگفتند: «زیادت از آن بود که به زعفران جای کنند شیعت»37
این مطالب، بیانگر تعاملی است که در اثر گذشت زمان بین شیعه و سنی درباره برگزاری مراسم عاشورا حاصل شده بود، چنان که برخلاف عهد آلبویه، نهتنها اهل سنّت با شیعیان معارضه ای نداشتند، بلکه خود هم ـ به رغم اختلاف عقیدهای که با شیعیان داشتند ـ به تأسی از علمای خود به عاشورا تعلق خاطر ویژهای پیدا کردند. البته در عهد آلبویه هم همه فرق اهل سنّت با برگزاری مراسم عاشورا مخالفتی نداشتند و هرگاه که مورّخان از مخالفان و معارضان این مراسم صحبت میکنند، از جهال اهل سنّت یاد میکنند که عمدتا از حنابله بودند. آنها در این دوره هم کم و بیش به مخالفت خود ادامه دادند، امّا با توجه به کثرت شافعیان و حنفیان در ایران ـ که با این مراسم مخالفتی نداشتند ـ مخالفت حنابله نمیتوانست مانعی برای برگزاری مراسم عاشورا باشد. از این رو در اکثر شهرهای ایران و عراق، اعم از اینکه سنی بودند یا شیعه، در ایام عاشورا مراسم سوگواری برگزار میشد؛ چنان که بهصورت یک فرهنگ اسلامی ـ ایرانی درآمد و باگذشت زمان که بر تعداد شیعیان ایران افزوده شد و حساسیتهای بین شیعه و سنی کاهش یافت، این مراسم حضور بیشتری در زندگی مذهبی مردم ایران پیدا کرد؛ چنان که حتی بعضی از علمای اهل سنت برای پاسخگویی به نیاز مردم مبادرت به مقتل نویسی نمودند، بهعنوان نمونه، ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشری (467-538 ق) ـ ایرانی و یکی از آخرین متکلّمان معروف ـ کتابی در پند و اندرز به نام اطواق الذهب فی المواعظ و الخطب نوشت که در آن توضیح داده که بنا به سنن مذهبی، هر کس برای حسین -ع - بگرید، یقیناً در قیامت با او محشور خواهد شد. او میافزاید که هرکس در پیش خود بگرید و باعث گریه دیگران شود از خوبان است. بنا به گفته او «هر کس که خویش را همانند (تشبیه) دستهای سازد در زمره همان دسته است» و همان قدر و ارزش به او خواهد رسید؛ یعنی او زمینه نظری «تقلید» را مهیا ساخت و به عملی که از هر طریق موجب گریه گردد ارزش و اهمیت بخشید.38
«مقتل خوانی» (روایت قصص شهادت) یا نقل توصیفی واقعه حزن انگیز کربلا از اسبابی است که تا اندازه ای از نظرات زمخشری الهام یافت... کار بیسابقه زمخشری در زمینه تشبه در مقتل نگاری و مقتل خوانی یا به دیگر سخن، روضهخوانی توسط دیگران دنبال شد. یکی از شاگردان او به نام ابوالمؤید موفق خوارزمی (م 568 ق) احادیث و قصص مذهبی در وصف فضایل پیامبر و خاندان او را گردآوری و تدوین کرد. او حماسه نامه ای درباره شهادت امام حسین -ع - نوشت که شهادت حسین -ع - به روایت خوارزمی نام دارد (مقتل خوارزمی)
در ابتدای قرن هفتم، با رویکرد محمد خوارزمشاه به سادات حسینی، در برگزیدن علاء الملک ترمذی 39 از سادات حسینی خراسان بهعنوان خلیفه تا حدود زیادی نفوذ معنوی خلفای عباسی ـ که حامی مذهب سنّت بودند ـ رو به کاهش گذاشت و سرانجام در نیمه دوم قرن هفتم در سال 656 ق با سقوط بغداد و حاکمیت یافتن ایلخانان در ایران و عراق، مذهب اهل سنّت با بحران جدی روبهرو شد. از این رو فرصت مناسبی برای توسعه تشیع و برگزاری شعائر و مراسم مذهبی آن فراهم گردید و با روی خوش نشان دادن غازان خان به شیعیان و سرانجام با رسمی شدن مذهب تشیع در مدت کوتاهی در زمان اولجایتو قطعاً مراسم عزاداری که از مهمترین عوامل انسجام شیعیان و رسوخ مذهب به توده ها بود عمومیت یافت و بهصورت مراسم عادی درآمد و این از آنجا معلوم میشود که برای مورّخان این دوره، برخلاف دوره های قبل، این مراسم چندان تازگی نداشته که نظرشان را جلب کند و به ضبط آن اهتمام ورزند.
بنابر نقل معینالدین اسفزاری، مردم هرات پایتخت تیموریان، در نیمه دوم قرن نهم با فرا رسیدن ماه محرم به برگزاری مجالس سوگواری برای امام حسین -ع - اهتمام میورزیدند و حتی شاهزادگان و امرا نیز به برگزاری مجالس عزا همت میگماشتند40 از این رو ملاحسین واعظ کاشفی (م 910 ق) روضه الشهداء را نگاشت که اولین مقتل به زبان فارسی بود و اندکی بعد در زمان صفویه، از مهمترین مقاتلی بود که در تمام محافل و مجالس عزاداری خوانده میشد.