از دیرباز میان شیعه و اهل سنت در موضوع امامت و جانشینی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اختلاف وجود داشته است و هر کدام از این دو فرقه سعی نمودهاند تا با دلایلی به رد ادعای طرف مقابل بپردازند. یکی از دلایلی که از سوی اهل سنت ارائه گردیده که طبق آن حکومت خلفای سهگانه از سوی ائمه طاهرین علیهمالسلام مورد تائید قرار گرفته است، مساله حضور امام حسن و امام حسین (ع) در جنگها و فتوحاتی است که خلفا داشتهاند.
برخی شیعیان پیرامون صحت این ادعا و نیز دلالت آن سخن گفته و آن را نقض نمودهاند. ما نیز در این مقاله سعی میکنیم بدون توجه به شواهد و قرائن خارجی، صرفا منابع و اسناد چنین ادعائی را مورد سنجش قرار دهیم. در آینده به مطالب دیگری که مطابق با رای ما در این باره است، خواهیم پرداخت.
طبیعی است وقتی یک نفر از اهل سنت قصد دارد تا بر شیعه احتجاج کند، باید از منابع قابل اطمینان و مورد قبول شیعه دلیل بیاورد، نه از کتب خودش؛ درست همان کاری که شیعه میکند و هرگاه میخواهد بر اهل سنت استدلال کند، از کتب مقبول آنها نظیر صحاح، تفاسیر یا تواریخ اهل سنت به ذکر دلیل میپردازد.
«ابن حزم ظاهری» از علمای فقه اهل سنت، پس از ذکر طوایفی از شیعه در این باره مینویسد:
«احتجاج ما با روایات خودمان بر آنها معنی ندارد، زیرا آنها این روایات را تصدیق نمیکنند و همینطور احتجاج آنها با روایات خودشان بر ما بیمعنی است، زیرا ما آن روایات را تصدیق نمیکنیم. بلکه هر کس میخواهد بر دیگری احتجاج کند، لازم است با آن چیزی باشد که مورد قبول طرف مورد احتجاج است؛ حال فرد محاجهکننده خودش آن را قبول داشته باشد یا نداشته باشد.»[1]
از آنجا که در طول تاریخ، شیعه همواره در منابع اهل سنت تحقیق و تفحص نموده و همیشه جهت قانع کردن آنها از مدارکشان سند داده است، طرف مقابل متوهم شده که شیعه منابع وی را قبول دارد و اساسا هر کسی که میخواهد مطلبی تاریخی بیان کند، باید از منابع اهل سنت بیاورد!
متاسفانه این دیدگاه غلط در میان برخی شیعیان نیز رخنه کرده و هیچ مطلب تاریخی را نمیپذیرند مگر آنکه در کتب اهل سنت هم آمده باشد.
در حالی که امر درست چنین نیست. بلکه همانطور که ابنحزم گفته، شیعه تنها جهت استدلال برای طرف سنی خود به منابع وی استناد نموده، در حالی که ممکن است اصلا آنها را قبول نداشته باشد. همچنانکه سنی هم هرگاه میخواهد بر شیعه استدلال کند، باید از منابع مورد قبول وی سند بدهد.
بررسیهای ما نشان میدهد که تمامی مدارک و منابع ادعای حضور حسنین (ع) در فتوحات دوران خلفا، منحصر به کتب اهل سنت بوده و اثری از این مطلب در کتب شیعه وجود ندارد. پس بر اساس آنچه ذکر شد، نه اهل سنت میتوانند با آن بر شیعه محاجه کنند و نه یک شیعه میتواند بر اساس آن اعتقاد خود را بسازد .
بدین ترتیب اصل پذیرش چنین ادعائی از سوی اهل سنت، عملا ناممکن بوده و لذا سخن در این باب به نحوی تمام است. با این وجود ما برای آنکه نشان دهیم حتی یک فرد سنی حقیقتجو هم نمیتواند نسبت به حضور حسنین (ع) در فتوحات دوران خلفا مطمئن باشد؛ تک تک مدارک و اسناد موجود در این باره را مورد بررسی قرار میدهیم. روشن خواهد شد که حتی یک مدرک و سند معتبر هم - ولو نزد اهل سنت - در این باره وجود ندارد.
جنگ دوم- فتح گرگان و مازندران
دسته دوم- حضور به همراه سعیدبنعاص
ابتدا متن منابع موجود را با هم میبینیم.
1. بلاذری (279 ه.ق)
جرجان و طبرستان و نواحیها
«قالوا: ولى عثمانبنعفان رحمه الله سعیدبنالعاصىبنسعیدابنالعاصىبنأمیه الکوفه فی سنه تسع وعشرین.
... فغزا سعید طبرستان و معه فی غزاته فیما یقال الحسن و الحسین أبناء علىبنأبیطالب علیهمالسلام.»[2]
2. طبری (310 ه.ق)
«ثم دخلت سنه ثلاثین؛ ذکر الخبر عنه عن غزو سعیدبنالعاص طبرستان
حدثنی عمربنشبه قال حدثنی علیبنمحمد عن علیبنمجاهد عن حبشبنمالک قال غزا سعیدبنالعاص من الکوفه سنه ثلاثین یرید خراسان و معه حذیفهابنالیمان و ناس من أصحاب رسولالله صلى الله علیه و سلم و معه الحسن و الحسین و عبداللهبنعباس و عبداللهبنعمر و عبداللهبنعمروبنالعاص و عبداللهبنالزبیر.»[3]
3. مقدسی (507 ه.ق)
«وفی أیام عثمان افتتح جریربنعبدالله البجلی الأرمینیه و غزا سعیدبنالعاص طبرستان و معه الحسن و الحسین ابنا علی علیهمالسلام فافتتحها صلحا.»[4]
4. ابنجوزی (597 ه.ق)
«ثم دخلت سنه ثلاثین؛ و فی هذه السنه غزا سعیدبنالعاص طبرستان و ذلک أنه خرج من الکوفه یرید خراسان و معه حذیفهبنالیمان و ناس من أصحاب رسولالله صلى الله علیه و سلم و معه الحسن و الحسین و عبداللهبنعباس و عبداللهبنعمر و عمروبنالعاص و عبداللهبنالزبیر.»[5]
شیعه تنها جهت استدلال بر طرف سنی خود به منابع وی استناد نموده، در حالی که ممکن است اصلا آنها را قبول نداشته باشد.
5. ابناثیر (630 ه.ق)
«ثم دخلت سنه ثلاثین؛ ذکر غزو سعیدبنالعاص طبرستان فی هذه السنه غزا سعیدبنالعاص طبرستان فإنها لم یغزها أحد إلى هذه السنه و قد تقدم فی أیام عمر الخلاف فی ذلک و أن أصبهبذها صالح سویدبنمقرن أیام عمر على مال بذله؛ و أما على هذا القول فإن سعیدا غزاها من الکوفه سنه ثلاثین و معه الحسن و الحسین و ابنعباس و ابنعمربنالخطاب و عبداللهبنعمروبنالعاص و حذیفهبنالیمان و ابنالزبیر و ناس من أصحاب النبی.»[6]
6. کلاعی (634 ه.ق)
«و ذکر الطبری بإسناد له قال: غزا سعیدبنالعاص و هو على الکوفه سنه ثلاثین یرید خراسان و معه حذیفهبنالیمان و ناس من أصحاب رسولالله صلى الله علیه و سلم و معه الحسن و الحسین و عبداللهبنعباس و ابنعمر و عبداللهبنعمرو و ابنالزبیر.»[7]
7. ابنکثیر (774 ه.ق)
«سنه ثلاثین من الهجره النبویه؛ فیها افتتح سعیدبنالعاص طبرستان فی قول الواقدی و ابیمعشر و المدائنی و قال هو اول من غزاها و زعم سیف انهم کانوا صالحوا سویدبنمقرن قبل ذلک على ان لایغزوها على مال بذله له اصباها فالله اعلم. فذکر المدائنی ان سعیدبنالعاص رکب فی جیش فیه الحسن و الحسین و العبادله الأربعه و حذیفهبنالیمان فی خلق من الصحابه.»[8]
8. ابنخلدون (808 ه.ق)
«غزو طبرستان؛ وفى هذه السنه غزا سعیدبنالعاصی طبرستان و لم یغزها أحد قبله و قد تقدم ان الأصبهبذ صالح سویدبنمقرن عنها أیام عمر على مال فغزاها سعید فی هذه السنه و معه ناس من أصحاب رسولالله صلى الله علیه و سلم منهم الحسن و الحسین و ابنعباس و ابنعمر و ابنعمرو و ابنالزبیر و حذیفهبنالیمان فی غیرهم.»[9]
9. محمدبنعبدالوهاب (1206 ه.ق)
«ثم دخلت سنه ثلاثین وفیها: غزا سعیدبنالعاص من الکوفه خراسان و معه حذیفهبنالیمان و الحسن و الحسین و عبداللهبنعمر و عبداللهبنعمروبنالعاص و عبداللهبنالزبیر رضی الله عنهم.»[10]
درباره این مدارک و صحت نقل آنها نکات زیر قابل طرح است:
نکته یکم؛ تمامی نقلها به مدائنی (225 ه.ق) باز میگردد
بلاذری (279 ه.ق) منبع خود را ذکر نکرده و به گفتن عبارت «فیما یقال» بسنده کرده است. ولی با توجه به نقلهای سایر مورخین و از جمله طبری، معلوم میشود که نقل بلاذری هم از مدائنی (225 ه.ق) است.
• در سندی که طبری (310 ه.ق) آورده، نام مدائنی به چشم میخورد: «حدثنی علیبنمحمد.»
• نقل مقدسی (507 ه.ق) هم بسیار شبیه نقل بلاذری است و با توجه به تاخرش، به احتمال قوی از وی گرفته است.
• نقل ابنجوزی (507 ه.ق) که به وضوح همان نقل طبری است.
• ابناثیر (630 ه.ق) اگرچه مدرک نقل خود را در هنگام ذکر ماجرا نیاورده، ولی در مقدمه کتابش تصریح میکند که منبع اصلی کتاب وی، همان تاریخ طبری است:
«من نمیگویم که همه حوادث تاریخی را جمع کردهام، زیرا کسی که در موصل است، از آنچه در دورترین نقطه شرق و غرب است نمیتواند اطلاع دقیق کسب کند، ولی میگویم در این کتابم هر چه که تاکنون در یک کتاب جمع نشده بوده را جمع کردهام و هر کس در آن بنگرد صحت این مطلب را خواهد دانست. پس -در ذکر حوادث- از کتاب تاریخ کبیر که آن را امام ابوجعفر طبری تالیف کرده شروع میکنم. زیرا آن کتابی است که همه به آن اعتماد کرده و هنگام اختلاف به آن مراجعه میکنند. پس تمام شرح حالهای آن را آوردهام.»
• کلاعی (634 ه.ق) تصریح نموده که مطلبش را از طبری نقل میکند: «وذکر الطبری بإسناد له.»
• ابنکثیر (774 ه.ق) هم کلیه وقایع مربوط به فتوحات را از ابنجریر یا همان طبری نقل میکند و در اینجا تصریح کرده که این مطلب، قول مدائنی است: «فذکر المدائنی.»
• ابنخلدون (808 ه.ق) نیز به مانند ابناثیر نامی از منبع نقلش نیاورده، اما در پایان بحث خلافت خلفا و فتوحات و جنگها، به صراحت میگوید که این مطالب را از کتاب طبری نقل نموده است:
«و این پایان سخن درباره خلافت اسلامی است و آنچه از ارتداد، فتوحات و جنگها و نیز اتفاق و اجتماع در آن رخ داده. من خلاصه نکات مهم و اصلی آنها را از کتاب طبری که همان کتاب تاریخ کبیرش است آوردهام. زیرا آن کتاب موثقترین کتابی است که در این باره دیدهایم و دورترین کتاب از مطاعن و شبهههایی است که درباره بزرگان امت و بهترین و عادلترینشان از صحابه و تابعین وجود دارد.[11]
در مجموع میتوان گفت که نقل همه مورخین پیش گفته، به یک نفر باز میگردد و آن هم کسی نیست جز مدائنی.
ابنتغری بردی (874 ه.ق) درباره مدائنی و کتاب تاریخش مینویسد:
«مدائنی، شیخ، امام، عالم، حافظ و ثقه است. او صاحب تاریخی است که بهترین تواریخ محسوب شده و مردم کتاب تاریخهای خود را از او گرفتهاند. علىبنمحمدبنعبداللهبنأبى سیف المدائنى الشیخ الإمام أبوالحسن کان إماما عالما حافظا ثقه و هو صاحب التاریخ و تاریخه احسن التواریخ و عنه اخذ الناس تواریخهم.»[12]
نکته دوم؛ سند نقل مدائنی به شدت مخدوش و غیر قابل اعتماد است
اصل وقوع چنین جنگی در زمان خلافت عثمان زیر سوال است.
همچنین نقلی وجود دارد که نامی از حضور آن دو امام در چنین جنگی نیامده است.
اولا: «حنشبنملک تغلبی» که راوی این مطلب است، مجهول بوده و وثاقتش ثابت نیست. در کتب رجال و حدیث نامی از او نیست؛ تنها یک جا توضیحی درباره او آمده که آن هم باعث ذم اوست.
شمشاطی در کتابی که به شعر و شعرا اختصاص دارد، مینویسد:
«حنشبنمالک تغلبی به دیدار حاکمان میرفت و نزد آنها بزرگ مرتبه بود؛ کان حنشبنمالک التغلبی زوارا للملوک، عظیم القدر فیهم.»[13]
ثانیا: «علیبنمجاهد» راوی بعدی این نقل نیز نزد علمای رجال اهل سنت متروک و متهم به دروغگوئی است. او همچنین قاضی ری نیز بوده است.
اگرچه جریر، احمد حنبل، یحییبنمعین (در یکی از دو قول منسوب به وی) و ابنحبان وی را تایید نمودهاند، اما برخی دیگر همچون ابنمعین (در قول دیگرش)، ابنضریس، ابنمهران و ابوغسان او را تکذیب نمودهاند.[14]
یحییبنمعین سخن جالبی درباره «علیبنمجاهد» دارد که نقلهای او در خصوص فتوحات را زیر سوال میبرد. او میگوید:
«علیبنمجاهد حدیث جعل میکرد و کتاب مغازی (=جنگها) را تالیف نموده و برای کلامش سند وضع کرده است.
قال صالحبنمحمد الحافظ: سمعت یحیىبنمعین و سئل عن علىبنمجاهد فقال: کان یضع الحدیث و کان صنف کتاب «المغازى» و کان یضع للکلام إسنادا.»
ابنحجر عالم بزرگ رجال اهل سنت نیز در یک جمعبندی راجع به وی مینویسد:
«علیبنمجاهدبنمسلم، قاضی کابلی متروک و از طبقه نهم روات است. در شیوخ احمد حنبل، فردی ضعیفتر از او نیست. بعد از سال 180وفات یافته و ترمذی از او حدیث نقل کرده است؛ علیبنمجاهدبنمسلم القاضی الکابلی بضم الموحده و تخفیف اللام متروک من التاسعه و لیس فی شیوخ أحمد أضعف منه. مات بعد الثمانین. ت.»[15]
ثالثا: چنانکه ذکر شد، علیبن مجاهد متوفای بعد از 180 ه.ق است و شیوخ او که در کتاب تهذیب الکمال ذکر شدهاند، در حدود سالهای 145 تا 175 ه.ق از دنیا رفتهاند. پس حنشبنمالک هم باید در همین سالها وفات یافته باشد. لذا معلوم میشود که این نقل مشکل ارسال سند هم دارد، یعنی سند متصلی تا زمان واقعه ندارد. معلوم نیست که حنشبنمالک چطور توانسته از اتفاقی که بیش از یک قرن از آن میگذرد، اطلاع حاصل کند!
در مجموع میتوان گفت که این سند دچار سه اشکال است: مرسل بودن و مشتمل بودن بر افراد کذاب و مجهول.
نکته سوم؛ مدائنی و سایر راویان، در این گونه نقلها مورد اعتماد نیستند
گفته شد که حنشبنمالک زیارتکننده ملوک و عظیمالقدر نزد آنها و علیبنمجاهد قاضی حکام بودهاند، یعنی هر دو از دوستداران و هواداران بنیعباس بودهاند. لذا نشر مطالبی که نشان از همراهی بزرگان اهلبیت (ع) با خلفا در کشورگشائیها دارد، میتوانسته برای بنیعباس بسیار سودمند باشد.
به علاوه مقام و موقعیت مدائنی که این مطلب را از علیبنمجاهد نقل کرده، نشان از سرسپردگیاش به بنیامیه و بنیعباس دارد. برای شناخت مدائنی به ذکر دو مطلب بسنده میکنیم.
الف) نقل فراوان از یک عثمانی و جاعل حدیث برای بنیامیه:
«عوانهبنالحکم» فردی است عثمانی که گفته شده برای بنیامیه اخباری وضع میکرده است. جالب آنکه مدائنی از این فرد بسیار نقل کرده، تا جائی که گفتهاند: بیشتر اخبار مدائنی از اوست.
«روى عبداللهبنالمعتز عن الحسنبنعلیل العنزی أن عوانهبنالحکم کان عثمانیا و کان یضع أخبارا لبنیأمیه و عامه أخبار المدائنی عنه»[16]
ب) ارتباط با ندیم آوازهخوان خلفای عباسی:
«اسحاقبنابراهیم موصلی» (متوفای 235 ه.ق) که همدم و همنشین خلفای عباسی رشید، مامون و واثق بوده است، مهارت زیادی در آوازخوانی و ساخت سازها داشته و به همین علت نزد خلفا به جایگاه بلندی دست یافته است.[17]
اما مدائنی رابطه حسنهای با این فرد داشته، به گونهای که برای پر کردن جیبهایش به سراغ وی میرفته است!!
احمدبنابیخیثمه میگوید:
«پدرم ابوخیثمه و یحییبنمعین و مصعب زبیری، شبها بر در خانه مصعب جلسه داشتند. شبی از شبها مردی سوار بر الاغی خرامان و لباسی نیکو بر آنها گذر کرد. پس ایستاد و سلام داد. یحییبنمعین به طور اختصاصی با او سخن گفت و پرسید:ای ابوالحسن! به کجا میروی؟ گفت: به سوی آن فرد کریمی میروم که جیبم را از بالا تا پائین از درهم و دینار (سکه طلا و نقره) پر میکند. ابنمعین پرسید: آن فرد کیست ای ابوالحسن؟ گفت: ابومحمد اسحاقبنابراهیم موصلی.
وقتی آن مرد رفت، یحییبنمعین گفت: او موثق موثق موثق است (کنایه از اوج و شدت وثاقت).
احمدبنابیخیثمه میگوید: از پدرم پرسیدم: آن مرد که بود؟ گفت: مدائنی.
حدثنی أحمدبنأبیخیثمه قال: کان أبی و یحیىبنمعین و مصعب الزبیری یجلسون بالعشیات على باب مصعب. قال فمر عشیه من العشیات رجل على حمار فاره و بزه حسنه فوقف فسلم و خص بمساءلته یحیىبنمعین. فقال له یحیى: إلى أین یا أباالحسن؟ قال: إلى هذا الکریم الذی یملأ کمی من أعلاه إلى أسفله دنانیر ودراهم. فقال: من هذا یا أباالحسن؟ قال: أبومحمد إسحاقبنإبراهیم الموصلی. قال: فلما ولى قال یحیىبنمعین: ثقه ثقه ثقه. قال: فسألت أبی فقلت: من هذا الرجل: قال: المدائنی.»[18]
و معلوم است که این مواهب از سوی ندیم خلفا از چه رو به مدائنی که یک تاریخنگار بوده، میرسیده است.
رابطه مدائنی با این فرد چنان نزدیک بوده که گفتهاند:
«مدائنی -که اصلیتی بصری داشته و در مدائن میزیسته- در بغداد به اسحاقبنابراهیم موصلی پیوسته و هرگز از او جدا نشده، تا اینکه در خانه وی وفات یافته است.
و اتصل بإسحاقبنإبراهیم الموصلی فکان لا یفارق منزله و فی منزله کانت وفاته.
مات المدائنی... فی منزل إسحاقبنإبراهیم الموصلی و کان منقطعا الیه.»[19]
در مجموع میتوان گفت که مدائنی و سایر رواتی که در سند نقل او قرار دارند، افرادی سرسپرده به دستگاه خلافت حاکم بودهاند و لذا هیچ بعید نیست که بخواهند مطالبی را به دروغ به نفع خلفا و بر ضد اهلبیت (ع) نقل کنند.
در پایان خوب است نقل دیگری از مدائنی را ببینیم که در آن نامی از حسنین (ع) در میان صحابهای که با سعیدبنعاص به فتح گرگان و مازندران رفتند، نیست:
«و حدثنی عمربنشبه قال حدثنا علیبنمحمد قال أخبرنی علیبنمجاهد عن حنشبنمالک التغلبی قال غزا سعید سنه ثلاثین فأتى جرجان و طبرستان معه عبداللهبنالعباس وعبداللهابنعمر و ابنالزبیر و عبداللهبنعمروبنالعاص.»[20]
جمعبندی
اگرچه منابع تاریخی فراوانی حضور حسنین (ع) در فتح گرگان و مازندران را آوردهاند، اما همه آنها تنها به دو سند ختم میشوند، که هیچ کدام از آن دو سند نیز صحیح نبوده، بلکه مرسل و مشتمل بر افرادی مجهول و حتی کذاب است.
به علاوه اصل وقوع چنین جنگی در زمان خلافت عثمان زیر سوال است.
همچنین نقلی وجود دارد که نامی از حضور آن دو امام در چنین جنگی نیامده است.
بنابراین جایی برای استناد به این مطلب باقی نمیماند.
بسیار سپاسگزارم .... اجرکم عندالله ....
لینک پی نوشت ها اشکال دارند .