در این مقاله می خوانید:
چوب نی بر دندان جگر گوشه مصطفی
حضرت زینب (س) یزید را به مبارزه می طلبد
بیان بزرگان درباره سخنان حضرت زینب (س)
یزید بار گناه قتل امام حسین (ع) را نمی پذیرد
زینب سلام الله علیها با قلبی محزون، دلی مجروح، چشمی اشکبار و کوله باری از خاطرات دردناک و مصائب کشنده ،درحالیکه در محاصره دشمنان و بدخواهان قرارگرفته است ، سخن آغاز میکند.آن حضرت بدون اینکه اعتنایی به هیبت و پادشاهی یزید داشته باشد و یا توجهی به شکوه و سلطنتش نماید درحالیکه جبروت پادشاهی و پیروزی خیالی او را به سخره میگیرد و در مرحله نخست ریشه افکار فاسد او را مورد هدف قرار میدهد.
حضرت زینب (س) تعریفی دیگر از عزت و کرامت را ارائه میدهد و تصویری متفاوت را از ذلت و حقارت به نمایش میگذارد و با ویران نمودن بنیانها افکار مادی یزید که بر پرتگاه آتش نهاده شده بود، زمینه را برای ایجاد بنیانی بر اساس تقوا و ارزشهای اسلامی آماده میسازد.[1]
زینب (س) با سخنانش دمشق را بهشدت منقلب کرد. او نگذاشت یزید شهد پیروزی را بچشد و آنچه را که یزید، مایه شیرینی کام خود میدانست، در دهانش تلختر از شرنگ ساخت. زینب (س) در سخنانی کوتاه به مجلسیان فهماند که چه کسی بر آنان حکومت میکند و به نام که حکومت میکند و اینان که زنجیر بر گردن نهاده و پیش تخت او ایستادهاند، چه کسانی هستند.
آن حضرت ابتدا و انتهای کلام خویش را با حمد و شکر الهی زینت میبخشد و این امر بیانگر نفس سلیم و مطمئن حضرت و تسلط ایشان بر خویش با وجود مصائب طاقتفرسای کربلا و صدمات جانکاه بین راه است. ضمن اینکه چنین آغاز و خاتمهای، دلالت بر ثبات ایمان و اعتقاد استواری است که حضرت به مسیری دارد که در آن گام نهاده و با قوت و قدرت آن را ادامه میدهد و آنگاه به آیهای تمسک میجوید که عاقبت مجرمین و عنادشان را در برابر آیات الهی تبیین میکند و اینگونه، افکار خبیث و اوهامی را که یزید در آن غوطهور است به یک باره در هم میریزد و با مدهوش ساختن جمعیت در اثر چنین ضربهای به سخنان روشنگرانه خویش ادامه میدهد.
حضرت زینب (س) سپس می فرمایند:
«سپاس خدا را که پروردگار دو جهان است و درود و سلام بر سالار رسولان. خداوند راست گفته آنجا که میفرماید:
«ثُمَّ کَانَ عَٰقِبَهَ ٱلَّذِینَ أَسَٰٓـُٔواْ ٱلسُّوٓأَىٰٓ أَن کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَکَانُواْ بِهَا یَسۡتَهزِءُونَ
سپس عاقبت آن کسانی که مرتکب کارهای بد شدند، این شد که کافر شده و آیات خدا را دروغ انگاشتند و آنها را به مسخره گرفتند.»[2]
ای یزید، پنداری اکنون که زمین و آسمان بر ما تنگ است و چون اسیران شهر به شهرمان میبرند،در پیشگاه خدا ما را ننگ و تو را بزرگواری است و آنچه کردی نشانه سالاری؟
زینب (س) با هر کلام بخشی از قصر عنکبوتی و کبریای دروغین یزید را منهدم و ویران میسازد. کلماتی که برای همیشه خواب را از چشم او میرباید و الفاظی که به شدت گزنده و خوارکننده است.
چه زیباست آنگاه که حکومت و خلافت الهی را متعلق و منسوب به اهلش میشمارد و یزید را در مدتی کوتاه از عمر دنیا ،غاصب آن میشمارد.
حضرت زینب (س) چنان سخن میگوید که شنونده او را حاکم و مسلط و یزید را محکوم و اسیر می بیند، در حالی که به امت اعلام میدارد که کیان اسلامی بهواسطه شمشیرهای بنیهاشم و فداکاریهای اهلبیت حفظ گردیده است.
«ای یزید، پنداری اکنون که زمین و آسمان بر ما تنگ است و چون اسیران شهر به شهرمان میبرند،در پیشگاه خدا ما را ننگ و تو را بزرگواری است و آنچه کردی نشانه سالاری؟ به خود میبالی و از کرده خویش خوشحالی که جهان به کام توست و کارهایت بهنظام؟ نه چنین نیست، این شادی ،تو را عزاست و این مهلت برای تو بلاست و این گفته خداست:
«وَلَا یَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَنَّمَا نُمۡلِی لَهُمۡ خَیر لِّأَنفُسِهِمۡۚ إِنَّمَا نُملی لَهُمۡ لِیَزۡدَادُوٓاْ إِثمَا وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِین؛ کافران میپندارند که در مهلتی که به آنان میدهیم، خیر آنهاست. به آنان مهلت میدهیم تا بیشتر به گناهانشان بیفزایند و برایشان عذابی دردناک است.»[3]
ای پسر آزادشدگان![4] این آیین دین رسول خد است! که زنان و کنیزانت را در پرده نشانی و دختران پیامبر را از اینسو بدان سو برانی؟ حریم حرمتشان شکسته و نفسهایشان در سینه بسته، با پستی بر پشت اشتران بدون محمل! از سویی به سویی و هر روز به کویی، نه تیمار خواری دارند، نه یاری، نه پناه و غمگساری، دور و نزدیک به آنان چشم دوخته و دل کسی به حالشان نسوخته. آنکه ما را خوار میشمرد و به چشم کینه و حسد در ما مینگرد، شگفت نیست اگر دشمنی ما را از یاد نبرد.»
چوب نی بر دندان جگر گوشه مصطفی
زینب (س) هنگامیکه با نمایش وقیحانه یزید که با چوب نی بر دندانهای امام حسین (س) میکوبد، مواجه میشود، او را مخاطب قرار داده و با پردازش تصویر او در قیامت، صحنهای پنهان از دیدگان را در آنجا به نمایش میگذارد. چهره پلید و گناهکار یزید در برابر حضرت رسول (س) ترسیم میشود و وضعیت اسفبار او در حالی که بار خونهای اهلبیت و هتک حرمت خاندان پیامبر را بر دوش دارد، مجسم میگردد.
تو را همین بس که خدا ولی و حاکم است و رسول خدا خصم توست و جبرئیل پشتیبان ما. به زودی آنکه تو را بر این مسند نشانده و گردن مسلمانان را زیر فرمان تو کشانده، خواهد دانست که زیانکارکیست و خوار و بیمایه چه کسی است!
او میفرماید: «با چوبدستی به دندان جگرگوشه پیامبر میزنی و جای کشتگانت را در بدر خالی میکنی که «کاش بودند و مرا میستودند؟!» آنچه را که کردی، خرد میشماری و خود را بیگناه میپنداری؟ چرا شاد نباشی که دل ما را رنجاندی؛ و آن چه ریختی خون جوانان عبدالمطلب بود، ستارگان زمین و فرزندان «رسول ربِّ العالمین»!
و به زودی در پیشگاه خدای متعال در برابر آنان قرار خواهی گرفت و دوست خواهی داشت که کاش کور بودی و لال و نمیگفتی «چه خوش بود که کشتگان من در بدر، اینجا بودند و مرا شادباش میگفتند و شادی مینمودند.» خدایا حق ما را بستان و کسانی را که بر سر ما ستم کردند، به کیفر برسان!
یزید! به خدا جز پوست خود را ندریدی و جز گوشت خویش را نبریدی و بهزودی و ناخواسته بر رسول خدا (ص) در میآیی. روزی که خویشان و کسان او در بهشت آسودهاند و خدا آن ها را گرد هم می آورد و از بیم پریشانی آسودهاند. این گفته خدای بزرگ است که:
«وَلَا تَحسَبَنّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمواتَا بَل أَحۡیاءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ؛ مپندار آنان که در راه خدا کشتهشدهاند، مردهاند که آنان نزد پروردگار خود زندهاند و روزی خورنده اند.»[5] تو را همین بس که خدا ولی و حاکم است و رسول خدا خصم توست و جبرئیل پشتیبان ما. به زودی آنکه تو را بر این مسند نشانده و گردن مسلمانان را زیر فرمان تو کشانده، خواهد دانست که زیانکارکیست و خوار و بیمایه چه کسی است!
اگر ما را به غنیمت میگیری، ما در آن روز که جز کرده زشت چیزی نداری ،غرامت خود را میگیریم.
در آن روز، داور خدا و دادخواه مصطفی و گواه بر تو، دست و پاهاست. اما ای دشمن و دشمن زاده خدا! من هم اکنون تو را خوار میدارم و سرزنش تو را به چیزی نمیشمارم. اما چه کنم که دیدهها گریان است و سینهها بریان و دردی که از کشته شدن حسین (س) به دل داریم، بیدرمان. سپاه شیطان[6]، ما را به جمع سفیهان[7] میفرستد تا مال خدا را به پاداش هتک حرمت خدا بدو دهند.
این دست جنایت است که به خون ما میآلایند و گوشت ماست که زیر دندان میسایند و پیکر پاک شهیدان است که گرگان بیابان از هم میربایند. اگر ما را به غنیمت میگیری، ما در آن روز که جز کرده زشت چیزی نداری ،غرامت خود را میگیریم.
تو، پسر مرجانه را به فریاد میخواهی و او از تو یاری میخواهد. با یارانت در کنار میران ایستاده، چون سگان بر آنان بانگ میزنی و آنان به روی تو بانگ میزنند و میبینی نیکوترین توشهای که معاویه برای تو ساخت، کشتن فرزندان پیغمبر بود که به گردنت انداخت.»
حضرت زینب (س) یزید را به مبارزه می طلبد
آنگاه زینب (س)، یزید را به مبارزه میطلبد و از او میخواهد تمام توان خویش را به کار گیرد و امکانات خود را بسیج کند، ولی بداند که نخواهد توانست خطّ اهلبیت که تجسم حق و عدالت هستند و وحی الهی در آنان تجلییافته است را محو نمایند:
«به خدا که جز از خدا نمیترسم و جز او به شکوه نمیبرم. هر حیلهای داری به کار دار و از هر کوششی که توانی، دست مدار و دست دشمنی از آستین بر آر که به خدا این عار به روزگار تو شسته نشود. قسم به آنکه ما را به وحی قرآن و نبوت کرامت بخشیده، تو هر کاری کنی نخواهی توانست نام و نشان و یاد ما را از جریده عالم بزدایی و این ننگ را از دامان خود پاک کنی.
زینب (س) شادی یزید را در کام او از زهر تلختر کرد. به مردم شام فهماند که اسلام پیش از آنکه حکومت باشد، دین است و همه در برابر این دین مسئولند و کسی که بر مسند جد او تکیه زده، قاتل نوه رسول خداست
و بدان که رأی تو بسیار سست است و روزگارت اندک و جمع تو رو به پریشانی. در آن روز که منادی بانگ بر میآورد لعنت خدا بر ستمگران باد. سپاس خدای را که پایان کار سادات جوانان بهشت را سعادت و آمرزش مقرر داشت و بهشت را برای آنان واجب کرد. آنان را به سوی رحمت، رأفت، رضوان و مغفرت برد. امید که جز تو کس دیگری را به خاطر رویارویی با آنان بر خاک مذلّت ننشاند و به کوره امتحان وادار نکند. از خدا میخواهم که پایه قدر آنان را والا و فضل فراوان خویش به ایشان عطا فرماید که او مددکار تواناست.»[8]
با سخنان زینب (س) غرور یزید بر باد رفت. زینب (س) یزید را آن قدر پست به حساب آورد که فرمود: «حتی شایسته سرزنش نیستی!» این سخنان بر خردمندی و نیرومندی روح او دلالت دارد. زینب (س) شادی یزید را در کام او از زهر تلختر کرد. به مردم شام فهماند که اسلام پیش از آنکه حکومت باشد، دین است و همه در برابر این دین مسئولند و کسی که بر مسند جدّ او تکیه زده، قاتل نوه رسول خداست.
بیان بزرگان درباره سخنان حضرت زینب (س)
سید جعفر نقدی مینویسد: «زینب (س) در آن موقعیت خطیر به زیبایی حق را مجسم نمود و راه را برای جویندگان راه حق روشن ساخت. یزید و یارانش را با اسلوب زیبای بلاغی خویش سیاهروی نمود و اعماق دل عارفان را با فصاحت خویش تسخیر کرد به گونهای که زبانها بند آمد، دهانها بسته شد و گوشها تسلیم گردید و برق این جان پاک و نورانی آن جانهای خبیث و پلید را در جای خویش خشکاند تا جایی که یزید بر تکفیر خود و پیروانش صبر کرد و نتوانست لب از لب بگشاید، کلام او را قطع کند یا او را از ادامه سخن باز دارد و این همان توان تصرف در دیگران است که اصحاب ولایت -به مدد الهی و به دلیل قدرتی که خداوند به آنان عطا کرده است -از آن برخوردارند ...»[9]
این بیان را سید مهدی حلی به زیبایی توصیف میکند:
ما خطبت الا رأوا لسانها أمضی من الصمصامفی خطابه
و جاببت فی أسرها اسرها عاراً رأی الصغار فی جلبابه
والفصحاء شاهدوا کلامها مقال خیر الرسل فی صوابه[10]
زبان او کارگرتر از شمشیر برّان است. او سخنور توانمندی است که در اسارت، اسیر کنندهاش را به بند میکشد و فصیحان، در سخن او، کلام خاتم رسولان را به وضوح دریافت میکنند.
هنگامی که یزید به پیروزی خویش میبالد و گمان میکند درگیری به نفع او خاتمه یافته است و این امر توسط بوقهای تبلیغاتیاش بر گوش مردم نواخته میشود، زینب (س) خواب او را در هم میریزد و خیالپردازیهایش را پریشان میکند و در مجلس آراسته او که مملو از جمعیت است ،شکست و سقوط او در حضیض ذلت را اعلام میکند اگرچه تظاهر به پیروزی نماید.
یزید بار گناه قتل امام حسین را نمی پذیرد
پس از سخنان زینب (س)، سکوتی مرگبار سراسر کاخ را فرا گرفت. یزید آثار و علائم ناخوشایندی را در چهره حاضران دید. یزید گفت: خدا بکشد پسر مرجانه را. من راضی به کشتن حسین نبودم! او متوجه شد که نگاه داشتن این اسیران بدین حالت به مصلحت نیست. تصمیم گرفت جای بهتری به آنان بدهد. به هر حال از این روز و از این مجلس، گروهی از مردم شام دانستند مسلمانی نه آن چیزی است که تا آن روز میدانستند و حاکم مسلمان نه آن کسی است که بر آنان حکومت میکند و آنکه به امر یزید و به دست سپاهیان کوفه کشتهشده است، ماجراجویی عصیان گر نبوده بلکه دخترزاده پیامبر اکرم (ص) است.
مردم شام فهمیدند که این زنان و کودکان که به اسیری به دمشق آورده شده اند، خاندان پیامبر آنان است. خاندان کسیکه یزید به نام جانشینی او بر آنان و دیگر مسلمانان حکومت میکند.
عالی بود. عالم از این غم عظما بمیره که دختر علی علیه السلام رو به اسارت بردند????????????????????????????????????
خیلی ممنون از سایت عالیتون ...با قدرت ادامه بدین...انشالله که دل امام زمان رو شاد میکنید...به امید ظهورش
این زینبست دختر امیربیان جهان خلقت علی که اینچنین کاخ یزید را درهم میکوبد و ستونهای حکومت فرزند نحس هند جگرخواررا تکه تکه میکند و سخنانش پردهای جهل و تجاهل را پاره میکند و قلبها را از نور حقایق به اوج انفجار میرساند بخوانیدکه اینست اوج اقتدار و قدرت و علم و سخنوری در کلام زینب دختر علی ابن الی طالب که دیگر نتوان دید در احدی در عالم خلقت سلام خداوند و ملائکه بر او و خاندانه پاکش.