چقدر رنج کشیدی ارباب غریبم ؟ چقدر تحمل کردی زخم سنانها و نیزهها را بر بدن نازنینت؟
چقدر فروخوردی داغ سنگین بی پسری و بیبرادری را؟
وقتی فرزندان برادر و جگرگوشههای خواهر در پیش چشمانت به خاک و خون میغلطیدند فقط خدا میداند چه بر آن قلب داغدیده ات گذشت. وقتی به التماس عطشناک دخترکان حرم مینگریستی و آبی برای رفع تشنگیشان نداشتی وزن اندوهت را هیچکس نمیدانست.
وقتیکه یاران باوفایت یکبهیک به میدان رفته و مشتاقانه جان بهپای نور چشم رسول خدا نثار میکردند، بر آن سینهی پردرد چه رسید که بر سر جسم خونفشان همهشان از انتظارت برای ملحق شدن به آنان میگفتی؟
این "لاحولِ" تو بود که صحرای خون و جنون را به استوارترین معبد الهی مبدل کرد.
ای خون خدا که ملائک برای بردن تو اجتماع کرده بودند، چه کردی که چشمان آسمانها و زمین در عزای عظمایت به خون نشست؟
کجاست خون پاک ششماههات، حیف از آن سپیدی گلو، حیف از آن لبخند شیرین شیرخواره، حیف از آن خون که از گلوی اصغرت به آسمانها رفت و در چشم رباب نشست.
حالا چشمان خیس سکینه است و دردهای بیشمار ام کلثوم و رنجهای ناتمام زینب که همه را محبین و شیعیانت به امانتگرفتهاند و دستبهدست تا قیام فرزندت به ارث میگذارند.
حالا همراه کاروان دردهای بنیهاشم، همراه سرهای سربلند عاشقان عاشورایی همراه پایهای پرآبلهی کودکان نینوایی، همراه کمرهای خم و کجاوههای بی عماری ، همراه سوز سینههای داغداران کربلایی، همراه امام جوان، امام زمان، امام دوران، امام غریب، امام وارث خون شهید، همو که اشکهایش تا لحظه عروج ،یادآور غربت بینظیر تو بود از کربلا راهی تمامی عصرها میشویم . تا از تو بگوییم تا بر تو بگرییم تا با تو بمانیم تا با تو بمیریم . یا اباعبدالله.