السَّلامُ عَلیک یا أوَّل قتیلٍ مِن نسلِ خَیرِ سلیلٍ مِن سُلالۀِ إبراهیمَ الخَلیلِ صلیالله علیک وَ علی أبیک...[1]
سلام بر تو ای اولین شهید از نسل بهترین سلسله از سلاله ابراهیم خلیل سلام خدا بر تو و بر پدر تو...
هنگامی که تمام یاران و اصحاب امام حسین علیهالسلام به افتخار شهادت نائل شدند و امام (ع) دیگر یار و یاوری از اصحاب نداشت نوبت به جانبازی و فداکاری جوانان بنیهاشم و خاندان آن حضرت رسید، طبق زیارت ناحیه مقدسه و نقل مورخان شیعه و سنی، اولین کسی که از بنیهاشم موفق شد اجازه میدان بگیرد و جان خود را فدای امام حسین (ع) نماید حضرت علیاکبر، فرزند رشید اباعبدالله الحسین (ع) است.[2]
قبل از آنکه ذکر جانبازی و شهادت این جوان رشید اسلام در روز عاشورا بپردازیم به نقل مختصری از خصوصیات خانوادگی و فضایل آن حضرت اشاره میکنیم:
شخصیت خانوادگی حضرت علیاکبر (ع)
حضرت علیاکبر (ع) فرزند امام حسین (ع) و جد بزرگوارش علیبنابیطالب (ع) و جد بزرگ مادریاش رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است. کنیهاش ابوالحسن گفته شده و از او فرزندی به یادگار نمانده است.[3] برخی از سیره نویسان هم برای او فرزندی قائل شدهاند.[4]
طبق نقل برخی از مورخان او از جدش امیرالمؤمنین (ع) روایت نقل کرده است.[5] که مادرش « لیلی» دختر أبی مُرهبنعُروهبنمسعود ثقفی است، عروهبنمسعود که جد مادری لیلی است از مردان بزرگ اسلام و شخصیتهای بسیار ارزشمند قریش بود، او کسی بوده که در سال ششم هجری از طرف کفار قریش برای مذاکره صلح، به نزد پیامبر اسلام به «حدیبیه»[6] فرستاده شد.
عروهبنمسعود یکی از دو بزرگمردی است که وقتی پیامبر اسلام (ص) مبعوث به رسالت شد قریشیان گفتند: چرا قرآن به یکی از آن دو مرد بزرگ، یعنی عروهبنمسعود یا ولیدبنمغیره نازل نشد: (وَ قالُوا لَولا نُّزِّلَ هذا القُرآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ القَریَتَینِ عَظِیمٌ).[7]
عروه در سال نهم هجری هنگامی که پیامبر (ص) از طایف با فتح و پیروزی مراجعت کرد در طایف حضور نداشت و پس از مراجعه پیغمبر، نور ایمان در قلبش تابید و پیش از آنکه پیامبر ص به مدینه برسد در ربیعالاول سال نهم هجری خدمت حضرت رسید و اسلام آورد و با اجازه آن حضرت به وطن خود طایف بازگشت تا مردم را دعوت به اسلام کند و در هنگامی که اذان نماز میگفت برخی از عشیرهاش از ثقیف به او تیراندازی کردند و یکی از تیرها به او اصابت کرد و او را کشت!
هنگامی که خبر مرگ او به رسول خدا (ص) رسید، فرمود:
مَثَلُ عروۀٍ مَثَلُ صاحبِ یس، دعا قومَه إلی الله فَقَتَلوه؛ [8]
«عروه مانند صاحب یاسین است که قوم خود را دعوت به خدا کرد ولی او را کشتند.»
ابناثیر از رسول خدا (ص) نقل میکند که حضرت فرمود:
أربعۀُ سادۀٍ فی الإسلام: بشر بن هلال العبدی، وعدی بن حاتم و سراقۀ بن مالک المدلجی و عروۀ بن مسعود الثقفی؛[9]
«در اسلام چهار نفر از سادات و بزرگاناند: بشربنهلال عبدی، عدیبنحاتم، سراقهبنمدلجی و عروهبنمسعود ثقفی.»
علیاکبر (ع) از جانب مادر، فرزند این شخصیت بزرگ است.
آیا مادرش «لیلی» در کربلا بوده است یا خیر؟
اختلاف است، ولی قول اصح آن است که ایشان در کربلا نبوده است و محدث قمی میگوید: من در مصادر نیافتم که مادر علیاکبر در کربلا حضورداشته است. اگرچه در بعضی مقاتل مثل وسیلۀ الدارین و روضۀ الشهداء گفته شده که « لیلا مادر علیاکبر» در واقعه کربلا حضورداشته است[10] به نظر مؤلف، استناد به این کتابهای ضعیف درست نیست و دلیل دیگری هم نداریم که مادر علیاکبر در کربلا بوده است.
سن حضرت علیاکبر (ع) در هنگام شهادت
علیاکبر در زمان خلافت عثمانبنعفان به دنیا آمد [11]، اما معلوم نیست در چه زمانی از خلافت دوازده سالۀ او به دنیا آمده است. آیا اواسط خلافت عثمان بوده یا اواخر خلافت او، لذا دربارۀ سن علیاکبر به هنگام شهادت بین مورخان اختلاف است: بعضی سن او را در عاشورای 61 که به افتخار شهادت رسیده هیجده سال نقل کردهاند[12] و بعضی نوزده سال [13] و حتی 25 سال [14] و 27 سال [15]هم گفته شده است.
بدیهی است اگر سن ایشان 25 یا 27 سال بوده از امام سجاد برادرش چند سالی بزرگتر و اگر هیجده سال بوده چند سالی از امام سجاد (ع) کوچکتر بوده است. اگرچه این بحث فایده عملی چندانی ندارد اما ازنظر تاریخی و اطلاع رجالی بیفایده نیست، لذا بهاختصار به آن میپردازیم:
به نظر مؤلف علیاکبر از امام سجاد (ع) بزرگتر بوده، زیرا اولا: او به لقب «اکبر»، یعنی بزرگتر اشتهار داشته و امام سجاد به «اوسط»، یعنی متوسط. ثانیا: عبیداللهبنزیاد در مجلسی که اسراء حاضر بودند، خطاب به حضرت زینب (س) گفت: مگر علیبنالحسین کشته نشده! فرمود: «مرا برادرزاده ای بزرگتر بود که سپاه تو او را کشتند.» و مشابه همین بیان هم در مجلس یزید آمده است. ثالثا: بعضی از بزرگان، مثل ممقانی در تنقیح و ابنادریس حلی در خاتمه کتاب سر اثر، تولد علیاکبر را در زمان خلافت عثمان ذکر کردهاند[16]. این تاریخ ولادت، گواه بر این است که علیاکبر از امام سجاد (ع) بزرگتر بوده است. بنابراین، قول اصح آن است که علیاکبر در زمان شهادتش در سن 25 یا 27 سال بوده است. [17]
و عبدالرزاق مقرم مینویسد:
وعُمرُهُ سبع و عشرون سنۀ فإنّهُ ولِدَ فی الحادی عَشر مِن شعبان، نسۀَ ثلاث و ثلاثین مِن الهجرۀ؛ [18]
او 27 ساله بود، زیرا در یازدهم شعبان سنه 33 ه. ق به دنیا آمده است.
آمادگی علیاکبر (ع) در مصاف با مرگ از خصوصیات ذاتی علیاکبر (ع) و همه مردان خدا، رشادت و مردانگی درراه خدا و نترسیدن از مرگ و کشته شدن در مسیر هدف است و چنین مردانی مانند کوه، همواره استوار و پابرجا هستند و هیچ حادثهای آنان را نمیلرزاند، کالجبل الراسخ لاتُحرکرّکه العواصف.
علیاکبر در مسیر کربلا و تا روز عاشورا و هنگام شهادت در راه هدف که رسیدن به رضای حق بود سر از پا نمیشناخت و آماده هر نوع فداکاری بود و این صفت بارز را از پدر و جد بزرگوارش علیبنابیطالب (ع) به ارث برده بود، لذا معاویهبنابیسفیان دریکی از روزها به افرادی که دور او گردآمده بودند گفت، به نظر شما چه کسی به حکومت اسلامی سزاوارتر است؟ حاضران گفتند: تو ای معاویه، او در پاسخ گفت: نه سزاوارترین مردم به این مقام، علیبنالحسینبنعلیبنابیطالب که جدش رسول خدا (ص) است، زیرا شجاعت بنیهاشم و سخاوت بنیامیه و زهد[19] ثقیف در او مشاهده میشود.[20]
علیاکبر، شهامت و مردانگی و عدم هراس از مرگ را در مسیر حرکت مکه به کربلا و در حادثه غمانگیز عاشورا به شایستگی نشان داد و در طول تاریخ و تا روز قیامت اُسوه و الگوی جاودانه همه جوانان باایمان گردید.
موقعی که کاروان امام حسین (ع) از قصر بنی مقاتل[21] - و به قولی در منزل ثعلبیه – اواخر شب در حال حرکت بودند، امام (ع) لختی به خواب رفت، چون از خواب بیدار شد گفت: «إنّا لله إنّا إلیه راجعون و الحمد لله رب العالمین»؛ این کلمات را دو یا سه بار تکرار کرد.
علیاکبر (ع) که صدای کلمه استرجاع یعنی: «إنّا لله إنّا إلیه راجعون» را از پدر شنید گفت: «ای پدر، جانم به فدایت، خدا را حمد کردی و آیه استرجاع خواندی، به چه علت این آیه را خواندی؟».
امام (ع) در پاسخ او فرمود: «پسرم، در اثناء راه کمی به خواب رفتم در عالم خواب شخصی را دیدم که سوار بر اسب بود و میگفت، اینان میروند و أجل هم بهسوی آنان درحرکت است، دانستم که خبر مرگ به ما داده شد».
علیاکبر گفت:
یا أبَت، لا أراک الله سوء اِّ، ألسنا علی الحق؟؛
«ای پدر خداوند بدی را از تو دور گرداند، آیا مگر ما بر حق نیستیم؟»
امام (ع) در پاسخ او فرمود:
بَلی و الذی إلیه مَرجَعُ العِباد؛
«بله به خدایی که بازگشت همه بندگان بهسوی اوست، ما بر حق هستیم.»
علیاکبر (ع) با کمال شهامت و ایمانی محکم در پاسخ پدر گفت:
اذاً لا نُبالی، نموت محقِّین؛
«اگر قرار است درراه حق بمیریم از مرگ باکی نداریم.»
امام حسین (ع) چون فرزند را آماده جانبازی درراه خدا دید در حق او دعا کرد و فرمود:
جَزاکَ اللهُ مِن وَلَدٍ خَیرَ ما جَزَی اللهُ وَلَداً عن وَالدِه؛[22]
«خداوند بهترین پاداش فرزندی را به تو عنایت کند.»
روز عاشورا روز صف آرایی حق مقابل باطل، روز شجاعت و مردانگی در برابر نامردمی و خواری و ذلت بود. روزی که جمعی اندکی در برابر جمعیتی دهها هزارنفری ایستادند و از حق دفاع کردند و جان دادند تا برای همیشه ستمکاران و ظالمان را محکوم سازند.
در چنین روزی وقتی تمام اصحاب امام حسین (ع) که توان جنگ و یاری داشتند به میدان دشمن رفتند و شربت شهادت نوشیدند. دیگر کسی از یاران امام (ع) باقی نمانده بود و تنها چندین نفر از فرزندان و برادران و برادرزادگانش. جانبازی بنیهاشم و خاندان حسینی آغاز شد و اولین شخصیت از بنیهاشم علیاکبر بود که عازم میدان شد.
ادامه سرگذشت و بررسیهای روایتهای تاریخی را در قسمت بعد (سرگذشت علیاکبر (ع)، جوان رشید سیدالشهدا (ع) / قسمت دوم) بخوانید.