بدون شک از حماسی ترین و ماندنی ترین نقشهایی که در قیام جاودانه حضرت سیدالشهدا -علیهالسلام- رقم زده شد، صحنه هایی بود که بانوان ارجمند و شجاع و مجاهد در این عرصه، آفریدند. پیشتر نیز یک بار در این باره نوشته ایم و اینک آنچه به مناسبت ایام بزرگداشت نهضت خونین کربلا و تحکیم پیوند با این حرکت سرنوشت ساز، در پیش روی دارید نگاهی دوباره به نقش آفرینی آن بانوان بزرگ دارد.
تنها پناه مسلم (ع) در کوفه
در بررسی قیام عاشورا به ترتیب تقدم زمانی وقایع، سخن را از داستان تلخ تنهایی ناگهانی مسلم بن عقیل (ع) در شهری که ساعتی قبل پر از یاران او بود آغاز می کنیم. با ورود مسلم به کوفه با عنوان نماینده امام (ع)، بسیاری از مردم شهر با او بیعت کردند که برخی رقم را تا چهل هزار ذکر کرده اند؛[1] اما آمدن ابن زیاد با آن شهرت ظلم و جنایت به کوفه به عنوان والی، مسیر جریانات را به کلی عوض کرد تا آنجا که تهدیدها و تطمیعها و دسیسههای او باعث شد که از چهار هزار نفری که به همراه مسلم، قصر را محاصره کرده بودند تا نماز مغرب جز سی نفر باقی نماند و پس از نماز حتی یک نفر هم با او نبود. هنگام نماز عشا منادیان ابن زیاد در شهر جار زدند که هر که برای نماز عشا به مسجد نیاید خونش هدر است و این شد که مسجدی که چهل هزار جمعیت را در خود جا می داد از مردم پر شده و نماز عشا به امامت ابن زیاد برگزار شد. در این موقعیت در شهری که از بیم جان و هراس مال و فرزند در نیم روز از محاصره قصر ابن زیاد به نماز جماعت پشت سر او تغییر جهت می دهد، در میان مردان بی وفایی که ناگهان این طور مسلم (ع) را تنها می گذارند و از یاد می برند؛ تنها یک زن است که حرمت ولایت را پاس داشته و مردانه و بدون هراس از دشمن خونریز و غدار، نماینده امام خویش را در خانه پناه می دهد و این زن رشید مؤمن «طوعه» است.
نکته قابل توجه اینکه «طوعه» سالیان متمادی کنیز اشعث بن قیس از معروفترین منافقین عهد حضرت علی (ع) بوده است و در محیط نفاق و مخالفت با خاندان ولایت زیسته است. از سوی دیگر، فرزندش بلال که در همان زمان با او در آن خانه زندگی می کند از یاران ابن زیاد است؛ اما این واقعیات هیچ کدام در قلب پاک او که مسیر هدایت ولایت را یافته است تأثیری نمی کند و او در آن شرایط بحرانی و حساس مسلم (ع) را به خانه می پذیرد و مخفی می کند. هنگامی هم که پسرش بلال خیانت می کند و محل اختفای مسلم (ع) را به مأمورین نشان می دهد طوعه به حمایت از مسلم (ع) برمی خیزد. وقتی مأمورین را می بیند که از پشت، قصد حمله دارند او را خبر می کند و هنگامی که او را تشنه می بیند به او آب می رساند و سیرابش می کند.[2]
آیا ما شایستگی خدمت نداریم؟!
اگر باز با همان ترتیب وقایع زمانی با عاشورا جلو بیاییم، به مرحله آمادگی برای شرکت در واقعه جانسوز کربلا میرسیم. در این مرحله است که زنانی که از شور عشق به ولایت و حقیقت لبریزند، حماسه می آفرینند. زنانی که باید به خاطر طبیعت لطیف زنانگی و عواطف خانوادگی شان، خود و خانواده خود را از این معرکه خونین و مصیبتهایی که در پیش است جدا کنند و بگریزند به خاطر عمق اعتقاد و عشقشان به ولایت نه تنها شوهران و فرزندانشان را به ماندن در کنار امام (ع) می خوانند که خود نیز می مانند تا شاید تسلی بخش خاندان مصیبت دیده امام (ع) باشند.
هنگامی که امام حسین (ع) به اصحاب خود، اذن برگشت دادند فرمودند: هر که عیالش همراه او است همین امشب او را به مأمن امنی برساند که فردا من کشته خواهم شد و عیالات من به اسیری می روند. پس از این صحبتهای امام (ع) بود که علی بن مظهر(ع) یکی از اصحاب امام (ع) به خیمه خود رفت تا سخن امام (ع) را بازگو کند. اما همسرش از شنیدن سخنان امام (ع) گریست وگفت: ای علی! در باره من انصاف نداری. تو خود می خواهی داخل بهشت شوی و من بروم. علی به خدمت امام (ع) برگشت و گفت که همسرم حاضر نیست که من او را به مأمن امنی برسانم. هنوز امام (ع) جوابی نگفته بودند که صدای آن زن بلند شد که: یا بن الزهراء! أ لسنا قابلاً لخدمه بناتک و اخواتک؟[3] ای فرزند زهرا (س)، آیا ما قابلیت این را که به دخترانت و خواهران خدمت کنیم را نداریم؟
این جمله مخلصانه و صادقانه این زن بود که سبب شد تا حضرت اجازه دهند زنانی که خودشان می خواهند، بمانند و در غم خاندانشان شریک باشند.
«قمر»، خورشیدی که درخشید
از زنان دیگری که در این راستا می توان از آنان نام برد، همسر عبداللّه بن عمیر کلبی و همسر زبیر هستند.
هنگامی که عبداللّه بن عمیر کلبی تصمیم خود را بر پیوستن به امام (ع) با همسرش قمر در میان گذاشت همسرش گفت: چه فکر خوبی کردی. خدا تو را هدایت کند، مرا هم همراه خویش ببر. [4]آنگاه هر دو از کوفه به سوی کربلا رهسپار شدند.
در روز عاشورا وقتی شمر بن ذی الجوشن به سمت چپ لشگر امام (ع) حمله کرد، عبداللّه به دفاع از سپاه پرداخت و نوزده سوار و دوازده پیاده را کشت؛ ولی در همین هنگام فردی از لشگر دشمن به او حمله کرد و دست راست او را قطع کرد و دیگری پایش را. قمر، همسر او که از دور صحنه را تماشا می کرد عمود خیمه را کنده و همین طور که این جملات را به عبداللّه می گفت به لشگر دشمن حمله کرد:
فداک ابی و امّی قاتل دون الطیّبین ذریه محمد: پدر و مادرم به فدایت، در راه خاندان پاک پیامبر( به نبرد ادامه بده.
عبداللّه به او امر کرد که بازگردد. قمر گفت: رهایت نمی کنم تا من نیز کشته شوم. آن گاه امام (ع) خود به او فرمودند:
«جزیتم من اهل بیت خیرا؛ ارجعی رحمک اللّه الی النساء فاجلسنی معهن. خداوند به شما جزای خیر بدهد. خداوند تو را رحمت کند به سوی زنان بازگرد و با آنان باش.»
سپس دشمن، ناجوانمردانه عبداللّه را به شهادت رساند. قمر بر سر جنازه همسر آمد و در حالی که خونها راازچهره اش پاک می کردگفت:
«هنیئا لک الجنه. اسئل اللّه الذی رزقک الجنه ان یصحبنی معک. بهشت بر تو گوارا باد. از خداوند می خواهم تا مرا با تو در بهشت همنشین گرداند.»
شمر که شاهد ماجرا بود به غلامش دستور داد که سرش را با عمود بکوب و بدین گونه بود که آن زن مجاهد در بالین همسر به شهادت رسید و در بهشت به او پیوست.
مادرم مرا فرستاده است
نمونه دیگر از این گروه، همسر مسلم بن عوسجه می باشد. مسلم، از بهترین شیعیان کوفه بود و نقش فعالی در تهییج اهل کوفه برای یاری امام (ع) و مسلم بن عقیل (ع) ایفا نمود. با شنیدن خبر نزدیک شدن کاروان امام (ع) به کوفه، با وجود مأمورین فراوانی که ابن زیاد برای کنترل راههای کوفه گمارده بود تا مانع پیوستن افراد به امام (ع) شود مسلم (ع) فورا از کوفه خارج شده و به سوی آن حضرت می شتابد. همسرش نیز درنگ را جایز ندانسته و به همراه فرزندش خلف، همراه او به امام (ع) و خاندانشان می پیوندد.
این بانوی بزرگوار، پس از آنکه ناظر شهادت دردناک همسرش می شود شهادت یک عزیز را در راه مولا باز هم ناچیز می داند و چون خود نمی تواند جان نثار ولی خدا کند فرزندش را به مسلخ عشق می فرستد. او می داند که برای مادر نظاره شهادت فرزند دردآورتر از دادن جان خویش است. او می داند که در این راه هر چه بیشتر از علاقههای خویش بگذرد رسم ولایت را بهتر به جا آورده است؛ لذا رو به فرزند خود خلف می کند و می گوید:
«یا بنیّ! اختر نصره ابن بنت النبی (ص) علی سلامه نفسک و ان اخترت سلامتک لن ارضی عنک. فرزندم برخیز و فرزند دختر پیامبر را یاری کن و یاری او را بر سلامت خویش ترجیح ده و بدان که اگر سلامت خویش را بر نصرت او گزینی، هرگز از تو راضی نخواهم شد.»
خلف برخاسته و از امام (ع) اجازه نبرد می گیرد آن حضرت می فرمایند: اگر به جنگ با دشمن روی و کشته شوی مادرت در بیابانها تنها و غریب می ماند.
خلف پاسخ می دهد که: مادرم خود مرا به رزم با دشمنانت فرستاده است. آن گاه حضرت اجازه می فرمایند. حماسه این مادر در همین جا تمام نمی شود؛ بلکه برای آنکه مبادا سختی جنگ روحیه فرزند را تضعیف کند پشت سر او که رو به میدان حرکت می کند فریاد می زند: فرزندم! بشارت باد تو را به آب گوارای کوثر که به زودی خواهی نوشید. خلف، پس از کشتن چندین تن به شهادت می رسد. دشمن، سر او را جدا کرده و به سوی مادر پرتاب می کند و مادر با روحی بزرگ که پیداست از چشمه ولایت جرعه نوشیده است رو به سر جداشده می کند و می گوید: چه نیکو عمل کردی ای مایه خرمی دل و ای روشنی دیدگان من!
شریک رنج اهل بیت (ع)
یکی از زنان دیگری که در قیام امام حسین (ع) به پشتیبانی مولا و خاندان او می شتابد تا شریک رنج اهل بیت حضرت باشد، کبشه است. کبشه، مادر سلیمان، نماینده امام حسین (ع) در بصره بود که مأموریت داشت تا پیام آن حضرت را به هفت تن از بزرگان شیعه در بصره برساند؛ ولی ابن زیاد به نحوی او را پیدا می کند و کشته و به دار می آویزد. مادر سلیمان، علی رغم داغ تازه ای که بر دلش دارد خود را به کربلا می رساند و پس از عاشورا در زمره اسرا، همسفر خاندان امامت می گردد. [5]
مادرم، آیا راضی شدی؟
کربلا، تجلی گاه همه ایمانها و عشقها و خلوصهای نهفته است. آنها که با امام آمده اند و با امام مانده اند زن و مردشان ایمان و صبر و خلوص مجسم اند. آن که می تواند جان ببخشد می ماند که جانش را به معامله بگذارد. آن که فرزند دارد فرزندش را و آن که هیچ می آید که تنها همراه اهل خیمه ها بر مصیبتها گریه کند و همدردشان باشد.
وقتی گروهی از اصحاب شهید شدند مادر وهب بن حباب رو به او کرد و گفت:
«قم یا بنیّ و انصر ابن بنت رسول اللّه ، فرزندم، برخیز و پسر دختر پیامبر را یاری کن.»
جواب فرزند چنین مادری واضح است که چه بود: مادرم، چنین خواهم کرد و در این راه کوتاهی نمی نمایم. آن گاه به سوی میدان به راه افتاد. پس از مدتی جنگ به نزد مادر بازگشت و گفت: مادرم آیا از من راضی شدی؟ و مادر بی آنکه به عاطفه مادری اش اجازه غلبه بر عشق به ولی خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضیت او تقتل بین یدی ابن بنت رسول اللّه ، هرگز از تو راضی نخواهم شد تا آنکه در پیش قدوم مبارک امام (ع) به شهادت برسی.»
همسر وهب که سخت به او علاقه مند بود تاب نیاورده و گفت: تو را به خدا مرا داغدار نساز.
مادر وهب از خوف آنکه مبادا کلام زن اراده فرزندش را سست نماید گفت:
«لا تسمع قولها و ارجع فقاتل بین یدی ابن بنت رسول اللّه لیکون غدا شفیعک عند ربک. فرزندم به شکوه همسرت گوش مسپار. بازگرد و در حمایت از امام (ع)، جان خود را فدا کن تا فردای قیامت نزد پروردگارت شفیع تو گردد.»
فریاد مادر، آخرین علقه های دنیوی را از دل فرزند قطع می کند و او باز می گردد و آن قدر می جنگد تا دشمن دو دستش را قطع می کند. اینجاست که همسرش نیز نام خود را جزو حماسه سازان عاشورا ثبت می کند و عاطفه همسری خود را در پیشگاه عشق به ولایت قربانی می نماید و فریاد می زند:
«فداک ابی و امی قاتل دون الطیبین حرم رسول اللّه، وهب، پدر و مادرم فدایت باد. برای حمایت از پاکان حرم رسول خدا بجنگ.»
وهب به او می گوید که به خیمه ها باز گردد؛ ولی او پاسخ می دهد که باز نمی گردم تا در کنار تو، من هم کشته شوم. امام که صحنه را چنین می بینند می فرمایند:
«جزیتم من اهل بیت خیرا ارجعی الی النساء رحمک اللّه. خداوند، به شما پاداش نیکو بدهد. رحمت خدا بر تو باد به سوی زنان بازگرد.»
همسر وهب پس از فرمایش حضرت بازمی گردد و وهب کشته می شود. مادر وهب که شهادت فرزند را از دور نظارهگر است عمود خیمه را کنده و به سوی دشمن حمله می کند. امام (ع) بار دیگر او را نیز به پیش باقی زنان بازمیگردانند.
سر فرزند، به سوی دشمن
نمونه دیگر، «بحریه» مادر عمرو بن جناده است که او نیز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را که تنها یازده سال سن داشت امر به رفتن به میدان و حمایت از امام (ع) می کند. وقتی پس از شهادت او، دشمن سرش را به سوی مادر پرتاب می کند بحریه این سر بریده خون آلود را به سینه می چسباند و بی هیچ شکوه و ناله و شیونی که سزاوار آن لحظه است تنها می گوید: آفرین بر تو پسرم! ای شادی قلبم و ای نور دیدگانم! بعد، آن چنان این سر را به فشار به سوی سینه مردی از سپاه دشمن پرتاب می کند که او در دم می میرد. آن گاه باز از پای ننشسته عمود خیمه را می کند و در حالی که این رجز را می خواند به سوی دشمن حمله می برد: «انّی عَجُوز سیّدی ضعیفه
بیتهایی که این زن هنگام مبارزه می خواند خود بهترین گواه عظمت او است. او که همسر عزیز خویش را در راه مولا فدا نموده، خود اسماعیلش را تا مذبح بدرقه می کند تا قربانی امام (ع) کند
خاوَیهٌ بالیهٌ نَحیْفه
اَضْرِبُکُمْ بِضَرْبَهٍ عَنیفه
دوُنَ بَنیِ الْفاطِمَهِ الشّریفه
من زنی، ضعیف و لاغر و ناتوانم که در حمایت از فرزند فاطمه با شما می جنگم.»
بعد همین طور با رجزخوانی با همان عمود خیمه دو مرد از سپاه دشمن را به قتل رسانید. تا اینکه امام (ع) خود مانع شده به او دستور بازگشت به خیمه ها را دادند.
توجه به بیتهایی که این زن هنگام مبارزه می خواند خود بهترین گواه عظمت او است. او که همسر عزیز خویش را در راه مولا فدا نموده، خود اسماعیلش را تا مذبح بدرقه می کند تا قربانی امام (ع) کند و بعد در این ابیاتی که پس از شهادت دو فرزندش می خواند، حتی نامی از قربانیان به زبان نمی آورد؛ بلکه با خلوصی که تنها می تواند نتیجه علقه کامل به ولایت باشد تنها نام فرزندان حضرت فاطمه (س) بر زبان او جاری است. حرفی از انتقام خون عزیزانش در این شعر نیست. آنچه هست حمایت از فرزند حضرت فاطمه (س) است.
نمونه دیگری از این مادران مخلص، حُسنیه از کنیزان امام حسین (ع) است که شاهد شهادت فرزندش، منسجح در کربلا است.
آشیانه عصمت
بعد از این نام و یاد کوتاهی که از زنان و مادران اصحاب امام (ع) در کربلا آوردیم به صاحبان اصلی عزا، به داغدارترین گروه که خود اهل بیت (ع) و خاندان بنی هاشم باشند می رسیم. خاندانی که در قربانی کردن عزیزان در راه امام نیز گوی سبقت را از دیگران ربودند. امام رضا (ع) فرمودند:
«ان کنت باکیا لشئ فابک للحسین بن علی بن ابی طالب فانه ذبح کما یذبح الکبش و قتل معه من اهل بیته ثمانیه عشر رجلا ما لهم فی الارض شبیهون. اگر برای کسی گریه می کنی برای حسین بن علی (ع) گریه کن. چرا که او را همانند گوسفندی که سر می برند کشتند و همراه او هجده مرد از خاندانش را که در زمین احدی در شرافت شبیه آنان نبود به قتل رساندند.»
روشن است که افراد هر چه وارسته تر و بزرگوارترند مطمئنا علقه ها و علاقه های خانواده به آنان قویتر است و رنج شهادت آنان، عظیمتر. صبر، بر شهادت جوان محبوبی چون علی اکبر(ع) که کوه طاقت امام حسین (ع) را فرو میریزد و حتی او را به ناله وا می دارد که گوید: بعد از تو خاک بر سر دنیا، صبر معمولی بر کشته شدن یک عزیز نیست. صبر بر شهادت عزیزترین عزیزان است و به همان نسبت سنگین تر و دشوارتر. آنچه عمه ها و خواهران او در خیمه ها باید تحمل کنند یک مصیبت معمولی نیست؛ مصیبتی است که امام حسین (ع) یعنی آن صبر مجسم را از حال برده است:
غریبان را دل از بهر تو خون است
دل خویشان نمی دانم که چون است
چرا که او کسی است که امام (ع) می گوید: «هر گاه دلتنگ وجود پیامبر(ص) می گشتیم به چهره او می نگریستیم.»
سکینه، دختر امام حسین (ع) شاهد شهادت همسر عقدکرده اش عبداللّه بن حسن و نیز شهادت پدر و دو برادر و شش عمو و سه عموزاده می باشد. سکینه، آن کسی است که امام حسین (ع) در وصف او می فرمایند: «سکینه مستغرقه فی اللّه »
فاطمه بنت الحسن نیز نظاره گر شهادت سه برادر، هفت عمو، دو عموزاده، و ناظر بیماری شدید همسر خویش، امام سجاد (ع) و رنج عطش شدید و گرسنگی و آزار فرزند کوچکش امام باقر(ع) می باشد. فاطمه بنت الحسن در فضیلت به گونه ای است که امام صادق (ع) در وصف او می فرمایند:
«کانت صدیقه لم تدرک فی آل الحسن امرأه مثلها: او زن صدیقه ای بود که در خاندان امام حسن (ع) زنی چون او یافت نمی شد.»
ام کلثوم، دختر حضرت علی و فاطمه (س) زن دیگری است که ناظر شهادت هفت برادر و پنج برادرزاده می باشد.
صبر آنان در عاشورا، هر چند بسیار باشکوه است؛ ولی تحمل آزار وحشیانه دشمن در اسارت و شکوه اعتراض این خاندان به رفتار جابرانه دشمن و جهل و خموشی مرگبار امت، خود حماسه ای دیگر است که بدان خواهیم پرداخت.
جفا خواهد بود اگر نامی از اسماء و ام البنین در این میان برده نشود. آنان هر چند در کربلا حضور نداشتند؛ ولی حمایت باشکوه آنان از قیام امام (ع) خود عظمتی دارد.
اسماء دختر عقیل، در ماجرای قیام امام حسین (ع) چهار برادر (مسلم، جعفر، عبدالرحمن، عبداللّه) و سه برادرزاده اش (محمد و عبداللّه فرزندان مسلم بن عقیل و محمد فرزند ابی اسعد بن عقیل) به شهادت می رسند و او مقاوم و نستوه اشعاری سروده با کلام حماسی خود بیدارگر امت می گردد. ام البنین زنی است که شجاعت را از پدران خود به ارث برده و به همین جهت حضرت علی (ع) زمانی که قصد ازدواج با شیرزنی دارند تا بتواند در ایفای نقش مادری خود، مردانی شجاع بپرورد، با او ازدواج می نمایند. خداوند به او چهار فرزند عطا می نماید که هنگام حرکت امام حسین (ع) به سوی کوفه، هر چهار پسر خود را برای حمایت از آن حضرت به همراه ایشان می فرستد.
این چهار برادر، جان خود را در طبق اخلاص نهاده و در حمایت از امام (ع) به شهادت می رسند و در یک بعدازظهر، ام البنین لایق مقام پرافتخار مادر چهار شهید می گردد. در عظمت ولایت مداری او همین بس که وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او می دهند بدن تأخیر می پرسد: برایم بگویید که امام و مولایم حسین چگونه است و وقتی که از شهادت امام حسین (ع) باخبر می گردد ضجه می زند که:
اولادی و من تحت الخضراء کلّهم فداء لابی عبداللّه الحسین(ع) فرزندان من و همه آدمیان، قربان امام(ع) باد. [6]
در نهایت در وصف زینب کبرا (س) هر چه گفته شود ناچیز است. او که کوچکترین مصیبتش در بعدازظهر عاشورا، شهادت دو فرزندش عون و محمد می باشد. شهادت هفت برادر که جانسوزترین آن، شهادت امام حسین (ع) است و نیز شهادت پنج برادرزاده که سخت ترین آن، شهادت حضرت علی اکبر(ع) بوده، فقط بخشی از مصایب عظیم وارد بر این شیرزن می باشد. حضرت زینب (س) که تمام زندگیش تکرار رؤیت شهادت است از طفولیت با مشاهده شهادت مادر با این فرهنگ آشنا گردیده، چندی نمی گذرد محاسن غرقه به خون پدر یاد شهادت را در ذهن او بیدار میسازد. با گذر چند سال پاره های جگر بیرون ریخته از دهان برادر، مظلومیت این خاندان را دوباره عیان می سازد و اکنون زینب (س) با کوله باری از رنج شهادت عزیزان، مسؤولیت عظیم پیام رسانی فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» و او است که باید به امت بیاموزد که در عاشوراهای مکرر زمان، زنان و مردان هر یک چه مسؤولیتی بر عهده دارند؛ لذا به میزانی که یاد عاشورا در دل مردم زنده گردید رشیدمردانی چون اصحاب امام حسین (ع) و شیرزنانی چون خاندان آن حضرت بیشتر جلوه نمودند. بهترین تجلی گاه چنین امری را در جریان انقلاب اسلامی ایران یافتیم. آنجا که ملت معتقد به جان و مال در طبق اخلاص نهادند؛ لذا توان سرنگونی طاغوت 2500 ساله را یافتند. امام خمینی در کلام منور خویش این تلاش را پاس داشته می فرماید: بانوان ایران در این نهضت پیشقدم بودند و مثل بانوان صدر اسلام بودند. [7]
و نیز با توجه به نقش زنان در پیروزی بر جهان کفر در جنگ تحمیلی هشت ساله فرمودند: به تمامی خواهران و برادرانی که در محیط جنگ به زندگی دلاورانه خود ادامه می دهید و از کشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسی ندارید و با چنگ و دندان از میهن عزیزتان برای رضای خدا دفاع می کنید و موجب دلگرمی رزمندگان اسلام می شوید و همه چیز خود را در طبق اخلاص قرار داده اید و با فداکاریهای مکرر، صحنه های شجاعت و شهامت را در تاریخ سراسر مبارزات بی امانتان ثبت نموده و می نمایید و با درس فداکاری و رشادت به مستضعفین جهان میآموزید که وعده خدا بر حکومت پابرهنگان جهان حق است، به شما که با مبارزات خویش روی ابرقدرتها را سیاه کردید درود می فرستم و در مقابل صبر و استقامتتان خاضع و خاشعم. [8]