هرچند همه رهبران الهى از همه صفات کمال بهطور کامل برخوردارند و در همه ابعاد کاملاند; ولى اختلاف موقعیتها سبب شده است تا یکى از ابعاد شخصیت انسانى در هریک از آن بزرگواران بهطور کامل تجلى یابد و آن امام به عنوان اسوه و مظهر آن صفت مطرح گردد. براى مثال زمینه بروز شجاعت در حضرت على علیهالسلام بیش از سایر امامان به وجود آمد. بدین سبب امام علی (ع) مظهر کامل این صفت به شمار مىآید. زمینه بروز عزت، سربلندى و آزادگی در امام حسین علیهالسلام بیش از دیگر امامان بروز کرد، بهگونهاى که آن حضرت «سرور آزادگان جهان» لقب گرفته است. آن حضرت حتى در دشوارترین موقعیتها حاضر نشد در مقابل دشمن سر تسلیم فرود آورد و براى حفظ جان خویش کمترین نرمشى که برخاسته از ذلت باشد نشان دهد. حماسه عاشورا، سراسر آزادى، آزادگى، عزت، مردانگى و سربلندى است.
اعمال و سخنان سالار شهیدان (ع) سرمشق تمامى آزادگان جهان در همه زمانه است. آن حضرت مىفرماید: «من مرگ (در راه خدا) را جز شهادت و زندگى با ستمگران را جز ذلت و فرومایگى نمىدانم.»[1] ونیز مىفرماید: «مردن باعزت و شرافت از زندگى با ذلت بهتراست.»[2]
سرور آزادگان جهان در پاسخ گروهى که او را از رفتن به کربلا نهی مىکردند، این اشعار را خواند:«من به کربلا خواهم رفت، مرگ بر جوانمرد ننگ نیست...»[3]
یکى از رجزهاى آن امام در عاشورا چنین است: «مرگ بهتر از ننگ و عار است و ننگ بهتر از داخل شدن در آتش است...»[4]
وقتى شب تاسوعا براى آخرین بار تسلیم و بیعت یا جنگ و شهادت به او عرضه شد، پاسخ داد: «به خدا سوگند نه هرگز دست ذلت به شما مىدهم و نه مثل بردگان فرار مىکنم.»[5] و نیز در روز عاشورا فرمود: زنازاده فرزند زنازاده مرا به انجام دادن یکى از دو کار مجبور کرده، شمشیر و کشته شدن یا ذلت، ذلت از خانواده ما بسیار دور است. خداوند و پیامبرش صلیاللهعلیهواله وسلم و مؤمنان و دامنهای پاکى که در آنها پرورش یافتهایم، آن را براى ما نمىپسندند.[6]
آن حضرت در واپسین لحظات زندگى انسانها را به آزادگى دعوت کرد و فرمود: «اگر دین ندارید و از معاد نمىترسید، در دنیای خود آزادمرد و جوانمرد باشید.»[7]
راز استمدادها
نظرى هرچند سطحى و گذرا به حادثه عاشورا انسان را به این باور مى رساند که سراسر وجود امام حسین (ع) عزت، شرافت، مردانگى و آزادگی است.
با این حال، نکاتى در تاریخ کربلا به چشم مىخورد که در ظاهر، ممکن است باعزت و شرافت انسانى سازگار ننماید. این اعمال عبارت است از:
1. تقاضاى کمک از اشخاص گوناگون، نظیر خواست کمک از عبیدالله بن الحرالجعفى با کیفیت مخصوص. پس از امتناع عبیدالله از پاسخ به دعوت امام (ع) و نیامدن به حضور وى، آن حضرت شخصا به خیمه او رفت و به یارى دعوتش کرد. در این ملاقات امام حسین (ع) براى تحریک احساسات عبیدالله کودکان خود را نیز همراه برد.[8]
2. تکرار تقاضاى کمک در روز عاشورا با جمله «هل من ناصرینصرنى و هل من معین یعیننى» و جملاتى به این مضمون.
3. استفاده از هر وسیله ممکن در روز عاشورا براى تحریک احساسات سپاه عمر بن سعد و اندرز دادن آنان و درخواست مکرر برای آزاد گذاشتن آن حضرت.
4. درخواست آب از دشمن.
برخى از بزرگان، به دلیل سازگار ندانستن این کار با روح عزت و شرافت، اصل آن را انکار فرموده اند; ولى به نظر مى رسد این امر تحقق یافته است. هلال بن نافع گوید: من در میان یاران عمر بن سعد ایستاده بودم که شخصى نزد عمر بن سعد آمد و گفت: «بشارت باد به تو اى امیر! شمر (ملعون) امام حسین (ع) را شهید کرد.»
هلال گوید: از میان دو لشکر بیرون رفتم تا ببینم چه خبر است. وقتى بالاى سر آن حضرت رسیدم، مشاهده کردم امام (ع) با مرگ دست و پنجه نرم مىکند. به خدا سوگند تا آن زمان کشتهاى آغشته به خون زیباتر و نورانىتر از او ندیده بودم. نور چهره، زیبایى و هیبتش مرا از پرداختن به فکر کشته شدنش باز داشت و در همان حال، آن حضرت درخواست آب مىکرد...
پس از اینکه همه یاران و اصحاب امام حسین (ع) در روز عاشورا به شهادت رسیدند، امام (ع) به عمر بن سعد ملعون فرمود: «یکى از این سه پیشنهاد را درباره من بپذیر!»
ابن سعد پرسید«چیست؟»
امام حسین (ع) فرمود: «مرا آزاد گذاری تا به مدینه، حرم جدم رسول خدا (ص) بازگردم.»
ابن سعد: «این خواسته غیرقابل قبول است.»
امام حسین (ع): «شربت آبى به من بیاشامان، جگرم از تشنگی خشکیده است.»
عمر بن سعد: «این نیز غیرممکن است.»
امام حسین (ع): «اگر راهى جز کشتن من نیست، پس تک تک با من مبارزه کنید.»[9]
و نیز عبدالحمید گوید: در همان حال که امام حسین (ع) در روز عاشورا در میدان جنگ ایستاده بود، احساسات و عواطف دشمن را برمیانگیخت تا شربتى آب به او دهند و مىفرمود: «آیا کسى هست که به آل رسول (ص) رحم و عطوفت و مهربانى کند؟...»[10]
در پاسخ باید گفت پیشوایان معصوم به دو دلیل به چنین کارهایی اقدام مىکنند:
1. اتمام حجت و بستن هرگونه راه عذر و بهانه برگمراهان و منحرفان.
خداوند متعال پیامبران را براى راهنمایى بشر فرستاد تا افراد مستعد و حقجو از راهنمایى آنان بهره برده، به خوشبختى نائل آیند و راه هرگونه عذر تراشى و بهانه جویى بر گمراهان بسته شود. قرآن کریم درباره پیروزى مسلمانان در جنگ بدر مىفرماید: «(شما در بدر در مقابل هم قرار گرفتید.) تا خدا کارى را که کردنی بود، به انجام رساند تا آنکه هرکه هلاک مىشود با حجتى روشن هلاک شود و آنکه (به هدایت) زنده مىماند، به حجتى روشن زنده بماند و هر آینه خدا شنوا و دانا است.»[11]
2. نکته دیگر در حل این مشکل، این است که کمالات انسانى هیچگونه منافاتى با یکدیگر ندارند و همه قابل جمعاند. برخوردارى از یک کمال انسانى به گونهاى نیست که سبب از بین رفتن دیگر کمالات گردد. اگر وجود یکى از فضایل در انسان به حدى رسید که کمال دیگری را از بین برد، آن صفت از کمال بودن خارج شده است و دیگر نمیتوان آن را از فضایل انسانى به شمار آورد. براى مثال اگر عزت نفس سبب از بین رفتن تواضع و فروتنى در انسان گردد، آن صفت دیگر عزت نفس نیست؛ بلکه غرور، تکبر و خودخواهى است. از این رو، عمل به تعهدات انسانى، وفاى به عهد و پیمان و... را نباید دلیل بر ذلت و ترس و زبونى دانست. همانگونه که پیامبر اکرم (ص) در عمل به پیمان صلح حدیبیه مسلمانان پناهنده را به مشرکان تحویل مىداد و امام حسن مجتبى علیهالسلام به خاطر عمل به مفاد صلح با معاویه حرکت مسلحانه نکرد.[12]
باتوجه به مطلب فوق، باید گفت: پیشوایان معصوم (ع) در عین برخوردارى از عزت و شرافت از رحمت، عطوفت، مهربانى و خیرخواهى نیز در حد اعلا برخوردار بودند. بر اساس جمله: «یامن سبقت رحمته غضبه»[13] هدایت الهى مبتنى بر رحمت، عطوفت، مهربانى و خیرخواهى است؛ خشونت خلاف اصل است و حالت استثنایى دارد. دستور به آغاز هر کار با نام «خداوند رحمن و رحیم» دلیل بردرستى این مطلب است. پیشوایان معصوم (ع) نهایت تلاش خود را براى هدایت گمراهان به کار مىگرفتند و در این راه از هیچ کوششى فروگذار نمىکردند. آنان در برخورد باگمراهان چنان رفتار مى کردند که تا حد امکان آنان را جذب کنند و از هرگونه برخورد تند و خشن که ممکن بود حسى لجاجت و انتقام آنان را تحریک کند و به واکنش منفى انجامد، دورى مىکردند. برخورد پیامبر بزرگوار اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) با مخالفان بسان برخورد پدرى دلسوز و مهربان با فرزند سرکش و بریده از خانواده است که هرچه فرزند بیشتر طغیان و سرکشى کند، پدر بیشتر نرمش نشان مىدهد تا مبادا برخورد تند او فرزند را فراری داده، به دامن دشمنان و شیادان بیندازد. این گونه نرمش برخاسته از رحمت، عطوفت، مهربانى و خیرخواهى به ظاهر بدون توجه به فلسفه آن خلاف عزت و شرافت مىنماید; ولى با توجه به فلسفه آن، دلیل بر بزرگی، عظمت و... پیشوایان معصوم (ع) است و با شرافت و عزت آن بزرگواران هیچ گونه منافاتی ندارد.
چنین برخوردى که کسى با دشمن خود تا این حد خیرخواهى، محبت و عطوفت داشته باشد از توان و قدرت انسانهای عادى خارج است و از معجزات امامان (ع) به شمار مىآید.
با روشن شدن مطلب فوق، در مىیابیم تمام اعمال و سخنان امام حسین (ع) که ممکن است برخی آنها را باعزت و رافت سازگار ندانند. از روح مهربانى، عطوفت، خیرخواه و مشتاق هدایت مردم آن حضرت است. امام حسین (ع) حتى براى نجات دشمنان خود که کمر به قتلش بسته بودند نهایت تلاش خود را به کاربست.
اگر سالار شهیدان از اشخاصى مانند عبیدالله بن حر تقاضاى کمک کرد، براى ترس از شهادت و کشته شدن نبود؛ زیرا حضرت نیک مىدانست کمک این افراد نمىتواند سرنوشت حادثه کربلا را تغییر دهد. این یارى جویى به خاطر این بود که مردم با کمک به وى و شهادت در رکاب حضرتش به سعادت ابدى نائل گردند.
اگر سرور آزادگان در روز عاشورا بهطور مکرر جمله «آیا کسى هست مرا یارى کند؟» را تکرار کرد و به موعظه لشکر عمر بن سعد پرداخت و از هر وسیله ممکن براى تحریک احساسات آنان استفاده کرد، همه به این دلیل بود که بتواند تعدادى از یزیدیان را از گمراهی نجات داده، وارد بهشت باصفای حسینى کند.
گواه درستى این سخن، آن است که امام (ع) از کسانى که حاضر به یارى اش نمىشدند، تقاضا مىکرد کربلا را ترک گویند و دست کم به سپاه دشمن نپیوندند تا به گناه شرکت در قتل امام (ع) یا ترک یاری وی آلوده نگشته، به شقاوت ابدى گرفتار نیایند.
اینکه امام حسین (ع) در شب عاشورا بیعت را از یارانش برداشت و آنان را آزاد گذاشت تا به میل خود راهشان را انتخاب کنند، یکی از اسرارش این است که به یاران خود بگوید: من به شما نیاز ندارم و در هر حال کشته خواهم شد. این شما هستید که باید بین سعادت جاودانى و شقاوت ابدى یکى را انتخاب کنید.
بنابر آنچه گفته شد، نداى «هل من ناصرینصرنى» امام حسین (ع)، به ظاهر درخواست کمک و تقاضاى یارى از دیگران و در باطن تقاضای یاری رساندن و کمک کردن به انسانهای ناتوان و درمانده از رسیدن به کمال و سعادت. معناى واقعى آن چنین است: «آیا کسى هست من یاریاش کرده، به سعادت رسانم؟ آیا کسى هست دستش را گرفته، از ورطه هلاکت نجاتش دهم؟ آیا کسى هست او را از ظلمت یزیدى خارج کرده، به نور حسینى وارد کنم؟» همانگونه که خداوند در این آیه: «اگر مرا یارى کنید، شمارا یارى مىکنم.» در ظاهر از بندگان خود تقاضاى کمک مى کند، ولى باتوجه به اینکه خداوند غنى مطلق است و به کسى نیاز ندارد، درواقع دعوت براى یارى بندگان و نجات آنهاست.
بنابر آنچه گذشت، مشکل درخواست آب از جانب امام حسین (ع) نیز حل مىشود. امام حسین (ع) مىخواست با تحریک احساسات و به رحم آوردن دشمن، آنان را به خود جذب کرده، به سعادت رساند؛ زیرا بسیار اتفاق افتاده کسانى به خاطر خدمتى ناچیز به امام (ع) موفق به توبه شدند. مگر نه این است که حر به خاطر ادب و احترام به امام حسین (ع) موفق به توبه شد. امام (ع) با درخواست آب مىخواست زمینه توبه و بازگشت را در افراد قابل فراهم سازد.
عالی بود خدا خیرتان دهد امام حسین علیه السلام یارتان باد