بس است دیگر. بیایید بنشینید. خستهام کردید. اینقدر دور سرم نچرخید.
افکارم رهایم نمیکنند. مدام دور سرم میچرخند. دور تا دورم پر شده است از فکر و خاطره و آرزو
چه بنویسم...
تمام سال را میخواستم از تو بنویسم. میخواستم از تو بگویم اما نمیتوانم؛ گویی قلم در دستانم دو تکه میشود.
تو بگو. چه بنویسم در ثنای تو؟!
کلمات را چگونه کنار هم بنشانم. آخر کنار هم نمیمانند.
لبم خشک شده است. شاید دلیلش این باشد. کلماتِ مدحِ تو هم نمیتوانند لبان خشک شده را تحمل کنند.
حرف به حرف اباالفضل را که نگاه کنی تشنه است.
از سطر به سطر کتاب عمرت عطش میبارد.
نمیدانم چرا «دست» و «عباس» کنار هم نمینشینند.
هر چه به «س» میگویم کنار «ر» بنشیند، گویی نمیتواند. اصلا انگار هیچ گاه به هم نچسبیده بودند. میگویم باشد، جدا باشید ولی حداقل آبروداری کنید و بیایید بشوید؛ «س»، «ر»، «عباس». میخواهم به عباس سر سلامتی بگویم؛ قبول نمیکنند. اصلا انگار منزلها بین آنها فاصله است.
تو بگو. برای روز میلادت روضه بخوانم یا ماجرای جنگ صفینت را بازگو کنم...
میخواهی تعریف کنم که چگونه با دستان توانمندت آن پهلوان عرب را به دو نیم کردی؟
چه بگویم. میخواهی بنویسم چه زیباست دستانت. میخواهی چه بنویسم؟
یعنی میگویی جواب امالبنین را ندهم؟ مدام میپرسد مگر دستان پسرم ایرادی دارد؟
یعنی میگویی نگویم زیباترین دستان دنیا را داری.
آخر بگویم چرا اسم تو، حروفش مقطعه شده است یا نه؟
آری راست میگویی؛ هیچ از تو نمیدانیم. قد ما به معرفت تو نمیرسد. تو راز خدا هستی، باید سر بسته بمانی.
فقط میدانم که خوش به حال اباعبدالله علیهالسلام است؛ چرا که از حالا به بعد دیگر هیچ گاه غم بر او مسلط نخواهد شد. دیگر تو غمگسار او هستی. تو کاشف الکرب عن وجه او هستی.
ای آخرین امید حسین (ع)؛ میلادت مبارک باشد...
سلام ، خدا قوت ، واقعا عکس نوشته ها معرکه بود ، ب من ک خیلی خیلی حال و هوای خوبی داد. از عکساتون خیلی استفاده کردم تو فضای مجازی، أجرکم عندالله... التماس دعا
دست مرا به پای غمت بسته علقمه دستم بگیر حضرت بی دست علقمه درود بر شما قلمتون زائر بی دست کربلا باد همواره
سیدی و مینویسی، خوش به حالت ......
سلام به شما . من عاشق خدا و حضرت فاطمه و امام حسین و حضرت ابالفضل و حضرت رقیه و حضرت زینب و همه ی اهل بیت هستم .سایت شما را دوست دارم . در پناه خداوند و همه ی اهل بیت و معصومین باشید .
ما شاء الله؛ بسیار زیبا.