بسم الله الرحمن الرحیم

صلی الله علیک یا ولی العصر ادرکنا

نشسته‌ام رو به روی کعبه روی زمین و چشم دوخته‌ام به چراغ‌های سبز حجر اسماعیل و ناودان طلا که درست رو به رویم هستند. چند دقیقه‌ای محو عظمت خانه­‌ خدا می‌شوم و سرم خالی می‌شود از هر فکری. کمی پایین‌تر را که نگاه می‌کنم دستانی را می‌بینم که محکم پرده‌ کعبه را چسبیده‌اند، با این صحنه بی‌اختیار بغض گلویم را می‌گیرد و اشک ... اشک به یاد حکایت غم باری که شنیده بودم، شنیده بودم که یک روز دیده‌اند محبوبم را که پرده‌ کعبه را محکم چسبیده و فریاد می‌زند که «اللهم انجز لی ما وعدتنی» [1] که خدایا خلاصم کن از این زندان غیبت که خدایا برسان ظهورم را. دعای فرجی زیر لب می‌خوانم و باز سربلند می‌کنم و آسمانی که این جا خیلی به زمین نزدیک است.

این هزاران هزار آدمی که دور خانه‌ خدا می‌چرخند هر کدامشان یک چمدان دعا و آرزو آورده‌اند برای خدایشان، یکی عاشقانه دعا‌ی فرج می‌خواند، یکی علی علی می‌گوید، یکی ذکر یا حسین می‌گیرد، یکی امان از عذاب آخرت می‌خواهد، یکی دنیا، خلاصه هزار و یک رنگ حرف دارند با خدایشان این مردم. بعضی‌ها هم هیچ نمی‌گویند فقط نشسته‌اند یک گوشه، به کعبه نگاه می‌کنند و اشک می‌ریزند.

من اما شاید مثل هیچ کدام از این‌ها نیستم، نشسته‌ام روبه‌روی کعبه و یاد عباس علیه‌السلام می‌کنم. می‌گویم خدایا می‌شود همین الان زمان برگردد به هشتم ذی الحجه‌ی سال شصت هجری و من همین جا بنشینم و ببینم قمر بنی‌هاشم را که بر بام کوتاه‌تر از الان کعبه می‌رود و خطابه می‌خواند. چشمانم را می‌بندم و خورشید آسمان را می‌بینم که بر کعبه می‌تابد و امام حسین (ع)، خورشید زمین را که میان حجر اسماعیل ایستاده و قمر بنی‌هاشم بین زمین و آسمان میان دو خورشید لب باز می‌کند رو در روی این همه حاجی که کعبه را گم کرده اند:

«بسم الله الرحمن الرحیم

سپاس خدایی را که این خانه را به قدوم پدر حسین شرافت بخشید»

چشم باز میکنم، کعبه را می‌بینم و محبت مولا در دلم شعله می‌کشد، دوباره چشم می‌بندم و این عباس (ع) است که با شکوه ادامه می‌دهد:

«ای ناسپاسان گنه‌کار، راه بر امام نیکوکاران می‌بندید؟ چه کسی نزدیک‌تر و سزاوارتر از حسین است به این خانه؟ اگر نبود حکمت و امتحان خدا، کعبه به سوی حسین پرواز می‌کرد و پیش از آن که مردم به حجرالاسود دست بکشند، حجر دستان حسین را می‌بوسید.

اگر خواست مولایم همان خواست خدا نبود، مانند باز شکاری که بر گنجشکان فرود می‌آید بر شما نازل می‌شدم. آیا قومی را که در کودکی مرگ را به بازی می‌گرفتند، می‌ترسانید؟ همه‌ جانم فدای آقا و مولای تمام موجودات ...

شما همان اشتباهی را مرتکب شدید که قریش کرد، آن‌ها اراده‌ قتل پیامبرشان را کردند و شما اراده‌ قتل پسر دختر پیامبرتان را. این حیله برای آنان تا وقتی که امیرالمومنین (ع) زنده بود ممکن نشد پس چگونه ممکن است کشتن اباعبدلله (ع) تا وقتی که من زنده‌ام؟ اگر می‌خواهید حسین (ع) را بکشید بیایید تا من راهش را نشانتان بدهم، راهش کشتن من است، من را بکشید و گردنم را بزنید تا به حسین (ع) برسید ... خدا شما را و پدرانتان را لعنت کند.» [2]

چشم باز میکنم، کعبه است و اشک است و سینه‌ای پر از شعف و این دو بیت شعر:

یادم به وفا اشجع الناس آید

وز دیده‌ تر سوده‌ الماس آید

آید به جهان اگر حسین دگری

هیهات برادری چو عباس آید

 

نوشته شده در بیت الله الحرام

 

 

 


[1] . لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقیه، ج‏8، ص 352

[2] . خطیب کعبه – علی اصغر یونسیان- / مناقب الساده الکرم