چکیده
معاویه بن ابی سفیان بعد از شماتت های بیشماری که با امیرالمومنین علی (علیه السلام) و فرزند برومندش حسن بن علی (علیه السلام) بر امر خلافت از خود به نمایش گذاشت و پس از انعقاد صلح نامه با حسن بن علی (علیه السلام) و تبدیل نمودن خلافت به سلطنت و زیرپا گذاشتن معاهده ی خویش با آن حضرت و زمینه سازی برای به سلطنت رسیدن فرزندش یزید، در آخرین لحظات عمرش نیز از دسیسه چینی و نیرنگ بازی برای استحکام بخشیدن به دوران حکومت بنی امیه دست نکشیده و در مفاد وصیتنامه ای کلیات برنامه سیاست یزید را برای او ترسیم نموده و او را از خطوط و آسیب های احتمالی بر حذر داشته است، در حقیقت وصیتنامه معاویه را باید آخرین خدعه وی در طول زندگانی او دانست؛ ما در این نوشتار به بررسی وصیتنامه او و موقعیت حضرت حسین بن علی (علیه السلام) در متن وصیتنامه که زاییده فکر معاویه بوده خواهیم پرداخت.
1- نگاه کلی به زندگانی معاویه بن ابی سفیان:
ابوعبدالرحمن معاویه بن صخر بن حرب بن امیه قرشی اموی به مادرش هند دختر عقبه بن ربیعه بن عبد شمسی بوده، وی در سال فتح مکه، اسلام آورد او و پدرش هر دو جزء مؤلفه قلوبهم میباشند، معاویه را به چهار نفر نسبت داده اند:
الف) عماره بن ولید بن مغیره مخزوعی
ب) مسافر بن ابی عمرو
ج) ابوسفیان
د) و مرد دیگر به نام صباح
او از جانب عمر و عثمان به مدت بیست سال والی شام بوده، و بعد از به خلافت رسیدن امیرالمؤمنین (علیه السلام)، عَلَم مخالفت با او را برداشت و با بهانه ی خونخواهی از عثمان، جنگ صفین را ایجاد کرد، بعد از شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و خلافت حسن بن علی (علیه السلام) با خریدن یاران و اصحاب حسن بن علی (علیه السلام)، کار را بر او دشوار نمود و او را وادار به صلح کرد و در سن 62 سالگی به خلافت رسید، بعد از رسیدن به خلافت، ولایت کوفه را به مغیره بن شعبه، بصره را به عبدالله بن عامر سپرد و بعد از مدتی هر دو شهر را تحت امر زیاد بن اُبیه در آورد، ابوسعید خدری، عبدالله بن عباس ابودرداد، جریر، نعمان بن بشیر، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر از او روایت نقل میکردند، و بالاخره در رجب سال شصت هجری، در سن هشتاد سالگی در دمشق وفات نمود و در مکانی معروف به باب الصغیر به خاک سپرده شد.(1)
2: متن وصیتنامه معاویه بن ابی سفیان:
در میان متون تاریخی، دو نقل از متن وصیتنامه معاویه به یزید شده که به دلیل اختلافات موجود در آن، ما هر دو نقل را بنا بر منابع معتبر نقل کرده و سپس به بحث و کنکاش پیرامون تحلیل این وصیتنامه می پردازیم؛
نقل اوّل:
در سال شصت هجری معاویه از فرستادگان بصره که همراه عبیدالله بن زیاد پیش وی آمده بودند، برای پسرش یزید بیعت گرفت و همینکه بیمار شد با یزید درباره آن چند نفر که با وی بیعت نکرده بودند سفارش کرد، و سفارش چنان بود که در روایت عبدالملک آمده: که وقتی معاویه را بیماری مرگ در رسید یزید پسر خویش را پیش خواند و گفت: پسرم، سفر و رفت و آمد را از پیش تو برداشتم و کارها را هموار کردم و دشمنان را زبون کردم و و عربها را به اطاعت تو آوردم و همه را برای تو فراهم کردم و درباره این کار بر تو استوار شده بیمناک نیستم مگر از چهار نفر از قریش: حسین بن علی، عبدالله بن عمر، عبدالله بن ابی بکر، عبدالله بن زبیر. عبدالله بن عمر مردی ست که عبادت او را از پای درآورده و اگر کسی جز او نماند با تو بیعت میکند؛ امّا حسین بن علی را مردم عراق رها نمیکنند تا به قیام وادارش کنند، اگر بر ضد تو قیام کرد و بر او ظفر یافتی گذشت کن که خویشاوندی نزدیک دارد و حق بزرگ. اما عبدالرحمن بن ابی بکر کسی است که وقتی ببیند یارانش کاری کرده اند، او نیز چنان میکند و همه دلبستگی او زن است و سرگرمی، کسی که چون شیر آماده جستن است و چون روباه مکاری میکند و اگر فرصت به دست آرد جستن میکند ابن زبیر است، اگر چنین کرد و به او دست یافتی پاره پاره اش کن.(2)
نقل دوّم:
وقتی مرگ معاویه فرا رسید و این به سال شصت هجری رخ داد، یزید حضور نداشت، ضحاک بن قیس فهری را نزد خود خواند که سالار نگهبانان معاویه بود به همراه مسلم بن عقبه نزد او رفتند و گفت: وصیت مرا به یزید برسانید و به او بگویید: مردم حجاز را بنگر که ریشه ی تو اند، هر کسی از آنها که پیش تو آید، حرمتش را نگه دار و هرکس که نیامد او را مراعات نما؛ مردم عراق را بنگر و اگر از تو خواستند که هر روز عاملشان را معزول کنی بکن که به نظر من معزول کردن یک عامل از آن بهتر که یکصد هزار شمشیر بر ضد تو از نیام درآید؛ مردم شام را بنگر که خاصان و نزدیکان تو باشند، اگر از دشمن برای تو حادثه ای رخداد از آنها یاری بجوی و چون دشمن را از پیش برداشتی، مردم شام را به دیار خودشان بازگردان که اگر در دیاری جز دیار خودشان اقامت بگیرند، خویهای دیگر گیرند، از قریشیان بیم ندارم مگر از سه نفر: حسین بن علی، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر. ابن عمر مردیست که کار دین وی را از پای درآورده، حسین بن علی مردیست کم خطر و امیدوارم خدا او را به وسیله ی کسانی که پدرش را کشتند و برادرش را بی کس گذاشتند از پیش بردارد، نسبت بزرگ دارد و حق بزرگ و قرابت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، چنان میبینم که مردم او را به قیام وا میدارند، اگر به او دست یافتی گذشت کن که اگر من باشم گذشت می کنم ابن زبیر مکار است و کینه توز اگر سوی تو آمد به او حمله بر، مگر آنکه از تو صلح خواهد، هر چه توانی خونهای قوم خویش را محفوظ دار. (3)
3- تأمّلی در وصیتنامه:
الف) نگاهی به زندگانی یزید بن معاویه:
ابو خالد یزید بن معاویه بن صخر بن حرب بن امیه، در دوران خلافت عثمان به دنیا آمد.(4) مادرش: میسون بنت بحدل الکلبیه (5)، او از پدرش معاویه حدیث نقل میکرده و فرزندش خالد و عبدالملک بن مروان از او روایت مینمودند، هر چند احمد بن حنبل و ذهبی او را دارای اهلیت نقل حدیث نمیدانستند(6)، نقش نگین انگشتریش « ربنا الله» و قاضی دوران حکومتش ابو ادریس خولانی و حاجب درگاهش خالد یا صفوان بوده است(7)، یزید اولین کسیست که اظهار به شرب خمر، نواختن غناء، صید، میمون بازی و سگ بازی نمود(8)، ذهبی به اسنادش از نوفل بن ابی فرات نقل میکند که نزد عمر بن عبدالعزیز بودم که مردی گفت: امیرالمؤمنین یزید گفت! عمر بن عبدالعزیز دستور داد او را گرفتند و بیست ضربه شلاق به او زدند(9)، در دوران خلافتش: شهات حسین بن علی (علیه السلام) واقعه حرّه، وفات ام سلمه، خالد بن عرفطه، جرهد الأسلمی، جابر بن عتیک، بریده بن حصیب، مسلمه بن مخلد، علقمه بن قیس، مسروقی و مسور بن مخرمه رویداد(10)، مسعودی وفات او در 17 صفر المظفر سال 64 هجری در سن سی و سه سالگی ضبط کرده است(11) و در هنگام وفات چهار پسر به نام های معاویه، خالد، ابوسفین و عبدالله برای او برشمرده اند.(12)
ب) در نقل اوّل یک اشکال تاریخی وجود دارد و آن اینکه عبدالرحمن بن ابی بکر در سالهای 53 یا 55 و یا 56 هجری (13) وفات نموده است، لهذا عادتاً نمیتواند مخاطب معاویه در متن وصیتنامه قرار گیرد و قول دوّم اعتبار بیشتری از قول اوّل دارد؛ و ما ملاک را در این نوشتار قول دوّم قرار داده ایم.
ج) یزید هنگام وفات پدر در دمشق نبوده و بنابر ضبط تاریخی معاویه سفارشات خود را به ضحاک بن قیس که از مریدان و افراد مورد اطمینان معاویه بود سپرد تا او، این نصایح را به گوش یزید برساند و مقدمات خلافت یزید را خواهم آورد، او نامه ای به سوی یزید نوشت و در آن او را از مرگ پدر مطلع کرد و خود بر معاویه نماز خواند و او را دفن کرد و یزید سه روز بعد از وفات پدر به دمشق رسید.(14)
د) در فرازی از وصیتنامه معاویه آمده که او، حسین بن علی (علیه السلام) را مردی کم خطر دانسته! که امید دارد خدا او را به وسیله کسانی که پدرش را از بین بردند و برادرش را تنها گذاشتند {اشاره به مردم کوفه است} از میان بردارد! اما با رجوع به سیره عملی و رفتاری حسین بن علی (علیه السلام) در دوران یازده ساله ی امامتش که در زمان خلافت معاویه بوده، خلاف این مطلب ثابت میگردد، آری حضرت (علیه السلام) در این دوران از هر گونه اقدامی که مخالفت مفاد صلح نامه باشد دوری میجسته و دلیل آن نیز موقعیت دشواری بوده که شیعیان در آن زمان میگذرانند و معاویه با نیرنگ و حیله های گوناگونی بر آنها حکومت میکرد. امّا در مواقع مقتضی و مناسب، دست به افشاگری علیه دستگاه جور و ظالمانه معاویه نیز میزده است، لهذا در نگاه جامع میتوان عملکرد حسین بن علی (علیه السلام) را در دوران خلافت معاویه به چند قسمت تقسیم نمود.
عملکرد حسین بن علی (علیه السلام) در دوران خلافت معاویه
1- مخالفت تلویحی با دستگاه معاویه:
حسین بن علی (علیه السلام) بر اساس پایبندی بر صلح نامه ای مقرر شده میان حسن بن علی (علیه السلام) و معاویه حتی المقدور از مخالفت های آشکار در دوران او سر باز زد امّا این بدان معنا نبود که، امام چشم بر روی کجرویها و بیدینی های حکومت ببندد و تلویحاً در مواقع گوناگون به عملکرد آنان اعتراض نکند و موضع گیری های امام (علیه السلام) را باید با مقتضای فضای حاکم در آن روز مدینه و سیر تفکراتی مردم آن جستجو کرد، حسین بن علی (علیه السلام) در مواقعی مردم را به اهتمام داشتن در محبت اهل بیت (علیهم السلام) دعوت مینمود آنجا که از امام صادق (علیه السلام) نقل گردیده که هیأتی نزد حسین بن علی آمده، عرض کردند: ای فرزند رسول خدا! یاران ما، نزد معاویه رفتند و ما نزد تو آمدیم، فرمود: در این صورت، من بیش از جایزه ای که معاویه به آنان خواهد داد، به شما جایزه میدهم، عرض کردند: فدایت شوم! ما به خاطر دینمان، نزد شما آمده ایم. حضرت (علیه السلام) فرمود: هر که ما را دوست بدارد نه به سبب خویشاوندی و نه به سبب احسانی که به او کرده ایم، بلکه تنها برای خدا تعالی و پیامبرانش ما را دوست بدارد، در روز قیامت با ما میآید همچون این دو (و میان دو انگشت سبابه خود جمع کرد (15)، امام (علیه السلام) در این نقل حتی حاضر بودند به افرادی که نزد معاویه نرفته، و محضر او را مقدم داشته اند، پول و جایزه ای بدهند، هدیه برای اینکه شیعیان بدانند که در درب خانه اهل بیت (علیه السلام) تنها معارف و انوار الهی و علوم وحیانی وجود ندارد بلکه در این خانه نیز میتوان از جهت دنیا متمتّع شد و این درسی است که حضرت (علیه السلام) به زعمای شیعه دادند که هزینه کردن برای تألیف قلوب شیعیان و هم کیشان خود نیز کاری نیکو و پسندیده است نه اینکه تنها برای کسانی باشد که قصد داریم آنها را به اسلام دعوت نماییم، حسین بن علی (علیه السلام) در مواقعی دیگر از این نوع تاکتیک، شیعیان خویش را دعوت به صبر نموده و از آنها خواسته که تا مرگ معاویه خویشتنداری نمایند، بلاذری (279 هـ) در نقلی می آورد که حسین بن علی (علیه السلام) در پاسخ به نامه ی بنی جعده که او را به قیام دعوت کرده بودند، مینویسد: اکنون حرکتی نکنید و از آشکار شدن، دوری نمایید و خواسته خود را پنهان دارید و تا (معاویه) فرزند هند زنده است، از اقدام نابجا بپرهیزید، اگر او مُرد و من زنده بودم، نظرم به شما خواهد رسید ان شاءالله.(16)
2- تصریح امام (علیه السلام) به پایبندی بر صلح نامه
حسین بن علی (علیه السلام) به دلیل اینکه فضای آن دوران را برای اعمال هر گونه مخالفت صریح و بی پرده با معاویه را به صلاح امت مسلمان و به خصوص شیعیان که جنگهای گوناگون جمل، صفین، نهروان و وقایع دوران حسن بن علی (علیه السلام)، قوای آنان را تحلیل برده و خطر اضمحلال آنان توسط دستگاه حاکم نیز وجود داشت، نمیدانستند و آگاهی به این نکته که جاسوسان و خبرچینان معاویه او و تحرکات او را زیرنظر دارند و به دلیل موقعیت اجتماعی و انتصابی به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در میان مسلمین از جایگاه ویژه و مهمی برخوردار بود، لذا این مطلب را به خوبی میدانست که کوچکترین حرکت مخالف گرایانه او ممکن است که چه تبعات سختی بر شیعیان وارد سازد لهذا در بسیاری از موارد شیعیان را از عملکردی علنی بر حذر میداشت و مفاد صلح نامه را خاطرنشان میکرد و حتی هنگامی که معاویه از عملکرد آن حضرت واهمه دارد، امام (علیه السلام) به او تضمین میدهد که مخالف با صلح نامه کاری نکند، البته دقت به این نکته خالی از وجه نیست که دستگاه حاکم از عملکرد و مخالفت علنی و مسلحانه امام (علیه السلام) نسبت به آنان واهمه داشتند و الاّ از مطالبی که ذکر شد و یا اخباری که نقل خواهیم کرد فهمیده میشود که گاهاً امام (علیه السلام) در مواردی با شخص معاویه و در حضور او و یا در حضور حاکمان مدینه مخالفتهایی را انجام میداده، اما چون این گونه مخالفتها از باب دعوت عمومی شیعیان به قیام علیه آنان نبود ؛ لهذا دستگاه حاکم با نگاه تسامح از کنار آن میگذشتند بخصوص جایگاه ویژهای که حسین بن علی (علیه السلام) در میان مسلمین داشت مانع از برخورد شدید و علنی با او میشده هر چند میتوانستند او را همچون برادر بزرگوارش به زهر جفا به شهادت برسانند اما افشاگریهای امام (علیه السلام) در باب شهادت آن امام همام (علیه السلام) راه را نسبتاً برای دست زدن به این گونه عملکردها بست، در اینجا به اخباری که امام (علیه السلام) تصریح به پایبندی به مفاد صلح نامه دارند اشاره خواهیم کرد:
ابن قتیبه دینوری نقل کرده، حسین بن علی (علیه السلام) در جواب نامه ی معاویه امام را متهم به کارهای ناشایست (بر خلاف حکومت اموی) نموده بود، فرمودند: امّا آنچه از من به تو رسیده، آن را چاپلوسان سخن چین و تفرقه افکن به تو گفته و گمراهان از دین برگشته، دروغ بافته اند. من نه سر جنگ با کسی دارم نه سر ناسازگاری.(17)
بلاذری نقل نموده که حسین بن علی (علیه السلام) در جواب نامه ی بنی جعده که او را به قیام دعوت کرده بودند، فرمودند: امیدوارم، هم رأی برادرم در صلح و هم رأی من در نبرد با ستمگران، راست و درست باشد، اکنون حرکتی نکنید و از آشکار شدن، دوری نمایید و خواسته خود را پنهان دارید.(18)
این فراز از سخنان امام که فرمودند: "رأی برادرم در صلح و هم رأی من در نبرد با ستمگران" دلیل بر اختلاف میان این دو امام همام (علیه السلام) نیست، بلکه بر این نکته دلالت دارد که هر امام به مقتضای مصلحت جاری در جامعه تصمیمی را اتخاذ می نماید، یکی صلح و دیگری قیام.
3- مخالفت علنی حسین بن علی (علیه السلام) با معاویه
حسین بن علی (علیه السلام) هرچند در دوران خلافت معاویه، بر طبق مصالح عمومی جامعه و عدم وجود شرایط لازم برای قیام و از بین رفتن نیروی شیعه، بر مواضع سیاسی برادرش حسن بن علی (علیه السلام) که همان صلح بوده پایبند بود، ولکن در بعضی از موارد از باب وظیفه امامت و رهبری که از جانب خداوند بر عهده ایشان بود، معاویه و زمامداران او مردم را از کژی و کجروی برحذر داشته و آن ها را به راه مستقیم و الهی دعوت مینمود: طبرسی از موسی بن عقبه نقل نموده که روزی حسین بن علی (علیه السلام) در مقابل معاویه به منبر رفت و فرمود: ما، حزب پیروز خدا و نزدیک ترین عترت رسول خدا و خاندان پاکیزه سرشت اوییم، ما یکی از آن دو گوهر گرانبهایی هستیم که رسول خدا ما را همسان کتاب خدا قرار داد، کتابی که در آن بیان روشن هر چیز است و هیچ باطلی از پیش و پس آن به سویش نیاید و در تفسیر خود بر ما تکیه دارد و تأویل خود را از ما دریغ نمیکند، بلکه ما از پی حقایق آن روانیم و به آنها می رسیم، از ما پیروی کنید که پیروی ما واجب است، زیرا پیروی ما به پیروی خدا و رسولش پیوسته است. خدای متعال فرمود: خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را اطاعت نمایید، پس هر گاه در امری اختلاف نظر یافتید، آن را به خدا و پیامبر عرضه بدارید.(19)
شوشتری در احقاق الحق نقل مینماید که بار دیگری در مجلس معاویه فرمود: من، فرزند آب آسمان و ریشه های خاک نمناکم، من فرزند کسی هستم که در بزرگواری برجسته و شرافت والا و نیکنامی دیرین خانوادگی، بر همه اهل دنیا سرور است. من فرزند کسی هستم که خشنودی او، خشنودی خدای رحمان و خشم او، خشم خدای رحمان است. سپس رو به معاویه کرد و فرمود: آیا پدر تو، همچون پدر من است؟ آیا پیشینه ی تو همچون پیشینه ی من است؟ اگر بگویی: نه، شکست خورده ای و اگر بگویی آری، دروغ گفته ای. معاویه گفت: گفته تو، درست نیست. فرمود: حق، روشن و آشکار است و راه آن، کژی ندارد و خردمندان آن را میشناسند.(20)
بلاذری از عتبی نقل کرده که: ولید بن عتبه، مردم عراق را از دیدار حسین بن علی (علیه السلام) بازداشت، حسین (علیه السلام) فرمود: ای ستمگر به خویش و نافرمان خدا! چرا میان من و مردمی که حق مرا میشناسند و تو و عمویت از آن بیخبرید، مانع می شوی؟ ولید گفت: کاش بردباری ما، نادانی دیگران را به سوی تو، فرا نمیخواند، تا دست تو آرام است، گناه زبانت بخشوده است، آن را نلرزان که تو را میلرزاند، اگر خبر داشتی که پس از ما چه میشود، ما را دوست داشتی، همانگونه که دشمن داری.(21)
ابن قتیبه دینوری نقل میکند که حسین بن علی (علیه السلام) در جواب نامه معاویه نوشت: آیا این تو نبودی که عمرو بن حمق را که پرستش خدا چهره اش را فرسوده بود کُشتی؟ پس از آنکه چنان پیمانهایی دادی که اگر آهوان آن را در مییافتند، از فراز کوهها به زیر میآمدند؟ آیا تو نبودی که در اسلام، ادعای زیاد بن ابیه را کردی و او را فرزند پدر خود، ابوسفیان پنداشتی؟ با اینکه رسول خدا حکم فرموده که: فرزند، از آنِ شوهر و برای زناکار، سنگسار است.(22)
هـ) معاویه در فرازی از وصیتنامه ی خود، پیش بینی درستی از اوضاع عراق ارائه میدهد و میگوید: «چنان میبینم که مردم عراق او را به قیام وا میدارند».
این تحلیل معاویه هر چند سخنی درست و صحیح است امّا نباید آن را ناشی از هوش سیاسی او دانست زیرا بنابر نقل های تاریخی بعد از شهادت حسن بن علی (علیه السلام) و در دوران خلافت معاویه، مردم کوفه از امام (علیه السلام) برای رهبری قیام دعوت کرده بودند که امام (علیه السلام) آنان را از این کار بازداشتند و این عمل را به مصلحت جامعه مسلمین ندانسته اند و فرمودند: این مردم میخواهند، ما را وسیله بهره کشی قرار داده، به سبب ما بر مردم، فخر بفروشند و خون مردم و ما را بیهوده بریزند.(23)
و) بنابر هر دو وصیت نامه ملاحظه میکنیم که معاویه، چگونه یزید را به مدارا نمودن با حسین بن علی (علیه السلام) سفارش مینماید ولکن خود با تحریک نمودن همسر حسن بن علی (علیه السلام)، قرابت خویش را که خود مدعی آن است از بین می برد و آن امام را مظلومانه به شهادت میرساند! و در فرازی از وصیتنامه خود میگوید: «امیدوارم خدا او را به وسیله کسانی که پدرش را کشتند و برادرش را بی کس گذاشتند از پیش بردارد» بسیار عجیب و مزوّرانه است از طرفی خود را ناصح امت و خیرخواه مسلمین نشان میدهد و از سوی دیگر با خط دهی فکری به عمّال و شاگردان مکتب سیاسی خود به آنان گوشزد مینماید که برای حذف فیزیکی حسین بن علی (علیه السلام) در موقع مناسب، این مردم کوفه هستند که میتوانند نیروی خوبی برای این کار باشند.
ز) این وصیتنامه و شیوه سفارشات معاویه به یزید، بیانگر ادامه داشتن همان خط فکری او مبنی بر تغییر خلافت به حکومت و بقای آن در خاندان اموی است، مسلکی که او در زمان حیات حسن بن علی (علیه السلام) در پیش گرفت و عملاً اعلام کرد که علاقه برای خلافت بر مسلمین ندارد بلکه سلطنت بر آنان را از دیرباز در ذهنش میپروراند.
ح) با دقت به شیوه بیان این سفارشات، به روشنی دانسته میشود که معاویه این سخنان را در حالتی به زبان آورده که از امری و اشخاصی نگران و مضطرب بوده است، اضطراب از اینکه مبادا آمال و آرزوهای دیرین او با یک غفلت از بین برود، لهذا با دقت و ظرافت تمام سفارشات خود را نسبت به افراد بیان میدارد زیرا او به خوبی بر احوالات فرزندش واقف است که اهلیت و نامداری بر مردم را شایسته نیست و نمیتواند در مواقع ضروری تصمیمی صحیح بگیرد و این موضوع به راحتی ثابت میگردد زیرا اگر ما دوران خلافت معاویه و ولایتعهدی فرزندش را جستجو نماییم، خواهیم دید که یزید به عنوان پسر خلیفه و یا ولیعهد در هیچ مسئله حکومتی نقشی ایفا ننموده و در رویدادی دخالت نداشته است، زیرا که او بیشتر وقتش را با میمون ها و بوزینه خود سر و کار داشته است.
ط) معاویه از میان صحابه ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) افراد دیگری که با بیعت یزید مخالفت نمودند همچون عبدالله بن عباس، تنها به این سه شخصیت اشاره نموده است، و از یکسو او را از عبدالله بن عمر بر حذر میدارد و از جانب دیگر مخالفت او را امری ناچیز و بی اهمیت میداند، شاید بتوان وجه اختصاص این سه نفر را در این دانست که این سه شخصیت به دلیل انتساب به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و خلفای سه گانه از موقعیت اجتماعی و عشیره ای خاصی برخوردار بودند و مخالفت و موافقت آنان نقش مهمی در تصمیم گیری مردم در باب خلافت یزید میگذاشته است، هر چند فرزند ناخلف معاویه به سفارشات او توجهی نشان نداد و خود در دریای خون حسین بن علی (علیه السلام) غرق گردید.
ی) در سفارشات معاویه، سه شخصیت با سه خصوصیات مجزا مورد بررسی قرار گرفته اند:
1. شخصیتی استوار در مقابل مذهب و اعتقادهایش که حاضر نیست حتی یک لحظه آرمانها و اهدافش را قربانی دنیا کند، و دنیا را مانند پدرش سه طلاقه کرده و حاضر است برای آرمانها و اعتلا پیدا کردن اسلام نه تنها از خون خودش بلکه از جان برادر، فرزند و اسارات اهل بیتش مایه بگذارد و او کسی نیست جز حسین بن علی (علیه السلام).
2. شخصیتی که به ظاهر و پوسته ی دین تمسک جسته ولی به باطن آن پی نبرده، لذا جستجوی خود را فقط در نماز و روزه می بیند، ولی چون معرفت به حجت وقت ندارد، عباداتش صرف رکوع و سجود می باشد و به حقیقت رکوع و سجود در مقابل بارگاه دوست پی نبرده، لذا قرآن میخواند ولی قرآن ناطق را پیدا نکرده، قل جاء الحق و زهق الباطل میخواند، ولی "حق چیست؟ باطل کیست؟" را نمیداند، او پسر قائل به «حسبنا کتاب الله» است، کسی که در زمان حَجّاج، نزد او رفت تا با حجّاج بیعت کند، لذا حجاج به خاطر اینکه او را خوار و ذلیل کند پایش را به مقابل ابن عمر کشید و او با پای حجاج بیعت نمود!
3. شخصیتی که روحیه قیام کردن را دارد ولی قیام کردن او مانند عبدالله بن عمر از روی معرفت نیست، لهذا اگر قرار است این چنین شخصیتی قیام کند مطمئناً برای منافع و خواسته های خودش قیام خواهد کرد. بنابراین امت هنگامی که عبدالله بن عباس از نزد حسین بن علی (علیه السلام) بیرون آمد و امام را مصمّم برای خروج به سوی کوفه دانست از کنار ابن زبیر که نشسته بود گذشت و به او گفت: ای پسر زبیر چشم تو به رفتن حسین روشن باد و به عنوان تمثل این بیت را خواند «محیط برای تو خالی شد، تخم بگذار و چهچهه بزن و هر چه میخواهی دانه برچین». (24)
نتیجه گیری :
معاویه که سرتاسر دوران حیاتش را با بغض و کینه اهل بیت (علیه السلام) به خصوص امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) گذرانیده بود، در آخرین لحظات زندگانیش نیز برای بقای کاخ سبز خویش و موقعیتی که امویان در میان مسلمین و خلافت بر آنها پیدا کرده بودند سفارشاتی مبنی بر تحلیل او از اجتماع آن روز بلاد مسلمین به فرزندش یزید نمود، که این سفارشات از جهاتی دارای اهمیت میباشد، هر چند این سفارشات با او دفن گردید و فرزندش نتوانست بر اوضاع و تحولات اجتماعی سیاسی قلمروی اسلامی فائق آید.
نویسنده: حسین حمزه - قم مقدس
بازنگری و تصحیح: تحریریه سایت تخصصی امام حسین علیه السلام – عظیم مسعودی نژاد
پی نوشتها:
_______________________________________
1- المعارف ابن قتیبه ص 349 - تاریخ یعقوبی ج 2، ص 216 - أسد الغابه ج ،4 ش 4977 - استیعاب ج 2، ش 2447 ص 243 - سیر اعلام النبلاء ج 4، ص 285 - الطوائف ج 2، ص 219 - تنبیله و الاشراف ص 261
2- اخبار الطوال ص 273-274 - تاریخ طبری ج 7 ص 2888 - الکامل فی التاریخ ج 5، ص 2168 - البدایه و النهایه ج 5، ص 434 - العبر ج 3، ص 21.
3- تاریخ طبری ج ،7ص 2888-2889 - الکامل فی التاریخ ج 5، ص 2169 - البدایه و النهایه ج ،5 ص 435 - العبر ج 3، ص 21.
4- تهذیب التهذیب ج 9، ش 8058.
5- التنبیه و الاشراف ص 262-265.
6- میزان الاعتدال ج 4، ش 10258 - لسان المیزان ج 6، ص 360-361.
7- التنبیه و الاشراف ص 262-265.
8- انساب الاشراف ج 5، ص 299.
9- سیر اعلام النبلاء ج 5 ش 375.
10- تاریخ الخلفاء، سیوطی ص 210.
11- التنبیه و الاشراف ص 262-265.
12- تاریخ یعقوبی ج 2، ص 241-252.
13- استیعاب ج ،2 ش 368 - اسدالغابه ج ،3 ش 3338 - معجم الصحابه ج 10، ش 638 - الثقات ج 3، ص 243 - تهذیب التهذیب ج 5، ش 3921 - الاصابه ج 4، ش 168 - سیر اعلام النبلاء ج 4، ش 188.
14- الفتوح ص 818-819.
15- بحارالانوار ج 27، ح 118.
16- انساب الاشراف ج3، ص 151، ح 13.
17- الامامه و السیاسه، ج 1، ص 180.
18- انساب الاشراف ج 3، ص 151، ح 13.
19- احتجاج ص 299 - مناقب ابن شهر آشوب ج 4، ص 67.
20- احقاق الحق ج 11، ص 595.
21- انساب الاشراف ج 3، ص 156، ح 15.
22- الامامه و السیاسه ج 1، ص 180.
23- البدایه و النهایه ج 5، ص 174.
24- اخبار الطوال ص 291-292.