1- طرح مسئله
در میان دانشمندان و عالمان شیعه، مشهور آن است که اختلاف رفتار امامان (ع) در هر زمانی بنا بر شرایط خاص آن دوران بوده و در عین حال، هدف، چیزی جز اعتلای اسلام نبوده است؛ لذا علیرغم اختلاف رویکردها در مقابل حاکمان و خلفا، هدف ایشان واحد بوده و بنا بر شرایط گوناگون، راهکارهای متفاوتی را دنبال میکردند؛ به عنوان مثال در صورت نیاز به قیام و مبارزه، آن را پی گرفتند و اگر شرایطی اقتضای آن داشته که برای حفظ و صیانت از کیان شیعه به تقیه به عنوان یک عنصر بازدارنده، بپردازند آن را انجام دادند و به جای قیام و مبارزه سیاسی، به فعالیتهای فرهنگی، تربیتی و آموزشی در قالبهای مختلف و در صورت نیاز، حتی به صلح اهتمام ورزیدند.
در این میان، درباره امام حسن و امام حسین (ع)، روایات و گزارشهایی وجود دارد که تفاوت اساسی و بنیادین بین هر یک از آن دو بزرگوار را موجب میشود. بدیهی است، روایات، در برداشتهای تاریخی، نقش غیر قابل انکاری دارند و به عنوان عنصری تعیینکننده، میتوانند به کمک تاریخ آمده و پرده از برخی مسائل و چالشها بردارند. از طرفی هر روایتی به راحتی قابل پذیرش و قابل انکار نیست؛ بلکه باید از نظر سند و متن، بررسی شود.
در نوشتار حاضر، 4 روایت و گزارش اصلی که میتوان به نوعی تفاوت خلق و خوی دو امام مذکور را از آنها برداشت کرد به بوته نقد و بررسی سپرده شده و برای فهم هر یک از آنها در اثنای بحث، گزارشهای دیگری نیز مورد بررسی قرار میگیرند. روایت اول، امام حسن (ع) را از پیامبر (ص) و امام حسین (ع) را از امام علی (ع) میداند. روایت دوم، شباهت امام حسن (ع) به پیامبر (ص) را یادآور شده و حاکی از نفی شباهت ایشان به امیرالمؤمنین (ع) است. گزارشی دیگر، حکایت از داشتن قوت قلب برای امام حسین (ع) و زبانی نرم و آرام برای امام حسن (ع) دارد و سرانجام طبق روایت چهارم، پیامبر (ص)، هیبت و بزرگی خود را به امام حسن (ع) و جرئت و شجاعت خود را برای امام حسین (ع)، به ودیعه نهادهاند.
روایات مذکور موجب شده است تا تبیینهای مختلفی از قضیه صلح امام حسن (ع) به عمل آید و گروهی، امام حسین (ع) را مخالف با این مسئله قلمداد کنند؛ به گونهای که داشتن روحیه جنگجویانه را، مانع پذیرش صلح توسط ایشان دانستهاند. تا جایی که گروهی از شیعیان با قیاس صلح امام حسن (ع) و قیام امام حسین (ع)، از علت این تفاوت در رفتار دو امام معصوم درماندند و از تشیع خارج شدند (نک، پاکتچی و همکاران، 1367 ش، 20: 557). مستشرقان نیز به پیروی از همین روایات، واکنش نشان دادند؛ گوستاو ویل، مویر، دوزی، لامنس، والیری و دونالدسون بر این باورند که امام حسن (ع) بر خلاف پدرش، فردی صلحجو و راحتطلب بود که به جنگ و مسائل سیاسی چندان علاقهای نداشت (احمدی ندوشن، 1394 ش، 64). ویلفرد مادلونگ نیز در دانشنامه ایرانیکا و در کتاب جانشینی حضرت محمد (ص) در پی آن است تا نشان دهد امام حسن (ع) خلق وخوی پیامبر (ص) را داشته و مخالف سیاستهای پدرشان بوده است.
در این میان، برخی از پژوهشگران از زوایای تاریخی به کنکاش این قضیه پرداختهاند و سعی در عدم قبول این نوع برداشتها دارند؛ رسول جعفریان، روایاتی را که در آن، امام حسین (ع) شبیه امام علی (ع) و امام حسن (ع) شبیه پیامبر (ص) معرفی شده را جعلی میداند و به گفته وی تصویر ارائه شده در این روایات میتوانست به منظور تخریب چهره علی (ع) و عاشورا باشد و به کار کسانی بیاید که طرفدار گرایشهای عثمانی بودند (جعفریان، 1389 ش، 2: 361). اما از آنجا که این نظرات، عموماً مبتنی بر یک نگاه تاریخی و عاری از بررسیهای خاص حدیثی است، کافی به نظر نمیرسد و نیاز به واکاوی بیشتر این قضیه و جمعآوری روایات هم موضوع و بررسی جزئی این روایات، ضروری است و باید صحت و سقم هر یک، جداگانه معلوم شود؛ بنابراین، تحقیق حاضر، رسالت خود را در گرو این مهم قرار داده است.
باید یادآور شد که مسئله صلح امام حسن (ع) به عنوان نقطه عطفی در پژوهشهای تاریخی مطرح بوده و آثاری در دست است: کتاب «صلح الحسن (ع)» از شیخ راضی آلیاسین که فارسی شده آن توسط حضرت آیتالله خامنهای با نام صلح امام حسن (ع) منتشر شده است. کتاب «صلح الامام الحسن (ع)» از محمدجواد فضلالله نیز در این زمینه نگاشته شده است. مقاله «بررسی و نقد صلح امام حسن (ع) از دیدگاه ویلفرد مادلونگ» از سیمین قربانپور دشتکی با رویکردی «جامعهشناختی» به نقد و بررسی آراء مادلونگ، پرداخته است. مقاله «بررسی انتقادی دیدگاه خاورشناسان درباره سیره حکومتی امام حسن (ع)» از احمدی ندوشن و محمدحسن زمانی، به دیدگاههای خاورشناسان درباره امام حسن (ع) پرداخته است. مقاله «جستاری در رویارویی امام حسین (ع) با صلح امام حسن (ع)؛ رویکرد و کنش» از سیدعلیرضا واسعی، به خوبی نقش امام حسین (ع) را در ثمربخشی و تکوین صلح، تبیین میکند. «کنکاشی در چرایی صلح امام حسن (ع) با معاویه بن ابیسفیان از مجید علیپور و محمدحسین علیزاده» و مقالاتی دیگر در موضوع صلح، کارهایی است که بیش از آنکه، رویکردی حدیثی و نقد حدیثی داشته باشند، رنگ تاریخی دارند و در جای خود قابل استفادهاند. اما نوشتار پیش رو در پی تبیین اختلاف مورخان و صرفاً بررسی مسئله صلح نیست، اگرچه موضوع صلح با بحث حاضر؛ یعنی بررسی حدیثی مستندات خلق و خوی صلحجویانه یا جنگجویانه، برای هر یک از دو امام مذکور، پیوند میخورد. بنابراین کتاب یا مقاله خاصی که روایات یادشده را مورد کنکاش قرار داده باشد و از دیدگاه حدیثی به آن بپردازد، یافت نشد.
2- حدیث اول: «حسن (ع) از من است و حسین (ع) از علی (ع)»
حدیثی با این مضمون در منابع آمده که رسول خدا (ص) فرمودند: «حسن (ع) از من است و حسین (ع) از علی (ع)». این حدیث تا چه حد میتواند واقعیت داشته باشد و آیا از نظر صدور، صحیح است یا نه؟ و در صورت صحت صدور، بر چه معنای دلالت دارد؟
در اینجا به خاستگاه این حدیث اشاره کرده و به نقد و بررسی آن میپردازیم:
1-2 نقد و بررسی حدیث در منابع اهلسنت
«حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ إِسحاقَ، وَ إِبراهیمُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عِرقٍ الحِمصیٌّ، قالَا: ثَنا مُحَمَّدُ بنُ مُصَفَّی، ثَنا بَقیَّه، عَن بَحیرِ بنِ سَعدٍ، عَن خالِدِ بنِ مَعدانَ، عَنِ المِقدامِ بنِ مَعدیکَربٍ، قالَ: قالَ رَسولُ اللهِ (ص): «حَسَنٌ مِنِّی، وَ حُسَینٌ مِن عَلِیٍّ» (طبرانی، 1404 ق، 2: 268).
قدیمیترین منبعی که این حدیث را ذکر کرده معجم طبرانی است. طبرانی در جای دیگری نام حسین بن اسحاق را نیاورده و حدیث را از ابراهیم بن محمد به بعد نقل کرده است (همان، 2: 170). ذهبی در «میزان الاعتدال» در مورد ابراهیم بن محمد بن عرق الحمصی یکی از راویان حدیث و شیخ طبرانی میگوید: «شیخُ للطبرانی غیرُ مُعتَمَدٍ» سپس حدیثی را از او نقل میکند که در آن خطا کرده است (ذهبی، 1382 ق، 1: 63). اگرچه ذهبی در جای دیگری، سند این حدیث را قوی میداند (همو، بیتا، 5: 251)؛ اما قوی دانستن آن درست به نظر نمیرسد زیرا او سند دیگری برای این حدیث، ذکر نکرده است و با همین سند آن را نقل میکند. علاوه بر آن، خود او تصریح به غیرمعتمد بودن ابراهیم بن محمد کرد و همچنین، ابن حبان درباره محمد بن مصفی تعبیر «یُخطی» را میآورد. عقیلی نیز میگوید: «أَنکَرَ عَلَیهِ أحمَدُ بنُ حَنبَلٍ حَدیثاً»؛ دیگری نیز گفته است: «لَهُ مَناکیرُ وَ أَرجُوا أَن یَکونَ صادِقاً» و برخی چون ابوحاتم، او را «صدوق» دانستهاند (ابنحجر عسقلانی، 1404 ق، 9: 406). «خالد بن معدان» نیز علیرغم آنکه ثقه شمرده شده، بیشتر احادیث او از صحابه به صورت مرسل نقل شده است (ذهبی، بیتا، 8: 104). مجموع قرائن یادشده سبب میشود تا اعتمادی از نظر سندی به این روایت نشود.
2-2 نقد و بررسی حدیث در منابع شیعی
«أَلإِحیاءِ عَنِ الغَزالیِّ وَ الفِردَوسِ عَنِ الدَّیلَمیِّ قالَ المِقدادُ بنُ مَعدیکَرِبَ قالَ النَّبیُّ «حَسَنٌ مِنّی وَ حُسَینٌ مِن عَلیٍّ وَ قالَ (ص) هُما وَدیعَتی فی أُمَّتی» (ابن شهر آشوب، 1379 ق، 2: 387).
ابن شهر آشوب حدیث را از «احیاء علومالدین» غزالی نقل میکند که او این حدیث را در قسمت کتاب آداب نکاح آورده است. غزالی تعدد ازدواجهای امام حسن (ع) را ناشی از شباهت امام (ع) به پیامبر (ص) و الگوگیری ایشان از پیامبر (ص) دانسته و میگوید: «حسن بن علی (ع) زیاد زن میگرفت؛ تا جایی که با بیش از دویست زن، ازدواج کرد و گاهی چهار زن را در یک وقت عقد میکرد و در یک وقت، چهار زن را طلاق میداد. سپس میگوید این حدیث از طریق «مِقدادُ بنُ مَعدیکَرِبَ» نقل شده و سند آن را «جیّد» میخواند (غزالی، بیتا، 2: 30).
چنانکه گذشت، این حدیث، ضعف در سند داشت و سند جدی ندارد؛ علاوه بر آن، این حدیث، ارتباطی به تعدد ازدواجهای امام حسن (ع) ندارد؛ اولا تعداد ازدواج و مطلاق بودن ایشان، غیر قابل اثبات بوده و فراوان نقد شده است و اینجا در پی نقد آن نیستیم؛ ثانیا هیچ شاهد و گواه دیگری بر صحت نسبت ازدواجهای ایشان به ازدواجهای پیامبر (ص) وجود ندارد و از این حدیث نیز تشابه بین ازدواجهای دو بزرگوار برداشت نمیشود و ادعای بیدلیل است.
3-2 نقد و بررسی دلالی حدیث
این قسمت در پی آن است تا نشان دهد تعبیر «منی» یا «منا» از طرف رسول خدا (ص) فقط نسبت به امام مجتبی (ع) نیامده است؛ بلکه در مورد افراد دیگری نیز این مطلب، صدق میکند و لذا روایت مذکور، از آنجا که نوعی دوگانگی را در بر دارد با این روایات در تنافی است و در روایات زیادی نسبت به امام علی (ع)، امام حسین (ع)، حضرت مهدی (ع) و حتی جبرئیل نیز با لفظ «منی» و یا «منا» یاد شده که آنها را ذکر میکنیم: این روایات، نوعی پیوند اساسی بین پیامبر (ص) و هر یک از نامبردگان را اثبات میکند؛ در واقع، این پیوند نهتنها برای امام مجتبی (ع) است بلکه دیگرانی هم این پیوند را دارند و روایت مورد بحث، از آنجا که تاکید بر نسبت امام مجتبی (ع) به پیامبر (ص) و امام حسین (ع) به حضرت علی (ع) دارد با این روایات در تعارض است و اینطور نیست که پیامبر (ص) فقط امام حسن (ع) را به خاطر ویژگیهای خاصشان از خود بدانند و همچنین امام حسین (ع) را به خاطر روحیه خاصشان فقط به پدرشان نسبت دهند.
1-3-2 تعبیر «منی» یا «منا» برای دیگر امامان (ع)
احادیث فراوانی در منابع شیعه و اهلسنت از پیامبر (ص) نقل شده که ایشان، امام علی (ع) را از خود میدانند. ترمذی در «صحیح»، نسائی در «خصائص»، احمد بن حنبل در «مسند» و بسیاری از محدثان مشهور دیگر نقل کردهاند که پیامبر (ص)، آیات «برائت» را همراه ابوبکر به سوی اهل مکه فرستاد اما در میانه راه به امر خداوند و ابلاغ جبرئیل از این کار منصرف شد و فرمود: «لا یَنبَغی لأَحَدٍ أَن یُبَلَّغَ هُذا إِلّا رَجُلٌ مِن أَهلی» (ترمذی، بیتا، 11: 346). «جِبرِئیل جاءَنی فَقالَ لَن یُؤَدِّیَ عَنکَ إِلّا أَنتَ أَو رَجُلٌ مِنکَ» (احمدبن حنبل، 1421 ق، 2: 427). «إِنَّهُ لا یُؤَدِّیَ عنی إِلّا أَنا أَو رَجُلٌ مِنّی» (نسائی، بیتا، 93). یعنی فرد دیگر جز علی (ع) شایستگی این ابلاغ را ندارد. طبق نقل دیگری آمده است که پیامبر (ص) فرمودند: «عَلِیٌّ مِنّی وَ أَنا مِن عَلیٍّ وَ لا یُؤَدِّیَ عَنّی إِلّا أَنا أَو عَلیٌّ» (ترمذی، بیتا، 13: 326) و لذا به کارگیری لفظ «منی» یا «منا» فقط در مورد امام حسن (ع) نیست.
2-3-2 پیامبر (ص)، امام علی (ع) و حسنین (ع) را از خود میداند
در حدیثی که از اهلسنت نقل شده، پیامبر (ص)، امام علی (ع) و حسنین (ع) را از خود دانسته و خود را از ایشان قلمداد میکنند و میفرمایند: «إِنَّکُم مِنّی و أنا مِنکُم» (طبری، بیتا، 1: 270) در این میان حتی روایتی در کتب اهل سنت وجود دارد که : «قالَ رَسولُ اللهِ (ص) المَهدیُّ مِنِّی» (سجستانی، بیتا، 4: 174)، در نقل دیگری بعد از زخمی شدن پیامبر (ص) در جنگ احد و نصرت و یاری امام علی (ع) نسبت به ایشان، پیامبر (ص) فرمودند: «انّهُ مِنّی و أنا منه» و آنگاه جبرئیل میفرماید: «وَ أنا مِنکُما»؛ یعنی من هم از شما هستم (طبری، 1407 ق، 2: 65؛ ابن اثیر، 1415 ق، 2: 49). بدیهی است که جبرئیل، بشر نبود و پسرعمو یا خویشاوند نزدیک پیامبر (ص) محسوب نمیشد تا «و أنا منکما» را به قرابت ظاهری معنا کنیم. تنها نسبت ایشان با پیامبر (ص)، همکاری در تبلیغ رسالت الهی بود (عسکری، 1392 ش، 1: 84). در این میان، گزارش دیگری وجود دارد که چه بسا در نگاه اول، هم معنای روایت «حَسَنٌ مِنّی وَ حُسَینٌ مِن عَلیٍّ» باشد و آن اینکه در جنگ جمل، در پی ناتوانی محمد بن حنفیه، نسبت به از پا درآوردن شتر، امام حسن (ع) نیزه را از او گرفتند و شتر را کشتند و سپس امیرالمؤمنین (ع) خطاب به محمد فرمودند: «لا تأنَف فَإِنَّهُ ابنُ النَّبیِّ وَ أَنتَ ابنُ عَلیٍّ»؛ خجالت نکش زیرا او فرزند پیامبر (ص) و تو فرزند علی (ع) هستی (ابن شهر آشوب، 1379 ش، 4: 21). خاستگاه اولیه این گزارش، «مناقب» است و دیگران از آن نقل کردهاند. این گزارش، فاقد سند بوده اما متن آن قابل توجیه است:
اولاً؛ این گزارش، در مقام بیان تفاوت بین حسنین (ع) نیست؛ بلکه مقایسهای است بین امام حسن (ع) و محمدبن حنفیه که فقط در پدر با هم مشترکاند.
ثانیاً؛ معنای آن این نیست که امام حسن (ع) فقط فرزند پیامبرند و نسبتی با امام علی (ع) ندارند؛ به تعبیری؛ اثبات فرزند پیامبر (ص) بودن امام حسن (ع)، نسبت فرزندی ایشان به پدرشان و نسبت فرزندی فرد دیگری به پیامبر (ص) را نفی نمیکند و لذا معنای آن، این نیست که ایشان در جنگاوری شبیه به امام علی (ع) نیست.
ثالثاً؛ معنای این گزارش این نیست که محمد بن حنفیه چون فرزند امام علی (ع) است و لذا در جنگ، ضعیف است؛ بلکه شجاعت و جنگاوری امام علی (ع) مورد اتفاق شیعه و سنی است. امام علی (ع)، ناتوانی محمد را به خودشان نسبت نمیدهند، بلکه توانایی امام حسن (ع) را با پیوند دادن به پیامبر (ص) از دو جهت مطرح میکنند؛ جهت اول اینکه؛ او نوه پیامبر (ص) است و از این جهت توانا و جنگاور است؛ جهت دوم اینکه؛ فرزند امام علی (ع) هم هست؛ ولی محمد، فقط یک جهت را داراست و لذا توانایی امام حسن (ع) در او نیست. علاوه بر اینها گزارش دیگری در مورد جنگ جمل وجود دارد که امام حسن (ع)، مردم کوفه را به میدان جنگ آوردند و به دستور پدرشان در برابر سخنان عبداللهبن زبیر که خطاب به بصریان امام علی (ع) را قاتل عثمان دانسته بود، خطبهای قرّاء ایراد کرد. عمروبن احیجم در حین خطبه حسنبن علی (ع)، ایشان را شبیه به پدرشان دانسته و چنین گفته است:
حَسَنُ الخَیرِ یا شبیهَ أبیه قمتَ فینا مقامَ خیرٍ خطیبٍ
(ابن ابیالحدید، 1404 ق، 1: 146).
3- حدیث دوم: «امام حسن (ع) به پیامبر (ص) شبیه است نه به امام علی (ع)»
1-3 نقد و بررسی حدیث در منابع اهلسنت
حدیث مورد نظر در منابع اهل سنت از دو نفر نقل شده است: 1-ابوبکر 2- حضرت زهرا (س)، که نخست قول ابوبکر و سپس قول حضرت زهرا (س) را ذکر میکنیم:
در کتاب صحیح بخاری آمده است: «حَدَّثَنا عَبدانُ أَخبَرنا عَبداللهِ قالَ أَخبَرَنی عمرُ بنُ سَعیدِ بنِ أَبی حُسَینٍ عَن إِبنِ أبی ملیکهَ عَم عقبهَ بنِ الحارِثِ قالَ رَأَیتُ أبابَکرٍ وَ حَمَلَ الحَسَنَ وَ هُوَ یَقولُ بِأَبی شَبیهٌ بالنبی لس شبیهٌ بعلیٍ و علیٌ یَضحَکُ» (بخاری، 1423 ق، 874).
مسند احمد نیز گزارش میدهد: «حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَبداللهِ بنِ الزُّبَیرِ حَدَّثَنا عُمَرُ بنُ سَعیدٍ عَنِ ابنِ أَبی مُلَیکَه أَخبَرَنی عُقبَه بنُ الحارِثِ قالَ خَرَجتُ مَعَ أبی بَکرٍ الصِّدّیقِ رَضیَ اللهُ عَنهُ مِن صلاه العَصرِ بَعدَ وَفاهَ النَّبیِّ (ص) بِلَیالٍ وَ عَلیٌّ (ع) یَمشی إِلَی جَنبِهِ فَمَرَّ بِحَسَنِ بنِ عَلیٍّ یَلعَبُ مَعَ غِلمانٍ فَاحتَمَلَهُ عَلَی رَقَبَتِهِ وَ هُوَ یَقولُ وَا بِأَبی شَبَهُ النَّبیِّ لَیسَ شَبیهاً بِعَلیٍّ قالَ وَ عَلیٌّ یَضحَکُ» (احمدبن حنبل، 1421 ق، 1: 42؛ متقی هندی، 1401 ق، 13: 646).
مسند احمد گزارش منسوب به حضرت زهرا (س) را اینطور نقل میکند: «حَدَّثَنا عَبداللهِ حَدَّثَنی أَبی حَدَّثَنا أَبو داودَ الطَّیالِسیُّ حَدَّثَنا زَمعَهُ عَنِ ابنِ أَبی مُلَیکَه قالَ کانَت فاطِمَه تَنقُزُ الحَسَنَ بنَ عَلیٍّ وَ تَقولُ بِأَبی شَبَهُ النَّبیِّ لَیسَ شَبیهاً بِعَلیٍّ» (احمدبن حنبل، 1421 ق، 57: 289).
در سند هر گزارش، ابن ابی ملیکه وجود دارد که از طبقه میانی تابعان است (ابنحجر عسقلانی، 1406 ق، 623). ابن أبیحاتم از او یاد میکند؛ ولی هیچ جرح و تعدیلی را در مورد او نمیآورد (رازی، 1271 ق، 9: 346) البته ذهبی او را ثقه میداند (ذهبی، 1413 ق، 2: 411) و ابن حجر نیز مقبول بودن او را ترجیح میدهد (ابن حجر عسقلانی، 1406 ق، 623) اما چنانچه او از طبقه میانی تابعان باشد، نمیتواند شاهد و گزارشگر قضیه از حضرت زهرا (س) باشد؛ زیرا فاصله زمانی، در این بین مانع است و لذا ابنحجر میگوید: «فیه إرسال» (همو، 1379 ق، 7: 96)؛ و حدیث مرسل است. در مورد گزارش اخیر آمده که: «اسنادش به خاطر ضعف زمعه، ضعیف است» (احمدبن حنبل، 1421 ق، 6: 283). البته طبق گزارش اول، احتمال اینکه ابن ابیملیکه، حدیث را از عقبه بن حارث شنیده باشد وجود دارد؛ اما در این صورت باید در گزارش دوم هم نام عقبه میآمد. عقبه بن حارث در روز فتح مکه اسلام آورد و رجالیان فقط با عنوان صحابی از او یاد کردهاند و جرح و تعدیلی در مورد او نیامده است (ابن عبدالبر، بیتا، 4: 1667) و لکن گفتهاند: او کسی بود که در مصر همراه با عبدالرحمنبن عمر، شراب نوشید (ابونعیم، 1419 ق، 4: 2154). اگرچه صرف صحابی بودن در نظر مشهور اهلسنت برای عدالت و وثاقت کافی است؛ اما از نظر شیعه، این مطلب مورد قبول نیست و وثاقت او اثبات نشده است.
مسئله دیگر اینکه معلوم نیست عقبه از ابوبکر شنیده یا از حضرت زهرا (س) و لذا در قائل این قول اختلاف است. گفتهاند: یعنی این جمله را هم ابوبکر و هم حضرت فاطمه (س) گفته است و یا اینکه ابوبکر به تبع حضرت فاطمه (س) این را گفته باشد؛ یا یکی از آن دو از دیگری دریافت کرده باشد (ابنحجر عسقلانی، 1379 ق، 7: 96). این گزارش با آنچه امام علی (ع) در مورد نفی شباهت ظاهری پیامبر (ص) با فرد دیگری فرمودند[1] تعارض دارد که البته برخی سعی کردهاند رفع تعارض کنند[2].
3-2 نقد و بررسی حدیث در منابع شیعی
حدیث «بِأبی شَبَهُ النَّبیِّ...» در منابع شیعی وجود ندارد و بلکه خلاف آن ذکر شده است؛ بدین صورت که شعری از حضرت زهرا (س) شبیه به همان شعر قبلی نقل شده؛ با این تفاوت که حضرت زهرا (س)، امام حسین (ع) را شبیه به پیامبر (ص) و امام حسن (ع) را به امام علی (ع) شبیه میدانند: «کانَت فاطِمَه (ع) تُرَقِّصُ ابنَها حَسَناً (ع) وَ تَقولُ:
اَشبِه أَباکَ یا حَسَنُ | وَاخلَع عَنِ الحَقِّ الرَّسَن |
وَ اعبُد إِلهاً ذا مِنَنٍ | وَ لا تُوالِ ذا الإِحَنِ |
وَ قالَت لِلحُسَینِ (ع):
أَنتَ شَبیهُ بِأَبی لَستَ شَبیهاً بِعَلی
(ابن شهر آشوب، 1379 ش، 3: 389).
البته ابنشهر آشوب در مناقب از مسند موصلی همان مطلب را که ابوبکر، امام حسن (ع) را شبیه به پیامبر (ص) میداند نقل میکند (همان) و بعد از ابنشهر آشوب، کتب متاخر از ایشان نقل میکنند؛ بنابراین، این مطلب در منابع شیعی جایگاهی ندارد.
جای تعجب آنکه چنین مطلبی را کتب اهلسنت به عنوان یک فضیلت فراوان نقل کنند؛ ولی کتب شیعی نهتنها آن را نقل نکردهاند؛ بلکع کاملاً خلاف آن را مشاهده میکنیم و اگر در کتب شیعه نیز آمده است، خاستگاه آن کتب اهلسنت است.
3-3 احادیثی دیگر در مورد مسئله شباهت
برای فهم روایت مورد بحث باید به روایات دیگری که در زمینه وارد شده و ممئنا به فهم حدیث یادشده کمک میکنند پرداخت. در واقع، این بحث نیاز به تشکیل خانوادهای حدیثی دارد تا همه آنها به کمک هم معنا شوند.
1-3-3 امام حسن (ع) شبیهترین فرد به پیامبر (ص)
صحیح بخاری گزارش میکند: «أَخبَرَنا عَبدُ الواحِدِ المَلیحیُّ، أَنا أَحمَدُ بنُ عَبداللهِ النُّعَیمیُّ، أَنا مُحَمَّدُ بنُ یوسُفَ، أَنا مُحَمَّدُ بنُ إِسماعیلَ، أَنا إِبراهیمُ بنُ موسی، أَنا هِشامُ بنُ یوسُفَ، عَن مَعمَرٍ، عَنِ الزُّهرِیِّ، عَن أَنَسٍ، قالَ: «لَم یَکُن أَحَدٌ أَشبَهُ بِالنَّبیِّ (ص) مِنَ الحَسَنِ بنِ عَلیٍّ» (بخاری، 1423 ق، 921).
امعان نظر در سند این حدیث، صحت آن را تأیید میکند؛ چنانکه بغوی نیز میگوید: «هَذا حَدیثٌ صَحیحٌ» (بغوی، 1403 ق، 14: 133) از نظر دلالی هم، پذیرش آن ممکن است؛ زیرا اولا: فهم اولیه از آن، شباهت ظاهری است و برداشت دیگری از آن، نیازمند دلیل دیگری است. ثانیا: شباهت ایشان به فرد دیگری مثلا امیرالمؤمنین (ع) نفی نشده و فقط ادعای شباهت ایشان به پیامبر (ص) شده است و چنانکه خواهد آمد در مورد امام حسین (ع) نیز چنین روایتی موجود است. اما در حدیث قبلی، عبارت «لستَ شبیهاً بِعَلیٍ» نفی شباهت ایشان نسبت به پدرشان است و این مطلب درستی نیست؛ زیرا از یک طرف، خلاف آن قابل اثبات است و از طرفی، هر فرزندی چه از نظر ظاهری و چه باطنی (خَلقی و خُلقی) به پدرش نزدیک است و نفی این قضیه مطلب درستی نیست؛ ولی اثبات شباهت امام حسن (ع) به پیامبر (ص) مانع و نافی شباهت ایشان به فرد دیگری؛ مخصوصا پدرشان امام علی (ع) نیست. خلاصه اینکه حدیث حتی در صورت تعارض با روایاتی که در ادامه خواهیم آورد، قابل پذیرش است زیرا این تعارض، قابل جمع است و اشکالی ندارد.
احادیثی در کتب روایی وجود دارند که افراد دیگری را به عنوان شبیهترین فرد به پیامبر (ص) معرفی میکنند و این احادیث، صحت برخی از احادیث یادشده را با مشکل مواجه میکنند که در ادامه اشاره میکنیم. چنانکه از افرادی غیر از اهلبیت (ع) نیز به عنوان شبیه پیامبر (ص) یاد شده است؛ مثلا: «جَعفر بن أبیطالب»، «قثم بن العبّاس»، «أبوسفیان بن الحارث»، «سائب بن عُبیده» و مردی از تابعان به نام «کابس بن ربیعه السّامی» (ابنجوزی، بیتا، 1: 42).
2-3-3 امام حسین (ع) شبیهترین فرد به پیامبر (ص)
طبق گزارشی در کتاب صحیح بخاری از امام حسین (ع) به عنوان شبیهترین فرد به پیامبر (ص) یاد شده است: «حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ الحُسَینِ بنِ إِبراهیمَ قالَ حَدَّثَنی حُسَینُ بنُ مُحَمَّدٍ حَدَّثَنا جَریرٌ عَن مُحَمَّدٍ عَن أَنَسِ بنِ مالِکٍ أُتیَ عُبَیدُاللهِ بنِ زیادٍ بِرأسِ الحُسَینِ (ع) فَجُعِلَ فی طَستٍ، فَجَعَلَ یَنکُتُ، وَ قالَ فی حُسنِهِ شَیئاً. فَقالَ أَنَسٌ کانَ أَشبَهَهُم بِرَسولِ اللهِ (ص)، وَ کانَ مَخضوباً بِالوَسمَه» (بخاری، 1423 ق، 921).
«رُویَ عَن أَنَسٍ، قالَ: أَتَی عُبَیدُاللهِ بنُ زیادٍ بِرَأسِ الحُسَینِ، فَجَعَلَ یَقولُ بِقَضیبِهِ فی أنفه، وَ یَقولُ: ما رأیتَ مثلَ هذا حَسَنا، فقلت: أمّا إِنَّهُ کانَ مِن أَشبَهِهِم بِرَسولِ الله (ص) وَ رَوی اسرائیلُ، عَن أبی إسحاقَ، عَن هانیِ بنِ هانیٍ، عَن عَلیٍّ، قالَ: «الحَسَنُ أَشبَهُ النّاسِ بِهِ ما کانَ أَسفَلَ مِن ذلکَ» (بغوی، 1403 ق، 14: 133). در گزارش دیگری عایشه از حضرت فاطمه (س) به عنوان شبیهترین افراد به رسول خدا (ص) یاد میکند: «ما رَأیتُ أَحَداً کانَ أَشبَهَ کَلاماً وَ حَدیثاً بِرَسولِ اللهِ (ص) مِن فاطِمَه» (حاکم نیشابوری، 1411 ق، 3: 174).
ابن حجر در جمع احادیث یادشده میگوید: در زمان حیات امام حسن (ع) ایشان بیشترین شباهت را به پیامبر (ص) داشتند و بعد از ایشان برادرش امام حسین (ع) این طور بودند یا منظور این است که امام حسین (ع) به غیر از برادرشان، بیشترین شباهت را دارا بودند و یا اینکه هر کدام در قسمتی از اعضای بدن، شباهتشان به جدشان بیشتر بوده است؛ همانطور که در حدیث نیز آمد: «الحَسَنُ أَشبَهُ النّاسِ بِرَسولِ الله (ص) ما بَینَ الصَّدرِ إِلَی الرَّأسِ، وَ الحُسَینُ أَشبَهُ النّاسِ بِهِ ما کانَ أَسفَلَ مِن ذلکَ» (بغوی، 1403 ق، 14: 133؛ ابنحجر عسقلانی، 1379 ق، 7: 97-96). یا منظور این است که ایشان از نظر ظاهری، بیشتر شبیه به پیامبر (ص) بودند.
3-3-3 امام حسن (ع) «بعض و تمام» وجود امام علی (ع)
امام علی (ع) در بخشی از وصیت خود به فرزندشان امام حسن (ع) اینگونه فرموده است: «أمّا بَعدُ فَإِنّی وَجَدتُکَ بَعضی بَل وَجَدتُکَ کُلّی حَتَّی کَأَنَّ شَیئاً لَو أَصابَکَ أَصابَنی وَ کَأَنَّ المَوتَ لَو أَتاکَ أَتانی فَعَنانی مِن أَمرِکَ ما یَعنینی مِن أَمرِ نَفسی» (سیدرضی، 1414 ق، 391؛ ابن شهر آشوب، 1379 ش، 4: 37). تعبیر امام (ع) به اینکه تو را بعضی از وجود خود یافتم تفسیر روشنی دارد زیرا فرزند از پدر و مادر متولد میشود و اجزای او برگرفته از اجزای آنهاست اما اینکه فرمود: تو را تمام وجود خودم یافتم؛ ممکن است اشاره به این باشد که تو امام بعد از من و جانشین منی، بنابراین تمام وجود من در تو تجلی میکند و تو تجلیگاه تمام وجود من هستی. این احتمال وجود دارد که این جمله اشاره به مجموعه صفات جسمانی و روحانی باشد که به حکم قانون وراثت از پدران به فرزندان میرسد و فرزندان واجد صفات روحانی و جسمانی پدرند (مکارم شیرازی، 1383 ق، 9: 472). یعنی امام (ع) فرزندشان حسن (ع) را تالی تلو خود میدانند و از هیچ جهت، فرقی بین خود و او قائل نیستند.
4-3-3 شباهت امام حسن (ع) به پدرشان در کلام خود امام حسن (ع)
در گزارشی آمده است: «طافَ الحَسَنُ بنُ عَلیٍّ (ع) بِالبَیتِ فَسَمِعَ رَجُلاً یَقولُ هذا ابنُ فاطِمَه الزَّهراءِ فَالتَفَت إِلَیهِ فَقالَ قُل عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ فَأبی خَیرٌ مِن أُمّی» (ابن شهر آشوب، 1379 ش، 4: 21).
در این گزارش، امام حسن (ع) تأکید دارند که ایشان را به امام علی (ع) نسبت دهند. بعید نیست؛ این جمله ناظر به آن است که امام (ع) میخواهند نسبت و سیره خودشان را به امام (ع) نسبت دهند. در واقع، این گزارش، تبیین فضای آن زمان و نقد بر افرادی است که منش و خُلق و خوی امام (ع) را جدای از پدرشان میدانستند. گواه بر این برداشت، اعتراضات به امام (ع) نسبت به پذیرش صلح با معاویه است و لذا لزوم روشنگری توسط امام (ع) امری بدیهی است؛ چنانکه امام (ع) را با لفظ «مذلّ المؤمنین» خطاب میکردند و ایشان، همراه با نفی این قضیه، سعی در آگاهیبخشی نسبت به چرایی قبول صلح داشتند و میفرمودند: «ما أَنا بِمُذِلِّ المُؤمِنینَ وَ لَکِنّی مُعِزُّ الُؤمِنینَ إِنّی لَمّا رَأَیتُکُم لَیسَ بِکُم عَلَیهِم قُوَّهَ سَلَمتُ الأَمرَ لِأَبقَی أَنا و أَنتُم بَینَ أَظهُرِهِم» (ابن شعبه حرانی، 1404 ق، 308؛ مجلسی، 1403 ق، 75: 287).
5-3-3 شباهت امام حسن (ع) به پدرشان در کلام معاویه
در بحبوحه جنگ صفین، عبیدالله بن عمر میکوشد تا امام حسن (ع) را بر ضد پدر بشورانند اما امام خواسته او را با تندی رد میکند، پس از آن است که معاویه میگوید: «إِنَّهُ إِبنُ أَبیهِ» او نیز فرزند علی (ع) است (ابنشهر آشوب، 1379 ش، 4: 37). بدیهی است؛ معاویه، نسبت این دو بزرگوار را میداند؛ عبداللهبن عمر نیز، آگاه به این مسئله است؛ بلکه این اعترافی است از طرف او مبنی بر اینکه راه و هدف امام حسین (ع) همان مسیر و مقصد پدرش یعنی امام علی (ع) است. و لذا هیچ تفاوت و انفکاکی را بین ایشان و پدرشان نمیتوانیم قائل شویم.
6-3-3 جمعبندی بحث شباهت
روایات یاد شده، تضاد و تعارضی قابل جمع دارند؛ نمیتوان یک قسمت و یک گزارش را دید و بقیه را نادیده گرفت زیرا این بزرگواران، علی الخصوص در دیدگاه شیعه، علاوه بر اینکه از نسل رسول خدا (ص) محسوب میشوند و از این جهت، شباهت ظاهری با آباء و اجداد خود دارند، شباهتهای باطنی نیز به پیامبر (ص) دارند. اقوال، رفتار و کردار اهلبیت (ع) همان اقوال و اعمال رسول خدا (ص) است و از این جهت تفاوتی بین آنها نیست؛ بنابراین این روایات از آنجا که فقط شباهت را به امام حسن (ع) نسبت نمیدهند و گزارشات آن را در مورد دیگران هم دیدیم و بیشتر بحث شباهت ظاهری را مطرح میکنند؛ قابل جمعاند و بر مدعای کسی که قائل به تفاوت بین سیره ائمه (ع) باشد، دلالت ندارد؛ بلکه هدف فرزندان رسول خدا (ص) یکی است؛ اگرچه برای این هدف واحد، روشها و رویکردهایی وجود دارد. در روایاتی این مطلب به خوبی نمایان است: شخصی از امام صادق (ع) در مورد برتری امام حسن (ع) و امام حسین (ع) نسبت به یکدیگر سؤال میکند؟ امام صادق (ع) فضیلت اهلبیت (ع) را یکسان دانسته و در واقع هر گونه اختلاف بین حسنین (ع) را نفی میکند و میفرماید: «إِنَّ فَضلَ أَوَّلِنا یَلحَقُ فَضلَ آخِرِنا و فَضلَ آخِرِنا یَلحَقُ فَضلَ أَوَّلِنا فَکُلٌّ لَهُ فَضلٌ» و سپس فضل و علم را واحد و از طرف خدا میداند که آنها را یکسان به ایشان داده است و در آخر میفرماید: ما دوازده نفریم که همه ما محمدیم (نعمانی، 1397 ق، 86) و لذا حضرت همه ایشان را از جانب خدا و برانگیخته برای هدفی واحد میدانند.
4- حدیث سوم: «کاش قلب من برای تو بود و زبان تو برای من»
1-4 نقد و بررسی حدیث
حدیث دیگری وجود دارد که چه بسا در نگاه نخست، تفاوت بین دو امام (ع) را نشان دهد؛ این که روزی امام حسین (ع) خطاب به امام حسن (ع) فرمودند: «یا حَسَنُ وَدِدتُ أَنَّ لِسانَکَ لی و قَلبی لَکَ» (اربلی، 1419 ق، 2: 31)؛ دوست داشتم زبان تو برای من و قلب من از آن تو بود. ابنعساکر این مطلب را به نحوی دیگر، گزارش میکند: «کان الحسنُ (ع) یَقولُ لِلحُسین (ع): وَاللهِ لَوَدِدتُ أَنّ لی بعضَ شدهِ قلبِکَ فَیَقولُ لَهُ الحسینُ (ع): وَ أنا واللهِ وَدِدتُ أنّ لی بعضَ ما بَسَطَ لَکَ مِن لِسانِکَ» (ابنعساکر، بیتا، 209) امام حسین (ع) به برادرش میگوید کاش کمی از شدت قلب تو از آن من بود و در جواب، امام حسین (ع) به ایشان میگوید: کاش برخی از چیزهایی که بر زبان تو جاری میشود برای من بود».
صرف نظر از تغییر جزئی که در گزارش «اربلی» و گزارش «ابنعساکر» وجود دارد، قدیمیترین منبع از اهلسنت «ترجمه الامام الحسین (ع)» از ابنعساکر در قرن 6 و از شیعه «کشف الغمه» اربلی در قرن 7 است. این حدیث تا قبل از زمان مذکور در هیچ یک از منابع روایی شیعه نیامده است و برای اولین بار اربلی در «کشف الغمه» آن را بدون سند نقل میکند و بعد از او کتب روایی متاخر مثل «بحار الانوار»، «ریاض الابرار»، «عوالم العلوم» از او نقل میکنند.
اگرچه بر راویان حدیثی که ابنعساکر از آنها نقل میکند خدشهای وارد نیست؛ ولی اولا این حدیث در منابع اولیه و نخستین نیامده است. ثانیا با برخی احادیث صحیح یادشده و احادیث دیگر که خواهد آمد، سازگاری ندارد. ثالثا از نظر دلالت نیز بر معنایی که حاکی از دوگانگی رفتار دو امام باشد دلالت ندارد.
5- حدیث چهارم: «امام حسن (ع) صاحب هیبت و امام حسین (ع) صاحب جرأت»
حدیث دیگری که از آن نیز بوی دوگانگی و تفاوت دو امام به مشام میرسد، در این زمینه جلب توجه میکند و آن اینکه پیامبر (ص) دو ویژگی از خودشان را برای هر یک از دو امام، به ارث گذاشتند؛ هیبت، بزرگی و سیادت خود را به امام حسن (ع) اختصاص دادند و جود و بخشش، جرئت و شجاعت خود را به امام حسین (ع) سپردند. بنابراین این حدیث را در منابع روایی سنی و شیعه جستوجو میکنیم:
1-5 نقد و بررسی حدیث در منابع اهلسنت
«زینبُ بنتُ أبی رافعٍ مولی رسول الله (ص) قالت رأیتُ فاطمهَ بنتَ رسولِ اللهِ (ص) أتَت بِإبنَیها إِلی النّبیِ (ص) فی شَکواهُ الّتی تُوَفِّیَ فیها فَقلتُ یا رَسولَ اللهِ هذانِ ابناکَ فَوَرِّثهُما فَقالَ أَمّا حَسَنٌ (ع) فَإِنَّ لَهُ هیبَتی و سُؤدُدی و أمّا حُسَینٌ (ع) فَإِنَّ لَهُ جودی و جرأتی» (ابنعساکر، 1415 ق، 13: 230).
ابنحجر در مورد این روایت میگوید: «أخرجهُ بنُ مندهَ مِن رِوایَهِ إِبراهیمَ بنِ حمزهَ الزبیری عن إِبراهیمَ بنِ حَسَنِ بنِ عَلیٍّ الرّافِعی عن أبیهِ عن جَدّتِهِ زینَبَ» و در مورد ابراهیم رافعی میگوید: ابراهیم ضعیف (ابنحجر عسقلانی، 1412 ق، 7: 674). بخاری تعبیر «فیه نظرٌ» را به کار میبرد و دارقطنی نیز، او را ضعیف قلمداد میکند (ذهبی، 1382 ق، 1: 50-49). نکته دیگر اینکه زینب بنت ابیرافع از پیامبر (ص) درخواست میکند که برای دو فرزندشان، چیزی به ارث بگذارند و این مطلب، در حضور پیامبر (ص) با وجود مادر آن دو فرزند، جای تامل دارد. البته طبق گزارشاتی که از شیعه نقل خواهیم کرد، درخواست کننده این مسئله، حضرت زهرا (س) است و احتمال تصحیف در فعل «قُلتُ» در روایت یادشده وجود دارد.
2-5 نقد و بررسی حدیث در منابع شیعی
«حَدَّثَنا الحسنُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ یَحیَی العَلَویُّ قالَ حَدَّثَنی جَدّی قالَ حَدَّثَنا الزُّبَیرُ بنُ أبی بَکرٍ قالَ حَدَّثَنی إِبراهیمُ بنُ حَمزَه الزُّبَیریُّ عَن إِبراهیمَ بنِ عَلیٍّ الرّافِعیِّ عَن أبیهِ عَن جَدَّتِهِ بنتِ أبی رافِعٍ قالَت أَتَت فاطِمه بنتُ رَسولِ اللهِ (ص) بِابنَیها الحَسَنِ وَ الحُسَینِ (ع) إِلَی رَسولِ اللهِ (ص) فی شَکواهُ الَّذی تُوَفِّیَ فیهِ فَقالَت یا رَسولَ اللهِ هذانِ ابناکَ فَوَرِّثهُما شَیئاً قالَ أَمّا الحَسَنُ فَإِنَّ لَهُ هَیبَتی وَ سُؤدُدی وَ أَمّا الحُسَینُ فَإِنَّ لَهُ جُرأَتی وَ جودی» (صدوق، 1362 ش، 1: 77).
«حَدَّثَنا الحَسَنُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ یَحیَی العَلَویُّ قالَ حَدَّثَنی جَدّی قالَ حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ جَعفَرٍ قالَ حَدَّثَنی أَبی عَن إِبراهیمَ بنِ مُحَمَّدٍ عَن صَفوانَ بنِ سُلَیمانَ أَنَّ النَّبی (ص) قال: أَمّا الحَسَنُ فَأَنحَلُهُ الهَیبَه وَ الحِلمَ وَ أَمّا الحُسَینُ فَأنحَلُهُ الجودَ وَ الرَّحمَه» (همان).
شیخ صدوق به طریق دیگری نیز این بحث را نقل میکند: «حَدَّثَنا الحَسَنُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ یَحیَی العَلَویُّ قالَ حَدَّثَنی جَدِّی قالَ حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ عَلیٍّ قالَ حَدَّثَنا عَبداللهِ بنُ الحَسَنِ بنِ مُحَمَّدٍ و حُسَینُ بنُ عَلیِّ بنِ عبدالله بنِ أبی رافِعٍ قالَ أَخبَرَنی أبی عَن شَیخٍ مِنَ الأَنصارِ یَرفَعُهُ إِلَی زَینَبَ بِنتِ ابنِ أبی رافِعٍ عَن أُمَّها قالَت فاطِمَه (ع) یا رَسولَ اللهِ (ص) هذانِ ابناکَ فَانحَلهُما فَقالَ رَسولُ اللهِ (ص) أَمّا الحَسَنُ فَنَحَلتُهُ هَیبَتی و سُؤدُدی و أَمّا الحُسَینُ فَنَحَلتُهُ سَخائی و شَجاعَتی» (همان، 78-77).
سه حدیث مذکور از طریق حسن بن محمد بن یحیی نقل شده که نجاشی درباره او میگوید: «رویَ عن المجاهیلِ أحادیثَ منکرهً، رأیتُ أصحابَنا یُضَعِّفونَه» (1365 ش، 64). غضائری نیز میگوید: «کان کذّابا، یَضَعُ الحدیثَ مجاهرهً و یدّعی رجالاً غرباءَ لا یُعرَفون، و یَعتَمِدُ مجاهیلَ لا یُذکَرون» (1364 ش، 1: 54). آیتالله خویی نیز او را ضعیف میداند (1413 ق، 6: 143). علامه حلی قول قویتر را توقف در روایات او میداند (1402 ق، 215). در مورد صفوان بن سلیمان نیز تعبیر «لم یَذکُروهُ» را به کار بردهاند (نمازی شاهرودی، 1414 ق، 4: 264) و لذا مجهول است.
در حدیث آخر برای امام حسین (ع) به جای «جرئتی» و «جودی» که در حدیث قبلی بود، «سخائی» و «شجاعتی» آمد و طبق حدیثی در معجم اوسط طبرانی به جای «جرئتی»، «حزامتی» آمده است که در این صورت هیچ دوگانگی قابل برداشت نیست: «حَدَّثَنا مُحمدُ بنُ علیٍّ الصائِغِ قالَ نا خالِدُ بنُ یَزیدَ العمری قال نا إسحاقُ بنُ عبداللهِ بنِ محمدِ بنِ علیِ بنِ حُسینٍ قالَ حَدَّثَنی عَبداللهِ بنِ حَسنِ بنِ حسنِ بنِ علیِّ بنِ أبی طالبٍ عن أبی رافعٍ قال جاءَت فاطمهُ بنتُ رسولِ اللهِ (ص) بِحَسَنٍ و حُسَینٍ إلی رَسولِ اللهِ (ص) فی مَرَضِه الّذی قُبِضَ فیهِ فَقالَت هذانِ ابناکَ فَوَرِّثهُما شَیئاً فَقالَ لَها أمّا حَسَنٌ فَإِنَّ لَهُ ثباتی و سُؤدُدی و أَمّا حُسَینٌ فَإِنَّ لَهُ حِزامَتی وَ جودی». این روایت را ابیرافع روایت نکرده است مگر به همین سند که خالد بن یزید در آن تفرد دارد (طبرانی، 1415 ق، 6: 223-222).
حدیث یادشده نیز، علاوه بر ضعف سند، با احادیث صحیح دیگر در تعارضاند و لذا غیر قابل قبولاند. طبق گزارش بالا حضرت فاطمه (س) دو فرزندشان را آوردند؛ این یعنی آنها در حالی که کودک بودند خدمت پیامبر (ص) آمدند و بعید به نظر میرسد که در آن دوران طفولیت، پیامبر (ص) قصد ارثگذاری دو رویکرد متفاوت و دو گونه اندیشه مختلف را به دو فرزندشان داشته باشند. هرچند در همین روایت، داشتن هیبت و سیادت با نداشتن روحیه جنگاوری و قیام در تنافی نیست و نیز داشتن جرئت-شجاعت و رحمت نیز با روحیه صلحطلبی در تعارض نیست و حتی در روایت دومی که شیخ صدوق آورده است، در مورد امام حسین (ع) آمده بود: «فَأَنحَلَهُ الجودَ و الرَّحمَه»؛ چنانکه طبق گزارش طبرانی نیز، به جای «جرئتی» «حزامتی» آمده بود و در این صورت، سخن از شجاعت و جرئت در میان نیست تا با آنچه به امام حسین (ع) داده شده است در تنافی باشد.
6- رفتار امام حسین (ع) در زمان معاویه
سیره امام حسین (ع) نیز به فهم این روایات و صحت و سقم آنها کمک میکند.
اقدامات امام حسین (ع) بیتوجهی به سخنان و اقداماتی بود که قصد داشت وی را درباره موضع برادرش به مخالفت کشاند. او تا پایان زندگی برادرش، در کنار آن حضرت بود و همانند او در مدینه زیست، حتی پس از شهادت برادر نیز، طی یازده سال، همان موضع را داشت. این سیره نشان میدهد که او هیچ گونه مخالفتی با مسئله صلح نداشته است (جعفریان، 1389 ش، 2: 390). امام حسین (ع) که روزی زیر بار بیعت یزید نرفت، ده سال در حکومت معاویه مانند برادرش امام حسن (ع) به سر برد و هرگز سر به مخالفت علنی بر نداشت (طباطبایی، بیتا، 99).
7- قیامهای فرزندان امام حسن (ع)
قیامهایی که بعد از امام حسن (ع) و امام حسین (ع) صورت میگیرد نکته دیگری است که میتواند به تحلیل و بررسی بحث حاضر کمک کند. بعد از قیام کربلا و شهادت امام حسین (ع)، عموم قیامهای صورتگرفته، از طرف خاندان و فرزندان امام حسن (ع) است. اگر امام حسن (ع) مرد مبارزه نبودند و با سیاستهای پدر و برادرشان مخالف بودند، جای آن داشت تا این تفکر در نسل ایشان نیز ادامه مییافت و آنها نیز همان مسیر صلح را ادامه میدادند؛ ولی خلاف آن ثابت است. در این میان، به قیام محمد نفس زکیه و ابراهیم بن عبدالله اشاره میکنیم:
محمد نوه امام حسن (ع) است و بر زبان مردم افتاده بود که نفس زکیه، همان مهدی است؛ پدرش عبداللهبن حسن هم در رواج این عقیده کوشش بسیار کرد. او میگفت پسرش محمد همان مهدی موعودی است که پیامبر (ص) مژدهاش را داده است (مختار لیثی، 1385 ش، 123). او تا آنجا خود را صاحب حق میداند که در جواب نامه منصور عباسی به او نامهای مینویسد و قیام خودش را تشبیه به قیام در برابر فرعون میکند و از منصور میخواهد در اطاعت او درآید و در همین نامه به انتساب خود به پیامبر (ص)، امام علی (ع)، امام حسن و امام حسین (ع) میبالد. این نامهها ادامه دارد و منصور نیز در رد اینکه محمد فرزند پیامبر (ص) نیست مینویسد و او نیز به نیای بزرگ خود عباس بن عبدالمطلب و افتخارات او اشاره میکند (نک، همان، 147-149).
محمد که نوه امام حسن (ع) منسوب میشود، با منتسب دانستن خود به ایشان، سعی در مشروعیت بخشیدن به قیام خود دارد و سعی دارد هدف خود را در راستای همان اهداف پیامبر (ص)، امام علی (ع) و حسنین (ع) تبیین کند و هیچ تفکیکی از این جهت قائل نشده است.
ابراهیم نیز فرزند عبدالله بن حسن بن حسن (ع)؛ از نوادگان امام مجتبی (ع) و دومین فردی است که علیه عباسیان قیام میکند. او در سال 145 ق در بصره دست به قیام زد و نیز قیام زید بن علی که جنبش خود را بر سه پایه بنا نهاد که یکی از آنها این بود که هر فاطمیتبار زاهد و شجاعی که خواهان امامت باشد اطاعتش واجب است؛ خواه از فرزندان حسن (ع) باشد یا فرزندان حسین (ع). (شهرستانی، 1368 ق، 1: 349). جارودیه نیز که یکی از شاخههای زیدیه است، از سیاست امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) اظهار ناخرسندی کردهاند و این ناخرسندی بدان سبب بود که این امامان به رهبری روحانی بسنده کرده و در برابر ربودن خلافت از خاندان علی (ع) به دست امویان و سپس عباسیان، آشکارا قیام و ایستادگی نکردند (نوبختی، 1404 ق، 54).
امام صادق (ع) در آن گردهمایی مشهور که در واپسین سالهای روزگار امویان برپا شد و بسیاری از بنیهاشم در آن حضور داشتند و با «نفس زکیه» بیعت کردند حضور نداشت؛ بیشتر این هاشمیان از خاندان عباسبن عبدالمطلب و خاندان حسن بن علی (ع) بودند (مختار لیثی، 1385 ش، 204). عبدالله بن حسن از عدم همراهی امام صادق (ع) خرسند نشد؛ زیرا ایشان خاندان حسین بن علی (ع) را نمایندگی میکرد و افزون بر آن در روزگار خود سرور همه بنیهاشم بود (ابن عماد، 1406 ق، 1: 220).
8- نتیجهگیری
بررسی روایات وارده در موضوع تفاوت خُلق و خوی حسنین (ع)، داوری کلی درباره مجموع این روایات را امری ناکافی دانسته و اظهار نظر واحد در مورد کلیت آنها را نادرست میداند؛ یعنی همه گزارشها، قابل پذیرش نیستند و جعلی دانستن مجموع آنها نیز صحیح به نظر نمیرسد؛ بلکه باید در این بین تفکیک قائل شد و آنهایی را که از نظر سند و متن، قابل قبول نیستند به کناری نهاده و در نشان دادن معنای صحیح برای برخی بکوشیم. البته روایت درست و صحیحی که دلالت صریح بر تفاوت حسنین (ع) داشته باشد و به وسیله آنها اختلاف بین دو امام اثبات شود وجود ندارد.
در تحقیق حاضر به 4 روایت اصلی و روایات دیگری که به نوعی با آنها در ارتباط است و در یک خانواده حدیثی قرار میگیرد پرداختیم و نتیجه آن شد که:
1- روایت «حسنٌ منّی و حسینٌ من علی» از آنجا که سند درستی ندارد و از نظر متن هم با روایات قویتر دیگری در تعارض است، نمیتواند صحیح باشد.
2- روایات شباهت، بیشتر در کتب اهلسنت آمده است و چندان در روایات شیعه جایگاهی ندارد؛ روایت «بِأبی شبیهٌ بالنبی لیس شبیهٌ بعلی» علاوه بر ضعف سند، خلاف آن در روایات شیعی وجود دارد. البته در بهترین حالت، میتوان آنها را توجیه کرده و بر شباهت ظاهری حمل کنیم؛ چنانچه توجیهاتی از عالمان اهلسنت نیز در این زمینه آمد.
3- روایت «وَدِدتُ أَنَّ لِسانَکَ لی و قَلبی لَکَ» با توجه به بررسی صورت گرفته؛ اولا در منابع اولیه و نخستین وجود ندارد و ثانیا از نظر دلالت نیز بر معنایی که دوگانگی رفتار دو امام از آن برداشت شود دلالت نمیکند و فراتر از آن با برخی احادیث صحیح یادشده سازگاری ندارد.
4- حدیث «أَمّا الحَسَنُ فَإِنَّ لَهُ هَیبَتی و سُؤدُدی و أَمّا الحُسَینُ فَإِنَّ لَهُ جُرئَتی و جودی» نیز، علاوه بر ضعف سند؛ با احادیث صحیح دیگر در تعارض است و لذا مورد قبول نیست. اگرچه داشتن هیبت و سیادت با نداشتن روحیه جنگاوری و قیام در تنافی نیست و نیز داشتن جرئت-شجاعت و رحمت نیز با روحیه صلحطلبی در تعارض نیست.
نکته آخر اینکه عموم قیامهایی که بعد از دو امام، شکل گرفته است، توسط فرزندان و نوادگان امام حسن (ع) بوده و سیره ایشان، مورد استناد آنها قرار گرفته است. بنابراین اگر ایشان، فقط صاحب روحیه صلحطلبی بودند و به قیام و مبارزه اعتقاد نداشتند، ان روحیه باید به نسل ایشان هم سرایت میکرد و آنها نیز، دست به قیام نمیزدند؛ ولی واقعیت، خلاف آن را اثبات میکند.
منابع
ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبهالله، شرح نهجالبلاغه، قم، مکتبه آیتالله مرعشی نجفی، 1404 ق.
ابن ابیحاتم رازی، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1271 ق.
ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابیالکرم، الکامل فی التاریخ بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، 1415 ق.
ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمنبن علی، کشف المشکل من حدیث الصحیحین، ریاض، دار الوطن، بیتا.
ابن جر عسقلانی، احمدبن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412 ق.
____، تقریب التهذیب، سوریه، دارالرشید، 1406 ق.
____، تهذیب التهذیب، بیروت، دارالفکر، 1404 ق.
____، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، بیروت، دارالمعرفه، 1379 ق.
ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین، چاپ چهارم، 1404 ق.
ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب (ع)، قم، علامه، 1379 ش.
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415 ق.
____، ترجمه الامام الحسین (ع)، بیجا، بینا، بیتا.
ابن عماد، ابوالفلاح، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، بیروت، دار ابن کثیر، 1406 ق.
ابونعیم اصفهانی، معرفه الصحابه، ریاض، دارالوطن، 1419 ق.
احمد بن حنبل، المسند، تحقیق شعیب الارنؤوط، بیروت، موسسه الرساله، 1421 ق.
احمدی ندوشن، محمدرضا و زمانی، محمدحسن، «بررسی انتقادی دیدگاه خاورشناسان درباره سیره حکومتی امام حسن مجتبی (ع)»، فصلنامه تاریخ اسلام، 1394 ش، شماره 64، ص 43-67.
اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، تبریز، بنیهاشمی، 1419 ق.
بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دار ابنکثیر، 1423 ق.
بغوی شافعی، ابومحمد، شرح السنه، بیروت، مکتب اسلامی، چاپ سوم، 1403 ق.
پاکتچی، احمد و همکاران، مدخل امام حسن (ع)، دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد 20، ایران، انتشارات مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، 1367 ش.
ترمذی، محمد بن عیسی، السنن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بیتا.
____، الشمائل المحمدیه، بیروت، موسسه الکتب الثقافیه، 1412 ق.
جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، قم، دلیل ما، چاپ هشتم، 1389 ش.
حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1411 ق.
حلی، محمد بن یوسف، رجال العلامه الحلی، قم، شریف رضی، چاپ دوم، 1402 ق.
خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بیجا، 1413 ق.
ذهبی، محمدبن احمد، سیر اعلام النبلاء، بیروت، موسسه الرساله، بیتا.
____، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، جده، دارالقبله للثقافه الاسلامیه، 1413 ق.
____، میزان الاعتدال، بیروت، دارالمعرفه، 1382 ق.
سجستانی، ابوداود، السنن، بیروت، دارالکتاب العربی، بیتا.
سیدرضی، محمد بن حسین، نهجالبلاغه، قم، هجرت، 1404 ق.
سیوطی، جلالالدین، التوشیح، ریاض، مکتبه الرشد، 1419 ق.
شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، قاهره، چاپ محمدبن فتحالله بدران، 1368 ق.
صدوق، محمد بن علی، الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1362 ش.
طباطبایی، سید محمدحسین، شیعه در اسلام، بیجا، بینا، بیتا.
طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، موصل، مکتبه العلوم و الحکم، چاپ دوم، 1404 ق.
____، المعجم الاوسط، قاهره، دارالحرمین، 1415 ق.
طبری، ابوالعباس، الریاض النضره فی مناقب العشره، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، بیتا.
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والرسل والملوک، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1407 ق.
عسکری، سیدمرتضی، نقش ائمه (ع) در احیای دین، قم، نینوا، چاپ چهارم، 1392 ش.
غزالی، ابوحامد، إحیاء علوم الدین، بیروت، دارالمعرفه، بیتا.
غضائری، احمد بن حسین، رجال ابن الغضائری، قم، موسسه اسماعیلیان، 1364 ق.
مادلونگ، ویلفرد، جانشینی حضرت محمد، مشهد، آستان قدس رضوی، 1385 ش.
متقی هندی، علی بن حسامالدین، کنز الاعمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت، موسسه الرساله، چاپ پنجم، 1401 ق.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 ق.
مختار لیثی، سمیره، مبارزات شیعیان در دوره نخست خلافت عباسیان، مشهد، به نشر، 1385 ش.
مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین (ع)، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1383 ش.
نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، قم، موسسه نشر اسلامی، 1365 ش.
نسائی، احمد بن شعیب، الخصائص، بیروت، دارالکتاب العربی، بیتا.
نعمانی، ابن ابیزینب، الغیبه، تهران، صدوق، 1397 ق.
نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، تهران، فرزند مؤلف، 1414 ق.
نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، بیروت، دارالاضواء، 1404 ق.