مقدمه
ابن تیمیه از علمای قرن هفتم و هشتم شامات شمرده میشود. در حران به دنیا میآید و در دمشق از دنیا میرود. معروف به مفتی و متکلمی است که بسیار شیعهستیز بود. حتی در فضایلی که در حق مولا علی (ع) فریقین متفقالقولند تشکیک میکند و گاهی با صراحت آنها را انکار میکند. وی در حوزه عاشوراپژوهی دست کم به سه تحریف بزرگ دست زده است. نخست اینکه کار امام حسین (ع) را شورش و آشوب پنداشته است و هیچ مصلحتی در آن ندیده است زیرا معتقد بود خروج بر حکومت جور در ممالک اسلامی جایز نیست و باعث ضعف و دودستگی مسلمین میشود. او با صراحت قیام امام حسین (ع) را زیر سؤال برده و با پُررویی تمام، حق را به قتله امام حسین (ع) یعنی به یزید و بنیامیه داده است. این مطلب در آثارش از جمله در «منهاج السنه»اش[1] پیداست. دومین تحریف بزرگ ابن تیمیه درباره حادثه عاشورا، این است که بنیامیه بهویژه یزید را از جنایاتی که در کربلا رخ داد، تبرئه کرده است و همه گناهان را به گردن عبیدالله بن زیاد انداخته و حتی انکار کرده که سر امام حسین (ع) را به شام فرستاده باشند و میگوید اصلاً این قضیه اصالت ندارد؛ در صورتیکه همه تواریخ متفقالقول نوشتهاند ابن زیاد سر امام حسین (ع) را از کوفه به شام فرستاد[2]، اما چون در این وقایع یزید گستاخیهایی در مورد سر مقدس امام حسین (ع) کرده است و او نخواسته این مسائل اثبات شود، قضیه را از اصل انکار و صورت مسئله را پاک کرده است، مخصوصاً در آن رسالهای که به نام «رأسالحسین» منتشر کرده است[3]. این مطلب بیشتر به همان «اصل عدالت صحابه و سلف صالح» برمیگردد، همان اصلی که او به شدت به آن پایبند و معتقد بود[4].
ابن تیمیه اگر یزید را محکوم میکرد، بالتبع کسانی که یزید را بر سر کار آوردند مانند پدرش معاویه نیز تقبیح میشدند و در نتیجه، کسانی که در شامات از معاویه حمایت کردند نیز تقبیح میشدند. از این رو او اساساً خواندن مقتل امام حسین (ع) را نیز جایز ندانسته و فتوا به حرمتش داده است[5]. البته ابن تیمیه در این دو تحریف بزرگ موفق نشد و کسی نظر وی را نپذیرفت .
تحریف سوم ابن تیمیه این است که میگوید نهتنها بنیامیه و آلیزید که حتی شامیها اعم از اینکه گرایش شامی داشته باشند و یا اهل شام باشند، هرگز دستی در جنایات پیش آمده در کربلا و عاشورا نداشتند، بلکه مردم کوفه مرتکب همه جنایات شدند، همین شیعیان پدرش علیبن ابیطالب (ع)، به امام حسین (ع) نامه نوشتند و آن حضرت را به کوفه دعوت کردند و سپس پشیمان شدند و موضعشان را عوض کردند، رو در روی امام حسین (ع) قرار گرفتند و او را کشتند. بعد از فاجعه عاشورا نیز عدهای از همان شیعیان کوفه قیام کردند، قتله امام حسین (ع) را به مجازات رساندند و انتقام امام حسین (ع) و انصارش را از آنها گرفتند و پس از آن نیز عده دیگری از شیعیان او، از آن کشندگان انتقام گرفتند. بنابراین دیگر چه معنا دارد که هر سال شیعیان جمع میشوند و دیگران را محکوم میکنند.
وی در این تحریف گناه همه جنایات کربلا را متوجه کوفیان میداند و مرادش از اهل کوفه، شیعیان است[6] درحالیکه قضیه اینطور نیست هرچند اهل کوفه مقصر بودند، پسر پیغمبر را دعوت کردند و از او حمایت ننمودند و بیتدبیری کردند و از حاکم وقت ترسیدند و ننگ ابدی را به خود گرفتند ولی باید توجه داشت که اصل ماجرا به حکومت یزید بن معاویه و پیروان او برمیگردد. مقصر اصلی یزید و پیروان یزید بودند که در ذیل به طور مفصل به این موضوع خواهیم پرداخت.
معرفی قتله امام حسین (ع) و پاسخ به شبهه ابن تیمیه
قتله امام حسین (ع) مرکب از سه گروه بودند:
1.خوارج
از میان این سه گروه، خوارج خیلی شاخص بودند. البته در اینجا هم باید دقت کرد، موقعی که خوارج گفته میشود، آنچه به نظر میرسد این است که اینها از شیعیان علی بن ابیطالب (ع) بودند و در جنگ صفین در قضیه حکمیت از علی بن ابیطالب (ع) بریدند و خارجیمذهب شدند؛ درصورتی که این طور نیست. پیدایش خوارج به عصر خلافت خلیفه اول برمیگردد. بیشترین مرتدین و اهل رده، از همین خوارج بودند. در واقع خوارج گروهی بودند بدوی؛ اعرابی که زود به جوش میآمدند، زود دست به شمشیر میبردند، زود رنگ عوض میکردند، زود عقیدهشان را تغییر میدادند، تندرو و افراطی بودند. فعالیت اجتماعیشان زمانی به اوج میرسد که به خانه عثمان بنعفان خلیفه سوم حملهور شدند و او را به قتل رساندند، قتله خلیفه سوم هم بیشتر خارجیمذهب بودند. همینها در روز عاشورا نقش چشمگیری داشتند. البته شواهدی از مستندات تاریخی موجود است که بنیامیه از همان ابتدا تعمد داشتند فاجعه عاشورا را به نام کوفیها تمام کنند. لذا کسانی را جلو انداختند که از مردم کوفه بودند مثل سنان بنانس یا شبث بنربعی و یا شمر بنذیالجوشن و یا عمر بن سعد ولی پشت سر اینها خودشان فعال بودند. بنابراین یک گروه از قاتلان امام حسین (ع)، خوارجاند که نقش اینها چشمگیر است؛ مثل شمر بن ذیالجوشن و شبث بن ربعی.
2. انتقامجویان خلیفه سوم
گروه دوم که نقش بسیار سرسختانه و تعصبآلودی در کربلا و در کشتن امام حسین (ع) داشتند، کسانی که باور داشتند عثمان مظلوم کشته شده، انتقام خونش باید گرفته شود، باید قتلهاش قصاص شوند و چنین میپنداشتند که نعوذ بالله حضرت علی (ع) به قتله عثمان چراغ سبز نشان داده و شیعیان حضرت علی (ع) در قتل خلیفه سوم، نقش داشتهاند. اینها نیز حضور بسیار تأثیرگذاری، هم در کوفه در قتل مسلم بنعقیل و هم در کربلا داشتند و حضورشان از سر تعصب بود، حتی زمانی که عبیدالله بن زیاد نامهای مینویسد و به دست شمر بن ذیالجوشن میسپارد تا در کربلا آن را به عمر بن سعد برساند؛ در آن نامه مینویسد: «آب را به روی حسین بن علی و فرزندانش ببند تا از تشنگی بمیرند چنانکه خلیفه مظلوم از تشنگی مُرد»[7].
همواره این مسئله که کشندگان عثمان با امام علی (ع) بودند، تبلیغ شده بود و عدهای این را باور داشتند، حتی از سپاهیان عمر بن سعد در روز عاشورا کسانی بودند که به میدان میآمدند، حریف میخواستند، هل من مبارز میگفتند و در رجزهاشان تصریح میکردند ما عثمانی هستیم[8]. این سخن چیزی نیست که در کتابهای مقتل امام حسین (ع)، انکارشدنی باشد. نقش عثمانیها تردیدناپذیر است و عثمانیها علاوه بر اینکه شیعه نبودند، حتی از مردم کوفه هم نبودند اما معاویه بن ابیسفیان در آن بیست سال از سال 40 تا سال 60 ق از سال شهادت مولا علی (ع) تا سالی که معاویه از دنیا رفت، دو دهه، تا توانسته بود ترکیب شیعی کوفه را کاملاً نابود کرده بود. از یک طرف طوائفی که به تشیع معروف بودند، قلع و قمع شده بودند، اموالشان مصادره شده بود، یا اصلاً قتل عام شده بودند مثل حجر بن عدی و انصارش و از طرف دیگر معاویه نقشهای کشیده بود تا از شهرهای دیگر از حواشی کوفه، مخصوصاً از بصره، مردمانی از مذاهب دیگر و از عثمانیها را ساکن کوفه کند. آن روزها عربها به صورت عشیرهای زندگی میکردند، جای ثابتی نداشتند، ییلاق و قشلاق داشتند، دامدار بودند و با دامهایشان میکوچیدند. معاویه عشایر عثمانیمذهب را کوچانیده و ساکن کوفه ساخته بود[9]. او آنقدر بر شیعیان کوفه سخت گرفته بود که خیلیها جان خود، جان بچهها و خانوادهشان را از کوفه برداشته و فرار کرده بودند، حتی برخی به ایران آمده بودند که در تاریخ نمونههای فراوانی دارند، حتی یکی از یاران معروف مولا علی (ع) که در ایران ساکن بود، بعد از قتل حجر بن عدی و یارانش وقتی میشنود که حُجر را با یارانش کشتند، تأسف میخورد و میگوید: ای کاش حجر هم مثل ما طایفهاش را برمیداشت و از کوفه خارج میشد تا اینطور مظلومانه خودش و طائفهاش کشته نشوند. لذا این عثمانیها هم شیعهمذهب شمرده نمیشدند، اصالت کوفی نداشتند، از مردم اصیل کوفه نبودند و شیعه هم نبودند.
3. شامیان
گروه سومی که نقش چشمگیری در فجایع عاشورا و قتل امام حسین (ع) داشتند، سپاهیانی بودند که از شام اعزام شده بودند، هم به کوفه، هم به کربلا. در ادامه به جایگاه آنان در فجایع عاشورا خواهیم پرداخت.
روایتهای سهگانه از قیام امام حسین (ع) و حادثه عاشورا
شاید بیش از چند سال باشد که ما کتاب «مقتلالحسین (ع)» به روایت شیخ صدوق[10] را تحقیق کردهایم که منتشر شده است. از آن زمان به این فکر افتادیم گزارشی از عاشورا و شش ماه آخر عمر امام حسین (ع) را صرفاً به روایت از آل علی (ع) تدارک ببینیم و با کتابهای تاریخ و غیره کاری نداشته باشیم. برای این منظور، پنج سال است که در حال یادداشتبرداری هستم، دیدم که عجبا، از شهادت امام حسین (ع) و یارانش سه روایت و سه گزارش از عاشورا در میان است!
1.روایت اموی
یک روایت کاملاْ اموی است؛ یعنی بنیامیه خودشان این روایت را تدارک دیده، به آن رسمیت بخشیده و به تاریخ سپردهاند. برخلاف آن قضیه ظاهری که پنداشته میشود حکومت بنیامیه با ظهور و قیام بنیعباس ساقط شد، بعد از قیام بنیعباس و بعد از آنکه بنیعباس خلافت را به دست گرفتند، بنیامیه از شامات کوچیدند و به آندلس که امروزه به اسپانیا معروف است رفتند. در آنجا هم بیش از چهار قرن حکومت کردند؛ یعنی در آندلس تمدنی ساختند و کتابهای بسیاری درباره تمدنی که بنیامیه در آندلس ساختند، نوشته شده است. در آن دورانی که بیش از چهار قرن طول کشید، مورخانی بودند که مستمریبگیر حکومت بنیامیه بودند. اینها تاریخ اسلام را تدوین کردند و نوشتند؛ اشخاص معروفی مانند ابن خلدونِ نویسنده مقدمه معروف. ایشان در مقدمهاش از اقدام امام حسین (ع) و از دفاع جانانه و مظلومانه او، گزارشی کاملاْ وارونه میدهد که بسیار تأسفآور است و عجیب این است که او سال به سال تاریخ اسلام را مینویسد، اما تاریخ و جریانات بعد از اعزام مسلم به کوفه را مسکوت میگذارد؛ یعنی در نسخههای خطی تاریخ ابن خلدون از این به بعد چند صفحه سفید است. او این صفحات را گذاشته بوده که بعد تصمیم بگیرد چگونه دربارهاش بنویسد که بعداً هم چیزی نمینویسد؛ در صورتی که او گزارش تاریخ اسلام را تا قرنها بعد از عاشورا و بعد از سال 61 ادامه داده است، اما وقایع قیام امام حسین (ع) را اصلاً گزارش نکرده؛ چون اگر گزارش میکرد و درست مینوشت، اربابانش زیر سؤال میرفتند. اگر هم اشتباه مینوشت، فردا در تاریخ محکوم بود و با تواریخ دیگر همخوانی نداشت. او فقط در مقدمهاش تحلیلی دارد که آن هم بسیار تحریفآلود و مغرضانه است؛ بهگونهای است که مورد پسند بنیامیه باشد.
یکی دیگر از کسانی که روایت اموی از عاشورا به عهده او نهاده شد، صاحب کتاب «العواصم من القواصم» است، به نام ابوبکر ابن العربی که دیدهام برخی متأسفانه این فرد را با نام ابن عربی معروف در عرفان اشتباه میگیرند. وی ناصبی و بسیار متعصب بود. او در کتاب «العواصم من القواصم» خیلی تند و تیز و اصلاً بهجای قاتل، به مقتول تاخته است، تا آنجا که ابن خلدون نیز این تندی ابوبکر ابن العربی را برنتافته چون از نظر تاریخی کمی جلوتر از او بوده است.
ابن خلدون در مقدمهاش نوشته است: این که ابن العربی گفته «قتل الحسینُ بسیف جده»، حرف درستی نیست. البته این معنا را ابن خلدون از مفهوم و فحوای کلام ابن العربی فهمیده والا منطقاً سخنان ابن العربی این نیست. این گزارشها، قرائت اموی از عاشوراست که میشود مثالهای دیگری هم برای آن آورد. اگر تحقیق کنید، میبینید نویسندگانشان آندلسی و اشبیلیاند، در آن فضا و در آن فرهنگ بزرگ شدند و عاشورا را اینطور روایت کردند[11].
2. روایت عباسی
روایت دوم از عاشورا، روایت بنیعباس است که در اینجا به صورت گذرا نقل میکنم؛ چون بیان همه شواهدش بسیار طولانی میشود. بنیعباس هم پس از اینکه خلافت را تصاحب کردند، کسانی را داشتند که تاریخ را چنانکه برای آنها خوشایند باشد، مینوشتند. متأسفانه همیشه مخاطب تاریخ رسمی قبل از اینکه ملت باشد، حکام بوده است. لذا اینها از عاشورا روایت و گزارشی دادهاند که با اندکی توجه، رنگ بنیعباسی بودنش خیلی به چشم میآید و خودش را به رخ میکشد. نمونه کامل روایت بنیعباس از عاشورا را میتوان در تاریخ طبری دید.
طبری از مقتل ابیمخنف آن قسمتهایی را برگزیده که بتواند به کتابش در خلافت بنیعباس رسمیت ببخشد.
اگر شما تاریخ طبری را نگاه کنید، میبینید کاملاْ رنگ عباسی دارد. در این کتاب در قضایای عاشورا، عبدالله بن عباس، جد بنیعباس، انسانی است دوراندیش، بسیار تیزبین، قضایا را پیشبینی میکند. اما حسین بن علی (ع)، انسانی است ساده و صمیمی که چون خودش انسان پاک و درستی است و دیگران را هم مثل خودش میپندارد و هیچ گمان دروغگویی به کسی ندارد، فریب کوفیان را میخورد و به کربلا میرود و کشته میشود. نقش عبدالله بن عباس در قرائت بنیعباسی بسیار پُررنگ است.
اگر به تایخ طبری مراجعه کنید، از ابن عباس بسیار نام برده میشود که به حسین بنعلی (ع) میگوید این راه را نرو که کشته میشوی اما امام حسین (ع) میرود، تا اینکه در روز عاشورا شرایطی پیش میآید و ایشان میبیند از خیمههایش ناله و ضجه و گریه زن و بچهها بلند شده است. برادرش ابوالفضل و فرزندش علی را میفرستد که بروید آنها را آرام و ساکت کنید... . وقتی امام حسین گریه خانوادهاش را میبیند، میگوید: «خدا ابنعباس را نگه دارد که راست پیشبینی کرده بود». او به من گفت اگر خودت میروی، لااقل این بچهها را مبر. من به حرفش گوش نکردم. در اینجا حتی از زبان امام حسین (ع) نقل میشود ابن عباس پیشبینیاش دقیق بود، ولی امام حسین (ع) این پیشبینیها را نداشت[12].
با نقل نمونهای دیگر از تاریخ طبری، رنگ روایت بنیعباسی در این کتاب بیشتر به چشم میآید: در سالی که امام رضا (ع) به شهادت رسید و با زهر مسموم شد، در آنجا علت وفات امام رضا (ع) را فقط اینگونه نوشته است که علی بنموسی الرضا (ع) آنقدر با مأمون عباسی انگور خورد تا از فرط زیادهروی در خوردن انگور مریض شد و از دنیا رفت یعنی علت مرگ را افراط در تناول انگور دانسته و اقوال دیگر را اصلاً نقل نکرده است[13].
3. روایت آل علی (ع)
در کنار دو قرائتی که بیان شد، قرائت دیگری نیز وجود دارد که ما آن را قرائت علوی یا روایت آل علی از عاشورا نام نهادهایم. متأسفانه متون این روایت سوم یعنی روایت آل علی از شهادت امام حسین (ع) و انصارش، از میان رفته است و نگذاشتند به دست ما برسد. قبل از «لهوف» سید بن طاووس از همان قرن اول، نزدیک به بیست کتاب تحت عنوان «مقتلالحسین (ع)» در میان شیعیان بوده که هیچ کدام باقی نمانده و همه از بین رفتهاند.
اولین مقتل را اصبغ بن نباته نوشته بود، سپس برخی از شاگردان امام باقر و امام صادق (ع) مقتلهایی نوشتند.
شیخ صدوق، شیخ طوسی، نویسنده تاریخ یعقوبی و نویسنده «وقعهالصفین» از کسانی بودند که کتاب «مقتلالحسین (ع)» نگاشته بودند، اما هیچ کدام از اینها باقی نمانده است؛ یعنی نگذاشتند مقتلهای نوشته شده از قرن اول تا ششم باقی بماند. همه را از بین بردند و فقط از آنها نامی مانده است. ما با همه تلاشی که کردیم، فقط توانستیم مقتل شیخ صدوق را تا آنجا که ممکن بود، بازآفرینی کنیم. کتابی به نام «مقتلالحسین» به روایت شیخ صدوق بود که شامل حدود دویست حدیث از امام سجاد (ع) و دیگر ائمه (ع) است که درباره عاشورا و شهادت امام حسین (ع) نقل شده است. این کتاب منتشر شد و حدود پنج سال است که قصد داریم روایت آل علی را تعمیم بدهیم تا تنها منحصر به آثار شیخ صدوق نباشند. روایت آل علی با دو روایت دیگر حدود پانزده تفاوت دارند و متأسفانه قرائتی مانده است که امروزه در میان ما رایج است و در ماه محرم و صفر، در مساجد، تکایا، حسینیهها و رسانهها تبلیغ میشود و در ادبیات عاشورایی رسوخ کرده است معجونی است از آن دو روایت قبلی. روایت آل علی از عاشورا اصلاً متروک مانده است چون متونش را از میان بردهاند. لذا شیعیان هم به متن آن دو روایت قبل مخصوصاً قرائت عباسی روی آوردند، حتی امروزه هم وقتی به دانشگاهها مراجعه کنید، در کرسی تدریس تاریخ، تاریخ طبری اولین حرف را میزند. اصلاً تاریخ مفصلی که جزئیات را بازتاب دهد و صرفاً شیعی باشد و از طریق شیعه نوشته شده و بهدست ما رسیده باشد، نداریم.
فقط «مروجالذهب» و «تاریخ یعقوبی» هستند که اینها هم بسیار مختصرند و یا «ارشاد» شیخ مفید که از طبری برداشت شده است و این هم دلایل سیاسی ـ اجتماعی داشته است.
تفاوت روایتهای سه گانه در نقل حوادث قیام اباعبدالله (ع)
یکی از تفاوتهای مهم روایت علوی با دو روایت دیگر، این است که آل علی به اتفاق گفتهاند قتله حسین بنعلی (ع) در عاشورا اهل شام بودند. از شام لشکریانی آمده بودند که آنان امام حسین (ع) را کشتند. چند نمونه از این روایات را نقل میکنیم:
1. یک نمونه از کتاب «کافی» است. کلینی رازی از امام صادق (ع) نقل میکند: «عن ابیعبدالله (ع) قال: تاسوعا یوم حوصر فیه حسین (ع) و أصحابه (رض) بکربلا و اجتمع علیه خیل أهل الشام و اناخوا علیه و فرح ابن مرجانه و عمر بن سعد بتوافر الخیل و کثرتها»[14]. در این روایت با وضوح و صراحت امام صادق (ع) میفرماید: سواره نظامهای مردم شام، امام حسین(ع) و یارانش را محاصره کردند.
2. نمونه دوم از همان «مقتلالحسین« به نقل از «امالی» شیخ صدوق (مجلس سیام، ص 226): «قال علی بن الحسین (ع) و أقبل عدو الله سنان بن انس الأیادی و شمر بن ذیالجوشن العامری فی رجال من أهل الشام؛ یعنی سنان بنانس و شمر بندیالجوشن در میان مردانی از اهل شام بودند». این زمانی است که این دو برای قتل امام حسین (ع) پیش میآیند[15].
3. سومین شاهد: عن ابی عبدالله (ع) قال: «إنّ آل أمیه (علیهم لعنه الله) و من أعانهم علی قتل الحسین من أهل الشام نَذَروا نُذُوراً. إن قُتِلَ الحسین (ع) أن یتخذوا ذلک الیوم عیداً لهم و أن یصوموا فیه شکراً»[16].
4. مورد چهارم از ابن سعد کاتب «واقدی» است. ایشان مینویسد: «دعا رجل من أهل الشام علی بنالحسین الأکبر (ع) فقال: إنّ لک بأمیرالمؤمنین قرابهً و رحماً، فإن شئت آمنّاک وامض حیث ما أحببتَ[17]؛ مردی از اهل شام به علی اکبر، فرزند امام حسین (ع)، میگوید که تو با یزید نسبتی داری. مادرت از طایفه بنی امیه است و به آنها متصل. لذا ما به تو امان میدهیم که در صورت جدا شدن از پدرت، هرجا خواستی، بروی». اینجا میگوید: «دعا رجل من أهل الشام» و تردیدی نیست که این اماننامه آوردن برای علی اکبر در دشت کربلا بوده است. از همه واضحتر مرحوم فضلعلی قزوینی پس از نقل روایت کلینی که ما به عنوان اولین شاهد آوردیم، مینویسد: «الروایه صریحه فی اجتماع أهل الشام فی کربلا و سنذکر فی ترجمه مسلم بن عقیل أنّ فی صبیحه یوم شهاده ورد الکوفه عشره آلاف من جند أهل الشام؛ کما ذکره الطبری و غیره». صبح همان روزی که مسلم بنعقیل به قتل رسید نیز ده هزار نفر از لشکریان شام به کوفه آمده بودند. سپس ایشان یک نتیجه میگیرد و با صراحت مینویسد:
فمن أنکر وجود جنود من أهل الشام فهو من عدم علمه بالتاریخ، بل فی مناقب، (مناقب ابن شهر آشوب)[18] إنّ خیل شمر بن ذیالجوشن و هم أربعه آلاف کلهم شامیّون[19].
شمر بندیالجوشن بر چهار هزار نفر فرماندهی داشت که همه شامی بودند، حتی در مقاتل میخوانید که قاسم بن حسن در میدان کربلا با کسی جنگ میکند و با او مبارزه تن به تن میکند که او به ازرق شامی معروف بوده است.
ابن شهرآشوب در مناقبش مینویسد: حریف قاسم بن حسن که از مردم شام بود. موقعی که دید حسین بنعلی پس از شنیدن استغاثه برادرزادهاش از خیمه با عصبانیت به میدان آمد و به سوی او حمله کرد، فریاد میزند و از سپاهیان خودش یاری میطلبد که به دادم برسید، الان حسین بن علی میرسد. میگوید گروهی از مردم شام از سپاه عمر بن سعد جدا شدند و خواستند این شامی را که با قاسم بن حسن مبارزه میکرد، از دست امام حسین (ع) نجات بدهند[20]. در اینجا نیز صحبت از مردم شام است. اگر انگیزههای سیاسی و اجتماعی را در نظر بگیریم، خواهیم دید که امویان و عباسیان انگیزههای فراوانی برای تخریب چهره کوفیان داشتند. همیشه شمشیر مردم عراق بهویژه مردم کوفه علیه خلفا از غلاف بیرون بود، چه بنیامیه باشند، چه بنیعباس. کوفیان آرام نداشتند، مخصوصاً بعد از فاجعه عاشورا، با قضیه توابین شروع شد تا قیام آل حسن که با بنیعباس درافتادند. بنابراین جعل حدیث علیه کوفیها از قصر خضرای معاویه شروع شد و در کاخهای بنیعباس هم ادامه داشت تا کار عراقیها مخصوصاً کوفیها را برای همیشه یکسره کنند چون کوفیها همیشه موی دماغ خلافت بودند و حتی قیامکنندگان زیدیه و فاجعه فخ نیز همه از کوفه برخواستهاند.
از طرفی دیگر در برخی روایتها مذمتهایی از زبان حضرت علی (ع) نقل شده است، مانند آنکه در نهج البلاغه خطاب به کوفیان فرموده: «یا أشباه الرجال و لا رجال»[21].
در این موارد مخاطب حضرت علی (ع) بیشتر همان دو فرقهاند؛ یعنی عثمانیها و خوارج. اگر اخبار و روایتهای حضرت علی (ع) و سایر ائمه (ع) در مدح مردم کوفه جمع شوند؛ روایات بسیاری وجود دارند. روایتهایی که در میان ما رواج پیدا کرده مانند خطبه حضرت زینب (یا أهل الکوفه یا أهل الغدر...)[22] در برابر این روایتهای مدح کوفه تاب نمیآورد؛ مانند روایتی که کوفه را حرم امیرالمؤمنین علی (ع) بیان میکند در کنار مکه که حرم خداست و مدینه که حرم نبی مکرم اسلام (ص) است. اسناد این روایتها نیز چنان چشمگیر است که هرگز نمیتوان از آنها چشمپوشی کرد[23] و روایتهای مربوط به مذمت کوفه در کنار اینها رنگ میبازند. پس نباید همه تقصیرها را به گردن شیعیان کوفه انداخت، شیعیان کوفه بخشی از مردم کوفه بودند، در واقع شیعیان کوفه از جهاد جا ماندند و با ساکت نشستنشان دشمن را علیه امام حسین (ع) جری کردند، به همین جهت وقتی به اشتباهات خودشان پیبردند، پشت سر هم قیام کردند و شهید شدند.
جمعبندی
ابن تیمیه کاملاً بنیامیه را تطهیر میکند، حتی در رساله «رأسالحسین» میگوید هیچکس از بنیامیه، احدی از بنیهاشم را نکشته. با همین صراحت، حتی از حجاج بن یوسف ثقفی هم دفاع میکند. البته وقتی که سخنش خیلی تند است، میگوید «مگر قضیه زید بن علی و فرزندانش»[24]. او نهتنها نقش اهل شام را و حتی نقش بنیامیه را در فاجعه عاشورا انکار میکند؛ چون کار او با اصالت عدالت صحابه نمیخواند زیرا اگر یزید محکوم میشد، کسانی که یزید را جانشین خود کردند و به پدر یزید (معاویه) میدان دادند تا آنجا پیش برود که بتواند پسرش را جانشین خود کند نیز محکوم میشدند. از این رو برای اینکه پیشاپیش نگذارد کار به آنجا برسد، کل بنیامیه را تطهیر میکند، حتی یزید و مروان را هم نام میبرد[25] و آلمروان و آلیزید را و دیگران را بیگناه میداند و همه گناهان را به گردن شیعیان میگذارد. البته این نگاه بیانصافی است و با واقعیت تاریخی و مستندات تاریخی همخوانی ندارد. با نگاهی به تاریخ با روایت آلعلی بهوضوح نقش فعال و محوری شامیان و بنیامیه در فاجعه کربلا مشخص میشود که این مطلب حتی از میان نگاشتههای تاریخی امویان و عباسیان نیز قابل استنباط است؛ هرچند در این دو روایت سعی شده است که اهل کوفه (شیعیان) مقصر اصلی جلوه داده شوند.
کتابنامه
شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد: قم: موسسه آل البیت، چاپ دوم، 1416 ق.
ابنتیمیه، استشهاد الحسین: ابوجعفر محمد بن جریر طبری ویلیه: ردس الحسین: تحقیق سید جمیلی، بیروت: دارالکتاب العربی، چاپ دوم، 1408 ق.
شیخ مفید، الامالی، تحقیق: علی اکبر غفاری و حسین استادولی، قم: موسسه النشر الاسلامی، چاپ چهارم، 1418 ق.
هدایت پناه، محمد رضا، بازتاب تفکر عثمانی در واقعه کربلا، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1388 ش.
تاریخ امام حسین (ع) (موسوعه الامام الحسین (ع)): دفتر انتشارات کمک آموزش، تهران: وزارت آموزش و پرورش، چاپ اول،1378 – 1390 ش.
ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث، 1967 م.
ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1429 ق.
حسن بن محمد بن حسن بن سائب اشعری قمی، تاریخ قم، ترجمه: تاج الدین حسن بن بهاءالدین علی بن حسن قمی، تحقیق: محمدرضا انصاری قمی، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، 385 ش.
سید حسین براقی نجفی، تاریخ کوفه، ترجمه: سعید راد رحیمی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ دوم، 1388 ش.
شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، بیروت: دارالتعارف، چاپ اول، 1401 ق.
ابنتیمیه، جامع المسائل؛ المجموعه الثالثه، تحقیق: محمد عزیز شمس، چاپ اول، دارعالم الفوائد، 1422 ق.
کاظم موسوی بجنوردی، دائره المعارف بزرگ اسلامی، تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374 ش.
محمد صحتی سردرودی، شهید فاتح در آیینه اندیشه، قم: دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1381 ش.
محمد صحتی سردرودی، عاشوراپژوهی با رویکردی به تحریفشناسی تاریخ امام حسین (ع)، قم: انتشارات خادم الرضا، چاپ چهارم، 1389 ش.
محمد بن یعقوب کلینی رازی، الکافی، تصحیح: علی اکبر غفاری، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1365 ش.
ابن قولویه، کامل الزیارات، تصحیح: علامه امینی، تحقیق: غلامرضا عرفانیان، نجف اشرف: المطبعه المرتضویه، چاپ اول، 1356 ق.
محدث میرزا حسین نوری طبرسی، مستدرک الوسائل، قم: چاپ اول، 1407 ق.
ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، تحقیق: سید احمد صقر، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ چهارم،1427 ق.
محمد صحتی سردرودی، مقتل الحسین (ع) به روایت شیخ صدوق، تهران: نشر هستی نما، چاپ دوم، 1384 ش.
موفق بن احمد خوارزمی، مقتل الحسین (ع)، تحقیق: محمد سماوی، قم: مکتبه المفید، افست از چاپ مطبعه الزهرای نجف، چاپ اول، 1948 م.
ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب (ع)، تصحیح: سید هاشم رسولی محلاتی، قم: انتشارات علامه، چاپ اول، 1379 ق.
ابن تیمیه، منهاج السنه النبویه، بیروت: المکتبه العلمیه، بیتا.
شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، تحقیق: عبدالرحیم ربانی شیرازی، تهران: مکتبه الاسلامیه، چاپ ششم، 1408 ق.
ابن تیمیه، الوصیه الکبری، تحقیق: أیاد عبداللطیف ابراهیم، بغداد: مکتب التراث، 1995 م.
سید رضی، نهج البلاغه (سخنان امام علی (ع))، ترجمه: محمد صحتی سردرودی، قم: انتشارات فقه الثقلین، چاپ اول، 1391.