درآمد
سنت مقتل نویسی، یعنی گزارش حوادث و وقایعی که به مرگ و کشته شدن یک شخص یا گروهی منجر شده است، جایگاه ویژهای در منابع اسلامی دارد و از موضوعاتی است که بیشترین توجه تاریخ نگاران و محدثان را به خود جلب کرده است؛ مثل «مقتل عمر بن خطاب»، «مقتل عثمان بن عفان»، «مقتل علی بن ابی طالب (ع)» و ... در این بین هیچ موضوعی به اندازه شهادت امام حسین (ع) مورد توجه نویسندگان قرار نگرفته است.
بیشتر مقاتلی که در مورد امام حسین (ع) نوشته شدهاند، امروزه در دسترس نیستند؛ آثاری مانند «مقتل ابی عبدالله» از اصبغ بن نباته، «مقتلالحسین (ع)» از جابر بن یزید جعفی، «مقتلالحسین (ع)» از محمد بن حسن طوسی، «مقتل ابی عبدالله (ع)» از نصر بن مزاحم.
از بارزترین آثار در این زمینه مقتل ابومخنف است. از ویژگیهای این نثر که ذیل حوادث سال 61 در تاریخ طبری ثبت شده است نقل سند به روش محدثان و مقبولیت متن آن است. با تحلیل سند مقتل به روش محدثان و نیز تحلیل متن به بررسی ابعاد اهمیت این اثر پرداخته خواهد شد.
مختصری درباره ابومخنف
او لوط بن یحیی بن سعید بن مِخنَف ... بن سعد مناهبن غامد ازدی است[1]. وفات او را 157ق[2]، یا پیش از 170ق، گفتهاند[3].
جد اعلای او «مخنف بن سلیم» صحابی پیامبر (ص) است[4] و نامش در میان صحابیان شیعه ذکر شده است[5]. برخی او را شیعی مذهب دانستهاند[6]. برخی دیگر نیز او را سنی مذهب میدانند[7]؛ هرچند که هیچ یک برای این ابراز عقیده، ادله مناسبی ارائه نکردهاند. وی آثار متعددی دارد[8] که مهمترین اثر او «مقتل الحسین (ع)» است.
مقتلالحسین (ع)
ابومخنف صاحب یکی از مشهورترین و قدیمیترین آثار در خصوص امام حسین (ع) است که به روش محدثان آن را نقل کرده است. شخصیتهای مهمی نظیر ابوحنیفه دینوری در «اخبار الطول»[9] و شیخ مفید در «الارشاد»[10]، از آن تأثیر پذیرفتهاند و برخی با تأثیرپذیری کمتری، از ایشان پیروی کردهاند، از جمله این افراد: ابن اعثم[11] خوارزمی در «مقتلالحسین (ع)»[12] و ابن طاووس در «اللهوف فی قتلی الطفوف» هستند[13]. افراد دیگری نیز با اتکای کمتری از او پیروی کردهاند[14]. این مقتل در ضمن تاریخ الطبری به عنوان قدیمیترین منبع و به طور مسند ذکر شده است و مبنای تحقیق این مقاله نقل طبری است.
مقتل منسوب به ابومخنف
علاوه بر مقتل ابومخنف در تاریخ طبری، مقتلی وجود دارد که منسوب به ابومخنف است و چه بسا شهرت محتوای آن به مراتب بیش از مقتل ابومخنف در تاریخ طبری باشد. نسخههای خطی این مقتل مجعول غالباً مربوط به سالهای 1200 به بعد است[15] و شیخ عباس قمی پس از معرفی ابومخنف و اثر منسوب به ایشان میگوید:
بدان که ابومخنف کتابهای بسیاری در زمینه تاریخ و سیره دارد...، اما مقتلی که به نام او در اختیار ما است، اثر او نیست و نویسنده آن نامشخص است[16].
محسن امین نیز اظهار نظر مشابهی دارد[17]. علاوه بر این خطاهای فاحشی در این اثر وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود.
الف- خطاهای رجالی، مانند:
1) نقل ابومخنف از هشام بن محمد: در ابتدای کتاب سندی به چشم میخورد که در آن ابومخنف از هشام بن محمد بن سائب کلبی نقل روایت میکند[18] در حالی که هشام شاگرد ابومخنف است[19] و همواره از ابومخنف اخذ حدیث میکند و عکس آن تا به حال در منابع علمی دیده نشده است.
2) نقل روایت ابومخنف از کلینی[20]: با توجه به اینکه ابومخنف (م157ق) بر کلینی تقدم زمانیای بیش از یک قرن دارد، نمیتواند ابومخنف از کلینی (م329ق) روایت کرده باشد.
ب- خطاهای محتوایی، از جمله در این مقتل آمده است:
1) حسین (ع) هنگامی که به کربلا رسید اسب او متوقف شد و با وجود سعی و تلاش فراوان، از جای خود حرکت نکرد و هفت اسب عوض کرد ولی هیچ کدام از جای خود تکان نخوردند. آنگاه ایشان از اسب پیاده شدند و گفتند...[21] چنین خبری در منابع دیده نشده و مقتل مورد بحث در نقل این خبر منفرد است.
2) خبر خروج امام حسین (ع) از مکه به مدینه پس از شنیدن خبر شهادت مسلمبن عقیل[22].
3) روایت ملحق شدن حر: تصویر ارائه شده از امام حسین (ع) در شأن او نیست. در این اثر آمده است:
امام حسین (ع) هنگامی که دید تمام یاران و اصحابش کشته شدهاند به سختی و بلند شروع به گریه کرد آنگاه فریاد برآورد آیا کسی نیست که به داد ما برسد آیا کسی نیست که به کمک ما بیاید. در این هنگام این سخن به گوش حر رسید و بر او اثر گذاشت[23].
این خبر به صراحت با سایر اخباری که نحوه ملحق شدن حر به امام را گزارش میکند در تعارض است[24]. در سایر روایات حر داوطلبانه و پیش از آغاز درگیری، به امام حسین (ع) میپیوندد.
3) توصیف نحوه شهید شدن امام حسین (ع) و طلب آب از شمر، شمر به او میگوید:
از آب نخواهی خورد تا اینکه مرگ را جرعه جرعه با شکنجه و اندوه بنوشی.
آنگاه امام (ع) شمر را قسم داد که روپوش را از صورت خود بردارد. شمر روپوش را برداشت و امام (ع) دید که او پیسی کور است و پوز سگ دارد و مویی مانند خوکان. آنگاه گفت: جدم رسول خدا (ص) راست گفت. شمر به او گفت: جدت چه گفته بود؟ وی گفت: شنیدم که جدم به پدرم گفت: یا علی این پسر تو را کسی که پیس و کور است میکشد...[25] چنین خبری در هیچ یک از منابع وارد نشده است.
ج- تصحیف در نام شخصیت
موارد تصحیف در این اثر بسیار است. به عنوان نمونه در خبری که مطابق سایر منابع وارد شده، اباعبدالله (ع) ابن حوزه را نفرین میکند[26]، در مقتل مورد بحث نام ابن حوزه به جبیره کلبی تحریف یافته است[27].
مقتل اصلی ابومخنف
«مقتلالحسین (ع)» اثر اصلی ابومخنف دارای امتیازات متعدد سندی و متنی فراوانی است. در ادامه به بررسی این اثر بر اساس نقل طبری پرداخته میشود.
بررسی مقتل ابومخنف
مقتل ابومخنف مجموعهای مهم و تأثیرگذار بر تفکر شیعی است. امتیازات مقتل ابومخنف بر دانشمندان گذشته پنهان نبود. به طور کلی این اثر را میتوان به دو صورت بررسی کرد: متنی و سندی. در ادامه به تحلیل متنی مقتل ابومخنف خواهیم پرداخت.
1) تحلیل متنی مقتل ابومخنف
به سبب تقدم این اثر، نمیتوان آن را با آثار پیش از خود مورد مقایسه قرار داد. به همین دلیل، مقتل ابومخنف را از وجوه مختلف با آثار موازی خود مورد بررسی قرار میدهیم. منظور از آثار موازی، مجموعههایی است که در 5 قرن اول هجری در خصوص واقعه عاشورا نوشته شدهاند. علاوه بر روش مقایسه، مقتل ابومخنف به صورت درون متنی نیز مورد بررسی قرار گرفته است.
مقایسه با آثار موازی
مقتل ابومخنف با آثار موازی آن، نظیر ترجمه امام حسین (ع)، بخشی از کتاب «الطبقات» ابن سعد (م168ق)، روایت عمار دهنی از امام باقر (ع) در تاریخ الطبری، «الفتوح» ابن اعثم (م314ق)، «الاخبار الطوال« ابوحنیفه دینوری (م282ق)، «الامامه والسیاسه« ابن قتیبه (م322ق) مورد مقایسه قرار گرفته است. در این بخش بیشتر به بررسی ویژگیهای منفی متداول در متون موازی پرداخته میشود و خالی بودن مقتل ابومخنف از این ویژگیها حاکی از برتری این اثر بر اقران خود است.
تسلط بر دو جنبه کلینگری و جزئینگری
طبری هنگام روایت واقعه عاشورا از ابومخنف، میگوید:
روایت ابومخنف نسبت به روایت عمار دهنی، روایتی تام و تمام است[28].
با مطالعه دقیق مقتل ابومخنف، به این نتیجه خواهیم رسید.
ابومخنف با نقل مفصل روایات و رعایت ترتیب زمانی، کلیات واقعه را با استحکام ترسیم کرده است. نقل روایات رسیدن خبر مرگ معاویه تا حرکت امام به سوی عراق[29]، نامهنگاری کوفیان... تا به شهادت رسیدن امام حسین (ع)، به طور متوالی و مفصل نقل شده است[30]. این روش تا انتها ادامه دارد که همین تفصیل و توالی در نقل روایات، منجر به وحدت موضوعی اثر شده است؛ هرچند که این عملکرد در روایت وقایع شام با ضعف همراه است.
علاوه بر اشراف به مباحث کلی، جزئیات نیز به خوبی منعکس شدهاند. جزئینگری او منجر به ایجاد تصاویر منفصل در ذهن مخاطب نمیشود[31]؛ به عنوان نمونه، به هنگام روایت مقتل قاسم بن حسن (ع) کلیات به خوبی ترسیم و جزئیات ارزشمندی ارائه شدهاند.
او نقل میکند:
پسری سوی ما آمد که گویی چهرهاش، پاره ماه بود، شمشیری به دست داشت و پیراهن و تنبان به تن داشت و نعلینی به پا، که بند یکی از آنها پاره بود. هرچه را فراموش کنم، این را فراموش نمیکنم که بند چپ بود[32].
توصیف ظاهر قاسم بن حسن با هدف شرح واقعه بوده است. به همین علت، تصویر منسجمی در ذهن مخاطب ایجاد میکند.
با مقایسه این اثر با مقاتل معاصر خود، اهمیت کلینگری و جزئینگری بهجا بهتر تبیین میشود؛ به عنوان نمونه، در مقتل ابن سعد جزئینگری بیمارگونهای دیده میشود که برآمده از روش طبقاتنگاری بوده است. این موارد غالباً مربوط به توصیف جزئیاتی نظیر ذکر کیفیت موی سر و خضاب آن[33]، توصیف نوع پوشاک[34]، نوع انگشتر و نقش آن[35] رنگ و نوع عمامه است[36] که این تفاصیل نسبت به شهرت فرد کم یا زیاد میشوند.
چنین روالی در ترجمه امام حسین (ع) نیز منعکس شده است. ابن سعد در مقتل خود هجده روایت را تنها به پوشیدن لباس خز و خضاب کردن امام اختصاص میدهد[37]، امام به هنگام نقل وقایع مربوط به ظهر عاشورا، تنها نه روایت را برای شرح حوادث ظهر عاشورا اختصاص میدهد[38].
عدم غرضورزی
غرضورزی در نقل تاریخ یک خط قرمز به شمار میآید. این امر پیش از تدوین رسمی تاریخ، در اسلام مورد توجه بوده است. آنها میدانستند که تنها میتوانند دست به تضعیف یا تقویت یک خبر بزنند[39]. به همین علت، طبری در ابتدای تاریخ خود میگوید:
بیننده کتاب ما بداند که بنای من در آنچه آوردهام و گفتهام، بنا بر قول راویان بوده است، نه حجت عقول و استنباط نفوس[40]...
برخی از متقدمین، بر خلاف طبری هنگام نقل، با القای نظر شخصی از اعتبار اثر خود کم میکنند؛ به عنوان مثال، ابن سعد در آغاز نقل واقعه عاشورا تصریح کرده است که فقط حاصل سخن را نقل میکند؛ بدون اینکه مشخص کند کدام مطلب از کدام راوی است[41]. ضمناً هنگام نقل خبر هفت بار گزارش را قطع میکند و با عبارت «رجع الحدیث الی اوله» گزارش خود را ادامه میدهد[42]. قطع خبر حکایت از این دارد که ابن سعد مرتباً به ابراز عقیده میپردازد.
علاوه بر سند، در متن نیز غرضورزی وجود دارد. او بیان میکند که خروج امام حسین (ع) اشتباه بود و پیامد آن بدیهی و واکنش حکومت وقت کاملاً طبیعی است[43]. همچنین در روایت ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه، مردم کوفه با عبارت «فلما رأته السفله» توصیف شدهاند که بیانگر سایه افکندن تحلیل ابن سعد بر سر مقتل است[44]. در مقابل، روایت ابومخنف، مسند و در متن درج، توضیح و سوگیری دیده نمیشود.
عدم افسانهسرایی
در سراسر گزارش ابومخنف اثری از افسانهسرایی وجود ندارد. در مقایسه با برخی از متون موازی نظیر «الفتوح» ابناعثم (314ق) این حقیقت آشکار میشود؛ به عنوان مثال، دو مورد از این روایات بررسی میشوند.
1. به نقل از ابنعباس آورده است:
(نزد پیامبر بودم) که جبرئیل را با گروهی از فرشتگان نزد پیامبر دیدم؛ در حالی که بالهای خود را گسترانیده بودند و اندوهناک بر امام حسین (ع) گریه میکردند[45]...
2. وقتی حسین (ع) یک ساله شد، دوازده فرشته یکی به صورت شیر و یکی به صورت گاو و دیگری به صوت دیو و چهارمی به صورت فرزند آدم و هشتتای دیگر به اشکال و صورتهای دیگر که چهرههای آنها سرخ رنگ بود بر پیامبر نازل شدند و خبر شهادت حسین (ع) را به او گفتند و خبر دادند[46]...
قالب این سخت قصهسرایی و محتوای آن افسانه است؛ زیرا در روایت او فرشتگان به صورت حیوانات وحشی و اهلی ترسیم شدهاند. علاوه بر اینکه معلوم نیست راوی چگونه فهمیده است که مجموعه حیوانات در حضور پیامبر (ص) فرشته هستند؟ همچنین در گزارشی که ابنعباس ادعای رؤیت جبرئیل را کرده، این پرسش مطرح میشود که آیا ابنعباس واقعاْ توانایی دیدن فرشته وحی و سایر فرشتگان را دارد؟ نظیر چنین روایاتی در مقتل ابومخنف دیده نشده است.
عدم وجود معارض در گزارشهای قطعی
با مقایسه خبر ارسال نامه یزید به استاندار مدینه در آثاری مانند «الاخبار الطوال»، اثر ابوحنیفه دینوری و روایت طبری از عمار دهنی، بیدقتی نگارنده در نقل اخبار معارض تاریخ قطعی قابل ملاحظه است. در خبر ارسال نامه یزید به ولید بن عتبه، استاندار مدینه و سایر استانداران مهم بلاد اسلامی، نظیر نعمان بن بشیر مواردی ملاحظه میشود که در ادامه به بررسی آنها پرداخته خواهدشد:
ابومخنف در روایت دستور یزید به استاندار مدینه میگوید که از عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و امام حسین (ع) بیعت بگیرد[47].
1. در روایت ابوحنیفه دینوری (م282ق) غالب روایت برگرفته از اثر ابومخنف است، ولی نکته قابل ملاحظه آن است که در روایت ابوحنیفه، یزید به ولید بن عتبه دستور میدهد از عبدالرحمن بن ابوبکر نیز بیعت بگیرد[48]. این در حالی است که عبدالرحمن بن ابوبکر که مخالف جانشینی یزید و تبدیل خلافت به سلطنت بود پیش از فوت معاویه از دنیا رفته بود[49].
2. روایت عمار دهنی (1ق): ایشان نحوه ارسال نامه و دستور گرفتن بیعت از امام حسین (ع) و نقش بنیامیه را شرح نمیدهد. روایت عمار دهنی به این صورت است:
به ابوجعفر گفتم: قتل حسین (ع) را چنان به من بگو که گویی خود حاضر بودهام. گفت: معاویه مرد و ولید بن عتبه والی مدینه بود. پس کسی را به سوی حسین (ع) فرستاد تا از او بیعت بگیرد. آن حضرت (ع) گفت: با من مدارا کن و مهلت بده. ولید قبول کرد. آنگاه ایشان به مکه رفت و در آنجا نامههای کوفیان برای او آمد[50].
هیچیک این خبر را نقل نکردهاند که این حاکی از اهمیت ندادن به این خبر است.
دقت در ضبط اسلامی
در «الامامه والسیاسه« ابن قتیبه (م213ق) مشاهده شده که نام عمر بن سعد، عمرو بن سعید ضبط شده است[51]؛ در حالی که عمرو بن سعید اشدق (م70ق) یکی از امرای اموی است که حاکم مکه در حدود سال 60ق، بود[52]. چنین بیدقتیهایی در اثر ابومخنف دیده نمیشود.
2) تحلیل درون متنی
با بررسی متن مقتل ابومخنف برخی از ویژگیها و تواناییهای این اثر مورد ملاحظه قرار میگیرند. این ویژگیها تبیین کننده نوع بیان ابومخنف و عوامل منسجم کننده آن است. در این بخش اغلب به داشتههای مقتل اشاره میشود.
بیان غیرداستانی
زبان ابومخنف در بیان حوادث، واقعگرا و غیر داستانی است[53]. در مقایسه مقتل مجعول ابومخنف و مقتل موجود در تاریخ الطبری، عنصر داستان سرایی را میتوان ملاحظه کرد. بسیاری از روایات ابومخنف در تاریخ الطبری، در مقتل مجعول نیز دیده میشود، ولی جاعل با اضافه کردن عناصر داستانی، متن را جذاب کرده است.
بیان داستانی نحوهای از بیان است که در آن نویسنده بخشی از واقعیت را –که خیال انگیزتر است- انتخاب میکند. سپس به آن بعدی فلسفی یا حتی ادبی میدهد و هر یک از این ابعاد مورد گزینش را در جای خود به کار میبرد[54]؛
به عنوان نمونه، شرح اوضاع میدان جنگ در بامداد عاشورا مورد مقایسه قرار میگیرد:
در بامداد روز عاشورا، پیش از ظهر تنها راه چیره شدن بر سپاه امام حسین (ع) سوزاندن خیمهها بود که ظاهراً این عملکرد کار سپاه دشمن را سختتر میکرد. شمر در این احوال با نیزه، خیمه امام حسین (ع) را هدف قرار میدهد که این کار منجر به ترساندن زنان خاندان پیامبر میشود. سپس شمر تقاضای آتش کرد تا خیمه امام حسین (ع) را بسوزاند. در این هنگام برخی از افراد مانند شبث بن ربعی، به شمر اعتراض کردند و گفتند: کارت به جایی رسیده که زنان را میترسانی. با این سخن شمر از سوزاندن خیمه منصرف میشود[55].
با مقایسه این سخنان با آنچه که در مقتل مجعول آمده، داستانی شدن این روایت را میتوان ملاحظه کرد. جاعل از قول ابومخنف نقل میکند که شمر قصد دارد خیمه امام حسین (ع) را بسوزاند، اما تفاصیلی که او در بیان این روایت استفاده کرده، باعث شده تفاصیل روایت افزایش پیدا بکند. در این روایت آمده است:
شمر از یارانش میخواهد به او آتش بدهند تا خیمه ظالمان را بسوزاند. در این هنگام یاران امام (ع) به او حمله میکنند و او را از خیمه دور میکنند. آنگاه امام فریاد زد: وای بر تو شمر! آیا میخواهی خیمه رسول الله را آتش بزنی. شمر گفت: آری. امام آنگاه گفت: خداوندا، برای تو سخت نیست که شمر را در روز قیامت در آتش بیفکنی. در این هنگام شمر خشمگین شد و دستور حمله داد و دو سپاه با یکدیگر درگیر شدند[56].
نکاتی که در مقتل مجعول منجر به داستانی شدن روایت ابومخنف شده است،عبارتاند از:
خطاب شدن اهل بیت (ع) با عنوان ظالمان، دعاکردن امام حسین (ع) همراه با بزرگ نمایی، اضافه کردن یک پیکار به متن[57]. مضاف بر اینکه با گرفتن بیان تاریخی از روایت، برخی از نکات مفید روایت ابومخنف از بین رفته است؛ مواردی مانند: بیان نشدن شدت جنگ، اشاره نکردن به برخی از تاکتیکهای جنگی، نظیر اینکه چگونه با سوزاندن خیمهها بازهم دست کوفیان به اهل بیت نمیرسد. اما در روایت مجعول با عبارت «دعوهم فانهم لم یصلوا الیکم» بحث فیصله داده شده است و در نتیجه تاکتیک جنگی از دید خواننده پنهان مانده است.
ذکر جزئیات مفید
جزئیات غیرمستقیم و روشنگر، مانند:
1. گزارش ابومخنف در خصوص ارسال دو نامه توسط یزید به ولید: در نامه اول که مفصل است خبر مرگ معاویه و در نامه دوم که مانند گوش موش کوچک بود (کأنه أذن فأره) دستور اکید بر بیعت گیری از مردان برجسته مدینه ثبت شده است. این روایت بیانگر این است که نامه اول برای ابلاغ عمومی و نامه دوم دستور بیعت گیری از مردان برجسته است که به طور غیر مستقیم، فوری و سری بودن بیعت گیری از افراد مزبور را تبیین میکند.
2. گزارش متن نامههای کوفیان: این متون معرف جهت فکری گروههای موجود در کوفه سال 61 هجری است.
الف) نامه اول: نویسنده آن تعدادی از شیعیان به سرکردگی سلیمان بن صرد و چند تن دیگر از جمله حبیب بن مظاهر است. در این نامه طولانی اخلاص شیعیان کوفه ملاحظه میشود[58].
ب) نامه دوم که جنبه تٔکیدی نسبت به نامه اول دارد و در آن شیعیان کوفه گفتهاند: به حسین بن علی (ع) از شیعیان مؤمن و مسلمان او، اما بعد: مردم در انتظار تواند و دل با کسی جز تو ندارند، بشتاب، بشتاب، درود بر تو باد[59].
ج) نامه سوم که از سوی اشراف کوفه است.
متن این نامه کاملاْ متفاوت است. در این نامه تملق نویسندگان دیده میشود. آنها در نامه خود میگویند:
اما بعد، همه جا سرسبز شده و میوهها رسیده و چاهها پر آب شده، اگر خواهی بیا که سپاه تو آماده است و سلام بر تو باد.
ملاحظه میشود که بیان نامه بسیار ادبی و خالی از ارادت روحانی نویسندگان است[60]. ابومخنف با نقل متن نامهها، به خواننده به طور غیر مستقیم مینمایاند که امام حسین (ع) به نامه دوم پاسخ داده است. قراین موجود در نامه امام حسین بیانگر این امر هستند. این قراین عبارتاند از:
1. ارسال پاسخ نامه به دست سعید بن عبدالله حنفی و هانی بن هانی سبیعی که پیکهای نامه دوم بودند.
2. به کارگیری الفاظ مشابه متن نامه ارسالی توسط کوفیان. امام در نامه خود مینویسد: «بسم الله الرحمن الرحیم، من حسینبن علی (ع) الی الملأ من المؤمنین والمسلمین» که کاملاً مشابه متن نامه دوم است و حاکی از اضطرار و اصرار شیعیان کوفه است.
جزئیات منسجمکننده اثر
ابومخنف به هنگام توصیف محفل کوفیان در حضور مسلم، سخنان عابس بن شبیب شاکری را نقل میکند. با قرار دادن سخنان عابس در کوفه و در روز عاشورا در کنار یکدیگر، خواننده این نکته را به وضوح ملاحظه میکند که سیاق بین هر دو عبارت به یک نحو است و هر دو متن مبین مرام عابس بن شبیب هستند.
این تشابه سیاق، عامل انسجام اثر است. عابس در کوفه میگوید:
اما بعد، من تو را از کار دیگران خبر نمیدهم و نمیدانم در دل چه دارند و از جانب آنها وعده فریبنده نمیدهم. به خدا از چیزی که درباره آن تصمیم گرفتهام سخن میکنم.
وقتی دعوت کنید، میپذیرم، همراه شما با دشمنتان میجنگم و با شمشیر از شما دفاع میکنم تا به پیشگاه خدا روم و از این کار جز ثواب خدا چیزی نمیخواهم[61].
و در روز عاشورا خطاب به امام حسین (ع) میگوید:
ای ابوعبدالله، به خدا بر پشت زمین از نزدیک و دور کسی را عزیزتر و محبوبتر از تو ندارم. اگر میتوانستم با چیزی عزیزتر از جانم و خونم ظلم و کشته شدن را از تو بردارم، برمیداشتم. ای ابوعبدالله، درود بر تو، شهادت میدهم که بر هدایت تو و پدرت هستم[62].
صدر و ذیل بیانات نقل شده از عابس با یکدیگر همخوانی دارد و مخاطب از این طرق احساس عابس را دریافت میکند.
تحلیل سند مقتل ابومخنف
تحلیل سند مقتل ابومخنف بیش از تحلیل متن، مورد توجه اهل فن بوده است. به همین دلیل، آثار متعددی حول آن فراهم آمده است و هر یک از آنها روش مستقلی را برای برای بررسی اسناد ابومخنف در پیش گرفتهاند؛ از جمله آنها میتوان به آثاری نظیر: «وقعه الطف» اثر محمدهادی یوسفی غروی و «مقتلالحسین» اثر حسین غفاری اشاره کرد. در ادامه به تحلیل اسناد مقتل ابومخنف بر اساس معیار محدثان خواهیم پرداخت.
رجال ضعیف
1. عقبهبن ابی عیزار که از او به یک طریق دو خبر نقل شده است[63]. او، عامی مذهب و از اهالی کوفه و ضعیف است[64].
2. حجاجبن علی بارقی همدانی که خبر اجتماع کوفیان، ارسال نامه به امام حسین (ع) و خطبه عبیدالله پس از دستگیری هانی را از محمدبن بشر همدانی نقل میکند[65].
به مجهول بودن این فرد تصریح شده است[66] و مجهول بودن فرد، او را داخل در رجال ضعیف میکند.
3. فضیل بن خدیج[67] که او را مجهول الحال شمردهاند[68]. وی اخبار ملحق شدن یزیدبن زیاد به امام حسین (ع)[69] و شرح آرایش سیاسی کوفیان در برابر امام حسین (ع) را روایت کرده است[70].
4. نمر (نمیر) بن وعله[71]، نام او در فهرست مجاهیل است[72].
5. نضربن صالحبن حبیب بن زهیر عبسی[73]، تنها ابومخنف از او روایت کرده و رجالیان او را مجهول خواندهاند[74]. در فواصل اثر، از ابوزهیر عبسی با عنوان نصر بن صالح یاد شده است که با توجه به قراین، یکی بودن شخصیت آنها آشکار میشود[75].
6. ابوجناب یحیی بن ابی حیّه وداعی کلبی (م150ق)[76] که از سه طریق ذیل نقل میکند:
الف) به طور مرسل، اخبار سرکوب شورش مسلمبن عقیل در کوفه[77]، گزارش عبیدالله به یزید[78]، تهدید شدن عمر سعد توسط عبیداللهبن زیاد (همو) حضور عبدالله بن عمیر کلبی و همسر او ام وهب در روز عاشورا است[79]. هرچند که این اسم در سلسله روایت عبداللهبن عمیر بدون لقب آمده و محققان تصریح کردهاند که او همسر ام وهب است[80].
ب) با دو واسطه: از عدی بن حرمله، از عبدالله بن سلیم و مذری بن مشمعل، دو مرد اسدی حاضر در وقایع که مکالمه زبیر و امام (ع)[81]، ملاقات با فرزدق[82]، ملاقات با دو مرد اسدی[83]، سخنان امام در شهادت مسلم[84] و توقف کاروان اباعبدالله (ع) توسط حر را در سرزمین عراق نقل میکند[85].
ج) هانی بن ثبیت حضرمی، از حاضران در واقعه بود و روایت ملاقات امام با عمربن سعد را نقل میکند[86].
د) عدی بن حرمله که پیوستن حر به امام را نقل میکند[87].
علمای علم رجال ابوجناب یحییبن ابی حیه کلبی را صدوق شناختهاند؛ هرچند که گاهی به نام ثقات تدلیس میکرد[88]. طریق این روایات ضعیف است؛ هرچند که آنها با اختلاف اندکی در منابع دیگر وارد شدهاند[89].
7. یکی از دوستان ابومخنف[90] که به سبب ناشناس بودن فرد، طریق مجهول شناخته میشود. این شخص از ابوخالد کاهلی روایت میکند. این امکان وجود دارد که نام این شخص از کاهلی به کابلی تصحیف شده باشد. اگر چنین امری صحت داشته باشد، ظاهرا او وردان، ابوخالد کابلی از یاران مقرب علی بن الحسین (ع) خواهد بود[91].
8. هشام بن ولید، مرسلاْ رسیدن خبر شهادت امام حسین (ع) را به محمد بن حنیفه نقل میکند[92].
9. شخصی به نام سوید که نحوه کشته شدن ابن حوزه را نقل میکند[93].
10. ابوعلی انصاری[94]،
11. ثابت بن حبیره[95]،
12. حسن (یا حسین) بن عقبه مردادی[96]،
13. زهیر بن عبدالرحمن بن زهیر خثعمی[97]،
14. حجاج بن عمار بن عبد یغوث بارقی[98] که در روایت خود امام را در چند قدمی گودال قتلگاه توصیف میکند.
15. حسین ابوجعفر[99]، روایت نفرین امام بر ابنحوزه را روایت میکند.
16. محمد بن قیس[100]،
17. جمیل بن مرثد[101]، وی از طرماح بن عدی که از یاران امام حسین (ع) است روایت میکند[102]. جمیل بن مرثد جزئیات ملاقات طرماح با امام حسین (ع) را نقل میکند. او در این روایت اشاره میکند که طرماح در ملاقات با امام حسین (ع) به او وعده میدهد که پس از گذاشتن متاع تجاری خود به وی ملحق شود. وقتی طرماح به کربلا میرسد، خاندان اهل بیت به شهادت رسیده بودند[103]
18. دلهم بنت عمرو[104]، نام دلهم همسر زهیربن قین در برخی از منابع به صورت دیلم بنت عمرو ضبط شده است[105]. زهیر از یاران امام حسین (ع) است که در واقعه عاشورا به دست عبدالله شعبی و مهاجربن اوس کشته شد[106]. همسر او گزارش نحوه ملحق شدن زهیر به امام حسین (ع) را با جزئیاتی مفید نقل میکند[107].
19. سلیمان بن ابی راشد[108]، وی بیشتر روایات خود را (حدود نه روایت) از حُمید بن مسلم نقل میکند که از شخصیتهای مهم در نقل واقعه عاشورا به شمار میآید. علاوه بر حُمید بن مسلم، از عبدالرحمن بن عبید ابی الکنود[109]، عبداللهبن سلیم و مذری بن مشمعل اسدی[110] و عبدالله بن حازم[111] روایت کرده که این افراد به سبب حضور در واقعه از اهمیت بسیاری برخوردارند[112].
20. سعید بن مدرک[113]، از او پدربزرگش عماره بن عقبه که در واقعه دستگیری و شهادت مسلم بن عقیل، حضور داشت نقل میکند[114]. لازم به ذکر است که در سند ابومخنف، سعید بن مدرک بن عماره بن عقبه آمده که ظاهراً درست آن سعیدبن مدرک عن عماره بن عقبه است.
21 عبدالرحمن بن جُندب[115] از اصحاب علی (ع) و از شرکت کنندگان در جنگ صفین است. برخی از دانشمندان او را در رجال شیخ نام بردهاند[116]. ایشان به دو طریق نقل روایت کردهاند:
1) خبر ندامت کعب بن جابر را مرسلاً روایت میکند[117].
2) روایت عدم پذیرش شروط عمر بن سعد، خواب دیدن حسین بن علی (ع) در مسیر قصر بنی مقاتل[118]، روایت شروط امام برای پذیرش صلح[119] و جزئیات خروج از مدینه به سوی مکه را از عقبه بن سمعان اخذ کرده است[120]. در روایت خروج از مدینه، عقبه به زیبایی اشاره میکند که امام حسین (ع) از راه جاده اصلی مدینه را ترک کرد و مانند عبدالله بن زبیر از بیراهه حرکت نکرد[121]. عقبه غلام رباب، همسر امام حسین (ع) است[122]. وی در روایت عدم پذیرش شروط عمر بن سعد متذکر میشود که از وقایع عاشورا اطلاع دقیقی دارد و ملازم امام حسین (ع) از زمان خروج مدینه تا روز شهادت او بودم و تاکنون از او مصلحت اندیشی یا تغییر موضعی ندیدم[123].
22. عبدالله بن عاصم فائشی[124]، او از طریق ضحاک بن عبدالله مُشرقی (نام روستایی در یمن) نقل روایت میکند. او در ظهر عاشورا پس از اذن اباعبدالله (ع) و برداشتن یک اسب از میان کارزار میگریزد. سواران سپاه عمر سعد او را تعقیب میکنند، اما از آنجا که میان سپاهیان عمر سعد، عبدالله شعبی قاتل زهیربن قین، از آشنایان او بود، توانست زنده بماند[125].
23. علی بن حنظله بن اسعد شبامی[126]، از یاران حسین (ع) است که در میدان نبرد با سپاه عمر سعد در رجزخوانی خود از آیات قرآنی، به زیبایی بهره برد و پس از پیکار به شهادت رسید[127].در زیارت ناحیه و رجبیه نام او آمده است[128]. کثیر بن عبدالله شعبی این روایت را از علی بن حنظله نقل کرده که ترجمهای برای او مشاهده نشد. با توجه به روایت ابومخنف، نامبرده یکی از خویشاوندن حنظلهبن اسعد است[129].
همچنین با توجه به اینکه راوی واقعه یکی از شهدای عاشورا شمرده شده است، در این روایت یا اسناد آن باید تأمل کرد.
24. مُعلّی بن کُلیب همدانی[130]، او از جبر بن نوف، ابوالوداک همدانی نقل روایت کرده است. ابوالوداک، صدوق است[131]. نام او در فهرست یاران علی (ع) به چشم میخورد[132]. با توجه به روایت ابومخنف، ابوالوداک در لشکر عمر بن سعد حضور داشته، ولی از پیکار با سپاه حسین (ع) انزجار داشته و دیگران را از جنگ با ایشان منصرف مینمود[133].
25. فردی به نام ابوصالح که از غلام عبدالرحمن بن عبدربه نقل میکند[134]. غلام عبدالرحمن و ابوصالح هر دو ناشناس هستند.
26. فردی از قبیله بنی لوذان که روایت نصیحت کردن حسین (ع) را نقل میکند. این نصیحت توسط یکی از عموزادگان امام (ع) انجا شده و در آن از امام میخواهد که به عراق نرود[135].
27. عباس جدلی[136].
افراد بالا، یا ترجمهای به طور کلی برای آنها یافت نشد یا نزد رجالیان، نامشان ذکر نشده و مجهول هستند. به هر حال، مجهول بودن فرد، به خصوص نزد رجالیان، آنها را جز رجال ضعیف میسازد.
28. محمد بن عبدالرحمن که میان تعدادی رجل مجهول و ثقه مشترک است و دقیقا معلوم نشد که کیست.
29. عقبهبن بشیر اسدی[137]. او از یاران امام سجاد، باقر و صادق (ع) است[138]. او روایت مقتل شیرخواره امام حسین (ع) را از امام باقر (ع) نقل میکند. تصریحی به ثقه بودنش نشده است.
رجال موثق
رجال توثیق شده عبارتاند از:
1. امام صادق (ع)، ابومخنف رفتار سپاه عمر سعد با بدن مبارک حسین (ع) را از ایشان نقل میکند[139].
2. ابوالمخارق راسبی[140] توثیق شده است[141]، هرچند برخی تصریح کردهاند که ابوالمخارق در نقل از عمرثقه است[142].
3. ابوسعید عقیصی[143] که از اصحاب امام حسین (ع) و از مردان مورد وثوق علی (ع) و عادل است[144].
4. ابوحمزه ثمالی[145] دینار بن ثابت بن صفیه و مورد وثوق[146]. او از قاسم بن بخیت روایت تازیانه زدن بر لبهای امام حسین (ع) را نقل میکند[147]؛ هرچند برای قاسم بن بخیت ترجمهای مشاهده نشده است.
5. اسماعیل بن عبدالرحمنبن ابی کریمه سدی (م127ق) که از مردی از بنی فزاره نقل میکند. سندی از ثقات و مفسران قرآن است[148].
6. جعفر بن حذیفه طایی[149]، وی به همراه علی (ع) در جنگ صفین حضور داشت. ابن حبان نام او را در ثقات وارد کرد[150]؛ هرچند که برخی نام او را در فهرست مجاهیل آوردهاند[151].
7. حارث بن حُصیره[152] که توثیق شده است[153].
او از شخصیتهایی نظیر عبدالله بن شریک عامری که از موثقان به شمار میآید نقل میکند[154] و عبدالله بن شریک عامری نیز از امام سجاد (ع)[155]. تمام ناقلان این سلسله سند مورد مدح قرار گرفته.
8. حارث بن کعب والبی[156]، از وی در کتب رجال شیعه با نام حربن کعب ازدی یاد کردهاند که از یاران علیبن حسین (ع) است[157]. احتمالاً حارث تحریف شده حر است. وی ناقل اخبار از افرادی نظیر، غلام رباب[158] امام سجاد (ع)[159] و فاطمه دختر علی (ع) است[160]. لازم به ذکر است که چند نقل از ایشان بدون ذکر عبارت «قال ابومخنف» دیده میشود[161] که در جمله روایت ابومخنف محاسبه نشد.
9. صقعب بن زهیر بن عبدالله بن سلیم ازدی کوفی[162] که ثقه است[163].
10. ابوعثمان نُهدی[164] مردی زاهد، متقی و ثقه گفته شده است[165].
11. عبدالرحمنبن شریح بن عبیدالله معافری (م167ق)[166] که از دانشمندان فاضل و ثقه قرن اول هجری بود[167].
12. عون ابوجُحیفه وهب بن عبدالله سُوائی (م116ق)[168]، جد او ابوجحیفه معروف به وهب الخیر صحابی و از ملازمان علی (ع) است[169]. او در شمار تابعان و از دانشمندان حاذق کوفه است[170]. لازم به ذکر است که طبری، نام عون را با تصحیف، عوف ذکر کرده است.
13. عمرو بن عبدالرحمنبن حارثبن هشام مخزومی[171] که نامش در میان ثقات ذکر شده است[172].
14. قاسم بن عبدالرحمن شامی ابوعبدالرحمن دمشقی مولی آل ابی حرب اموی[173] که توثیق شده است[174].
15. عبدالملک نوفل بن مساحق بن عبدالله بن مخرمه عامری قرشی[175]، وی از اهالی مدینه است و خبر عزم حسین (ع) بر خروج از مدینه و نحوه دخول امام حسین (ع) در مسجد نبی را نقل کرده است[176]. این خبر در منابع دیگر توسط زبیر بن بکار از ابوسعید مقبری نیز نقل شده است[177]. او نزد رجالیان مقبول است[178].
16. عمر بن خالد[179]، شخصی به این نام از شهدای واقعه عاشورا به شمار میآید[180]. به همین دلیل نمیتوان این شخص را ناقل خبر دانست. از سویی دیگر، با توجه به نقل این فرد از زید بن علی به نظر میآید که وی «عمروبن خالد، ابوخالد قرشی مولی بنی هاشم کوفی» است که بیش از 97 روایت را از زیدبن علی روایت کرده است[181]. عمروبن خالد از جمله مردان مورد وثوق شناخته شده است[182].
17. عمرو بن شعیب (م105ق)، وی سرنوشت بحر بن کعب را از محمد بن عبدالرحمن روایت میکند[183]. عمرو بن شعیب از بزرگان تابعی و از فقهای مدینه و صدوق بود[184].
18. عطاء بن سائب[185]، در ابتدا عامی مذهب بوده و سپس به مذهب تشیع گرایش پیدا نمود. از علی بن حسین (ع) اخذ حدیث کرد. بیشتر دانشمندان او را ثقه دانستهاند. وی در پایان عمر دچار خلط و تغییر شد[186].
19. عبدالجبار بن وائل کوفی ثقه است. از پدر و برادرش علقمه روایت نمیکند و قلیل الحدیث است[187].
20. مسروق بن وائل نیز از حاضران در واقعه عاشورا و برادر عبدالجبار بن وائل است. وی با گروهی از حضرموت و اسلم نزد پیامبر (ص) اسلام آوردند[188] و در روز عاشورا قصد داشت با نشان دادن رشادت از عبیدالله کسب جایزه کند که با دیدن عاقبت شوم عبدالله بن حوزه دست از این کار کشید[189]. او در مقتل ابومخنف ناقل عاقبت عبداللهبن حوزه است[190]. معمولا صحابه، مورد توثیق اهل سنت هستند.
21. عمروبن مره جملی[191] موثق است[192]. او یکی از چهار کوفیای است که در نقل روایت او اختلاف و اشکالی نمیتوان یافت[193].
22. مجالد بن سعید (م144ق)[194]، برخی او را توثیق کردند[195] و دسته دیگری از رجالیان او را ضعیف خواندهاند[196]. شاید علت این اختلاف نظر را بتوان در شیعه بودن مجالد یافت. رجالیانی که دست به تضعیف او زدند نیز به این نکته اشاره کردند[197].
23. صقعب بن زهیر ازدی[198] ثقه شناخته شده است[199].
24. عامر بن شراحیل شعبی (م110ق)[200] از دانشمندان ثقه و فاضل قرن اول است[201].
25. یحیی بن هانی بن عروه[202] از بزرگان عرب و ثقه است[203]. این شحص فرزند هانی بن عروه، پناه دهنده مسلمبن عقیل نیست؛ چراکه فرزند هانی از یاران امام حسین (ع) بوده و در روز عاشورا به شهادت میرسد.به همین دلیل نمیتواند ناقل رجزخوانی نافع بن هلال باشد[204].
26. یوسف بن یزید[205]، وی از ثقات است[206]. او به دو طریق نقل روایت کرده است.
الف) روایت انقلاب مسلمبن عقیل در کوفه را از عبدالله بن حازم نقل میکند[207].
ب) روایت مباهله بریر با یزید بن معقل از طریق عفیف بن زهیربن ابواخنس نقل شده است[208].
27. یونس (یوسف) بن ابی اسحاق (م175ق)[209] که از مشاهیر و دانشمندان به شمار میآید[210]. برخی نقل او را همراه با غفلت، سهل انگاری، کاهش و افزایش و برخی او را ثقه و به دور از عیوب فوق الذکر میدانند[211]. به نظر میآید او را به دلیل تشیع به این اتهامات متهم کرده باشند. وی ناقل اخبار محاصره »دارالاماره« توسط مسلم و متفرق شدن این محاصره است[212].
نتیجه
مقتل ابومخنف از جمله اولین آثاری است که در خصوص قیام عاشورا نگاشته شده است. این اثر دارای امتیازهای متعددی از جمله وجود سند راویان و محتوایی نزدیک به واقعیت و حقیقت که مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است. این اثر به لحاظ محتوا، نسبت به اقران خود به اصول علمی بیشتر پایبند بوده و به لحاظ سند کلا دارای هفتاد سند مستقل بوده که یازده سند آن از طرق صحیح یا معتبر و مابقی ضعیف هستند. البته این ضعف اسناد، به معنای رد متنهای آنها، تا وقتی قراین و شواهدی خارجی بر صحّت یا احتمال صحّت آنها دلالت کند، نیست.
همچنین سی روایت آن به سبب حضور راویان در واقعه، دارای ارزش تاریخی خاص هستند. در مقاتلی که درباره واقعه کربلا نگشته شده چنین عملکردی کمتر قابل ملاحظه است.
کتابنامه
احمد ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، تحقیق: عبدالمنعم عامر، قاهره: داراحیاء الکتب العربی، چاپ اول، 1960م.
محمد کشی، اختیار معرفه الرجال، تحقیق: مهدی رجایی، قم: موسسه آل البیت، 1404.
اسماعیل عزالدین، الادب و فنونه، دارالفکر العربی، بیتا، بیجا.
محمد مفید، الارشاد، تحقیق: موسسه آل البیت، بیروت: دارالمفید، چاپ دوم، 1993م.
شهاب الدین ابن حجر، الاصابه، تحقیق: علی محمد معوض، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415ق.
باعلام الهدی، اعلام الوری ابوعلی طبرسی، تحقیق: موسسه آل البیت، قم: موسسه آل البیت، چاپ اول، 1417ق.
خیرالدین زرکلی، الاعلام، بیروت: دارالعلم للملایین، چاپ پنجم، 1980م.
محسن امین، اعیان الشیعه، تحقیق: حسن امین، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، بیتا.
محمد صدوق، الامالی، تحقیق: الدراسات الاسلامیه، قم: الدراسات الاسلامیه، چاپ اول،1417ق.
عبدالله ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، تحقیق: طه محمد الزینی، قاهره: موسسه الحلبی، بیتا.
عبدالکریم سمعانی، الانساب، تحقیق: عبدالله عمر البارودی، لبنان: دارالجنان، چاپ اول، 1998م.
محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، بیروت: موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1989م.
اسماعیل ابن کثیر، البدایه والنهایه، تحقیق: علی شیری، بیروت: داراحیاء التراث عربی، چاپ اول، 1998م.
یحیی ابن معین، تاریخ ابن معین، تحقیق: عبدالله احمد حسن، بیروت: دارالقلم، بیتا.
شمس الدین ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی، چاپ اول، 1407ق.
محمد طبری، تاریخ الامم والملوک، تحقیق: جمعی از دانشمندان، بیروت: موسسه الاعلمی، چاپ چهارم، 1989م.
علی ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق: علی شیری، لبنان: دارالفکر،1415ق.
محمدبن سعد، ترجمه الامام الحسین (ع)، تحقیق: عبدالسعید طباطبایی، قم: موسسه آل البیت، چاپ اول، 1415.
شهاب الدین ابن حجر، تقریب التهذیب، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، لبنان، چاپ دوم، 1415ق.
شهاب الدین ابن حجر، تهذیب التهذیب، لبنان: دارالفکر، چاپ اول، 1404ق.
جمال الدین مزی، تهذیب الکمال، تحقیق: بشار عواد، بیروت: الرساله، چاپ سوم، 1988م.
محمد ابن حبان، الثقات، هند: موسسه الکتب الثقافیه، چاپ اول، 1393ش.
محمد علی اردبیلی، جامع الرواه، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی، 1403ق.
عبدالرحمن رازی، الجرح والتعدیل، بیروت: داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1952م.
علامه حسن حلی، خلاصه الأقوال، تحقیق: جواد قیومی، بیجا، موسسه نشر فقاهت، چاپ اول، 1417ق.
یولیوس وولهاوزن، الخوارج والشیعه، ترجمه و تحقیق: عبدالرحمن بدوی، مصر: دارالجیل، چاپ پنجم، 1988م.
علی اکبر غفاری، دراسات فی علم الدرایه، تهران: جامعه الامام الصادق (ع)، چاپ اول، 1369ش.
محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعه، بیروت: دارالاضواء، چاپ سوم، 1983ق.
احمد نجاشی، رجال النجاشی، تحقیق: جامعه المدرسین، قم: چاپ پنجم، 1416ق.
حسنبن داوود حلی، الرجال، تحقیق: محمدصادق آل بحرالعلوم، مطبعه الحیدریه، 1392ق.
شمس الدین ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تحقیق: شعیب الارنووط، بیروت: موسسه الرساله، چاپ نهم، 1993م.
نعمان مغربی، شرح الاخبار، تحقیق: محمد حسینی، قم: موسسه جماعه مدرسین، بیتا.
عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء الکتب العربیه، چاپ اول، 1959م.
سیدحسن صدر، الشیعه و فنون الاسلام، بیجا، بیتا.
محمد عقیلی، الضعفاء الکبیر، محقق: عبدالمعطی امین قلعچی، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، 1418ق.
محمدبن سعد، الطبقات الکبری، بیروت: دارصادر، بیتا.
علی بروجردی، طرائف المقال، تحقیق: سیدمهدی رجایی، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1410ق.
احمد ابن اعثم، الفتوح، تحقیق: علی شیری، بیروت: دارالاضواء، چاپ اول، 1411ق.
عبدالحسین شرف الدین موسوی، الفصول المهمه فی تألیف الائمه، موسسه بعثه، چاپ اول، بیتا.
محمدمهدی بحرالعلوم، الفوائد الرجالیه، تحقیق: حسین بحرالعلوم، تهران: مکتبه الصادق، چاپ اول، 1363.
ابن ندیم محمد، الفهرست، تحقیق: رضا تجدد، بیتا، بیجا.
محمد طوسی، الفهرست، تحقیق: جواد قیومی، نشر فقاهه، چاپ اول، 1417ق.
محمدتقی تستری، قاموس الرجال، قم: موسسه نشر اسلامی، چاپ اول، 1419ق.
عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر، 1966م.
محمدطاهر قمی شیرازی، کتاب الاربعین، تحقیق: مهدی رجایی، چاپ اول، 1418ق.
عباس قمی، الکنی والالقاب، تحقیق: محمدهادی امینی، تهران: مکتبه الصدر، بیتا.
شهاب الدینبن حجر، لسان المیزان، بیروت: موسسه الاعلمی، چاپ دوم، 1971م.
علیبن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، قم: انوار الهدی، چاپ اول، 1417ق.
جعفربن نما، مثیر الاحزان، نجف: مطبعه الحیدریه، 1950م.
محمدبن حبان، المجروحین، تحقیق: محمود ابراهیم زاید، مکه: دارالباز، بیتا.
علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم الرجال، تهران: فرزند مولف، چاپ اول، 1415.
ابونعیم اصفهانی، مسند ابوحنیفه، تحقیق: نظر محمد فاریابی، ریاض: مکتبه الکوثر، چاپ اول، 1411ق.
محمدعلی بن شهر آشوب، معالم العلماء، بیتا، بیجا.
مرتضی عسکری، معالم المدرستین، بیروت: موسسه النعمان، 1410ق.
محمد حیاه انصاری، معجم الرجال والحدیث، بیتا، بیجا.
عمررضا کحاله، معجم المؤلفین، لبنان: داراحیاء التراث العربی، بیتا.
ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، چاپ پنجم، بیجا، 1992م.
احمد عجلی، معرفه الثقات، مکتبه الدار، چاپ اول، 1405ق.
علی ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، تحقیق: کاظم مظفر، نجف: منشورات المکتبه الحیدریه، چاپ دوم، 1959م.
لوطبن یحیی ابومخنف، مقتل الحسین (ع) و مصرع اهل بیته و اصحابه فی کربلاء، قم: منشورات الرضی، چاپ دوم، بیتا.
ابوالمؤید خوارزمی، مقتل الحسین (ع)، محمد سماوی، قم: مکتبه المفید، بیتا.
شمس الدین ذهبی، میزان الاعتدال، تحقیق: محمدعلی بجاوی، بیروت: دارالمعرفه، چاپ اول، 1963م.
عبدالعزیز دوری، نشاءه علم التاریخ عندالعرب، مرکز دراسات الوحده العربیه، 2005.
مصطفی تفرشی، نقدالرجال، قم: موسسه آل البیت لاحیاء التراث، چاپ اول، 1408ق.
عبدالحسین امینی، الوظاعون و احادیثهم، تحقیق: رامی یوزبکی، الغدیر، چاپ اول،1420ق.
هادی جبار سلوم، «وقفه عند کتاب: مقتل الحسین (ع) لأبی مخنف»، البلاغ، سال هفتم، جمادی الثانی، 1399، شماره6.