این روزها بهوفور شاهد تحلیلهای اجتماعی و سیاسی متفاوت از عاشورا هستیم و میدانیم که سالهاست، هر کسی با استناد به جملهای از امام حسین (ع) یا رفتاری از آن حضرت، یک تفسیر سیاسی خاصی از آن ارائه میکند. این در حالی است که غالب این عبارات یا گزارشها، هنوز از نظر تاریخی، مورد نقد قرار نگرفتهاند اما صرفنظر از این نکته، هیچگاه رویه فقها این نبوده است که این چنین به گزارشهای تاریخی برای استفاده در گزارههای حقوقی استناد کنند و از آن نتایج فقهی حاصل شود. این کارها، از زمانی هم که باب شده، اغلب کار منبریها بوده وگرنه زیر تیغ فقیهان استخواندار و اصیل، این قبیل کارها، محل اعتنا نبوده است.
نکتهای که درباره تحلیلهای عاشورایی این چنینی محل توجه و اعتناست، اینکه ما تا چه وقت و با چه دامنه و اصولی حق داریم، در هر دوره، تفسیری متفاوت از عاشورا داشته باشیم؟ آیا بر این باوریم که از این رویداد، میشود تفسیرهای متفاوت ارائه داد و هر روز یک اصل حقوقی را از آن استخراج کرد یا این که محدودیت وجود دارد و مثلاً ما قواعدی داریم که در استنباط فقهی از تاریخ، باید تابع آنها باشیم؟
اگر نگاهی به منابع عاشورایی در این یکصد سال اخیر بیندازید، خواهید دید تفسیرهای حماسهای که در این قرن باب شده، در متون کهن جایی نداشته و برای مثال کتابهای قاجاری همه بر روی اشک و آه بنا شده است. کدام یک از این دو نگاه، درست است؟ اگر نگاهی در روزگار ما غلبه دارد، معنایش این است که اگر هزار سال هم به آن توجه نشده، حتماً درست است؟ با چه اصولی؟ مورد دیگر این است که در دوره اخیر، درباره امر به معروف و نهی از منکر از عاشورا، برداشتهای زیادی میشود در حالی که در هیچ کتاب فقهی قدیمی، دست کم تا اواسط دوره قاجاری، چنین رویه مطرح نبوده و به عکس درباره اینکه شاید عاشورا مصداق «ولاتلقوا بایدیکم الی التهلکه» باشد، بحث کردهاند.
سؤال اینجاست که کدام معیارها وجود دارد که بتواند ما را از تفسیرهای من درآوردی با عبارتپردازیهای عجیب و غریب و تحلیلهای ذهنی و منبعث از شرایط سیاسی ایران و شیعه در قرن اخیر، نجات دهد و حتی به ما بیاموزد که باید یک تفسیر معمول و معقول مبتنی بر نصوص تاریخی و اخبار امامتی، آن مقدار که صحیح است و داستانی و اسرائیلی نیست، داشته باشیم؟
تنها در طول یک دهه از سال 47 تا 57 هجری شمسی، دهها کتاب درباره امام حسین علیه السلام نوشته شده که هر کدام یک سمت و سویی دارند. صالحی نجفآبادی یک طرف، شریعتی طرف دیگر و هاشمینژاد و دیگران هم سویی دیگر… که صدالبته آنها، سعی میکردند با دادن ارجاعات تاریخی، مبتنی بر برخی از متون تاریخی و حدیثی باشند، اما به هر حال، شیفته اوضاع سیاسی روز و غرق در آن بودند.
در یکی دو دهه اخیر حتی فلسفه عاشورایی را از زبان مداحان میشنویم و بهتازگی یاد گرفتهاند که عبارات عربی را هم در آن بیاورند تا مردم مطمئن شوند که راست میگویند! و با نقل شعری از این و آن در متن روضه و یا آوردن اسم شیخ جعفر شوشتری و کمپانی و امثال آن، مخاطبان را شیفته برداشتهای شگفت شبهعرفانی خود کنند و جوانان را مسحور عبارات مبهم و لفاظیهای همراه با موسیقی عجیب و من درآوردی خود سازند. البته که این فضا، دیگر فضای حماسهسازی از کربلا نیست، چنان که مصیبتگرایی قاجاری هم نیست، خودش یک سبک جدید در کنار عرفانهای تازه است.
همین که شاهدیم هر وقت اوضاع سیاسی کشور در هم پیچیده میشود و فشارها بیشتر و نیاز هست که ما در جایی، نشانی از ایثار و فداکاری داشته باشیم، بلافاصله به تحلیلهای حماسی از عاشورا روی میآوریم، خودش در این که ما چطور با این رویداد، بهطور دلخواه رفتار میکنیم، شاهدی استوار است.
برخی هم تلاش میکنند، از عاشورا، دمکراسی استخراج کنند و آن را حرکتی علیه حکومتهای استبدادی تفسیر نمایند. معلوم است که امام با ظلم در افتاده، اما تفسیر اینها بسیار متفاوت است. میتوان احتمال داد که این چند روز از جنبش مبارزه با فساد در نهضت عاشورا هم سخن گفته شود.
سؤال این است: دامنه این استنباطهای مذهبی و سیاسی از یک رویداد تاریخی تا کجاست و ما چه اندازه حق داریم از این جنبش الهی این همه برداشتهای سیاسی و اجتماعی و عرفانی ساختگی داشته باشیم؟ یک کسی باید عاشورا را از دست ما نجات دهد و اجازه ندهد عظمت حسین بن علی علیهالسلام، زیر سایه این تفسیرهای غلط قرار گیرد.