پس از رسیدن کاروان امام حسین علیهالسلام و لشکر حر به کربلا، حربنیزید ریاحی به دستور عبیداللهبنزیاد تمام راهها را بر امام حسین (ع) بست. عبیداللهبنزیاد لشکریان فرآوانی به فرماندهی عمربن سعد را به کربلا گسیل کرد. پس از مذاکرات عمربن سعد با امام حسین (ع) و نامهنگاری او با عبیداللهبنزیاد، شمربنذیالجوشن فرمان جنگ امام حسین (ع) و قتل ایشان را درصورت عدم بیعت برای عمر سعد آورد.
هنگامی که حربنیزید آگاه شد که لشکر کوفه تصمیم جنگ با حسین (ع) را دارند و فریاد هل من ناصر ینصرنی حسین را شنید. به عمربنسعد گفت: «تو با این مرد میجنگی؟ گفت آری بخدا، جنگی که در آن سرها بیفتند و دستها بریده شوند، حر گفت آیا پیشنهاد او پسند شما نیست، عمر سعد گفت اگر کار بدست من بود پذیرا میشدم ولی ابن زیاد نپذیرفت.» حربنیزید از لشگر کناره گرفت و خود را به حسین (ع) نزدیک کرد. یکی از مهاجرین اوس به او گفت چه قصدی داری؟ پاسخ او را نداد و لرزه ای بر اندامش افتاده بود مهاجر اوس به او گفت وضع مشکوکی داری، من تو را در هیچ میدانی چنین ندیدم و اگر به من میگفتند شجاعترین اهل کوفه کیست؟ تو را نام میبردم. حر گفت: «من خود را در میان بهشت و دوزخ میبینم بخدا چیزی را بر بهشت اختیار نکنم اگر چه پاره پاره و سوزانده شوم.» و بر اسب زد و تازید. دست بر سر گذاشت پس گفت بار خدایا به سوی تو برگشتم توبه ام را بپذیر، من دل دوستان تو و زادگان دختر پیغمبرت را لرزاندم وقتی به امام نزدیک شد سپر واژگون کرد و بر آنها سلام کرد.
حر خود را به امام رساند و گفت: «جانم به فدایت یابن رسول الله من همان هستم که نگذاشتم برگردی و در راه، پا به پای تو آمدم و تو را اینجا زمین گیر نمودم من گمان نمیبردم که این مردم پیشنهاد تو را یکسر نپذیرند بخدا اگر میدانستم با تو چنین میکنند. چنین رفتاری نمیکردم من به خدا توبه کردم آیا توبه ام پذیرفته میشود؟»
امام فرمود بله خداوند قبول میکند حال از اسب فرود بیا، عرض کرد: «من سواره بهتر میتوانم خدمت کنم اگر اجازه بفرمائید ساعتی با آنها میجنگم و در آخر به شهادت میرسم.» امام فرمود خدایت رحمتت کند هر چه در نظر داری عمل کن حر جلوی امام ایستاد و گفت «ای اهل کوفه، مادرتان مرده باد؛ این بنده شایسته خدا را دعوت کردید تا نزد شما آید او را تنها گذاشتید، گمان داشتید که از او با جان خود دفاع میکنید و سپس بهر او جنگیدید تا او را بکشید و از هر سو راه بر او بستید. حال چون اسیری در دست شما گرفتار شده و سود و زیان خود را از دست داده است؛ آب فراتی که یهود و ترسا (مسیحیان) و گبر مینوشد و به روی او و زنان و کودکانش بستید چه بد رفتاری است که با ذریه محمد صلی الله علیه و آله میکنید.» سخن حر به اینجا رسید که عده ای بر او حمله کردند و او آمد در برابر امام ایستاد؛ امام به او فرمود: اهلاّ و سهلاّ (خوش آمدی تو در دنیا و آخرت حری)
آزاده آزاده است در همه حالاتش، حتی اگر مصیبتی سخت بر او وارد شود.
شهادت حر
پس از حبیببنمظاهر، حر در حالی که زهیربنقین از پشت سر او را حمایت میکرد به میدان آمد. هرگاه که دشمن بر یکی از آن دو یار امام حسین (ع) سخت میگرفت، دیگری برای نجات دوست خود میشتافت. ساعتی درگیری «حر» با سپاه «ابن سعد» به طول انجامید[1] تا این که اسب حر مضروب شد و از گوشهایش خون میچکید. «حصین» به «یزیدبنسفیان» گفت: این حری است که تو آرزوی قتل او را داشتی. یزید در پاسخ گفت: آری و از سپاه «ابن سعد» برای مبارزه بیرون آمد. همین که به میدان رسید، توسط «ایوببنمشرح الخیوانی» تیری به سوی اسب حر پرتاب کرد، که به پای اسب خورد و اسب به زمین خورد. حر قبل از آن که به زمین بخورد با چالاکی تمام از اسب پایین پرید.[2] او در حالی که شمشیر در دست داشت، در برابر دشمن ایستاد و دلاورانه مبارزه کرد تا این که حدود چهل نفر را به قتل رسانید.[3] در همین هنگام بود که پیاده نظام بر او حملهور شد و جسم بیهوش او به زمین افتاد.[4] یاران امام او را در برابر خیمه شهدایی که در راه حسین (ع) شهید میشدند قرار دادند. امام فرمود: شهادت او چون شهادت انبیا و خاندان انبیاست.[5] سپس امام نظری به جانب حر افکند، او هنوز جان در بدن داشت. امام خون از صورت او برگرفت و فرمود: تو آزادهای! همان طور که مادرت تو را نامیده است و تو در دنیا و آخرت آزاده هستی [6]پس از آن مردی از یاران حسین (ع) در رثا و غم حر اشعاری سرود که گفته شده است او علیبنالحسین (ع) بود[7] و برخی گفتهاند که خود اباعبدالله الحسین (ع) برای او این اشعار را سروده که اینگونه است:
«چه آزادهای است حر پسر ریاح؛ او در هنگام فرورفتگی تیرها بسیار شکیباست. آری آزاده خوبی است هنگامی که حسین فریاد و ندایش بلند شد، او از جانش در صبحگاهان گذشت.»[8] و آنقدر شخصیت این مرد والا است که در زیارت ناحیه مقدسه به حر سلام داده شده است.[9]
درسی که میتوان گرفت
امام صادق (ع) فرمود: آزاده آزاده است در همه حالاتش، حتی اگر مصیبتی سخت بر او وارد شود. حتی اگر مصیبتها بر او محکم کوبیده شود او شکیبایی میکند. آری او شکسته نمیشود، هر چند اسیر و مقهور شود.[10] از امیرالمؤمنین، علی (ع) نقل شده: بنده غیر خود مباش، چرا که خدای تعالی تو را آزاد آفریده است.[11]
در کربلا هم حضرت امام حسین (ع) لشکر ابن سعد را اینگونه مورد خطاب قرار دادند: ای پیروان خاندان ابیسفیان، اگر دین ندارید و از روز رستاخیز نمیترسید، پس لااقل در دنیای خود آزادمرد باشید.
عالی بود
ممنون
حسین با حر چه کرد حر چه کرد برای حسین در سوره قریش بقیه الله . قائم آل محمد .جمال عاشقی .م ح م د
یکی از مهاجرین اوس به او گفت چه قصدی داری؟ پاسخ او را نداد و لرزه ای بر اندامش افتاده بود مهاجر اوس به او گفت وضع مشکوکی داری، من تو را در هیچ میدانی چنین ندیدم و اگر به من می گفتند شجاعترین اهل کوفه کیست؟ تو را نام می بردم. حر اصلا اهل کوفه نبود از یزید اورا از شام فرستاده بود تا امام حسین را به شام ببرد و چون دید ابن زیاد قصد کشتن امام حسین و سرپیچی از دستور یزید را دارد به لشکر امام حسین پیوست