مقدمه

از مصائب بزرگ روز عاشورا و حوادث مسلم این روز، شهادت طفل شیرخوار امام حسین (ع) است که توسط سپاه عمر سعد با کمال بى رحمى و در آغوش امام (ع) به شهادت رسید. در برخى منابع کهن، از نام این طفل، سخنى به میان نیامده اما در برخى دیگر با نام «عبدالله بن الحسین» یا «عبدالله رضیع» از او یاد شده است. هم چنین بسیارى از منابع، درباره سن او سکوت کرده‌اند. از طرف دیگر، برخى مورخان و مقتلنگاران، اصل تیر خوردن و شهادت او را به اختصار بیان کرده و بعضى دیگر گفته‌اند که در کنار خیمه در آغوش امام (ع) هدف تیر قرار گرفت. گروه سوم، گزارش کرده‌اند که امام (ع) او را در برابر سپاه کوفه گرفت و تشنگى او را مطرح کرد و در این هنگام روى دست امام (ع) با تیر دشمنان به شهادت رسید.

اینک ابتدا نام و سن این طفل و سپس کیفیت شهادت او را با استناد به منابع قدیمى (که برخى، از برخى دیگر گرفته‌اند یا یک گزارش را یکى به اختصار و دیگرى به تفصیل آورده است) بررسى می‌کنیم و در پایان به نقد تحلیل یکى از محققان معاصر در این باره می‌پردازیم.

نام کودک

منابع تاریخى، نام این طفل را گوناگون نوشته‌اند؛ در برخى منابع از او (بدون ذکر نام) تعبیر به «صبى» شده[1]، چنان که در روایتى، امام باقر (ع) نیز از این طفل، تعبیر به «صبى» کرده است[2]. دسته‌ای از منابع نیز با عنوان «صغیر»[3] از او یاد کرده‌اند. فضیل بن زبیر (از اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع)) هم به صراحت نام او را عبدالله ضبط کرده است[4]. ابومخنف در خبرى که از حُمَید بن مسلم نقل کرده، به نقل از برخى، نام او را عبدالله دانسته است[5]، اما در جاى دیگر، به صراحت نام او را می‌آورد[6]. مورخان و رجال شناسان بعدى، همانند محمد بن حبیب بغدادى[7] (م 245 ق)، بلاذرى[8] (م 279 ق)، ابونصر بخاری[9] (زنده تا 341 ق)، ابوالفرج اصفهانی[10] (م 356 ق) طبرانى[11] (م 360 ق)، قاضى نعمان مصرى[12] (م 363 ق)، بلعمى[13] (م 363 ق)، شیخ مفید[14] (که بیشترین گزارش عاشورا را از ابومخنف نقل کرده است) و به پیروى او، طبرسى[15] و شیخ طوسى[16] به صراحت نام او را عبدالله نوشته‌اند. بسیارى از منابع متأخر نیز با همین نام از او یاد کرده‌اند[17].

ابن اعثم (م 314ق) نخستین مورخى است که از طفل شیرخوار با نام «على» یاد کرده و از او با نام «علىٌ فى الرضاع» تعبیر کرده است[18]. خوارزمى (م 568 ق) نیز (که بسیارى از مطالب مقتل خود را از ابن اعثم گرفته) از او به «علىٌ الطفل» (بدون ذکر اصغر) تعبیر کرده است[19].

اما تا جایى که بررسى‌ها نشان می‌دهد، اولین کسى که نام یکى از فرزندان امام (ع) را (افزون بر على اکبر و امام چهارم (ع) و عبدالله) «على اصغر» دانسته است، طبرى شیعى[20] (از علماى قرن چهارم) است. پس از او ابن خشاب بغدادى[21] (م2 567 ق) و ابن شهرآشوب[22] (م 588 ق) نام این طفل را «على اصغر» نگاشته‌اند و از آن پس، این اسم به برخى از منابع متأخرتر، راه یافته است[23].

سن کودک

درباره سن او باید گفت که بسیارى از منابع تاریخى چنان که در گزارش‌هاى آن‌ها ملاحظه خواهد شد سخنى از سن وى به میان نیاورده و تنها به عناوینى، همانند صبى، صغیر، طفل و رضیع (شیرخوار) اکتفا کرده‌اند. البته برخى مورخان و مقتل نویسان، همانند فضیل بن زبیر(زنده تا عصر امام صادق (ع)) و یعقوبى (م 284 ق) بر این باورند که این طفل در روز عاشورا به دنیا آمده است[24].

اما گزارش‌هاى قابل اعتنا که در آن‌ها به سن این طفل اشاره شده، گزارش‌هاى ذیل است که البته سن وى را متفاوت نوشته‌اند، از این رو باید اذعان کرد که هیچ وجه جمعى براى این گزارش‌ها وجود ندارد.

نخستین گزارش به‌ ترتیب قدمت آن‌ها،  گزارش محمد بن سعد (م 230 ق) است که از پسرى سه ساله براى امام حسین (ع) سخن به میان آورده که عقبه بن بشر اسدى، او را با تیرى شهید کرد[25].

بلعمى، از مورخان قرن چهارم، ذیل گزارش چگونگى شهادت طفل شیرخوار، او را یک ساله دانسته است[26] و بالاخره در بیتى به جاى مانده از کسائى مروزى، شاعر قرن چهارم از طفلى پنج ماهه، یاد شده است:

آن پنج ماهه کودک، بارى چه کرد ویحک *** کز پاى تا به تارک، مجروح شد مفاجا؟[27]

چنان که ملاحظه می‌شود، هیچ وجه جمعى بین سه قول یاد شده وجود ندارد، اگرچه شاید بتوان گفته بلعمى را به دلایلى‌ ترجیح داد، زیرا برخى منابع به شیرخواره بودن این طفل اشاره کرده‌اند که طبیعتاً با قول ابن سعد سازگارى ندارد و برخى دیگر چنان که خواهد آمد گفته‌اند که امام (ع) او را در دامانش نشاند که این امر با پنج ماهه بودن کودک (گفته کسائى مروزى) ناسازگار است زیرا این کودک طبیعتاً بایستى به سنى از رشد رسیده باشد که نشستن او در دامان پدر ممکن باشد، از این رو این دو ویژگى یاد شده با هم، با یک ساله بودن کودک سازگار است. اگرچه به این نکته نیز باید اذعان کرد که گفته بلعمى مرسل و بدون استناد به گفته راویانى است که او از آن‌ها نقل کرده است.

نقد و بررسى دیدگاهى مشهور

اما در برابر گزارش منابع کهن درباره سن طفل شیرخوار، دیدگاهى است که سن این طفل را شش ماهه دانسته و چنان روى این دیدگاه در یکى دو قرن اخیر، تبلیغ شده است که امروزه در منابر و محافل روضه‌خوانى، شهرت خاصى دارد و حتى در سال‌هاى اخیر، برخى براى او جشن تولد گرفته و تولّد وى را با محاسبه برگشت به شش ماه پیش از عاشوراى سال 61ق در ده رجب سال 60ق می‌دانند! بلکه این امر تا آن جا پیش رفته است که این تاریخ، در برخى از تقویم‌هاى مذهبى به عنوان سالروز ولادت وى ثبت شده است، در حالى که این گفته هیچ مدرک معتبرى ندارد و تنها مأخذ آن، گزارشى است که در کتاب محرّف و منسوب به ابومخنف آمده[28] و به تدریج به مآخذ معاصران راه یافته است.

چگونگى شهادت طفل شیرخوار

امّا درباره چگونگى شهادت طفل شیرخوار نیز، منابع کهن، نوعاً شهادت او را در آغوش یا در دامان امام (ع) در کنار خیمه‌ها نوشته‌اند.

فضیل بن زبیر در این باره نوشته است: عبدالله بن حسین (ع) مادرش رباب، دختر امرؤالقیس[29] است که حرمله بن کاهل اسدى والبى او را کشت. عبدالله در (روز عاشورا) زمان جنگ به دنیا آمد و در حالى که حسین (ع) نشسته بود، نزد وى آورده شد. حسین (ع) او را در دامان خود قرار داد و با آب دهان خود، کام او را برداشت و او را عبدالله نامید. ناگاه حرملهه بن کاهل تیری[30] به او زد و او را کشت، پس حسین (ع) خون او را گرفت و جمع کرد و به آسمان پرتاب کرد و قطره‌ای از آن بر زمین نریخت. امام باقر (ع) فرمود: اگر قطره‌ای از آن خون بر زمین می‌ریخت، عذاب نازل می‌شد[31].

یعقوبى نیز نگاشته است: حسین (ع) بر اسبش سوار بود که نوزادى که در همان لحظه به دنیا آمده بود، نزد وى آورده شد، پس در گوش وى اذان گفت و کام او را برداشت، ناگاه تیرى در حلق کودک نشست و او را کشت، حسین (ع) تیر را از گلویش خارج کرد و او را به خونش آغشته کرده، فرمود: به خدا سوگند، تو گرامى‌تر از ناقه [صالح (ع)] نزد خدا هستى و محمد (نزد خدا از صالح) گرامى‌تر و عزیزتر است. سپس حسین (ع) آمد و او را کنار [جنازه] فرزندان و برادرزادگانش گذاشت[32].

طبرى نیز می‌نویسد: چون حسین (ع) (جلوى خیمه گاه) نشست، کودکى را که عبدالله بن حسین (ع) دانسته‌اند، نزدش آوردند، پس او را در دامانش نشاند. ابومخنف از قول عقبه بن بشیر (بشر) اسدى گوید: ابوجعفر محمد بن على (امام باقر (ع)) به من گفت: اى بنى اسد، خونى از ما پیش شما هست. گفتم: اى ابوجعفر، خدا رحمتت کند، گناه من در آن چیست و چگونه است؟ فرمود: کودکى نزد حسین (ع) آورده شد و او در دامان حسین (ع) بود که یکى از شما بنى اسد، تیرى به سوى او انداخت و او را کشت. پس حسین (ع) خون او را گرفت و چون دستش پر شد، بر زمین ریخت و گفت: پروردگارا، اگر یارى رسانى از آسمان را از ما بازداشته‌ای، آن را در چیزى که براى ما بهتر است، قرار ده و انتقام ما را از این ستمگران بگیر[33].

در خبر دیگرى که عمّار دُهْنى از امام باقر (ع) نقل کرده، آمده است که چون پسر حسین (ع) در دامانش هدف تیر قرار گرفت، گفت: خدایا خود بین ما و قومى که ما را دعوت کردند، تا یارىمان کنند، اما ما را کشتند، حکم کن[34].

بلعمى هم می‌نگارد:

و حسین (ع) را پسرى بود یکساله شیرخواره، نامش عبدالله، آواز از او بشنید، دلش بسوخت و او را بخواست و در کنار نهاد و همى گریست و مردى از بنى اسد، تیرى بینداخت و به گوش آن کودک فرو شد و همان گاه بمرد. حسین آن کودک از کنار بنهاد و گفت: انّا لله و انّا الیه راجعون. یا ربّ، مرا بدین مصیبت‌ها شکیبایى ده[35].

شیخ مفید و به پیروى او طبرسى، می‌نویسند: سپس حسین (ع) جلوى خیمه نشست و پسرش عبدالله بن حسین که طفلى بیش نبود نزدش آورده شد، پس او را در دامانش نشانید. آن گاه مردى از بنى اسد تیرى به سوى عبدالله ‌انداخت و او را کشت، پس حسین (ع) خون این طفل را گرفت و چون دستش پُر شد، بر زمین ریخت و گفت: پروردگارا، اگر یارىرسانى از آسمان را از ما بازداشته‌ای، آن را در چیزى که براى ما بهتر است، قرار ده و انتقام ما را از این قوم ستمگر بگیر، سپس او را برداشت و کنار شهداى دیگر اهل بیت (ع) قرار داد[36].

ابوالفرج اصفهانى (م 356 ق) و ابن شهرآشوب نوشته‌اند که حسین (ع) خون‌هاى گلوى این کودک را گرفته و به سوى آسمان (نه به زمین) پرتاب می‌کرد و چیزى از آن بازنگشت و گفت: خدایا (کشتن) این طفل نزد تو آسان‌تر از (کشتن) ناقه صالح (پیامبر (ص)) نیست[37].

اما ابن اعثم، خوارزمى و طبرسى در این باره می‌نویسند: چون تمام یاران و خویشان حسین (ع) شهید شدند، امام حسین (ع) تنها ماند و با او جز دو نفر باقى نماند، یکى فرزندش على زین العابدین (ع) و دیگرى پسرى شیرخوار که نامش عبدالله [38](یا على[39]) بود. پس حسین (ع) (براى وداع با اهل بیت خود) به درِ خیمه آمد و فرمود: آن طفل را بیاورید تا با او وداع کنم، پس کودک را به وى دادند. امام (ع) او را می‌بوسید و می‌فرمود: اى پسرکم، واى بر این مردم اگر دشمن آنان جدّت محمد (ص) باشد. پس در همان حال که کودک در دامان حضرت بود، حرمله بن کاهل اسدی[40] تیرى به آن کودک زد و او را در دامن پدر به شهادت رساند. حسین (ع) با دست خود خون‌ها را گرفت تا دستش پُر شد و سپس به طرف آسمان پاشید و گفت: بارالها! اگر امروز فتح و نصرت خویش را از ما بازداشته‌ای، آن را در چیزى که براى ما بهتر است، قرار ده[41]. آن گاه حسین (ع) از اسب فرود آمد و با غلاف شمشیر خود، قبرى براى او حفر کرده و پیکر خون‌آلود او را در پارچه‌ای پیچیده و بر او نماز خواند[42] و او را دفن کرد[43]. البته چنان که گذشت برخى نوشته‌اند که حسین (ع) بدن این طفل را آورد و کنار بدن دیگر شهدا قرار داد[44].

سید بن طاووس در این باره می‌نویسد: چون حسین (ع) مرگ جوانان و یاران و عزیزان خود را دید، تصمیم گرفت تا قوم (سپاه دشمن) را با خون خویش ملاقات کند، از این رو فریاد زد: آیا حمایت کننده‌ای هست که از حرم رسول خدا حمایت کند؟ آیا یگانه پرستى هست که درباره ما از خدا بترسد؟ آیا فریادرسى هست که امید به فریادرسى ما داشته باشد؟ آیا یارى کننده‌ای هست که در یارى ما به آن چه نزد خداست، امیدوار باشد؟ در این هنگام صداى زنان به فریاد بلند شد، حسین (ع) به درِ خیمه آمد و به زینب (س) فرمود: فرزند کوچکم را به من بده تا با او وداع کنم. پس او را گرفت و خواست او را ببوسد که حرمله بن کاهل تیرى به سوى این کودک زد. تیر در گلوى کودک نشست و او را کشت. حسین (ع) به زینب (س) فرمود: این کودک را بگیر. سپس خون این کودک را با دو دستش گرفت تا پُر شد و به سوى آسمان پاشید و فرمود: آن چه براى من پیش آمده است، آسان است، چون خدا آن را می‌بیند. امام باقر (ع) فرمود: حتى یک قطره از آن بر زمین نیفتاد[45].

سبط  بن جوزى به نقل از هشام بن محمد کلبى (شاگرد ابومخنف و راوى مقتل وى) در این باره، گزارش دیگرى نقل کرده که قابل توجّه است: حسین (ع) متوجّه کودکى شد که از تشنگى می‌گریست، حضرت او را [در برابر سپاه] روى دست، بلند کرد و فرمود: اى قوم، اگر بر من رحم نمى‌کنید، بر این طفل رحم کنید[46]، پس مردى از لشکر عمر سعد، تیرى به سوى این کودک انداخت و او را کشت. پس حسین (ع) گریه کرد و گفت: خدایا، بین ما و قومى که ما را دعوت کردند تا یارى مان کنند، اما ما را کشتند، حکم کن. آن گاه ندایى از آسمان بلند شد که ‌ای حسین، او را رها کن، چرا که براى او شیردهنده‌ای در بهشت است[47].

در برخى منابع آمده است که امام (ع) پس از شهادت طفل شیرخوار، ایستاد و فرمود:

  1. این قوم کافر شدند و از دیر باز از (ایمان به) پاداش خدا، پروردگار جن و انس، رو برتافتند.
  2. در گذشته، على و فرزندش، حسنِ نیک سیرت را که از سوى پدر و مادر نسبتى با کرامت دارد کشتند.
  3. به سبب کینه‌ای که از خاندان پیامبر (ص) به دل داشتند، گفتند: اینک گرد هم آیید تا همگى حسین را بکشیم.
  4. آه از دست مردم فرومایه که جماعت را براى [کشتن ساکنان] دو حرم (مکه و مدینه) گرد آوردند.
  5. سپس رفتند و یکدیگر را سفارش کردند که به سبب خشنودى ملحدان، مرا نابود کنند.
  6. در ریختن خون من براى عبیدالله، زاده کافران، از خدا نترسیدند.
  7. و پسر سعد و سپاهیانش با زور، باران تیر را بر سر من ریختند.
  8. از من هیچ گناهى پیش از آن سرنزده بود، جز این که به نور دو ستاره افتخار می‌کردم.
  9. (یعنى) به على نیکوخصال پس از پیامبر و پیامبرى که پدر و مادرش از قریش بودند.
  10. پدر و مادرم هر دو از برگزیدگان خدا بودند، بنابراین من فرزند دو برگزیده هستم.
  11. نقره‌ای که از طلا برآمده، پس من آن نقره و زاده دو طلا هستم.
  12. در مردم کیست که جدّى مانند جدّ من یا پدرى چون پدرم داشته باشد؟ پس من فرزند دو ماه هستم.
  13. فاطمه زهرا (س) مادر من است و پدرم درهم کوبنده کفر در بدر و حنین است.
  14. دستگیره دین، على مرتضى، نابودکننده سپاه [کفر] و کسى که به دو قبله نماز گزارده است.
  15. جنگ او در روز احد، سینه‌ها را با پراکنده ساختن دو سپاه [کفر و شرک] از کینه شفا بخشید.
  16. سپس در روز احزاب و فتح مکه، اعضاى دو سپاه انبوه [کفر و شرک] نابود شدند.
  17. امّت بد، در راه خدا با هر دو عترت چه کردند.
  18. عترتِ مصطفاى نیک و پرهیزکار و على، آقا و سرور، در روز دو سپاه بزرگ.
  19. او در جوانى خداوند را می‌پرستید، در حالى که قریش دو بت (لات و عزّى) را می‌پرستید.
  20. او از [پرستش] دو بت بیزاری جسته و هرگز حتى یک چشم به هم زدن، همراه قریش بر آن‌ها سجده نکرد.
  21. هنگامى که قهرمانان در جنگ‌هاى بدر، تبوک و حنین [در برابرش] نمایان شدند، او آنان را نابود کرد[48].

آیا على اصغر غیر از عبدالله شیرخوار است؟

محقق شهید قاضى طباطبایى با ملاحظه گزارش‌هاى مختلف تاریخى درباره چگونگى شهادت طفل شیرخوار، به این نتیجه رسیده است که امام حسین (ع) سه طفل خردسال داشته است: یکى، نوزادى که در روز عاشورا به دنیا آمده و یعقوبى از آن خبر داده است، دیگرى عبدالله که شش ماهه و شیرخوار بوده و سومى على اصغر که شش سال داشته است اما مورخان در ضبط و ثبت گزارش شهادت این سه نفر، دقت لازم را نکرده و جریان شهادت هر یک را با دیگرى خلط کرده و هر یک را به جاى دیگرى نوشته و به مرور زمان، این سه کودک، یک نفر به حساب آمده‌اند که منابع کهن او را عبدالله رضیع و منابع متأخر، او را على خوانده‌اند. وى در ادامه نوشتار خود قراین و شواهدى براى مدعاى خود می‌آورد که به اختصار و اضافاتى چنین است:

  1. شهادت عبدالله رضیع این گونه است که امام براى وداع این طفل، جلوى خیمه آمده و بر زمین نشسته و طفل شیرخوار را در آغوش می‌گیرد و آن طفل در دامان امام (ع) هدف تیر قرار گرفته، شهید می‌شود. این امر، حاکى از آن است که عبدالله غیر از على اصغر بوده است، زیرا شهادت على در حالى رخ داد که امام (ع) سوار بر اسب بود و در میدان جنگ مقابل لشکر دشمن ایستاده بود و بنابر گزارش سبط بن جوزى، از آنان براى این کودک تشنه، آب طلب کرد اما چون آن طفل، هدف تیر قرار گرفته و شهید شد، حضرت از اسب پیاده شده و....
  2. در جریان شهادت على اصغر، حضرت بر او نماز می‌گذارد که طبق نظر فقها، خواندن نماز میت بر کم‌تر از شش سال واجب نیست و استحباب آن نیز معلوم نیست و بنابر تحقیق، مورد اشکال است، در حالى که در جریان شهادت عبدالله، چنین اتفاقى رخ نداده است. از این رو نماز خواندن امام (ع) بر طفلى که دست کم شش سال دارد با شیرخواره بودن طفل، سازگارى ندارد و نمى‌شود این دو نفر، یک نفر باشند.
  3. پس از شهادت طفل شیرخوار، امام (ع) او را کنار شهداى دیگر قرار می‌دهد، در حالى که درباره على اصغر نقل شده است که حضرت پس از خواندن نماز بر او، او را دفن کرد. پس معلوم می‌شود که عبداللّه رضیع غیر از على اصغر بوده که دست کم شش سال داشته است.
  4. سبط بن جوزى درباره همین طفل ششساله نوشته است که چون از تشنگى گریه می‌کرد، امام (ع) او را در برابر لشکر عمر سعد قرار داد و از آنان براى او آب طلب کرد، اما درباره طفل شیرخوار چنین گزارشى نشده و تنها جریان وداع آن حضرت با آن طفل، آن هم جلوى خیمهگاه (نه در میدان نبرد) گزارش شده است[49].

نقد و بررسى

اگرچه قراین و شواهدى که محقق قاضى طباطبایى براى اثبات مدعاى خود آورده در ابتدا و ظاهر امر، درخور توجه است و حتى چنان که گذشت گزارش طبرى امامى و ابن خشاب درباره تعداد فرزندان امام (ع) حاکى از این بود که عبدالله غیر از على اصغر است، اما با اندکى تأمّل و دقّت، این پرسش مطرح می‌شود که اگر على اصغر غیر از عبدالله رضیع بوده است، چرا منابع متقدم سخنى از او به میان نیاورده‌اند و افرادى همانند ابومخنف که معتبرترین گزارش‌هاى تاریخ عاشورا را با یک یا دو واسطه بیان کرده و شیخ مفید نیز این گزارش‌ها را پذیرفته است، نامى از على اصغر نبرده‌اند و تنها از قرن چهارم به بعد چنین مطلبى آن هم به اجمال، مطرح شده است؟ چرا وجود کودکى شش ساله که امام (ع) بر او نماز خوانده است، تنها در گزارش ابن اعثم که کتاب خود را بیش از دو قرن و نیم بعد از حادثه عاشورا نگاشته است و این خبر را بدون ذکر سند نقل کرده، منعکس شده و در منابع متقدم، از او با نام «على» و چگونگى شهادتش، یادى نشده است؟

اما درباره اختلاف روایات کیفیت شهادت طفل شیرخوار که این محقق به آن استدلال کرده، باید گفت که برخى منابع، کیفیت شهادت او را به گونه‌ای نوشته‌اند که هم با گزارش ابومخنف و شیخ مفید و هم با نقل ابن اعثم و خوارزمى، هم سو و موافق است، چنان که طبرسى (م 560 ق)، هم آمدن امام حسین (ع) را به درِ خیمه گاه نوشته و هم این که حضرت بر اسب سوار بوده و پس از شهادت طفل شیرخوار از اسب پیاده شده و پس از حفر قبر، او را دفن کرده است.البته او چون بر این باور بوده که این طفل، شیرخوار بوده، در گزارش خود سخنى از نماز خواندن امام (ع)بر این طفل به میان نیاورده است[50]. همین‌طور اگر آغاز گزارش سبط بن جوزى به ادعاى این محقق، حاکى از شش ساله بودن این کودک باشد، اما پایان گزارش وى، یعنى بلند شدن نداى آسمانى که حسین این طفل را رها کن که براى او شیردهنده‌ای در بهشت است، شیرخواره بودن طفل را اثبات می‌کند.به تعبیر دیگر، در گزارش یاد شده، هم از به میدان آوردن و در برابر لشکر قرار دادن این طفل توسط امام (ع) سخن به میان آمده است و هم از شیرخواره بودن این طفل، بنابراین، از اختلاف برخى گزارش‌ها درباره چگونگى شهادت طفل شیرخوار، به سهولت نمى‌توان ادعا کرد که عبدالله و على اصغر دو نفر بودند که اولى شیرخوار و دومى، کودکى دست کم شش ساله بوده است[51].

نکته دیگرى که باید به آن توجه داشت آن است که بسیارى از مورخان متقدّم و متأخّر، از امام سجّاد (ع) با نام «على اصغر» یاد کرده‌اند[52] که این نکته، حاکى از آن است که از دیدگاه آنان، «اصغر» صفت براى امام زین العابدین (ع) (نه براى طفل شیرخوار) بوده است، چنان که برخى دیگر، بر على اکبر (جوان شهید شده) على اصغر اطلاق کرده‌اند[53]، حتى به تصریح مُحَلّى، عقیقى[54] و بسیارى از طالبى‌ها، به امام سجاد (ع)، على اکبر و به على اکبر شهید، على اصغر گویند و بسیارى از اهل نسب، از جمله کلبى و مصعب زبیرى، امام سجّاد (ع) را على اصغر، و على بن الحسین شهید را على اکبر خوانند[55]. بنابراین، هیچ یک از این دو گروه یاد شده، طفل شیرخوار را على اصغر ندانسته‌اند.

افزون براین، مورخان، تعبیر «اصغر» را به عنوان لقب، در مقابل على اکبر، براى توصیف سن امام على بن الحسین (ع) به کار برده‌اند، چنان که ابوحنیفه دینورى می‌نویسد: یکى از نجات یافتگان على اصغر بود که بالغ شده بود[56].

نتیجه

آن چه می‌توان در این باره با اطمینان گفت، آن است که در کربلا، کودک و طفلى از حضرت شهید شده است که منابع دسته اول او را «عبدالله» خوانند. در این میان، فضیل بن زبیر و یعقوبى بر این باورند که او در همان روز عاشورا به دنیا آمده و به گفته ابن زبیر، نامش عبدالله بوده است، اما در گزارش ابومخنف که طبرى، ابوالفرج اصفهانى و شیخ مفید و برخى دیگر، آن را آورده‌اند، سخنى از تولّد او در روز عاشورا به میان نیامده است. با آن که سخن امام حسین (ع) درباره شهادت این طفل، در گزارش ابوالفرج اصفهانى و ابن شهرآشوب با گزارش یعقوبى مشابهت دارد، اما چنان که گذشت هیچ‌کدام از دو منبع یاد شده نگفته‌اند که تولد طفل شیرخوار، روز عاشورا بوده است. بنابراین، تنها از قرن چهارم به بعد، برخى منابع، از او با نام على یاد کرده‌اند و با توجه به نماز خواندن امام (ع) بر او (که در برخى منابع این دسته آمده)، چنین برداشت شده که وى دست کم شش سال داشته است.

کتاب نامه

ابن ابى الغنائم عمرى، على بن محمدبن على، المجدى فى انساب الطالبیین، تحقیق احمد مهدوى دامغانى، قم، کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى، 1409ق.

ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، تحقیق مکتب التراث، بیروت، دار احیاء التراث، 1408ق.

ابن ادریس حلى، محمدبن منصور، السرائر، تحقیق لجنه التحقیق، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1410ق.

ابن اعثم کوفى، ابومحمداحمد، کتاب الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالاضواء، 1411ق.

ابن جوزى، ابوالفرج عبدالرحمان بن على، المنتظم فى تاریخ الملوک و الامم، بیروت، دارالکتب الاسلامیه، 1412ق.

ابن جوزى، ابوالفرج عبدالرحمان بن على، صفه الصفوه، حلب، دارالوعى، 1389ق.

ابن حبیب بغدادى، محمد، کتاب المحبر، تصحیح ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دارالآفاق الجدیده، [بی‌تا].

ابن خشاب بغدادى، عبدالله بن نصر، تاریخ موالید الأئمه و وفیاتهم، قم، کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى، 1406ق.

ابن خیاط، ابوعمرو خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، تحقیق سهیل بن زکار، بیروت، دارالفکر، 1414ق.

ابن داود حلى، تقى الدین، رجال ابن داود، نجف المطبعه الحیدریه، 1392ق.

ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، بیروت، دار صادر، [بی‌تا].

ابن سعد، محمد، «ترجمه الحسین و مقتله»، فصلنامه‌تراثنا، سال سوم، ش 10، 1408ق.

ابن شهرآشوب مازندرانى، ابوجعفر محمدبن على، مناقب آل ابى طالب (ع)، تحقیق یوسف بقاعى، قم، انتشارات ذوى القربى (افست دارالاضواء)، 1379.

ابن صباغ مالکى، على بن محمد بن احمد، الفصول المهمه، تهران، مؤسسه الاعلمى، [بی‌تا].

ابن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، قم، الأنوار الهدى، 1417ق.

ابن طقطقى، محمدبن على بن طباطبا، الاصیلى فى أنساب الطالبیین، قم، کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى، 1418ق.

ابن طلحه شافعى، کمال الدین محمد، مطالب السؤول فى مناقب الرسول، تحقیق ماجد بن احمد عطیه، چاپ اول: بیروت، مؤسسه ام القرى، 1420ق.

ابن فتال نیشابورى، محمد، روضه الواعظین، قم، منشورات الشریف الرضى، [بی‌تا].

ابن کثیر دمشقى، البدایه و النهایه، تحقیق على شیرى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1408ق.

ابن مُحَلّى، حمید بن احمد، الحدائق الوردیه فى مناقب الأئمه الزیدیّه، تحقیق مرتضى بن زید محطورى حسنى، چاپ اول: صنعاء، مکتبه بدر، 1423ق.

ابن مطهر حلى، حسن بن یوسف، خلاصه الاقوال فى معرفه الاقوال، قم، مؤسسه نشر الفقاهه، 1417ق.

ابن نما حلى، نجم الدین جعفر بن محمد، مثیرالأحزان، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، 1369 ق.

اربلى، على بن حسین، کشف الغمه فى معرفه الأئمه (ع)، بیروت، دارالاضواء، 1405ق.

اصفهانى، ابوالفرج على بن حسین، مقاتل الطالبیین، با مقدمه کاظم مظفر، قم، مؤسسه دارالکتاب، 1385ق.

باعونى، محمد بن احمد، جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابى طالب (ع)، تحقیق محمدباقر محمودى، قم، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، 1415ق.

بخارى، ابونصر سهل بن عبدالله، سر السلسله العلویه، تعلیق سید محمدصادق بحرالعلوم، قم، منشورات الشریف الرضى، 1371.

بلاذرى، احمدبن یحیى بن جابر، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دارالفکر، 1420ق.

بلخى، ابوزید احمد بن سهل، البدء و التاریخ، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417ق.

بلعمى، ابوعلى محمد، تاریخنامه طبرى، تصحیح محمد روشن، چاپ اول: تهران، سروش، 1377.

تمیمى مغربى، ابوحنیفه نعمان بن محمد، شرح الأخبار فى فضائل الأئمه الأطهار (ع)، تحقیق سیدمحمد حسینى جلالى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، [بی‌تا].

خراسانى قائنى بیرجندى، محمدباقر، کبریت احمر فى شرائط المنبر، تهران، اسلامیه، 1376.

خوارزمى، ابوالمؤید موفق بن احمد، مقتل الحسین (ع)، تحقیق محمد سماوى، قم، دارانوار الهدى، 1418ق.

دینورى، ابوحنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر [بی‌جا]، داراحیاء الکتب العربیه، 1960م.

ذهبى، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الإسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمُرى، چاپ دوم: بیروت، دارالکتاب العربى، 1418ق.

ذهبى، شمس الدین محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، بیروت، مؤسسه الرساله، 1413ق.

سبط بن جوزى، یوسف بن عبدالرحمن قز أوغلى، تذکره الخواص، با مقدمه سید صادق بحرالعلوم، تهران، مکتبه نینوى الحدیثه، [بی‌تا].

سپهر، میرزا محمدتقى، ناسخ التواریخ، (حضرت سید الشهداء (ع)) قم، انتشارات کتابفروشى محمدى، [بی‌تا].

سید ابن طاووس، الإقبال بالأعمال الحسنه فیما یعمل مره فى السنه، تحقیق جواد قیومى اصفهانى، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1414 ق.

شیخ صدوق، الأمالى، قم، مؤسسه البعثه، 1417 ق.

شیخ طبرسى، إعلام الورى بأعلام الهدى، قم، تحقیق مؤسسه آل البیت (ع) لاحیاء التراث، 1417ق.

شیخ طوسى، رجال الطوسى، تحقیق جواد قیومى اصفهانى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1415ق.

شیخ مفید، الاختصاص، تصحیح على اکبر غفارى، قم، منشورات الجماعه المدرسین، [بی‌تا].

شیخ مفید، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، قم، تحقیق مؤسسه آل البیت (ع) لاحیاء التراث، 1413 ق.

صاحبکارى، ذبیح الله، سیرى در مرثیه عاشورایى، چاپ اول: مشهد، عاشورا، 1379.

صفدى، صلاح الدین خلیل بن ابیک، الوافى بالوفیات، بیروت، المعهد الألمانى.

طبرانى، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، تحقیق حمدى عبدالمجید سلفى، چاپ دوم: قاهره، مکتبه ابن تیمیه، 1405ق.

طبرسى، ابومنصور احمد بن على، الاحتجاج، تعلیق سید محمدباقر خرسان، نجف، دارالنعمان، 1386ق.

طبرى، محب الدین، ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى، قاهره، مکتبه القدسى، 1356ق.

طبرى، محمد بن جریر، المنتخب من ذیل المذیل من تاریخ الصحابه و التابعین، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1358ق.

طبرى، محمد بن جریربن رستم، دلائل الامامه، چاپ اول: قم، مؤسسه البعثه، 1413ق.

طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الأمم والملوک، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1409ق.

فاضل دربندى، آغا بن عابد شیروانى حائرى، اکسیر العبادات فى اسرار الشهادات، تحقیق محمد جمعه بادى و عباس ملاعطیه الجمرى، چاپ اول: بحرین، شرکه المصطفى للخدمات الثقافیه، 1415ق.

قاضى طباطبایى، سید محمدعلى، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهداء (ع)، چاپ سوم: قم، بنیاد علمى و فرهنگى شهید آیت الله قاضى طباطبایى، 1368.

قندوزى حنفى، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده لذوى القربى، تحقیق سید على جمال اشرف حسینى، [بی‌جا]، دارالاسوه، 1416ق.

کوفى اسدى، فضیل بن زبیر بن عمر بن درهم، «تسمیه من قتل مع الحسین (ع)»، تحقیق سید محمدرضا حسینى جلالى، فصلنامه‌تراثنا، شماره 2، 1406ق.

مازندرانى، محمدمهدى، معالى السبطَیْن، قم، منشورات الشریف الرضى، 1363.

مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق.

محدث قمى، شیخ عباس، نفس المهموم،‌ترجمه و حاشیه از ابوالحسن شعرانى، چاپ اول: قم، هجرت، 1381.

مزى، جمال الدین حجاج یوسف، تهذیب الکمال فى أسماء الرجال، بیروت، مؤسسه الرساله، 1413ق.

مستوفى، محمد بن احمد،‌ترجمه الفتوح ابن اعثم، تصحیح غلام رضا طباطبایى مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372.

مقدسى، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بورسعید، مکتبه الثقافه، [بی‌تا].

موصلى شافعى، عمر بن شجاع الدین، النعیم المقیم لعتره النبأ العظیم، تحقیق سامى غریرى، قم، دارالکتاب الاسلامى، 1423 ق.

میرخواند، میرمحمد بن سید برهان الدین، روضه الصفا فى سیره الانبیاء و الملوک و الخلفاء، تصحیح جمشید کیان فر، چاپ اول: تهران، اساطیر، 1380.

نویرى، احمدبن عبدالوهاب، نهایه الإرب فى فنون الأدب، تحقیق عبدالمجید‌ترحینى و عماد على حمزه، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1424ق.

واعظ کاشفى، ملاحسین، روضه الشهداء، تصحیح عبدالرحیم عقیقى بخشایشى، قم، انتشارات نوید اسلام، 1381.

وقعه الطف، تحقیق محمدهادى یوسفى غروى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1417ق.

یعقوبى، احمدبن ابى یعقوب بن واضح، تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، [بى‌تا].