این متن، یکی از کهن‌ترین متن‌های مربوط به اخبار عاشورا و شهادت امام حسین علیه‌السلام است. دور شدن بلاذری از روش سندی در بخش اخبار کربلا، مطلبی است که در جای دیگر شرح داده‌ایم؛ به عبارت دیگر در میان سه منبع، یعنی ابومخنف (میانه قرن دوم)، ابن سعد (م 230) و بلاذری (م 279)، مورد سوم، غالبا کمتر از سند استفاده کرده و بیشتر با استفاده از کلمه «قالوا» برای یکپارچه کردن آن نقل‌ها، استفاده می‌کند و این امر، یک کار دو وجهی در حوزه تاریخ نگاری مسلمانی است. از یک طرف، دقت را کم می‌کند و از طرف دیگر، در این ترکیب، می‌کوشد تا نگاه جامع تری به نقل‌ها داشته و تعارض آن‌ها را برطرف کند؛ اما مهم تر از این دو نشان می‌دهد که اینان از کتاب‌ها استفاده می‌کنند نه از اخبار شفاهی.

درباره این روش تاریخ نویسی، یعنی دور شدن از سند و تهیه گزارش تاریخی منسجم، باید گفت، در واقع، بلاذری و گاه گاهی ابن سعد، با استفاده از این روش، در پی کارآمد کردن نقل‌های تاریخی شان در یک بسته خبری هستند، اما معلوم نیست همه جا این روش سودمند باشد و توان گفت که در مواردی، برخی از حقایق از دسترس خارج می‌شود. در مقایسه نقل‌های بلاذری و دو نسل قبل از او، می‌توان گفت، از دقت کار سندی کاسته شده و نقل‌های طولانی تر و البته یک دست از رویدادها به دست داده شده است. این کار، به خصوص، از زمانی که بیان رویدادهای اصلی عاشورا آغاز می‌شود، به حدی غیر سندی است که بخش عمده متن، بدون سند ارئه می‌شود. در این بخش، هدف مولف، تمرکز روی سلسله رویدادها به شکل بهم پیوسته بوده و گویی نمی‌خواهد با ارائه سند تک تک نقل‌ها، این تسلسل را بر هم بزند.

بلاذری، گردآورنده از متون دو نسل قبلی و احتمالا ـ که البته بسیار بعید است ـ از برخی از اخبار شفاهی است. او بیشتر از مکتوبات و آثار مورخان قبلی استفاده کرده است، کسانی مانند عوانه‌بن‌حکم یا عمر‌بن‌شبه یا هثیم‌بن‌عدی و دیگران. با این حال تا اندازه‌ای شکل سندی را حفظ کرده و به طور کلی مطالبی که آورده، به سه صورت است: اول، یک عبارت کلی بدون اشاره به هیچ نوع سندی. دوم با تعبیر «قالوا» که جمع اخبار چند سند است. سوم یک سند مشخص از یک کتاب یا منبع خاص تا برسد به حادثه.

 

مجموع آنچه بلاذری در باره امام حسین (ع) آورده، 89 روایت است. این شماره گذاری را مرحوم شیخ محمد باقر محمودی در تصحیح بخش طالبیین انساب الاشرف در دو مجلد انجام داده و تا اندازه‌ای بر اساس همین تفکیک سندی ـ حادثه‌ای است.

 

 

مجموع آنچه بلاذری در باره امام حسین (ع) آورده، 89 روایت است. این شماره گذاری را مرحوم شیخ محمد باقر محمودی در تصحیح بخش طالبیین انساب الاشرف در دو مجلد انجام داده و تا اندازه‌ای بر اساس همین تفکیک سندی ـ حادثه‌ای است.

در اینجا مروری بر این روایات با همان شماره گذاری، با اشاره به سند و محتوای آن خواهیم داشت.

 

روایات شماره 1 تا 8 در باره فضائل امام حسین (ع) است. بلاذری در ابتدا، مانند محدثان، چند حدیث در فضائل امام حسین (ع) می‌آورد که اسناد آن، شبیه اسناد دیگری است که در این قبیل روایات فضائل دیده می‌شود. سپس به برشمردن اولاد امام حسین (ع) پرداخته و به تدریج وارد بحث تاریخ زندگی امام حسین (ع) می‌پردازد که طبعا تاریخ سیاسی است.

 

روایتی در باره موضع امام حسین (ع) نسبت به صلح برادرش با معاویه. این روایت که روایت شماره 9 شرح حال امام حسین (ع) در انساب است، با تعبیر «قالوا» شروع می‌شود. روایتی است که به گفته بلاذری، ناخرسندی وی را از صلح نشان می‌دهد، اما همزمان، روی اطاعت از برادرش تأکید دارد. رهبران شیعیان کوفه در این دیدار، اصرار بر دشمنی خود با معاویه دارند.

 

روایت 10 هم همین مضمون را دارد و این که سیاست این بود که تا مرگ معاویه صبر کنند. در این مدت «یأخذون اعطیتهم و یغزون مغازیهم» در میادین جنگ هم شرکت کرده و سهم خود را می‌گرفتند.

 

روایت 11 و 12 هم درباره همین تفاوت مشی میان امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام است. در تمام این‌ها، نقل‌ها بی سند و با عبارت «قالوا» آمده است. در روایت 12 موضع تند حجر‌بن‌عدی نقل شده است؛ ابتدا خطاب تندی با امام حسن (ع) دارد و سپس با امام حسین (ع)، با این تعبیر که «شریتم العز بالذل»، عزت را فروختید و ذلت را خریدید، یک موضع تند آشکار؛ اما پاسخ امام حسین (ع) این است: «إنا قد بایعنا و لیس الی ما ذکرت سبیل». بیعت کرده‌ایم و امکان نقض آن وجود ندارد.

 

روایت 13، روایت بلندی است که از رحلت امام حسن (ع)، نامه نگاری رهبران شیعه کوفه به امام حسین (ع) و آمدن او به مکه را شامل می‌شود. این روایت نیز با «قالوا» شروع شده و سند معین ندارد. به نظر می‌رسد، در تمام این موارد، یک تاریخ نویس، فارغ از سند، دوست دارد متن تاریخ را در ترکیب میان اقوال و اخبار و نقل‌ها جستجو کرده گزارشی ارائه دهد. این خبر مربوط به یازده سال، میان وفات امام حسن (ع) و مرگ معاویه است. اشراف عراق و حجاز مرتب نزد حسین‌بن‌علی (ع) می‌آیند. تصور بر این است که معاویه، برای پس از مرگش، امر را به امام حسین (ع) واگذار خواهد کرد. در اینجا، نامه‌ای هم از امام حسین (ع) به معاویه آمده که بسیار تند است. بند دوم این نقل، در باره مرگ معاویه و حرکت امام حسین (ع) از مدینه به مکه است. مدینه جایی متعلق به امویان و با شرایط سخت بود، اما مکه بهتر بود و امام به گفته خود آنجا می‌ماند تا ببیند چه خواهد شد.

 

روایت 14 بلاذری از «ابومخنف به نقل از عبدالملک‌بن‌نوفل‌بن‌مساحق» است که او هم از راویان اخبار تاریخی است که ابومخنف روایاتی از او در موارد مختلف دارد.

 

 

روایت 14 بلاذری از «ابومخنف به نقل از عبدالملک‌بن‌نوفل‌بن‌مساحق» است که او هم از راویان اخبار تاریخی است که ابومخنف روایاتی از او در موارد مختلف دارد.

 

روایت 15 به نقل «العتبی» است که هیچ نامی ‌قبل و بعد او نیامده است. این عتبی از مشایخ ابوعلی حسن‌بن‌علی حرمازی است که روایات او یعنی حرمازی از عتبی و منابع دیگر فقط در بلاذری آمده است. به احتمال این حرمازی کتابی داشته که دست بلاذری بوده است. البته یکی دو مورد دیگر هم از وی در منابع دیگر هست که قابل توجه نیست. به هر حال عتبی که در موارد بلاذری اغلب از پدرش از ابی المقدام مطلبی آمده، معلوم نیست کیست.

 

روایت 16 و 17 باز بدون سند، درباره رویدادهای پس از مرگ معاویه تا رسیدن امام به مکه است. تنها روایت 17 با تعبیر قالوا امده است.

 

روایت 18 با تعبیر «حدثنی بعض قریش» آمده که به احتمال زیاد از یکی از منابع قدیمی ‌برداشته شده، نه این که بلاذری این خبر را از بعض قریش نقل کرده است. این خبر مربوط به دویست سال پیش از زمان نگارش است و نمی‌شود گفت او از بعض قریش مطلبی را نقل کرده است. هر چند می‌تواند محتمل باشد.

 

روایت 19 با تعبیر «قالوا» آغاز شده و مربوط به کسانی است که به عنوان مشاوره، به امام حسین (ع) توصیه کردند به عراق نرود.

 

روایت 20 با تعبیر «روی» آمده و مطلبی است درباره ابن عباس که در وقت ترک کردن امام حسین (ع) پس از مشورت، نگران سرنوشت قتل او بود که با جمله کوتاهی آمده است.

 

روایت 21 مسند نقل شده «حدثنی احمد‌بن‌ابراهیم الدورقی حدثنا شبابه‌بن‌سوار عن رجل (قال: احسبه: یحیی‌بن‌اسماعیل‌بن‌سالم ازدی) عن الشعبی...» این احمد‌بن‌ابراهیم دورقی که معاصر احمد‌بن‌حنبل است، منبع مهمی ‌برای بلاذری است و تعداد روایاتی که از او نقل کرده 172 روایت در مجموع انساب با تعبیر «احمد‌بن‌ابراهیم الدورقی» است که می‌رسد به کتاب یا کتاب‌هایی از او که در اختیار وی بوده است. این در حالی است که طبری فقط یک بار نام وی را در یک سند آورده است.

 

روایت 22 هم از همین دورقی است و در واقع، هر دو نقل او از شعبی و درباره برخورد عبدالله‌بن‌عمر با امام حسین (ع) در توصیه او در نرفتن به عراق است.

 

 

روایت 22 هم از همین دورقی است و در واقع، هر دو نقل او از شعبی و درباره برخورد عبدالله‌بن‌عمر با امام حسین (ع) در توصیه او در نرفتن به عراق است.

 

روایت 23 با سند «حدثنی حسین‌بن‌علی «الاسود» عن یحیی‌بن‌آدم» باز درباره همان موضوع است. این سند هم در بلاذری بسیار تکرار شده و باز نشانگر اهمیت نقش این حسین‌بن‌علی اسود به عنوان دارنده یک کتاب یا راوی متخصص از آثار یا اثری از یحیی‌بن‌آدم، است. خبر مزبور هم درباره نامه نگاری احنف‌بن‌قیس به امام حسین (ع) در نرفتن به عراق است.

 

روایت 24 و 25 و 26 بدون سند و با عنوان «قالوا» باز همین حکایت یعنی مخالفت برخی از افراد و نیز حاکم مکه با وی برای خروج از مکه و رفتن به عراق است.

 

روایت 27 با سند «حدثنی اسحاق الفروی ابوموسی، عن سفیان‌بن‌عیینه عن لبطه‌بن‌الفرزدق» حکایت ملاقات فرزدق با امام حسین (ع) را آورده است.

 

همین حکایت در روایت 28 با تعبیر «حدثنی ابومسعود الکوفی عن عوانه‌بن‌حکم» و او از لبطه نقل شده است. عوانه از مورخان صاحب کتاب است.

 

روایت 29 از همان «احمد‌بن‌ابراهیم دورقی» که حکایت فرزدق را این باره نه از فرزندش بلکه با سند دیگری «وهب‌بن‌جریر، عن ابیه، عن الزبیر‌بن‌خریت عن فرزدق» نقل کرده است.

 

روایت 30 هم با قالوا، از اعلام مخالفت عبدالله‌بن‌جعده خبر می‌دهد که نامه‌ای توسط فرزندش عون برای امام حسین (ع) نوشته بود.

 

روایت 31 از عباس‌بن‌هشام کلبی است، کسی که باید راوی اخبار پدرش باشد و تا آنجا که می‌دانیم، تنها بلاذری از این واسطه در انساب استفاده کرده و به ندرت کسی دیگر از طریق این عباس خبری نقل کرده است.

بلاذری جمعا در انساب، بیش از 270 مورد روایت از طریق عباس‌بن‌هشام کلبی از پدرش روایت کرده است. دیگر آثار معاصر، فکر می‌کنم بجز یکی دو استثناء کسی این عباس را نمی‌شناسد. باید بررسی بیشتر کرد.

 

روایت 32 با تعبیر «قالوا» حکایت مسلم و شهادت وی را آورده است.

 

روایت 33 نیز بدون سند و تنها با ذکر «قالوا» حکایت پیوستن زهیر‌بن‌قین به امام حسین (ع) و باقی قضایا تا رسیدن به سپاه حر و کربلا را دارد. این حکایت که چندین صفحه متوالی است، بدون هیچ گونه سندی نقل شده و روشن است که بلاذری، با استفاده از مآخذ در دسترس، عبارت ترکیبی و انتخابی خود را از مجموع آن نقل‌ها بدون انتساب هر بخشی به راوی خاص، آورده است.

 

روایت 34 با تعبیر «حدثنا سعدویه» آمده است که سعدویه هم سند خود را دارد. این سعدویه که بلاذری چند مورد از او نقل کرده باید «سعید‌بن‌سلیمان سعدویه» باشد که بلاذری چند بار مستقیم از وی و یک بار از طریق احمد‌بن‌ابراهیم [دورقی] و بار دیگر از طریق محمد‌بن‌سعد از او نقل کرده است. محتوای خبر در باره تجهیز سپاه توسط ابن زیاد به کربلا و خبر بازگشت حر‌بن‌یزید ریاحی به سمت امام حسین (ع) است. منبع اصلی حصین از هلال‌بن‌اساف است و نام این هلال، دست کم سه بار دیگر در انساب الاشراف آمده است. ادامه سند به این شکل است: «حدثنی حضین [درست آن: حصین]، حدثنی هلال‌بن‌اساف [برخی موارد: یساف آمده]» و جایی هم «حصین‌بن‌هلال‌بن‌اساف» آمده که اشتباه است. در این باره، توضیح مفصلی مورد نیاز است. این حصین‌بن‌عبدالرحمان است که به نظر می‌رسد مقتلی مختصر نگاشته است. در این باره، مقاله مستقلی خواهم نوشت.

 

روایت 35 با سند «حدثنا عمر‌بن‌شبه، حدثنا ابواحمد الزبیری، حدثنی عمی‌الفضیل‌بن‌الزبیر، عن ابی عمر البزار، عن محمد‌بن‌عمرو‌بن‌الحسن‌بن‌علی» روایتی است از یک شاهد که گوید کنار نهر کربلا با حسین بودم که مردی آمد و گفت «ابشر بالنار»... و این همان شمر بود.

 

روایت 36 با تعبیر «قالوا» حکایت آمدن حسین (ع) به طرف دشمن همراه با یک مصحف است که آن‌ها توجهی نکرده و جنگ بالا گرفت و در اینجا، طی چند صفحه، اخبار نبردهای عاشورا آمده است.

 

روایت 38 باز با تعبیر «قالوا» فهرستی از شهدای خاندان اهل بیت را و این که چگونه و به دست چه کسی شهید شدند، تک تک، آورده است. اختلاف نقل‌ها در اینجا نه با سند متفاوت بلکه با تعبیر «و قال بعضهم» و «یقال» گزارش شده است.

 

 

روایت 37 باز با «قالوا» آغاز می‌شود و طی آن باقی رویدادهای جنگی عاشورا گزارش می‌شود.

 

روایت 38 باز با تعبیر «قالوا» فهرستی از شهدای خاندان اهل بیت را و این که چگونه و به دست چه کسی شهید شدند، تک تک، آورده است. اختلاف نقل‌ها در اینجا نه با سند متفاوت بلکه با تعبیر «و قال بعضهم» و «یقال» گزارش شده است.

 

روایت 39 و 41 با این دو تعبیر است و روایت 40 با تعبیر «قالوا». روایت 42 با تعبیر «قالوا» خبر ادامه جنگ امام حسین (ع) و شهادت ایشان را دارد.

 

روایت 44 با تعبیر «یقال» این خبر را که خولی‌بن‌یزید با اجازه سنان، سر امام حسین (ع) را جدا کرد، آورده است. ادامه همین خبر، راندن اسبان بر بدن‌های شهدا به دستور عمر‌بن‌سعد آمده است.

 

روایت 45 با این سند نقل شده است: «قال هشام‌بن‌محمد الکلبی، قال ابی محمد‌بن‌سائب» و خبر این است که محمد‌بن‌سائب گفته است من سنان را دیدم که شلوارش را آلوده کرده و از دست مختار به سمت جزیره می‌گریخت و بعدها به کوفه برگشت. این روایت، مثل یک جمله معترضه در این میانه آمده است. گویا محمد‌بن‌سائب کلبی، در وقایع مختار بوده که باید خیلی جوان بوده باشد.

 

روایت 46 با تعبیر «قالوا» ادامه ماجرا، در باره اشعاری است که سنان پس از کشتن امام حسین (ع) جلوی چادر عمر‌بن‌سعد خواند و ابن سعد او را دیوانه خواند.

 

روایت 47 در باره عدد شهداء، دفن آن‌ها، سوگواری زنان حرم امام حسین (ع) برای شهداء، نیز جدا کردن سرها و سر نیزه کردن و بردن آن‌هاست.

 

روایت 48 را بلاذری با تعبیر «حدثنی بعض الطالبیین» آورده که خبر برخورد علی‌بن‌الحسین (ع) با ابن زیاد و دفاع زینب (س) از آن حضرت دارد که مانع از قتل ایشان شد.

 

روایت 49 با این سند آمده است: «روی حماد‌بن‌زید، عن یحیی‌بن‌سعید» که فضیلتی برای امام سجاد (ع) و این که «ما رأیت قرشیا افضل‌بن‌علی‌بن‌الحسین» آمده و سپس جمله‌ای از آن حضرت درباره نگاه داشتن حد و اندازه برای حب اهل بیت نقل کرده است.

 

روایت 50 در باره تعداد سرهایی که هر طایفه با خود داشت، از ابومخنف نقل شده «قال ابومخنف». تا اینجا، این اولین روایت است که بلاذری از ابومخنف نقل کرده است. اگر نقل‌های دیگری از او در دل متن‌های سابق و روایاتی که با تعبیر «قالوا» بوده باشد، باید با تطبیق بدست آورد.

 

ادامه دارد ...