در دو بخش قبلی این نوشتار به چند مورد از زیارتگاههای استان کربلا اشاره کردیم. در ادامه این بخش، به معرفی چند مورد دیگر میپردازیم.
1- حوض و قدمگاه امام علی علیهالسلام
عینالتمر، شهر کوچکی واقع در 67 کیلومتری غرب کربلاست که میان یک «واحه»، قرار دارد. واحه در زبان عربی، به منطقه سرسبزی اطلاق میشود که در دلِ صحرای بیآب و علف قرار دارد. در گذشته، نام عینالتمر، «شفاثا» بوده است. اما در چند دهه اخیر، به عینالتمر تغییر یافته است؛ زیرا در دوره ساسانی و اوایل اسلام، در این منطقه، شهری به این نام وجود داشت که امروزه اثری از آن، برجای نمانده است.
البته در حال حاضر، یکی از روستاهای عینالتمر، به نام شفاثا شناخته میشود. شهر عینالتمر را نخلستانهایی فراگرفته است که میان آنها، چشمههای آبگرم فراوانی وجود دارد که از این میان، تنها در روستای شفاثا، نوزده چشمه وجود دارد.
در عینالتمر، چندین مقام و زیارتگاه منسوب به ائمه، از جمله دو مقام منسوب به امام علی علیهالسلام وجود دارد که عبارتند از:
1. حوض امام علی علیهالسلام: مزار کوچکی است واقع در شمال عینالتمر که داخل آن، یک حوض آب وجود دارد و اهالی منطقه، آن را محل وضوی امام علی علیهالسلام میدانند.
2. قدمگاه امام علی علیهالسلام: در مرکز شهر عینالتمر واقع است و در کف آن، سنگی وجود دارد که در آن، دو فرورفتگی به چشم میخورد و اهالی، این فرورفتگیها را اثر جای پای امام علی علیهالسلام و اثر سم اسب ایشان میدانند.
2- مقام امام حسن مجتبی علیهالسلام
این مقام، شامل گنبد کوچکی است که در شمال شهر عینالتمر، قرار دارد.
3- مقام امام زینالعابدین علیهالسلام و اسرای کربلا
این مقام که نزد اهالی منطقه، به «مَسری السبایا» نیز شناخته میشود، در روستای «مالح» در منطقه خسیف، در ورودی شهر عینالتمر واقع است. اهالی منطقه، آن را یکی از توقفگاههای کاروان اسرای کربلا، در مسیرشان از کوفه به شام میدانند.
4- مرقد نوحبندَراج
این زیارتگاه، اطراف شهر کربلا و در اراضی قبیله آل مسعود، میان نخلستانهای اطراف یکی از شاخههای رودخانه حسینیه در منطقه اُبیتر، در ناحیه الطف الجریه قرار دارد. این مرقد، از مرکز شهر کربلا، پانزده کیلومتر فاصله دارد و در نزدیکی آن، قبر سید اخرس، نواده امام کاظم علیهالسلام واقع است که نیای سادات خاندان آل خَرسان است. ساختمان زیارتگاه، مربع شکل و ابعاد هر ضلع آن، حدود هفده متر و ارتفاع آن، نزدیک به 6/3 متر و دارای یک صحن روبازِ داخلی است.
ورودی بنا در جانب شمال واقع شده است که با دری، به اتاق مرقد متصل میشود. بالای ورودی، طاقی به عرض 4/1 متر و ارتفاع 4/2 متر، با آجر ساخته شده و دو طرف آن، دو منارچه، به ارتفاع نزدیک یک متر قرار گرفته است.
ورودی مرقد، به اتاقی دایره شکل، متصل است که قطر آن چهار متر و وسط آن، ضریحی از جنس چوب، به رنگ مشکی، به ابعاد 5/2 × 5/2 متر قرار دارد که آثار کهنگی و فرسودگی، در آن دیده میشود. بالای این اتاق، گنبدی قیفی شکل، به قطر 5/5 متر ساخته شده که ارتفاع آن از سطح زمین، حدود شش متر است. مقابل ساختمان زیارتگاه، صحنی به ابعاد 17 × 13 متر وجود دارد. به تازگی، برای گسترش حرم، کارهایی انجام شده که هزینه آن را خادم مرقد، نصر مهدی النشمی مسعودی پذیرفته است.
امام نوح کیست؟
نام وی، ابوایوب نوحبنابیالصبیح دراجبنابیعلی عبدالله نخعی کوفی است که میان اعراب روستاهای اطراف کربلا، به «امام نوح» معروف بوده و به غیر آن، شناخته نمیشود.
نوح، یکی از چهار فرزند دراج است که خود و برادرانش، به قضاوت رسیدند. دراج از افراد غیر عرب است که به کوفه و بصره هجرت کرد و در آنجا، به کشاورزی پرداخت. از این رو آنان را «نَبط» و «انباط» نامیدند. بنابراین نوح از موالی است که به اعتبار وابستگیاش به قبیله «نَخَع»، نخعی نامیده میشود.[1]
برادرش، جمیلبندراج، از راویان موثق و از نویسندگانِ صاحب اصل روایی، در قرن دوم هجری است که از دو امام هفتم و هشتم، روایت کرده است. فرزندش، ایوببننوح، از دیگر راویان موثق شیعه است که چهار امام (از امام رضا علیهالسلام تا امام حسن عسکری علیهالسلام ) را درک کرده و نماینده امام هادی علیهالسلام و امام حسن عسکری علیهالسلام بوده است.[2]
نجاشی او را از شیعیانی به شمار آورده است که تشیع خود را پنهان میداشتند.[3] اما در کتب تراجم و رجال اهلسنت، او را از شاگردان ابوحنیفه، ابنشبرمه و ابن ابیلیلی خواندهاند و حتی او را در شمار طبقات حنفیه یاد کرده و نوشتهاند که او به آرای ابن ابیلیلی متمایل بود و با اینکه نابینا بود، در زمان هارونالرشید، قضاوت کوفه و سپس قضاوت ناحیه شرقی بغداد را پذیرفت.[4]
برخی مقام علمی و دقت ادبی او را در قضاوت، از استادش ابن ابیلیلی یا ابن شبرمه، بالاتر دانسته و در ستایش او گفتهاند: «نزدیک بود که از سخن نادرست گامها بلغزد، اگر نوحبندراج آن را جبران نمیکرد».[5] برخی تصریح کردهاند که نوح، قضاوت ناحیه شرقی بغداد را تا زمان درگذشت، به عهده داشت.[6]
طبقه و منزلت روایی نوح:
او از اصحاب امام صادق علیهالسلام و از راویان طبقه هشتم بوده و از کسانی، چون عبداللهبنشبرمه، سلیمان اعمش، اسماعیلبنابیخالد، سعدبنطریف، محمدبنعبدالرحمنبنابیلیلی، هشامبنعروه و ابوحنیفه، روایت کرده است. عبادبنیعقوب، برادرش جمیلبندراج، ابن ابیعمیر، اسماعیلبنموسی فزاری سُدی و ابونُعَیم ضراربنصُرد نیز از وی، روایت کردهاند.[7]
درباره منزلت رواییاش، کسانی چون محمدبنعبداللهبننُمیر، شیخ طوسی، علامه و میرداماد، به وثاقت و اعتبار روایات وی، گواهی دادهاند. ابوزرعه و ابن عدی، احادیث او را قابل نوشتن و بدون اشکال دانستهاند. اما ابوداوود، یحییبنمعین، ابراهیم جوزجانی، دارقطنی، نسائی، ذهبی، ابن حجر و جزائری، در کتاب حاوی الاقوال، وی را ضعیف، غیر موثق، کذاب، متروک الحدیث یا منکر الحدیث خواندهاند.
شماری از احادیث وی، در منابع روایی شیعه آمده است و اندکی از آنها، در منابع حدیثی و تراجم اهلسنت، به چشم میخورد. از او روایت شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خطاب به عمار یاسر فرمود: «آفرین بر پاک و پاکیزه شده».[8] حاکم نیز از وی نقل میکند که امام حسنبنعلی علیهالسلام در پاسخ به کسی که گفته بود: «آغاز اذان گفتن، از رؤیای عبداللهبنزیدبنعاصم بوده است»، فرمود: «منزلت اذان، بالاتر از این است. جبرئیل اذان را دو فصل دو فصل در آسمان گفت و آن را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) آموخت و اقامه را یک فصل یک فصل گفت و به پیامبر (صلی الله علیه و آله) آموخت».[9]
مذهب نوحبندراج: نجاشی هنگامی که به معرفی برادر نوح، یعنی جمیلبندراج میپردازد، چنین میگوید: «نوحبندراج، یکی از عالمان و محدثان شیعه است. ولی او باور خویش را به ولایت و مکتب تشیع، آشکار نمیکرد و به تعبیر رساتر، تقیه مینمود».[10]
شیخ کشی در این زمینه مینویسد:
استادم محمدبنمسعود عیاشی گفت: «از استادم ابوجعفر حمدانبناحمد کوفی، درباره شأن و جایگاه نوح پرسیدم». پاسخ داد: «او یکی از دانشوران فرزانه شیعی و قاضی کوفه بود. به او گفتند: چرا داخل دستگاه عباسیان شدی؟ در پاسخ گفت: من داخل حکومت نشدم و به منصب قضا تن ندادم؛ مگر اینکه روزی از برادرم جمیل پرسیدم: چرا در مسجد برای نماز حضور پیدا نمیکنی؟ او گفت: چون من حتی لباس مناسبی که به مسجد بیایم، ندارم».[11] ... بیتردید ایوببننوح تا سال 260 ه.ق، زنده بوده است. اما اینکه بعد از این تاریخ در چه سالی و در کدام سرزمین، از دنیا رفته، هیچ یک معلوم نیست و در زندگینامهها، در هالهای از ابهام قرار دارد.
ادامه دارد...
برای مطالعه قسمت اول این مقاله اینجا و قسمت دوم اینجا را کلیک کنید.