مقدمه
این سفرنامه به نام «رحله عراقیه»، برای اولین بار به خط مولف، در مجله وزین الموسم، شماره 14، سال 1993 م. یا 1413 ه.ق در 156 صفحه (231–387) به چاپ رسید. نگارنده این سطور، این اثر را احیا نمودهام و چون اصل آن به عربی است، به معرفی آن میپردازم.
این کتاب از آن جهت اهمیت دارد که اولا به دست عالمی شیعی و صاحب نفوذ نگاشته شده است و ثانیا وی به دقت درباره کربلا و عالمان آن دیار و فرهنگ آن شهر سخن میگوید که این اطلاعات اکنون برای ما مهم است.
وی این سفر را در سال 1328 ه.ق یا 1289 ه.ش انجام داده است؛ اما آغاز تحریر و نگارش آن، پس از بازگشت وی به زادگاهش، حسینآباد بوده است. وی در آخرین روزهای شوال سال 1329 ه.ق نگارش سفرنامه را آغاز و در 26 ذیالقعده همان سال به پایان رسانده است.
با مولف بیشتر آشنا شویم
مولانا محمد هارونبنسید عبدالحسین، در 24 ربیع الثانى 1392 ه.ق در زنگىپور به دنیا آمد. کنیه وى ابوداود و عالم نامور زمان خویش بود.
وى صرف و نحو را نزد مولوى محمدسمیع زنگىپورى و دیگر دروس را در محضر حکیم مولوى محمدهاشم و مولانا سید على حسین فراگرفت و سپس نزد مولانا على جواد به بنارس، شهر مذهبی هندوهای هندوستان، رفت و پس از مدتى به لکنهو آمد و وارد مدرسه ناظمیه شد و با دریافت مدرک ممتازالافاضل، امتحان مولوى فاضل را در دانشگاه پنجاب با موفقیت گذراند و بورس تحصیلى دریافت کرد و به کالج اوریانتال به سمت استادى فراخوانده شد و در آنجا به تدریس پرداخت.
منشى محبوب على در همان زمان شیفته شایستگى وى شد و او را به سمت مدیر روزنامه «پیسه»، با حقوق پانزده روپیه در ماه منصوب کرد. سپس در لکهیمپور کهیرى به تدریس پرداخت و مدتى بعد نجم المله، او را در مدرسه امروهه به کار تدریس مشغول کرد و از آنجا به کالج دهلى رفت، ولى به علت بیمارى آنجا را ترک کرد و در شهرستان مونگیر، بلوک حسینآباد سکونت گزید.
بیمارى او ادامه یافت و ناگزیر ترک خدمت کرد ولى در عین حال ریاست شعبه تصنیف و تألیف مدرسه واعظین را بر عهده داشت. محمد هارون، فردى عالم و با ذکاوت و صاحب زبان و قلم بود، نیازهاى عصر خویش را به خوبى درک مىکرد و تعلیمات دینى را بر مقتضاى زمان پیش مىبرد، تألیفاتش در شبه قاره هند براى مؤمنان شیعه ضرب المثل شده است.
همگان مدحش مىکردند و سنى و شیعه به او گرایش داشتند. او در سال 1918 م. در دیره غازیخان با میرزاییها، حنفىها و وهابیها، مناظرههاى موفقیتآمیزی داشت. محمد هارون در نظم و نثر عربى و فارسى ماهر بود و با نوشتهها و سخنرانیهاى برجسته خود، خدمات شایستهاى براى اسلام انجام داد. کتابهاى وى امروز هم به خاطر اهمیت علمى، تحقیقى و فکرى باقى است و براى خوانندگان مفید است. مولانا با اینکه بیمار شده بود، ولى تا آخرین ساعتهای زندگی، دست از مطالعه و تصنیف و تألیف برنداشت. سرانجام در سن چهل و پنج سالگى، با بهجا گذاشتن کتابهاى با ارزش خود، در 14 جمادى الاولى 1339 ه.ق دیده از جهان فرو بست. [1]
وی کتابش را با ذکر مقدمهای در باب اهمیت سفر از دیدگاه اسلام آغاز میکند و سعی میکند با بیان آیات و روایات، اهمیت سفر در اسلام را بیان کند. سپس اولین فصل سفرنامه خود را بیان ثواب و فضیلت زیارت امام حسین (ع) قرار میدهد و با بیان دهها روایت، خوانندگان را برای رفتن به این سرزمین مقدس، تشویق و ترغیب میکند.
تألیفات
وی توانست در مدت کوتاه عمر خود، 45 سال، بیش از 40 اثر از خود به یادگار بگذارد. وی این کتابها را در موضوعات گوناگون اسلامی نگاشته که همین امر، از احاطه و تسلط وی بر علوم مختلف اسلامی حکایت دارد. بیشتر آثار او در شهرهای مختلف هند به چاپ رسیده و البته بخش کمی از آنان نیز هنوز به زیور طبع آراسته نشده است.
برخی از آثار او عبارت است از:
فلسلفه المذهب، لکنهو، اشاعه العلوم پریس. اردو؛ ابطال التناسخ، لکنهو، بیجا، 1338 ه.ق یا 1920 م. اردو؛ امامه القرآن (چاپى)، لکنهو، بیجا، 1920. چاپ دیگر: لاهور، خواجه پریس، 40 صفحه. اردو؛ خصوصیات مذهب شیعه، لاهور، امامیه مشن، 1961 م، 31 صفحه. اردو.
توصیف کتاب
وی کتابش را با ذکر مقدمهای در باب اهمیت سفر از دیدگاه اسلام آغاز میکند و سعی میکند با بیان آیات و روایات، اهمیت سفر در اسلام را بیان کند. سپس اولین فصل سفرنامه خود را بیان ثواب و فضیلت زیارت امام حسین (ع) قرار میدهد و با بیان دهها روایت، خوانندگان را برای رفتن به این سرزمین مقدس، تشویق و ترغیب میکند. ابتدای این فصل، با روایتی از امام صادق (ع) آغاز میشود که از ابانبنتغلب پرسیدند: چه زمانی قبر حسین (ع) را زیارت کردهای؟ و او پاسخ داد: «لا و اللّه یا ابن رسول اللّه ما لی به عَهْدٌ مُنذُ حین»؛ که در این هنگام امام صادق (ع) متعجب فرمودند:
«سبحان ربّی العظیم و بحمده و أنت من رؤساء الشیعه تترک الحسین لا تزوره، مَن زار الحسین کتب اللّه له بکلّ خطوه حسنه و محى عنه بکلِّ خطوه سیّئهً وغفر له ما تقدَّم من ذنبه وما تأخَّر، یا أبانبنتَغلِب لقد قُتل الحسین صلوات اللّه علیه فهبط على قبره سبعون ألف مَلَک شُعثٌ غُبرٌ یبکون علیه وینوحون علیه إلى یوم القیامه».
این عالم هندی در ادامه، روایات زیادی در فضیلت سرزمین کربلا و حدود حرم بیان میکند.
آغاز سفر
وی که اهل یکی از مناطق محروم هندوستان است و احتمالا نمیتوانسته به راحتی به سرزمین مقدس کربلا سفر کند، با دیدن خواب و رؤیایی، تصمیم میگیرد به این سفر معنوی برود. این خواب و رؤیا به قدری بر او تأثیر گذارده که به گفته خودش پس از آن، فی البدایه شعری در رثای جدش امام حسین (ع) میسراید که مطلع آن چنین است:
إذا ما طَلَبتَ المستجار من البَلى *** فلیس لکَ المأوى سوى أرض کربلا
هی المسجد الأقصى یطوفون حَوله *** هی الکعبه العُلیا هی الخُلد فی العُلى
فمَن جآئها مستغفراً کانَ آمِناً *** وأُوتی فی الفردوسِ قصراً ومنزلا
هنگامی که به دنبال پناه جستن از بلا باشی، پس مأوا و پناهگاهی جز سرزمین کربلا نیست.
آن (کربلا) مسجدالاقصی است که پیرامون آن طواف میکنند. آن (کربلا) کعبه بلند مرتبه است که در عالم بالا جاودان است.
پس هر کس استغفارکننده به سرزمین کربلا بیاید، در امنیت و آرامش است و در بهشت، قصر و منزلی به او داده خواهد شد.
سپس شعری فارسی در عظمت امام علی (ع) میسراید که اینگونه آغاز میشود:
شاهنشه و امام اُمم یا على توئى *** فخر مقام و بیت و حرم یا على توئى
وجه وجود و لوح و قلم یا على توئى *** حلال عقد جذر اصم یا على توئى
مفتاح قفل باب حکم یا على توئى
ذاتت ثبوت معنى توحید داورست *** قولت بیان دعوى اللّه اکبرست
فعلت بقدرتش همه برهان اظهرست *** شأنت گواه صنعت صناع اقدرست
اسلام را دلیل اتمّ یا على توئى
و لذا بار سفر را میبندد و از حسینآباد[2] قصد سفر میکند. به گفته وی، آغاز سفرش روز نهم جمادی الاولی سال 1328 ه.ق (28/2/1289) بوده است.
وی از حسینآباد ابتدا به بمبئی و از راه دریا پس از دو روز و دو شب به بوشهر میرسد. مسافر کربلا، پس از توقفی کوتاه در بوشهر، سفر خود را به سوی بصره از راه دریا ادامه میدهد.
وی سپس با کشتی و از طریق رود خروشان دجله به بغداد میرود و به زیارت امامان موسیبنجعفر و جواد علیهماالسلام نائل میشود و از آنجا به سامرا رفته و آنجا را هم زیارت میکند. وی در آنجا قصیدهای زیبا در وصف امامان مدفون در سامرا میسراید که مطلع آن چنین است:
سر نحو سامرّا تجد عجائبا *** من صنعه اللّه بها غرائبا
فی أرضها ثوى إمامنا النّقی *** من کانَ حقّاً للنبیّ نائبا
بصره
در روز پنجشنبه، 23 جمادی الاولی، پس از 14 روز به بصره میرسد و مجبور است برای ورود به خاک عراق، قرنطینه شود.
وی بنا بر اطلاعات تاریخیای که دارد، بصره را مذمت میکند! وی بصره را سرزمینی میداند که اصحاب جمل توانستند آنجا را تصرف کنند و جایی است که امام علی (ع) درباره آن فرمود:
«بلادکم أنتن بلاد اللّه تُربَه، أقربها من الماء، و أبعدها من السماء، وبها تسعه أعشار الشرّ، المحتبس فیها بذنبه، و الخارج بعفو اللّه»؛[3] شهرهای شما از نظر خاک، بدبوترین سرزمینهای خداست و از آسمان دورتر است و نه دهم شر در آن است. هر که در آن گرفتار است، به گناه اوست و هر که بیرون رود، به عفو و بخشش خدا بود.
بنا بر اعتقاد وی اکنون هم تاجران یهودی در این شهر فراواناند و او فقط توانسته اندک تاجر ایرانی در بازار بصره بیابد.
کاظمین و سامرا
وی سپس با کشتی و از طریق رود خروشان دجله به بغداد میرود و به زیارت امامان موسیبنجعفر و جواد علیهماالسلام نائل میشود و از آنجا به سامرا رفته و آنجا را هم زیارت میکند. وی در آنجا قصیدهای زیبا در وصف امامان مدفون در سامرا میسراید که مطلع آن چنین است:
سر نحو سامرّا تجد عجائبا *** من صنعه اللّه بها غرائبا
فی أرضها ثوى إمامنا النّقی *** من کانَ حقّاً للنبیّ نائبا
وثمّ ابنه الطُهر الزکیّ العسکریّ *** صائناً أمر الهُدى مُراقبا
برو به سوی شهر سامرا که عجایبی از صنع خدا را در آنجا خواهی یافت.
در آن سرزمین امام نقی ما مأوا گرفته است کسی که او به حق، جانشین پیامبر بود.
سپس فرزند پاک و مطهرش عسکری نگهدارنده امر هدایت است و مراقب آن.
به اعتقاد وی، وضعیت حرم مطهر امامان مدفون در سامرا و شیعیان آنجا در زمان حضور سید محمدحسن حسینی شیرازی (1230–1312 ه.ق) قابل قبول بوده است. هرچند در زمان حضور این عالم هندی در سامرا (1328 ه.ق) 16 سال از فوت میرزای بزرگ شیرازی گذشته است. وی درباره وضعیت آن روزهای سامرا (1328 ه.ق) چنین مینگارد:
«... اما الآن وضعیت مثل زمان میرزای شیرازی بزرگ نیست به جهت آنکه عدهای از طلاب و فضلا پس از فوت ایشان از سامرا کوچ کردهاند و نیز وضعیت نابسامان ایران باعث شده که وجوهات و نذورات کمتر روانه سامرا شود. گرچه در این عصر (1328 ه.ق) میرزا محمدتقی 1256–1338 ه.ق جای استاد را گرفته است اما عدهای از طلاب با وجود علم و فضل ایشان، این شهر را ترک کردهاند».[4] اقامت وی در سامرا هشت روز بوده است. وی اردات خاصی به سرداب مقدس سامرا داشته است و به زیارت آنجا رفته و اعمال آنجا را به طول کامل انجام داده است. به مناسبت از ابنحجر که در الصواعق اعتقادات شیعه سرداب مقدس را به سخریه گرفته انتقاد میکند و در جواب او شعری سروده است.
سید محمد هارون حسینی زنگی پوری، یکی از عالمان شیعه هند است که موفق شده در سال 1328 ه.ق (1289 ه.ش) برای عرض ارادت به ساحت مقدس ائمه مدفون در عراق، به این کشور سفر کند. وی پس از بازگشت به وطن، به نگارش این سفر آغازید و پس از چند ماه، هر آنچه از دیدهها و شنیدهها که برایش مهم بود را با یاری خامه شیوایش، به نثر و نظم کشید و برای آیندگان به یادگار گذاشت.
ایشان ابتدا دو بیت شعر ابنحجر را نقل میکند و از او به –خداوند سنگ در دهانش اندازد– یاد میکند:
ما آنَ للسِّرداب أن یلد الّذی *** کلَّمتموه بجهلکم ما آنا
فعلى عقولکم العفاء فإنّکم *** ثلَّثتُم العنقاء و الغیلانا
آیا وقت آن نرسیده است که سرداب، آن کسی را که به زعم خویش انسان میپندارید، بزاید وای بر شما و عقلهای بیخاصیتتان که عنقا و غیلان را سه تا کردید.
و سپس اینگونه جواب او را میدهد:
لعن الإله الناصبیّ فإنّه *** قد أنکر الآیات و الفُرقانا
أَوَلَیْسَ یؤمن بالإله و رفعه *** عیسىبنمریم فی السَّما جُثمانا
ذاکَ المسیح ومثله إدریس و *** الخضر الجلیل کفوا لنا إذعانا
أَوَلَسْتَ تَعجَبُ من بقاء حیاتهم *** وتصیر فیمن بعدهم هیمانا[5]
ما ذاک إلاّ للجحود فإنّما *** أنْکَرْتَ حقّاً مُبلجاً شَنئانا
لا غَرو إن غاب الإمام لحکمه *** و بها أقام لقومِه بُرهانا
بَعِدت عقولُهم الفواتِر أنّهم *** قد أعرضوا عمّا یرون عِیانا
خداوند ناصبی را لعنت کند زیرا او آیات و قرآن را انکار کرده است.
آیا او به خدا ایمان نیاورده؟ خدایی که جسم عیسیبنمریم را به آسمان برد؟
آن مسیح است و مثل او ادریس و خضر جلیل که ما را از حیث اعتقاد کفایت میکند.
آیا از باقی ماندن و زنده بودن آنان تعجب نمیکنی اما در کسانی که بعد از آنان آمدهاند حیرانی؟
انکار تو از جحود و سرسختی تو نشأت گرفته است زیرا تو حق را از روی دشمنی رها کردهای.
عجب نیست که امام به خاطر حکمتی غایب شده و به واسطه آن حکمت است که برای قوم آن حضرت برهان است. چه دور است فهم عقلهای ناتوان آنان، به درستی که آنان اعراض کردند از حقی که میبینند عیان و آشکار.
وی برای دومین بار به سمت کاظمین حرکت کرده و در 19 جمادی الثانی 1328 ه.ق به کاظمین میرسد.
ادامه دارد...