دور شدن بلاذری از روش سندی در بخش اخبار کربلا از متن دو نسل قبل از خود
در میان این سه منبع، راوی سوم، در ترکیب نقلها که هر کدام سند خاص خود را داشتهاند و استفاده از کلمه «قالوا» برای یکپارچه کردن آنها بیشتر استفاده میکند و این امر، یک کار دو وجهی در امر تاریخنگاری است. از یک طرف، دقت را کم میکند و از طرف دیگر، در این ترکیب، میکوشد تا نگاه جامعتری به نقلها داشته و تعارض آنها را برطرف کند.
در واقع، بلاذری و گاه گاهی ابنسعد، با استفاده از این روش، در پی کارآمد کردن نقلهای تاریخیشان در یک بسته خبری هستند، اما معلوم نیست همه جا این روش سودمند باشد و میتوان گفت که در مواردی، برخی از حقایق از دسترس خارج میشود.
در مقایسه نقلهای بلاذری و دو نسل قبل از او، میتوان گفت، از دقت کار سندی کاسته شده و نقلهای طولانیتر و البته یک دست از رویدادها به دست داده شده است. این کار، به خصوص، از زمانی که بیان رویدادهای اصلی عاشورا آغاز میشود، به حدی غیر سندی است که بخش عمده متن، بدون سند ارائه میشود.
در این بخش، هدف مؤلف، تمرکز روی سلسله رویدادها به شکل به هم پیوسته بوده و گویی نمیخواهد با ارائه سند تک تک نقلها، این تسلسل را بر هم بزند. بلاذری، گردآورنده از متون دو نسل قبلی و برخی از اخبار شفاهی است. حتی گاهی از راویان حرفهای دیگر مانند عوانهبنحکم یا عمربنشبه هم که مانند بلاذری مورخ هستند، مطالبی نقل میکند. طبعا این مورد درباره ابومخنف صدق نمیکند، زیرا اصولا در آن دوره، کسی در این قد و قواره وجود ندارد.
عدم استفاده از منابع سه نسل اول در طول هزار سال
مقتل ابومخنف که نسل اول است، در تاریخ طبری درج شده است. در واقع، تاریخ طبری، تلفیقی از دهها کتاب و رساله تاریخی است که طبری آنها را به هم چسبانده و سر جایشان گذاشته است. مع الاسف تاریخ طبری به خصوص در قرون اخیر یعنی از هفتم هشتم به بعد، در اختیار ایرانیها نبوده یا بسیار بسیار اندک بوده است. در حال حاضر هیچ نسخه کامل خطی از طبری در کتابخانههای ایران نیست. حتی نسخه ناقص هم که شامل بخش بسیار کوچکی است، بسیار کم است. معنای این سخن این است که مورخان ایرانی، مستقیم از طبری استفاده نکردهاند. اکنون باید با کمال شگفتی اینطور تصور کنیم این همه کتابی که در طی این قرون درباره امام حسین علیهالسلام نوشته شده، از مقتل ابومخنف استفاده نکرده و حداکثر معالواسطه نقلی از آن دارد. به نظرم، اولین کسی که دریافت مقتل اصلی ابومخنف در طبری است، شیخ عباس قمی در مقدمه نفسالمهموم است. او نوشت که مقتلی که به نام ابومخنف به صورت مستقل در دست است، اساسی ندارد.
اصولا در هزار سال گذشته و تا پیش از نشر این آثار، کتابهایی که درباره امام حسین (ع) نوشته میشده، از منابع این سه نسل نخست، استفاده نکرده است! داستانی شدن منابع تاریخ اسلام در ادوار بعد، میتوانست معلول همین معضل باشد.
طبقات ابنسعد برای نخستین بار و پیش از صد سال قبل در اروپا منتشر شد، اما همان زمان، شرح حال تعدادی از فرزندان صحابه، از جمله امام حسن و امام حسین علیهمالسلام در آن نبود. معلوم میشود نسخه آنها ناقص بوده است. چاپهای بعدی هم تا حدود بیست یا بیست و پنج سال پیش، فاقد این بخش مهم بودند. حوالی سی سال قبل، برای نخستین بار شرح حال امام حسین (ع) توسط مرحوم استاد عبدالعزیز طباطبائی در مجله تراثنا منتشر شد و معلوم شد چه قدر معلومات تازه دارد. این یعنی اینکه در طول قرون، نه ایرانیها و نه عربها، از این بخش استفادهای نکردهاند!
همین قاعده درباره انسابالاشراف هم صادق است. بخش علویان این اثر، حوالی سال 1398 ه.ق یعنی 1356 ه.ش برای نخستین بار توسط مرحوم محمدباقر محمودی منتشر شد. تا آن زمان، میشود گفت از این کتاب، استفادهای نشده بود. اخبار الطوال نیز در منظر دید ایرانیها نبوده و در میان عربها هم نمیدانم چه اندازه مطرح بوده و البته در این باره هم تردید دارم.
اینها به معنای آن است که اصولا در هزار سال گذشته و تا پیش از نشر این آثار، کتابهایی که درباره امام حسین (ع) نوشته میشده، از منابع این سه نسل نخست، استفاده نکرده است! داستانی شدن منابع تاریخ اسلام در ادوار بعد، میتوانست معلول همین معضل باشد.
البته از کتاب فتوح ابناعثم که اثری است نهچندان دقیق با گرایش داستانی و در قرن هفتم، که بخشی از آن به فارسی درآمده، گویا بیشتر استفاده شده است. البته متن عربی آن هم بسیار نادر بوده و تنها یک نسخه خطی ناقص از آن مانده که وقت چاپ، با ترجمه فارسی تکمیل کردهاند. باید افزود، در قرن هفتم این کتاب مورد استفاده اخطب خوارزم که عالمی حنفی اما متشیع بود، در مقتلالحسین (ع) بوده و از آن طریق به منابع دیگر رفته است.
حالا جای پرسش است که در طول این قرون، منبع این همه نگارشهای تاریخی درباره امام حسین (ع)، بر پایه چه منابعی بوده است. نمیشود انکار کرد که آنها از منابعی استفاده کردهاند که بسا از آن سه منبع نخست بهرهای داشتهاند، اما در کل، مسیر نقلها، نیاز به بررسی بیشتر داشته و باید میان منابع، یک مقایسه تطبیقی عالمانه صورت گیرد.
حالا باید خوشحال باشیم که بخش قابل توجهی از مهمترین منابع تاریخ عاشورا، به یمن آثار تصحیحی جدید در اختیار ما قرار گرفته است. بیشتر کتابهای خوب دو دهه اخیر، سعی کردهاند از این آثار بهرهگیری کنند، هرچند روش بهرهگیری از این آثار، نوعا به همان سبک سنتی است و همچنان نیازمند روشهای تازه برای سنجش این اخبار هستیم.
برای مطالعه بخش نخست این یادداشت اینجا و برای مطالعه بخش دوم اینجا را کلیک کنید.