شاخصههای منابع نسل نخست
در دورههای اول تاریخی، اغلب نوع تحمیلهای فکری و ایدئولوژیک، نمودی ندارد. نهایت چیزی که هست، تأثیر نگرههای مذهبی مانند نفوذ نوعی گرایش شیعی عراقی یا عثمانی است.
تحلیلهای رایج در دورههای بعد، اغلب با نوعی گزینش از آن رویدادهای نقل شده در منابع اولیه، با تفسیرها و دیدگاههای رایج زمانه صورت میگیرد. به همین دلیل است که این کتابها، برای دورهای خاص نوشته میشوند و عمرشان هم با پایان یافتن ارزش آن تحلیلها به پایان میرسد و از محدوده عمومی خارج شده و موزهای میشوند، در حالی که عمر منابع اولیه، هیچگاه به پایان نمیرسد.
اغلب درباره این گزینش از میان گذشته، این نکته گفته میشود که آثار اولیه پر از تحریف هستند و ما باید روایات درست را بیاوریم! آنگاه برای انتخاب روایت درست، با استفاده از نگره حاکم بر اندیشه خود، دست به انتخاب میزنند و باقی اخبار مربوطه را تحریف شده عنوان میکنند. برخی هم به عکس آنها عمل میکنند.
درباره منابع نسل اول
اکنون میخواهیم قدری از منابع اولیه صحبت کنیم، منابعی که بدون آنها نمیتوانیم و اصولا نباید تاریخ کربلا را بنویسیم.
اشاره کردم که منابع دوره نخست، از قرن دوم و سوم را بیش از همه باید از زاویه روش نگارش عالمانه آنها دید. در این آثار که منابع دست اول ما و نزدیک به حادثه هستند، نخستین ویژگی «مسند» بودن، یعنی سند دار بودن است. این ویژگی در آثار مختلف از جمله مقتل ابومخنف، مقتل ابنسعد در طبقات و مقتل امام حسین علیهالسلام در انساب الاشراف تا اندازهای متفاوت اما تقریبا از معیارهای واحدی پیروی میکند. اخبار الطوال هم با اینکه از نسل اول است، در این ردیف جای نمیگیرد، چون اصولا روش سندی ندارد و بیشتر توضیحی و منطبق بر سبک ایرانی است.
ابومخنف به عنوان نسل اول در این روش، به پیروی از روش حدیثی که به تدریج در جامعه علمی رو به غلبه و رشد بود، میداند که باید هر مطلبی از منابع شفاهی خود نقل میکند مستند باشد. این روش را ابنسعد هم به پیروی از استادش واقدی و بلاذری هم که در همین مکتب تاریخنگاری قرار دارد، البته در سطحی نازلتر، دارند.
سه نسل در این مرحله قابل توجهاند:
الف: ابومخنف به عنوان نسل اول (درگذشته میانه قرن دوم با نقش اول)
ب: ابنسعد، نویسنده طبقات، متوفای 230 به عنوان نسل دوم
ج: بلاذری م 279 به عنوان نسل سوم
ابومخنف به عنوان نسل اول در این روش، به پیروی از روش حدیثی که به تدریج در جامعه علمی رو به غلبه و رشد بود، میداند که باید هر مطلبی از منابع شفاهی خود نقل میکند مستند باشد. این روش را ابنسعد هم به پیروی از استادش واقدی و بلاذری هم که در همین مکتب تاریخنگاری قرار دارد، البته در سطحی نازلتر، دارند.
ابومخنف به حادثه نزدیک و سندهایش برای اتصال به کربلا، کوتاهتر است، این وضعیت در دو مورد بعدی یعنی ابنسعد و بلاذری ادامه مییابد. ضمن آنکه دو نسل بعدی، از منبع تولید شده توسط ابومخنف و روش او استفاده میکنند و درعینحال، منابع دیگری هم که با سندهای اندکی طولانیتر است در اختیار دارند.
هر سه اینها، کوشش میکنند تا ساختاری برای این رویداد، از آغاز تا پایان داشته باشند. میتوان گفت، ابومخنف دست کم در متنی که از او در طبری مانده، بیمقدمه وارد مقدمات رویدادهای کربلا شده است، در حالی که ابنسعد و بلاذری، در آغاز و به روش محدثان، سلسلهای از احادیث در فضائل امام حسین (ع) و برخی از نکات زندگی او پرداختهاند. در پایان هم برخی از نکات خاصی از جمله اموری غیرعادی که پس از شهادت امام حسین (ع) رخ داده را به صورت حدیثی گزارش کردهاند.
یک نکته مهم در متون این سه نسل، پرداختن به نقلهای متفاوت و حتی متعارض از نظر گزارشهای تاریخی است. آنها گاه یک رویداد را از چند منبع نقل میکنند که برخی از مطالب آنها با یکدیگر ناسازگار است، اما این روش تاریخنگاری آن دوره است، چیزی که در بخشهای دیگر طبری هم به خوبی مشهود است. در واقع، دست خواننده را برای نقادی و نوعی انتخاب میان گزارشهای مختلف تا حدی باز میگذارد.
منابع شفاهی ابومخنف
غالب اخبار ابومخنف، از منابع شفاهی است. این البته یک حدس است. او اغلب با یک واسطه از کسانی که در کربلا بودهاند مطالبی نقل میکند. این افراد کتاب یا نوشتهای نداشتهاند و مسلما از خاطرات خود به صورت شفاهی مطالبی را منتقل کردهاند. البته یک راوی ابومخنف، با نام ابوجناب کلبی که نامش در جایی یحییبنابیحیه آمده[1] یکی از منابع اصلی ابومخنف است.
درباره او این احتمال هست که به عنوان یک مورخ، از منابع شفاهی اخباری را گردآوری و حتی تدوین کرده باشد. در این باره باید بیشتر جستجو کرد. از نظر سند، در بخش اخبار تاریخی، تلاش این است که ـ و این به خصوص درباره ابومخنف بیشتر صدق میکند ـ که هر حادثهای، از محلی نقل شود که راوی اول، دلیلی برای نقل آن حکایت داشته باشد. این امر درباره منابع یا راویان حرفهای تاریخی، صادق نیست، اما اگر حادثه خاص باشد، اغلب این نگاه وجود دارد.
مثلا درباره برخورد امام حسین (ع) با فرزدق، نقلها از خود فرزدق و فرزند او «لبطه» است؛ مثلا این نقل: «و حدثنی إسحاق الفروی أبوموسى عن سفیانبنعیینه، عن لبطهبنالفرزدق عن أبیه قال: لقینی الحسین و هو خارج من مکه فی جماعه علیهم یلامق الدیباج، فقال: ما وراؤک؟ فقلت: أنت أحبّ الناس إلى الناس و السیوف مع بنیأمیّه و القضاء من السماء.»[2]
نمونه شگفت روایت ابومخنف از دلهم همسر زهیربنقین است: «قال ابومخنف: فحدثتنی دلهم بنت عمرو امراه زهیربنالقین، قالت: فقلت له: ا یبعث إلیک ابن رسولالله ثم لا تأتیه! سبحانالله! لو أتیته فسمعت من کلامه! ثم انصرفت، قالت: فأتاه زهیربنالقین، فما لبث...».[3]
مروری بر این اسناد نشان میدهد که بسیاری از اخبار کربلا، از افرادی که به نوعی در این رویداد حضور داشتهاند، نقل شده است. میتوان گفت که این بهترین نوع تاریخنگاری مستند است که ابومخنف و سپس مورخان دیگر از آن استفاده کردهاند.
این زن، در این نقل، خبر پیوستن زهیر به امام حسین (ع) را از همسرش نقل میکند. ابومخنف میگوید، حدثتنی... یعنی مستقیم از همسر او نقل کرده است. به نظرم این موارد اندک است و اغلب ابومخنف با یک واسطه مطالب را از افرادی که درگیر بودهاند نقل میکند، چنانکه از طریق جمیلبنمرثد، از طرماحبنعدی بخشی را که او حاضر بوده، روایت میکند.[4]
ابومخنف در نقل از اشخاص و اینکه کسانی باشند که خودشان شاهد حادثه باشند، آگاهانه عمل میکند. در موردی میگوید: «قال ابومخنف: حدثنى ابو جناب، عن هانئبنثبیت الحضرمى ـ و کان قد شهد قتل الحسین ـ قال: بعث الحسین ع الى عمربنسعد عمروبنقرظهبنکعب الأنصاری: ان القنى اللیل بین عسکرى و عسکرک.»[5]
به کار بردن تعبیر «قد شهد قتل الحسین» درباره هانیبنثبیت حضرمی، نشان از این توجه دارد.
بلاذری هم گاهی با نقل از «بعض الطالبیین» بر آن است تا اخبار خاص خانواده را از خود آنان بگیرد.[6]
در یک مورد دیگر، هشام کلبی از قول پدرش محمدبنسائب نقل میکند که گفته بود من سنانبنانس را [در پیر] دیدم که لباس خود را کثیف میکرد. و قال هشامبنمحمد الکلبی: قال لی أبی محمدبنالسائب: أنا رأیته و هو یحدث فی ثوبه و کان هرب من المختاربنأبی عبیده الثقفی إلى الجزیره، ثم انصرف إلى الکوفه.[7]
چنانکه اشاره شد، ابومخنف با توجه به اینکه از حوالی سال 80 تا سال 150 زندگی کرده، دسترسیاش به اخبار کربلا، آسانتر بوده است. او داستان پیوستن عبداللهبنسلیم و مذریبنمشمعل اسدی را از قول عدی، پسر حرمله اسدی نقل میکند.[8] این طریق، یعنی ابوجناب کلبی، از عدیبنحرمله، سند اخبار دیگری هم از کربلا برای ابومخنف هستند. مروری بر این اسناد نشان میدهد که بسیاری از اخبار کربلا، از افرادی که به نوعی در این رویداد حضور داشتهاند، نقل شده است. میتوان گفت که این بهترین نوع تاریخنگاری مستند است که ابومخنف و سپس مورخان دیگر از آن استفاده کردهاند.
ادامه دارد...
برای مطالعه قسمت اول این یادداشت اینجا و برای مطالعه قسمت بعدی اینجا را کلیک کنید.