امام سجاد علیهالسلام، در بدترین زمان از زمانهایی که بر دوران رهبری اهلبیت (ع) گذشت میزیست. چه، او با آغاز اوج انحرافی معاصر بود که پس از وفات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روی داد. نکته مهم این است که انحراف از زمان امام سجاد (ع) کم کم شکلی آشکار به خود گرفت. اما نه فقط از جنبه مضمون بلکه در سطح شعارها و کلمات که از طرف زمامداران، هم در سطح عمل مطرح شده بود، هم در رسوخ دادن و تنفیذ واقعیت حال زمامداران پس از شهادت امام حسین (ع)، ماهیت و زشتیهای حکومت، از جهت نظری و عملی برای مردمی که اینک واقعیت امامان (ع) را درک کرده بودند، نمایان گردید.
قیام پدر بزرگوار آن امام (ع) و پایان فاجعهآمیز آن در کربلا توجه مردم را به گناهکاریشان جلب کرد و کینه و نفرت آنان را به بنیامیه برانگیخت. این مطلب را پس از قیام حسین (ع) و شهادت او آشکارا در ملت اسلام مشاهده میکنیم و میبینیم که بسیاری از مسلمانان از آن واقعه احساس گناه کردند و ملت در جهت تکفیر امویان به حرکت درآمد و کینه و نفرتش به بنیامیه روزافزون گردید. نتیجه و تعبیر طبیعی تکفیر بنیامیه و در دل گرفتن کینه آنان «قیام» بود و قیام نیز روی داد. بیشتر قیامهایی که روی داد، سبب عاطفی داشت نه تعلقی. زیرا هنوز درک نمیکردند که امویان تا چه اندازه از اسلام دورند.[1] در چنین شرایطی باید عاشورا با روشهای مختلف به عنوان یک فرهنگ تبیین شده و زمینهساز بلوغ فکری و تمدنی در مکتب اسلام گردد.
مکتب جعفری در تداوم مکتب عاشورایی
برنامههای امام سجاد (ع) را میبایست حلقه اتصال قیام عاشورا و پیدایش مکتب جعفری در عصر صادقین (ع) محسوب کرد. در اوضاع نابسامان اوایل عصر اموی، مقارن با امامت حسنین (ع)، هر نوع حرکتی از سوی خلافت به شدت سرکوب میشد و صرف عدم بیعت امام حسین (ع) با خلیفه وقت، منجر به فجیعترین واقعه تاریخ اسلام در محرم سال شصت و یک ه.ق شد. در حالی که در اواخر عصر اموی، مقارن با امامت صادقین (ع)، نه تنها شیعیان به انسجام رسیدند بلکه مجالس درس و بحث آن دو بزرگوار به صورت مثالزدنی و بیبدیلی، مورد استقبال قرار گرفت.
امام سجاد (ع) زمانی رهبری جامعه را به دست گرفت که اصول اساسی اسلام منحرف شده بود و جامعه از لحاظ اخلاقی و اسلامی سیر قهقرایی داشت. آن امام (ع) کارش را از صفر آغاز کرد و به مفهومسازی پرداخت. در این راستا امام یک مسیر علمی و فرهنگی مشخص پیش روی امت اسلامی گشود.
امام سجاد (ع) زمانی رهبری جامعه را به دست گرفت که اصول اساسی اسلام منحرف شده بود و جامعه از لحاظ اخلاقی و اسلامی سیر قهقرایی داشت. آن امام (ع) کارش را از صفر آغاز کرد و به مفهومسازی پرداخت. در این راستا امام یک مسیر علمی و فرهنگی مشخص پیش روی امت اسلامی گشود. امام سجاد (ع) نیز برای زمینهسازی نهضت فرهنگی جهان اسلام و پیدایش مکتب جعفری، اصول اساسی اسلام را بر اساس امامت و حول محور توحید باز تعریف و تبیین کردند.[2]
کثرت شاگردان صادقین (ع)، مخصوصا شعار همگانی «الرضا من آل محمد» که نقطه مشترک تمامی گروههای مخالف خلافت ضد اسلامی بنیامیه بود، از جمله بارزترین نشانههای موفقیت امام سجاد (ع) برای بازگرداندن جامعه به عترت رسولالله (ص) است. عترتی که پیامبر (ص) آن را در کنار وحی الهی، جزء لاینفک رستگاری جامعه اسلامی معرفی میکند، عترتی که تخریبش هدف اصلی بنیامیه بود.
امام سجاد (ع) پس از پراکندگی و تهدید جدی شیعیان بعد از قیام عاشورا، ابتدا سعی کرد اوضاع را به صورتی مدیریت کند که ضمن حفظ جان و حرمت اهلبیت (ع)، جایگاه و نقش تخریب شده آنان را به عنوان عترت پیامبر (ص) و خواص فرهنگ اسلامی، بازگرداند.
آن حضرت برای نشان دادن این ویژگی به عنوان الگوی عملی در جامعه نمود پیدا کرد تا بتواند ضمن باز تعریف مفاهیم اساسی اسلام، جامعه را در راه تحقق آن اصول راهنمایی نماید. آن حضرت همچنین با تربیت شاگردان خاص، به عنوان مروجان و منادیان اندیشهها و آرای خود، زمینههای تحول فکری و پیدایش مکتب جعفری را هموار ساخت.
الگوهای عملی و رفتاری امام سجاد (ع) برای جامعه بحرانزده
اولین نمود رفتاری حضرت برای تبیین فرهنگ عاشورایی خود را در قالب یادکرد عاشورا با حزن و اندوه و یادآوریهای فراوان به امت اسلامی نشان داد. از این رو امام علیبنالحسین (ع) در اولین گام کوشید، احساس گناه را در وجود مسلمانان شعلهور سازد و بر مهیب آن بیفزاید. پس به گروهی انبوه از مردم کوفه گفت: «ای مردم شما را به خدای، آیا میدانید که به پدرم نامه نوشتید و به او نیرنگ زدید؟ از دل و جان با او پیمان بستید و میثاق کردید و بیعت نمودید اما او را کشتید؟ دستتان بریده باد... وقتی رسولالله (ص) به شما بگوید خاندان مرا کشتید و حرمت مرا شکستید، پس از امت من نیستید با چه چشمی به او خواهید نگریست»[3]
این احساس گناه، عاملی بود پیوسته شعلهور، که مردم را برای شورش و انتقامخواهی، دائم به جلو میراند. امام (ع) توانست هر وقت فرصتی به دست میآمد، مردم را به انقلاب بر ضد امویان برانگیزد و پیوسته این کار را از سر میگرفت و آن شعله، نه فرو مینشست و نه خاموش میشد.[4]
آن جو ناآرام و لبریز از شورش و اضطراب، بنیامیه را واداشت تا جنبشهای امام سجاد (ع) و کارهای او را زیر مراقبت شدید قرار دهند و هر حرکتی که از او سر میزد به شورشی نو تفسیر میشد که ناچار حکومت منحرف بنیامیه هدف آن بود.
از گذرگاه آن محیط ناآرام و مضطرب، امام (ع) بایستی راه و روشی نو مییافت تا با آن محیط و شرایط بسیار دشوار، بتوان روبرو شد. پس ناچار، به علت مسئولیتی که نسبت به امت داشت و برای پشتیبانی از شریعت، با احتیاط، برنامه حاکمان منحرف را تحت نظر قرار داد و مراقبت شدید آنها را که با بیم و ترس آمیخته بود و برای انتقام از او طرح میشد، مورد توجه قرار داد.
امام علیبنالحسین (ع)، مشکلات و گرفتاریهای فکری را که کرامت و ارزش دولت اسلامی را تهدید میکرد و رهبریهای منحرف را، به عنوان نماینده حقیقی اسلام، پاسخ میگفت.
امام (ع) به این سبب، اسلوب دعا را به کار برد و بسیار هم به کار برد. دعاهای او دارای نوعی معانی است که رویدادهای عصر او را تفسیر میکند و از مفاهیم تبلیغ و پیریزی بنای امت لبریز است. «بنابراین امام دید که باید سخنان و آراء خود را در جامه خشونت انقلابی نپوشد. اگر چه در واقع مفاهیم آن گفتارها شدیدتر از خشونت و شورش بود. او تعابیر آن را در جامه اشارات و تحریک مستقیم بیاراست. او مشاهده کرد که نظریات اسلام و راهها و روشهای آن، حرمت خود را از دست داده و متروک گردیده است، پس سخنانش در صورت شکایت و دعا شکل گرفت و در آن، هر چه از شورش و تحریک به قیام که میخواست گنجانید»[5]
نقش امام در میان امت
امام سجاد (ع) از دو راه عملی، با امت و پیروان خود روبرو گردید:
- یکی راه برانگیختن وجدان انقلابی افراد مسلمان و متمرکز ساختن و برانگیختن احساسشان به گناه و ضروری بودن جبران آن گناه بود. امام کوشید که دژ وجدان و اراده اسلامی را از فرو ریختن حفظ کند و شخصیت اسلامی و کرامت انسانی را در مقابل حاکمان منحرف، از تنزل و فرومایگی نگاه دارد.
- طریق دوم، از راه تهیه برنامه فکری و آگاهی عقیدتی و روانی امت بود.
علیبنالحسین (ع) در حقیقت دومین مؤسس مدرسه بزرگ اسلامی بود. خانه و مسجد، مدرسه او بود و طلاب در آنجا و در پیرامون وی جمع میشدند و بعدها شاگردانش، سازندگان تمدن اسلامی شدند و مردان تفکر و قانونگذاری و ادب اسلامی گردیدند. امام (ع) در دورانی پر اهمیت برای افزودن بر دانشمندان و راویان احادیث خود در علوم و فنون گوناگون قیام نمود.
صحیفه سجادیه که انجیل آل محمد است از آثار اوست. این اثر از ثروتهای فکری است که با وضع قواعد اخلاقی و اصول فضایل و علوم توحید و غیر آن از سایر آثار متمایز است. امام علیبنالحسین (ع)، مشکلات و گرفتاریهای فکری را که کرامت و ارزش دولت اسلامی را تهدید میکرد و رهبریهای منحرف را، به عنوان نماینده حقیقی اسلام، پاسخ میگفت.
همان سان در مورد مشکلی که نامه قیصر روم به عبدالملکبنمروان ایجاد کرده بود، وقتی خلیفه از پاسخ گفتن به نامه در همان سطح باز ماند، علیبنالحسین (ع) آن خلا را پر کرد و به شکلی پاسخ گفت که هیبت اسلام را محفوظ نگاه داشت و با توجه به مشکلاتی که دولت با آن روبرو گردیده بود و بحرانی که دچار آن گردیده بود، مصلحت والای اسلام را در نظر گرفت.[6]
بنابراین موضع پیشوایان در قبال جامعه اسلامی که از حیث مادی و عقیدتی از طرف دشمنان احاطه شده بود، موضعی بود که به طور ناآشکار و نامعلوم، حکومت تأیید میگردید مبادا حکومت از آن دچار انحراف گردد و تأیید امام را برای مشروع جلوه دادن خود، لباس شرعی گرداند و مجوز قانونی قلمداد کند.
خلاصه مطلب اینکه زمانه امام، به لحاظ خفقان و سختگیری بر خاندان اهلبیت (ع)، از سختترین ادوار تاریخی اسلام بود. در چنین شرایطی امام میبایست از یک سو ضمن یادآوری اقدام امت در حق نواده رسول خدا (ص) در روز عاشورا، وجدانهای خفته آنان را بیدار سازد تا عاشورا ضمن تبدیل شدن به یک فرهنگ در مکتب تشیع، چراغی برای عزت اسلامی در برابر ذلت و خواری گردد و در سوی دیگر با استفاده از ضرورتهای موجود، قیام حسینی را به قیام علمی امام باقر (ع) و امام صادق (ع) متصل سازد.