دهخدا دربارهاش این گونه مینویسند: «سنگ افسانهای که غمهای خویش بر آن شمردندی...» .
مینشستند و یکی یکی سرِ زخمِ غمهایشان را برایش باز میکردند و نشانش میدادند؛ اما این تمام ماجرا نبود معین در فرهنگ فارسیاش توضیح میدهد «...و غمخوار آنان بود...» زخمِ های باز شده را، یکی یکی میدید، میشنید و برایشان مرهم بود!
و هم او شاید برای این که خیال همه را راحت و توضیحش را کامل کند ادامه میدهد:«اصولا سنگ به «صبوری» و «تحمل» مَثَل است.»
راست میگوید این را میشود از رفتار کریمانه صخره های سنگی با ضربِ محکمِ سیلیِ موجها بر صورتشان فهمید ، زمانی که صبورانه پذیرای موجها هستند و سخاوتمندانه آنها را به آرامی به دریا برمیگردانند، طوری که دیگر از هیاهوی موج خبری نیست و آب از آب تکان نمیخورد...
و خلاصه این که بزرگان میگویند: «اصطلاح سنگ صبور در فرهنگ عامه ایرانی برای کسی یا چیزی به کار میرود که شنونده همه دردها و رنج های آدمی است. سنگ صبور درد دلها را میشنود و غمخواری میکند...»
حالا غرض این که ، ای حضرت ارباب؛ ای عزیز ترین! عکسِ حرمت، مثلِ سنگ صبوریست که مانندش، در گذشته، حال و آینده نبوده و نیست...
یک نمونه خوب از گریز زدن به سبکی مدرن ! بسیار عالی
یا امام حسین من رو هم بطلب حرمت
عکس حرمت سنگ صبوری است... خیلی قشنگ بود
عالی بود