برای خواندن زندگینامه امام حسین علیه السلام به سایت ویکی حسین (ع) سر بزنید.


حضرت حسن‌بن‌علی علیه‌السلام، فرزند ارشد امیرالمؤمنین (ع) و حضرت فاطمه سلام ‌الله علیها و امام دوم شیعیان است. امام حسن (ع) در مدینه به دنیا آمدند. بنا بر مشهور، تاریخ ولادت ایشان 15 رمضان سال سوم ه.ق است.[1] آن حضرت هفت سال از دوران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را درک نمودند[2] و پس از درگذشت پیامبر (ص) تقریبا سى سال در کنار امیرالمؤمنین (ع) قرار داشتند.

نام امام حسن (ع) را پیامبر (ص) بر ایشان نهادند.[3] بنا بر برخی اقوال نام‌های حسن و حسین معادل شبر و شبیر، نام‌های پسران هارون و از نام‌های بهشتی‌اند[4] که قبل از اسلام نزد مردم عرب سابقه‌ای نداشته‌اند.[5] القاب مشهور آن حضرت عبارتند از: ابومحمد[6] تقی؛ طیب؛ زکی؛ سید؛ سبط؛ ولی؛ امین؛ مجتبی؛ حجت؛ زاهد.[7]

 

امام حسن (ع) در زمان پیامبر اکرم (ص)

امام حسن مجتبی (ع) 7 ساله بودند که رسول خدا (ص) رحلت نمودند. پیامبر اکرم (ص) ایشان را سخت دوست مى‌داشتند و آن حضرت را بر شانه مى‌نهادند و مى‌فرمودند: «خداوندا، من دوستش دارم، تو نیز او را دوست بدار!»[8]

در روایتی از پیامبر اکرم (ص) امامت ایشان و امام حسین (ع) مورد تأکید قرار گرفته است: «حسن و حسین امامند، چه قیام کنند و چه صلح کنند.»[9] در حدیث دیگری آن حضرت می‌فرمایند: «حسن و حسین، سرور جوانان بهشتند.»[10] همچنین فرمودند: «هر که حسن و حسین را دوست بدارد مرا دوست مى‌‌دارد و هر که آن دو را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است.»[11]

امام حسن (ع) در وقایع مهم زیر در زمان پیامبر اکرم (ص) حضور داشتند:

1. به همراه امام حسین (ع) در جریان مباهله پیامبر (ص) با مسیحیان نجران به‌عنوان «ابنائنا» در کنار مادر بزرگوارشان فاطمه (س) با عنوان «نسائنا» و امیرالمؤمنین (ع) به‌عنوان «انفسنا»؛ (زندگینامه امام حسین علیه السلام را می توانید بخوانید)

2. به‎عنوان مصداق اهل‌بیت در جریان نزول آیه تطهیر؛

3. در جریان نزول سوره انسان در شان اهل‌بیت (ع).

 

امام حسن (ع) در دوران امیرالمؤمنین (ع)

امام حسن (ع) در دوران حیات امیرالمؤمنین (ع) همواره همراه و هماهنگ با پدر بودند.

هنگامى که ابوذر به ربذه تبعید مى‌شد، عثمان دستور داد هیچ‌کس او را بدرقه نکند، اما امام حسن (ع) و برادر گرامیش، همراه با پدر بزرگوارشان، او را به‌ گرمى بدرقه کردند و از حکومت عثمان ابراز بیزارى نمودند و ابوذر را به شکیبایى و پایدارى پند دادند.[12]

هنگامی که ابوموسی اشعری فرماندار کوفه با فرستادگان امیرالمؤمنین، علی (ع) برای مقابله با شورش داخلی (برپاکنندگان جنگ جمل) همکاری نکرد، امیرالمؤمنین (ع) فرزند خود، امام حسن (ع) را به همراه عمار یاسر با نامه‌ای به کوفه اعزام کردند. آن حضرت با سخنرانی خود در مسجد کوفه توانستند حدود ده هزار نفر را به میدان جنگ علیه ناکثین بکشانند.[13]

امیرالمؤمنین (ع) ایشان را در جنگ جمل به میمنه (سمت راست) سپاه فرستادند.[14] برخی گفته‌اند که در این جنگ، حضرت علی (ع) به محمد حنفیه فرمود: این نیزه را بگیر و جمل [منظور شتر عایشه است که عده بسیاری در مقابل آن کشته شدند] را پی کن. محمد حنفیه رفت و از شدت تیرباران بازگشت. پس از او حسن (ع) نیزه را گرفت و شتر را پی کرد.[15]

امام حسن (ع) در شرایطی خلافت را به دست گرفت که جو تشویش و شکی که در اواخر زندگانی پدرش امیرالمؤمنین (ع) بروز نمود به اوج خود رسیده بود.

ایشان در جنگ صفین نیز، همراه پدر، جنگاوری بسیار کرد. در آن جنگ، معاویه، عبیدالله‌بن عمر را نزد او فرستاد که از پیروى پدرش دست بردارد و گفت: «ما خلافت را به تو وا می‌گذاریم، چرا که قریش، از پدر تو به سابقه پدرکشتگی‌ها، ناراحتند، اما تو را می‌توانند بپذیرند...». امام حسن (ع) در پاسخ فرمود: «قریش بر آن بود که پرچم اسلام را بیفکند و در هم پیچد، اما پدرم، به خاطر خدا و اسلام، گردنکشان ایشان را کشت و آنان را پراکند، پس با پدرم بدین‌ جهت به دشمنى برخاستند و بدو کینه مى‌ورزند.»[16]

ایشان در جنگ صفین، از پشتیبانى پدر، دست نکشید و تا پایان با او همراه و همدل بود و زمانی که دو تن را از هر سپاه (سپاه حضرت على (ع) و معاویه) برای «حکم» برگزیدند، علی‌رغم مخالفت امیرالمؤمنین (ع) با حکمیت، سپاه امام حتی نماینده امام را نپذیرفتند، نماینده‌ای از خود فرستادند و سرانجام آن دو به ناروا حکم کردند، امام حسن (ع) به‌ فرمان پدر، در یک سخنرانى پرشور، توضیح دادند که: «اینان برگزیده شدند تا کتاب خداوند را بر خواهش دل، پیش دارند و مقدم شمارند، اما واژگونه رفتار کردند و چنین کسى حکم نامیده نمی‌شود، بلکه محکوم است.»[17]

امیرالمؤمنین (ع) به‌هنگام رحلت بنا به فرمانى که از پیش از پیامبر اسلام (ص) داشت، امام حسن (ع) را جانشین خویش فرمودند و امام حسین (ع) و سایر فرزندان گرامى خویش و بزرگان شیعه را بر این امر، گواه گرفتند.[18]

 

دوران امامت

در صبح آن شبی که امیرمؤمنان، علی (ع) از دنیا رفتند، امام حسن (ع) برای اصحاب سخنرانی کردند؛ پس از حمد و ثنای الهی و درود فرستادن بر پیامبر (ص) فرمودند: «شب گذشته مردی از میان شما رفت که پیشینیان در کردار نیک از او پیشی نگرفتند و آیندگان در رفتار، به او نخواهند رسید، او همواره همراه رسول خدا با دشمنان جنگید و با نثار جانش از حریم پیامبر دفاع نمود ... در همان شبی که عیسی‌بن‌مریم به سوی آسمان عروج کرد و حضرت یوشع‌بن‌نون وصی موسی وفات یافت ...»، آن‌گاه بغض گلوی امام حسن (ع) را گرفت و گریه کردند و همه حاضران با ایشان گریه کردند. سپس فرمودند: «من پسر بشیر (مژده دهنده) یعنی رسول خدا هستم، من پسر کسی هستم که به اذن خدا مردم را به سوی خدا دعوت می‌کرد، من پسر چراغ تابناک هدایت هستم، من از خاندانی هستم که خداوند، پلیدی و ناپاکی را از آنان دور ساخت و آنان را به طور کامل پاکیزه نمود. من از خاندانی هستم که خداوند دوستی به آنان را در قرآنش واجب کرده و فرموده است: «...قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی و من یقترب حسنه نزد له فیها حسنا...»؛ ای پیامبر! بگو من پاداشی برای رسالت نمی‌خواهم، مگر دوستی در حق خویشاوندان و هر که نیکی کند، بر نیکی او بیفزاییم. منظور از «حسنه» (نیکی) در این آیه، دوستی ما خاندان است.» و سپس (سخنرانی را به پایان رساندند و) نشستند.[19]

پس از پایان خطبه «ابن ‌عباس» به پا خاست و مردم را به بیعت فرا خواند. امام حسن (ع) بیعت عراقیان را با این شرط قبول کرد که با هرکسی که قصد جنگ داشت، بجنگند و با هرکسی که صلح کرد، صلح کنند.[20] بدین ترتیب مسلمانان در سرزمین‌های مختلف خلافت حسن‌بن‌علی (ع) را به رسمیت شناختند.[21]

این جریان در روز جمعه 21 ماه رمضان سال چهل ه.ق (در کوفه) واقع شد و آن حضرت در 37 سالگی به امامت و خلافت رسید. ایشان به مدت 10 سال منصب امامت را در دست داشتند اما دوره خلافت ایشان تنها شش ماه و سه روز طول کشید.

 

صلح امام حسن (ع) با معاویه

امام حسن (ع) در شرایطی خلافت را به دست گرفت که جو تشویش و شکی که در اواخر زندگانی پدرش امیرالمؤمنین (ع) بروز نمود به اوج خود رسیده بود.

از آن‌جا که بنی‌امیه کینه‌ای دیرینه با خاندان بنی‌هاشم داشتند، زمانه را مناسب دانستند و از عدم ثبات سیاسی جامعه استفاده کردند. معاویه جاسوسانی را به شهرها روانه کرد تا زمینه تضعیف حکومت امام حسن (ع) را مهیا کند. پس از اطلاع امام حسن (ع) از تحریکات معاویه، ابتدا به او هشدار دادند، سپس وارد کارزار با معاویه شدند. معاویه قبل از جنگ با حیله و تهدید بسیاری از یاران امام را به طرف خود کشید و نتیجه مکر او مجبور شدن امام به پذیرش پیشنهاد «صلح» معاویه بود اما با شرایط خاصی که حضرت تعیین کردند.

معاویه قبل از جنگ با حیله و تهدید بسیاری از یاران امام را به طرف خود کشید و نتیجه مکر او مجبور شدن امام به پذیرش پیشنهاد «صلح» معاویه بود اما با شرایط خاصی که حضرت تعیین کردند.

معاویه نامه سفیدی را همراه با نشان مهر خودش (تائید بی چون و چرا) در پای آن برای حسن‌بن‌علی (ع) فرستاد تا او شروط خودش رو در آن بنویسد. حسن‌بن‌علی (ع) نوشت؛

«بسم الله الرحمن الرحیم

این شروط حسن‌بن‌علی است برای معاویه‌بن ابی‌سفیان: حکومت بر مسلمین بنا بر کتاب خدا، سنت پیامبر و سیره خلفایی که صالح هستند؛ معاویه حق ندارد پس از خود ولیعهد انتخاب کند و امر بایستی به‌ عهده شورایی از مسلمین باشد؛ مردم و مخالفان معاویه باید در جان‌ها و اموال‌شان ایمن باشند؛ معاویه نبایستی علیه حسن‌بن‌علی در نهان و آشکار توطئه‎چینی کند؛ معاویه نبایستی هیچ‌یک از صحابه پیامبر خدا را تهدید کند.»[22]

امام حسن (ع) پس از صلح میان مردم حاضر شدند و در خطبه‌ای‌ ضمن اشاره به این واقعیت که معاویه با او درباره حقش منازعه کرده است، به بیان علت‌‌های صلح خود که همانا حفظ جان مردم و جلوگیری از خون‎ریزی بود، پرداختند.[23]

پیمان صلح در 25 ربیع‌ الاول سال 41 ه.ق انعقاد یافت؛ اما معاویه پس از شهادت امام حسن (ع) عهدشکنی کرد؛ یکی از مصداق‌های این پیمان‌شکنی ولیعهدی یزید بود.[24]

امام حسن (ع) بعد از صلح به مدینه رفتند. ایشان ده سال در آنجا بودند و مرجعیت علمی، دینی، اجتماعی و سیاسی را بر عهده داشتند. حضرت در مقابله عقاید معاویه و طرفدارانش در مدینه و دمشق به مخالفت پرداختند.[25]

پس از آنکه امام حسن (ع) برای حفظ جان مسلمانان و جلوگیری از خدشه‌دار شدن دین ایشان با معاویه معاهده‌ای را امضا کرد، یکی از سخت‌ترین دوره‌های زندگی امام آغاز شد.

 

شهادت امام حسن (ع)

بعد از مجبور شدن امام حسن (ع) به صلح، معاویه برای زیر پا نهادن صلح‌نامه، اندیشه کشتن حضرت را در سر می‌پروراند. معاویه چهار مرتبه برای اجرای نقشه شوم خود اقدام نمود تا بالاخره در مرتبه آخر موفق شد توسط «جعده» دختر اشعث و همسر امام حسن (ع)، به وسیله زهری قوی حضرت را مسموم کند. پس از آن، امام (ع) در بستر بیماری افتادند و سرانجام در 7 صفر سال 49‌ ه.ق [26] (بین علمای امامیه آخر ماه صفر مشهور است) [27] در 47 سالگی به شهادت رسیدند.