این شاعر معاصر، قطعهای دارد با نام «وصیت» که از سرودههای سال 1373 است؛ بیتناسب نیست تا مطلع و مقطع آن را به مناسبت درگذشت او مرور کنیم:
در آن زمان که از این آشیان کنم پرواز
به سوگواری من، چشم خویش تر مکنید
خدای را! به جز از درگه محمّد و آل
ز درگهی دگر ای دوستان! گذر مکنید[1]
سه چهار سال قبل به بهانهی تألیف و تدوین آثار «عبدالعلی نگارنده» که از دوستان دیرین وی بود، توفیق دیدار استاد بقا در منزلشان حاصل شد و البتّه پس از چاپ کتاب مذکور، مجلّدی نیز توسّط دوست گرانقدر و مشهدیام، جناب آقا ناصر بندار تقدیم حضورشان شد. با این که کتابﻫای شخصی ﺧود را به کتابخانهی وزیری یزد اهدا کرده بود، هنوز کتابهای متعدّد و خوبی در منزل داشت. چند ماه قبل، بابت تجدید چاپ دیوان عبدالعلی نگارنده سؤالاتی داشتم که تلفنی مزاحم استاد شدم و بهره بردم.
او که اصالتا یزدی بود، عنوان میکرد که شاعر معروف عاشورایی یعنی جیحون یزدی، دایی پدرش بوده است.[2]
باقرزاده با درگذشت پدرش در سال 1326 شمسی، سرپرستی ﺧانواده را به عهده گرفت و به کار ﺗجارت و کشاورزی پرداخت.
ﺣافظهای توانمند داشته و از محضر برخی استادان ادب چون مجتبی مینوی، بدیع الزّمان ﻓروزانفر، سعید نفیسی، علیاکبر ﻓیّاض، محمود ﻓرخ، ﺟمالزاده، ادیب نیشابوری دوم، غلامحسین یوسفی و احمدعلی رﺟایی برﺧوردار گشت. ﺗفسیر ﻗرآن را نزد شادروان میرزا علیاکبر نوﻏانی (مؤلف کتاب «سه مقاله» و متخلّص به «فقیر») آموخت.[3]
از ده سالگی به سرودن شعر روی آورد. اگر چه در قصیده و غزل صاحب اشعاری است اما تبحر وی در سرودن قطعه بوده است. آﺛار منثور و منظومش در اﻏلب مطبوعات مانند یغما، وﺣید، آینده، ﺧواندنیﻫا، نشریهی ﻓرﻫنگ ﺧراسان پاژ، کیهان ﻓرﻫنگی، آستان ﻗدس رﺿوی (مشکوه)، ندای یزد و ... به چاپ میرسید. بخشی از اشعارش هم به کتب درسی راه یافته بود و پارهای از آنها هم به زبان انگلیسی ﺗرجمه شده است.[4]
در سال 1330 ازدواج کرد و صاحب پنج فرزند شد. مشاغل او طبق نوشتهی خودشان از این قرار است:
عضو ﻫیأت مدیره و سرپرستی شرکت سهامی ﺗولیدی و ﺻنعتی ﺛابت ﺧراسان در مشهد (1346 -1376)، ریاست اتاق بازرگانی و ﺻنایع ﺧراسان (1358 -1359) و عضو هیأت امنای دانشگاهﻫای شمال شرق کشور و رﺋیس ﻫیأت مدیره بنیاد دانشگاهی ﻓردوسی و رﺋیس ﻫیأت مدیرهی شرکت ﺛابت ﺧراسان و عضو ﻫیأت مدیره شرکت سهامی قند بیستون.[5]
گفتنی است در شهریور 1392 از ایشان در مراسمی با عنوان «آیینه بقا» تجلیل شد.
پیکرش در روز شنبه 20 آذر از حرم مطهّر رضوی (صحن آزادی) تشییع شد و در مقبره الشعرای خراسان در کنار استادان بنام ادب خراسان که بعضا دوستان صمیمی او بودند، به خاک سپرده شد. مقبره الشعرای خراسان چند سالی است که در کنار مزار فردوسی بنا شده و تعداد انگشت شماری از سخنوران خراسانی را در خود جای داده که از آن جملهاند: احمد گلچین معانی، احمد کمالپور، عماد خراسانی، ذبیحالله صاحبکار «سهی» و محمّد قهرمان.[6]
(شرح زندگی و نمونه شعر او درکتب مختلفی مثل ده ﭼهره ده نگاه، شعر امروز ﺧراسان، ﺻد سال شعر ﺧراسان، ﺗﺬکرهی شعرای یزد و مشاﻫیر یزد قابل مراجعه است.
آثـــــــــــــــار :
لطیفهها در ﺗاریخ و ادب
ﻃراز یزدی (زندگی و شعر عبدالوﻫّاب طراز)
ده مقاله
ﺗرﺟمهی منظوم چهل ﺣدیث رﺿوی
نسیمی از دیار ﺧراسان (گزیده اشعار)
یاد مادر، برترین آﺛار اندیشمندان دربارهی مادر
زﻻل بقا (دیوان شعر)
سفری به مسکو و سن پطرزبورگ ، با اشتراک دکتر رزمجو
سیر آﻓاق ، سفرنامهی کشورﻫای آسیا ، اروپا ، آمریکا
بزم محبّت (مدایح ، مراثی و کﻠمات اﺋمّهی اﻃهار علیهم السّلام )
دو سفرنامهی ﻫند با اشتراک ﺣسین بشارت
ﻗطعهﻫا (سرودﻫایی در پند، ﺗاریخ ، ﺣﻜمت، داستان، ﻃنز و... )
بیست و یک مقاله (مجموعه مقاﻻت در ﺗاریخ ، ﻓرﻫنگ و ادبیّات)
نامه ﻓرزانگان ( نامهﻫایی از اندیشمندان )
پنجاه و دو سال سیر آﻓاق
ﺣﻜایتﻫا و لطیفهﻫا
آب بقا
نمونه شعــــــــــر:
اشعار ولایی و آیینی «بقا» در کتاب «بزم محبّت» جمع آمده است؛ در سالهای 1341 و 1357 به عتبات عالیات مشرف شد که دو شعر زیر ارمغانهای آن سفر است و به عبارتی سفرنامههای منظوم:
بس که دل داشت آرزوی حسین
عشق، ما را کشید سوی حسین
چون رسیدم به سرزمین عراق
بر مشامم رسید بوی حسین
داشت در کربلا به وجه حسن
جلوهها آفتاب روی حسین
بود چون مه، برابر خورشید
قبر عبّاس روبهروی حسین
سر نهادم بر آستان حبیب
دیده سودم به خاک کوی حسین
هر کجا بود لالهای خونین
یاد آوردم از گلوی حسین
هر کجا نخل خشکلب دیدم
ریخت اشکم به یاد روی حسین
روز محشر دل از دریچهی خاک
سر برآرد به جستوجوی حسین
یک زمان جان دردمند «بقا»
نیست خالی ز گفتوگوی حسین [7]
عراق؛ مهر ماه 1341
***
کردم طواف، تربت پاک امام را[8]
قربانگه حسین علیه السّلام را
سودم بر آستان جلالش سر نیاز
دیدم به چشم، قبلهگه خاص و عام را
شستم به آب روشن سرچشمهی فرات
از جسم و جان تیره، غبار ظلام را
هِشتم سر نیاز به درگاه بینیاز
کاو ره نمود بر در سلطان، غلام را
در پیشگاه دوست فکندم به پشت سر
اندیشههای باطل و افکار خام را
تا حقّ پاسداری او را ادا کنم
آوردهام به همرهی خویش مام[9] را
تا دجلهها ز دیده نماید نثار دوست
بنمودمش مزار شه تشنهکام را
با چشم پُر ز اشک، زبان دعا گشود
بنهاد چون که در حرم قدس، گام را
تا سرخط امان دهدم شحنهی نجف
از پادشاه توس رساندم سلام را
در کاظمین و سامره بوسیدم از ادب
درگاه آستانهی چندین امام را
در بابل و مدائن و بغداد و کوفه بود
آثار خیر، امّت خیرالانام را
در وادیالسّلام که دارد نشان خُلد
دیدم شکوه و حشمت دارالسّلام را
رفتیم سوی بارگه ماه هاشمی
تا بنگریم جلوهی ماه تمام را
دیدیم در عزای شهیدان به رنگ خون
هر صبح و شام، گنبد فیروزهفام را
آموختم زمکتب سالار کربلا
آیین جانسپاری و رسم قیام را
بُد بیرقی به تارک بامش به رنگ سرخ
یعنی به خون خویش بیان کن پیام را
در پیشگاه ظالم و بر دستگاه ظلم
باید قیام کرد و گرفت انتقام را
منّت خدای را که ز سرچشمهی «بقا»
جانم چشید لذّت شرب مدام را
در حالتی که مینتوان کرد وصف آن
کردم طواف، تربت پاک امام را[10]
کربلا؛ شهریور 1357
منابع:
1- بزم محبّت (ﻣﺪاﻳﺢ، ﻣﺮاﺛﻲ و ﻛﻠﻤﺎت اﺋﻤّﻪی اﻃﻬﺎر): علی باقرزاده «بقا»، مشهد، اﻧﺘﺸﺎرات ﭘﻴﺎم ﺳﻼﻣﺖ، چاپ اوّل، 1382.
2- قطعهها (ﺳﺮودههای در ﭘﻨﺪ، ﺗﺎرﻳﺦ، جغرافیا، ﺣﻜﻤﺖ ...): علی باقرزاده «بقا»، ﻣﺸﻬﺪ، ﺑﻨﻴﺎد ﭘﮋوهشهای اﺳﻼﻣﻲ، چاپ اوّل، 1384.
عالی با یک شاعر خوب آشنا شدم
مطلب خوبی بود خدا رحمتشون کنه