امام حسین (ع) چنانچه در کلام ایشان به صراحت ذکر شده است حاضر به بیعت با یزید نبودند و این امر را تا آخرین مرحله زندگی با خواندن رجز معروف خود اثبات کردند. عدم بیعت امام با حکومت یزید بن معاویه بر چند اساس استوار است:
الف) حکومت یزید هیچ مشروعیت دینی و سیاسی نداشت و بر پایه زور، زر و تزویر توسط معاویه بنا نهاده شده بود.
ب) از لحاظ مقام معنوی و اجتماعی بین امام حسین (ع) و یزید فاصلهای بسیار زیاد بود.
ج) بیعت امام (ع) با یزید تأیید بر حاکمیت نظام سلطنتی در اسلام بود.
د) در زمانی که یزید به خلافت رسید با اعلام آمادگی مردم عراق، بستر مناسبی برای قیام مسلحانه مهیا شد که این بستر در دورانهای قبل وجود نداشت.
ه) نکته اصلی و پایانی که باید به آن اشاره کرد این است که ماهیت صلح با بیعت متفاوت است. بیعتی که یزید به دنبال آن بود با صلحی که معاویه با امام حسن (ع) انجام داد فرق دارد پس باید بین صلح و بیعت فرق قائل شویم .
پس این امر که بگوییم امکان داشت حضرت با یزید بیعت کنند امری محال و به دور از باور است.
امام حسین (ع) اهل سازش با یزید نبودند و یزید هم کسی نبود که امام را رها کند پس درگیری و جنگ بین آنها حتماً پیش می آمد
حکومت بنیامیه به سرکردگی یزید به صراحت حکم قتل امام حسین (ع) را صادر کرد تا جایی که یزید تنها چند روز پس از رسیدن به خلافت طی نامهای به حاکم مدینه دستور به گرفتن بیعت از امام حسین (ع) یا کشتن ایشان را صادر کرد. امور متعددی بر این تصمیم سریع یزید تأثیرگذار است که از آن جمله میتوان به این نکات اشاره کرد:
امام حسین (ع) اهل سازش با یزید نبودند و یزید هم کسی نبود که امام را رها کند پس درگیری و جنگ بین آنها حتماً پیش میآمد و در اصل امام راهی جز جنگ نداشتند. پس باید مکانی را در نظر میگرفتند که حداکثر خواستههای ایشان را تامین کند.
با این رویکرد و سابقه یزید می توان چنین نتیجه گرفت که یزید هم کسی نبود که کوتاه آمده و دست از قتل امام حسین (ع) بردارد. علاوه بر این بعد از قیام و شهادت امام حسین (ع)، حکومت یزید ثابت کرد که مرد میدان قتل، کشتار و آفریدن فجایع است و هرگونه حرکتی که برخلاف نظرش باشد را به شدت سرکوب می کند که نمونه آن جنگ با مردم مدینه و مکه است.
چنانچه گفتیم راهی جز جنگ برای امام (ع) باقی نماند پس ایشان شخصاً یا به واسطه پیک، احوال سایر بلاد اسلامی را جویا شدند. شهرهای مهم و استراتژیک آن زمان مدینه، مکه، بصره، کوفه، شام و شهرهای حاشیه ایی مثل یمن بود.
در مورد شهر مدینه باید گفت: اولاً مدینه محل استقرار امام (ع) بود و ایشان از باطن و خصوصیات افراد آن خبر داشتند، تا جاییکه امام سجاد (ع) در مورد این شهر و شهر مکه فرمودند در مکه و مدینه بیست نفر هم نیستند که ما را دوست بدارند .
ثانیاً مدینه اصلا شهر جنگی نبود چنانچه در جنگ احزاب هم یکی از دلایل کندن خندق به دور این شهر برای مقابله با تهاجم دشمنان همین امر بود.
ثالثاً با وجود اینکه مبدأ حرکت امام (ع) از مدینه بود پشتیبانی خاصی توسط افراد مدینه از امام (ع) نشد و کسی به عنوان یاور به همراه ایشان به سمت مکه حرکت نکرد.
رابعاً با تمام این اوصاف امام (ع) حجت را بر این شهر و اهالی آن تمام کردند و طی نامهای به اهالی مدینه بحث قیام خود را مطرح و از ایشان استمداد طلبیدند که باز هم با جواب قابل توجهی مواجه نشدند.
بزرگان حاضر در مکه نه تنها حرکت ایشان را تأیید نکردند بلکه سعی در منصرف کردن ایشان داشتند و عموم مردم هم بخاطر این تردید بزرگان، مسائل شخصی و قبیله ای به ایشان ملحق نشدند.
یمن و شهرهای حاشیهای مثل آن نه امکانات نظامی برای تأمین مقصود امام (ع) را داشتند نه درخواستی از طرف آنها مطرح شده بود که امام (ع) به سمت آنها حرکت کند درست است که گروهی از مردم یمن به علی(ع) علاقه مند بودند؛ اما نیروهای مؤثر آنها به کوفه هجرت کرده بودند.
در مورد شهر مکه هم تقریباً مسائل مانند مدینه بود چون اولا در طی چند ماه سکونت امام (ع) در مکه و با توجه به مقارنت این اقامت با موسم حج و حضور بزرگان و سیل مردم، بزرگان حاضر در مکه نه تنها حرکت ایشان را تایید نکردند بلکه سعی در منصرف کردن ایشان داشتند و عموم مردم هم بخاطر این تردید بزرگان، مسائل شخصی و قبیله ای به ایشان ملحق نشدند.
همچنین افراد ساکن و بومی های مکه به علت دشمنی و عداوت قدیمی که بین قریش و بنی هاشم در نتیجه فتح مکه و مسائل قبل از اسلام وجود داشت، میلی چندانی به امام نداشتند که این امر را در روایت سابق هم ذکر کردیم.
مضافاً علیرغم خطر جانی که برای امام (ع) در مکه وجود داشت ایشان قصد ایجاد جنگ در مکه را نداشتند و مکرر اعلام کردند که نمی خواهند در این شهر وارد جنگ با یزید شوند و نمی خواهند حرمت این شهر شکسته شود.
در مورد شهر بصره و نامهای که امام به آنها نوشت باید گفت اولاً در آن زمان حکومت بصره در دست ابن زیاد بود و بعید بود که کسی بتواند از زیر چنگال چنین حکومتی گرایش علوی داشته باشد و اگر هم داشته باشد بعید بود که بتواند خود را به امام (ع) برساند چنانچه این اتفاق در کوفه افتاد و بسیاری از یاوران حقیقی امام (ع) نتوانستند خود را به امام برسانند.
ثانیاً هر چند مخاطب نامه امام سران و اشراف بصره بودند که همگی آنها شیعیان واقعی نبودند ولی این امر سبب نشد که سایر افراد بیدار شده و جمعیت قابل توجهی به کمک امام بیایند.
ثالثاً وقتی نتیجه این نامه را بررسی می کنیم می بینیم که قاصد امام به عنوان اولین شهید کربلا به دست ابن زیاد به شهادت رسید و تعداد اندکی از اهل بصره به امام (ع) ملحق شدند. پس حرکت امام به سمت این شهر نیز مانند مکه و مدینه امری درست و معقول نبود.
در میان شهرهای مطرح در آن زمان آشفتهترین اوضاع مربوط به شهر شام است. این شهر محل اصلی حکومت امویان و اساساً نقطه اتکای آنها بود چرا که این شهر توسط برادر معاویه فتح شد و پس از مرگ وی معاویه به خلافت آنجا رسید.
پس مردم شام به عنوان افراد تازه مسلمان، اسلامی را پذیرفتند که مورد تایید بنی امیه و شخص معاویه و از کانال وی خارج شده بود. شاهد این مطلب هم برخورد اهالی شام با حضرات معصومین علیهم السلام در دورانهای مختلف و شدت خشم و کینه آنهاست. پس حرکت به سمت آنجا اشتباهی بزرگ به حساب می آید چرا که نه تنها امام (ع) در آنجا متحدی ندارد بلکه دشمنانی قسم خورده نیز علیه امام (ع) وجود دارد.
در مورد کوفه و انتخاب امام حسین (ع) باید به چند نکته اساسی اشاره کرد:
به غیر از مطالبی که در مورد سایر بلاد بزرگ اسلامی آن زمان ذکر کردیم، با بررسی سوابق نظامی، اجتماعی، فرهنگی و قومیتی کوفه به این نتیجه می رسیم که کوفه بهترین مکان برای وقوع جنگ است. چرا که اولا شهر کوفه پادگانی نظامی و در جهت کارهای نظامی است که در زمان خلیفه دوم تاسیس شده و همواره محل زندگی بزرگان و جنگ آوران نظامی بوده و لذا این شهر در زمان امیرالمومنین (ع) به عنوان محل اصلی حکومت قرار داده شد پس با حرکت امام (ع) به سمت کوفه، این امید وجود داشت که نیروی بالقوه ی این شهر به کمک حضرت آمده و ایشان را در به ثمر نشاندن هدف خود کمک کنند.
ثانیاً انتقال مرکز خلافت به کوفه در زمان امیرالمومنین (ع) سبب شد فضا برای علویان در این شهر مهیا و این گروه تقویت شود که در نیتجه محل اصلی برای سکونت علویان در آن زمان شد. جلوه ی عملی این امر شرکت این شیعیان خالص در جنگهای امیرالمومنین (ع) مانند جمل و صفین بود.
ثالثاً بعد از پذیرش صلح توسط امام حسن (ع) و انتقال پایتخت اسلامی به شام، مردم کوفه که از لحاظ موقعیت اجتماعی، مالی و سیاسی در نقطه اوج بودند به پایین کشیده شدند و مورد خشم معاویه قرار گرفتند که این امر با گماردن امرائی چون زیاد بن ابیه و مغیره بن شعبه شدت پیدا کرد.
حرکت امام (ع) راه فراری بود برای اهالی کوفه که دوباره مرکز حکومت اسلامی را به این شهر تغییر دهند.
رابعاً چنانچه گفتیم تنها شهری که از امام (ع) برای جهاد علیه بنی امیه دعوت کردند همین شهر بود و در موقع بروز جنگ، عقل حکم می کند که هر کس به سمت جایی حرکت کند که متحدانی خودجوش در آنجا دارد.
البته باید این نکته را تذکر داد که این حس انتقام جویی از بنی امیه توسط شیعیان عراق در زمان حیات و بعد از شهادت امام حسن (ع) نیز وجود داشت که در زمان حیات امام حسن (ع) با امر ایشان و بعد از آن با امر امام حسین (ع) افراد مامور به سکوت شدند تا دوران خلافت معاویه تمام شده و شکسته شدن مفاد قرارداد صلح از طرف ائمه علیهم السلام نباشد.
آخرین مطلبی که می توان در اینجا به آن اشاره کرد موقعیت معنوی شهر کوفه است چنانچه در روایات نیز به آن اشاره شده است. از ائمه معصومین علیهم السلام چنین نقل شده است که بعد از ارائه ولایت ما توسط خداوند متعال بر مردم، ولایت ما را فقط مردم اهل کوفه پذیرفتند.
همچنین روایاتی دیگر از ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده است که ایشان می فرمایند هیچ شهری مانند کوفه محب ما نیستند. این دسته روایات در مقابل روایاتی که قبلا در مورد مکه و مدینه ذکر کردیم قرار میگرد و مسلما می تواند مرجع دیگری برای انتخاب امام حسین (ع) باشد.
جمع بندی ونتیجه گیری:
در مجموع میتوان گفت، تنها محلی که امام حسین (ع) میتوانستند به سمت آن حرکت کنند، کوفه بود.
البته اینکه بگوییم امام (ع) حرکت به سمت کوفه را بدون هیچ قید و شرطی پذیرفتند و با رسیدن نامه کوفیان به ایشان قصد حرکت به سمت کوفه را کردند صحیح نیست چون اولاً ایشان زمان حیات پدر گرامیشان را درک کرده بودند و خطبه هایی را که پدرشان در مذمت اهل کوفه قرائت می کردند در یاد داشتند.
ثانیاً ایشان در زمان خلافت کوتاه مدت برادر بزرگوارشان هم طعم بیعت شکنی کوفیان و عدم حمایت آنان را چشیده بودند.
ثالثاً بزرگان حاضر در مکه همگی نسبت به خطری که در کوفه در انتظار ایشان می تواند باشد هشدار دادند.
رابعاً ایشان قبل از حرکت، مسلم بن عقیل را به عنوان سفیر به سوی مردم کوفه فرستادند و خودشان پس از گذشت 45 روز و تایید اخبار واصله از کوفه توسط مسلم بن عقیل بوسیله قیس بن مسهر به سمت کوفه حرکت کردند.
پس می توان چنین نتیجه گرفت که حرکت امام حسین (ع) به سمت کوفه بر مبنایی کاملا عقلی و عقلایی بوده است و اینکه برخی می خواهند نسبت اشتباه کاری را به ایشان بدهند امری کاملا اشتباه است.
بله هر چند در ادامه و با انجام تدابیر حکومتی توسط یزید و ابن زیاد ورق برگشت و در نهایت آنها به پیروزی ظاهری رسیدند ولی این امر با اینکه بگوییم امام (ع) انتخاب همراه با اشتباه یا انتخابی از روی احساس کردند کاملا متفاوت است.