آنچه پیش رو دارید، از سنگین ترین مصیبت های عاشورا و سیدالشهداء علیه السلام است و اگر وظیفه نقل آن در کرب و بلا نبود، امکان نداشت به خود جرأت بازخوانی آن را دهم...
...در این حال، از کثرت زخمها و جراحات وارده، ضعف بر آن حضرت آنقدر شدید بود که ایستاد تا بیارامد که مردی سنگ بر پیشانیش زد و خون بر صورتش جاری شد و با لباس خود خواست تا خون را از دو چشمش پاک کند که مرد دیگری به تیر سه شعبه قلب مبارکش را هدف ساخت.
پسر رسول خدا، به خدا عرض کرد:
بِسْمِ اللَهِ وَبِاللَهِ وَعَلَی مِلَّه رَسُولِ اللَهِ. وَرَفَعَ رَأْسَهُ إلَی السَّمَآءِ وَقَالَ: إلَهِی! إنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلاً لَیْسَ عَلَی وَجْهِ الاْرْضِ ابْنُ نَبیٍّ غَیْرُهُ!
«به نام خدا، و به خود خدا، و بر ملّت و آئین رسول خدا (این شهادت روزی من میگردد) و سرش را به طرف آسمان بلند نموده و گفت: خدای من! تو میدانی که این قوم مردی را میکشند که در روی زمین پسر پیغمبری جز او نیست!» دست برد و تیر را از پشت خود خارج کرد؛ و خون مانند ناودان فَوَران میکرد. حضرت دست خود را زیر آن خون گرفت، و چون پُر شد به آسمان پاشید و گفت: این حادثه که بر من نازل شده است چون در مقابل دیدگان خداست، بسیار سهل و ناچیز است و یک قطره از آن خون بر زمین نریخت.
و برای بار دوّم دست خود را زیر خون گرفت؛ و چون پُر شد، با آن سر و صورت و محاسن شریف را خون آلوده نموده و گفت: با همین حال باقی خواهم بود تا خدا و جدّم رسول خدا را دیدار کنم.
و آنقدر خون از بدن مبارکش رفته بود که قدرت و رَمقی در تن نمانده بود. نشست بر روی زمین و با مشقّت سر خود را بلند نگاه میداشت، که در این حال مالک بن بُسْر آمده و او را دشنام داد و با شمشیر بر سر آن حضرت زد.
و بُرْنُس (یعنی کلاه بلندی که بر سر آن حضرت بود) پر از خون شد. حضرت برنس را انداخت و روی قَلَنْسُوَه که کلاه عادی بود عِمامه بست. و بعضی گفتهاند: دستمالی بست. که زُرعه بن شَریک بر کتف چپ آن حضرت ضربتی وارد ساخت. و حصین بر حلقوم آن حضرت تیری زد. و دیگری بر گردن مبارک ضربهای وارد ساخت و سِنانِ بن أنَس با نیزه در تَرقُوهاش زد، و پس از آن بر سینه آن حضرت زد و سپس در گلوی آن حضرت تیری فرو برد؛ و صالح ابن وَهب در پهلویش تیری وارد کرد.
هِلال بن نافع میگوید: من در نزدیکی حسین ایستاده بودم که او جان میداد؛ سوگند به خدا که من در تمام مدّت عمرم، هیچ کشتهای ندیدم که تمام پیکرش بخون خود آلوده باشد و چون حسین صورتش نیکو و چهرهاش نورانی باشد. به خدا سوگند لَمَعات نور چهره او مرا از تفکّر در کشتن او باز میداشت!
و در آن حالتهای سخت و شدّت، چشمان خود را به آسمان بلند نموده، و در دعا به درگاه حضرت ربّ ذوالجلال عرض میکرد:
صَبْرًا عَلَی قَضَآئِکَ یَا رَبِّ! لاَ إلَهَ سِوَاکَ، یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ! «شکیبا هستم بر تقدیرات و بر فرمان جاری تو ای پروردگار من! معبودی جز تو نیست، ای پناه پناهآورندگان!»
از حضرت امام محمّد باقر (ع) روایت است که اسب آن حضرت با صدای بلند شیهه میکشید و پیشانی خود را به خون حضرت آلوده مینمود و میبوئید و میگفت: الظَّلِیمَه! الظَّلِیمَه! مِنْ أُمَّه قَتَلَتِ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّهَا. «فریاد رس! فریاد رس! از امّتی که پسر دختر پیغمبر خود را کشتند.» و متوجّه خیام حَرَم شد.
اُمّ کلثوم ندا در داد: وَا مُحَمَّدَاهْ، وَا أَبَتَاهْ، وَا عَلِیَّاهْ، وَا جَعْفَرَاهْ، وَا حَمْزَتَاهْ! این حسین است که در بیابان خشک کربلا بر روی زمین افتاده است.
زینب ندا در داد: وَا أخَاهْ، وَا سَیِّدَاهْ، وَا أَهْلَ بَیْتَاهْ! لَیْتَ السَّمَآءَ أَطْبَقَتْ عَلی الاْرْضِ، وَلَیْتَ الْجِبَالَ تَدَکْدَکَتْ عَلَی السَّهْلِ. «ای کاش آسمان بر زمین میچسبید، و ای کاش کوهها خُرد میشد و بیابانها را پر میکرد.» و به نزد برادرش آمد، و دید که عمر بن سعد با جمعی از یارانش به حضرت نزدیک شدهاند؛ و برادرش حسین در حال جان دادن است. فَصَاحَتْ: ای عُمَرُ! أَ یُقْتَلُ أَبُو عَبْدِ اللَهِ وَأَنْتَ تَنْظُرُ إلَیْهِ؟ «فریاد برداشت: ای عمر بن سعد! ای أباعبدالله را میکشند و تو به او نگاه میکنی؟» عمر صورت خود را برگردانید و اشکهایش بر روی ریشش جاری بود. زینب فریاد برداشت: وَیْحَکُمْ! أَمَا فِیکُمْ مُسْلِمٌ؟! «ای وای بر شما! ای در بین شما یک نفر مسلمان نیست؟!» هیچکس جواب او را نداد. عمر بن سعد فریاد زد: پیاده شوید و حسین را راحت کنید!
شمر مبادرت کرد... و با پایش به آن حضرت زد... و روی سینهاش... و با شمشیر... دوازده ضربه بر آن حضرت... و محاسن مقدّسش را گرفت، و سر مقدّسش را...
...السَّلَامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضِیبِ السَّلَامُ عَلَى الْخَدِّ التَّرِیبِ، السَّلَامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلِیبِ، السَّلَامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضِیبِ...[1]
[1] زیارت ناحیه مقدسه: ...سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده، سلام بر آن گونه خاک آلوده، سلام بر آن بدنِ برهنه ، سلام بر آن دندانِ چوب خورده ، سلام برآن سرِ بالاى نیزه رفته...
به نام خدا و سلام. بسیار متشکر. ماجور باشید. بسیار استفاده کردم.
به نام خدا و سلام. بسیار متشکر. ماجور باشید. بسیار استفاده کردم.