مرد خراسانی [1]خسته راه آمده بود که امام را ببیند.
پیاده آمده بود و گواهش پاهای مجروحش.
هر قدمی که برداشته بود «دانه شکری کاشته بود» که به دیدن امامش میرود.
حالا با پایی خون آلود به امام میگفت که دوستتان دارم، به خدا محبت شما باعث شده این راه طولانی را تحمل کنم... .
و مهربانی امام چون باران بر سرش فرو میریزد.
نه آن بارانی که دانه را میرویاند، بارانی که سنگ را جان میدهد!
مرد خراسانی در انتظار آن آفتابی است که:
«می رسد ز راه
عبور میدهد او را ز روزهای سخت
خاک را پرنده میکند
سنگ را درخت...»
که ناگهان امام باقرعلیهالسلام میفرمایند:
«به خدا اگر سنگی ما را دوست بدارد، خداوند او را با ما محشور گرداند و آیا دین چیزی جز محبت است[2]؟
این روزها که به عشق کربلا، پای پیاده، قدم در راه میگذاری یادت باشد زمزمه مرد خراسانی را که:
«فهمیده ام از اشکهای جاری خویش
این روضهها بر سنگ هم تاثیر دارد»
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین(ع)... سلام آقا جان میدونم که منو لایق نمی دونید که بیام پابوستون،میدونم که گناهکارم،روسیاهم آقا جان،اما کرامت شما خیلی بیشتر از این حرفاست... آرزوم که بیام بین الحرمین به پدر و مادرم قول دادم دادم که بیارمشون کربلا... نمیدونم چرا مشکلاتم حل نمیشه و همش بهش اضافه میشه،خسته شدم از تنهایی،از گناه... دلخوشم به مستحبی که جوابش واجب است،التماس دعا
دلم کربلا میخواد
سلام خوش به حال شما که پیش امام حسین روسفید میشید به کربلا مشرف شدید.....من که لایق دیدار نیستم خدا ان اشاالله حب حسین به دلم بده ...ان شالله
من و پیاده و کربلا،افسوس !
خدا به قلمتون برکت بده
عالی بود اجرتون با امام حسین
این روضهها بر سنگ هم اثر دارد... بدجوری دلم هوای حرمتو کرده یه روز بلاخره لیاقت اینو پیدا میکنم بیام پابوست
دوست داشتن آغاز راه است، کاش در این راه ثابت قدم باشیم
یا امام حسین، امسال خیلی دوست داشتم بیام زیارتت قسمتم نشد. سال دیگه ردم نکن