در مصیبت خامس آل کسا مدینه ماتم کده بود،
مانده بودم تنها، در هراس و التهاب،
تکیه دادم به دیوار خانه ای گلین، وسیعتر از زمین،
در گسترۀ زمین، و در همیشۀ تاریخ، از آسمان بر زمین می بارد،
جز این خانه که همه چیز از اینجا به آسمان پَر می کشد،
گذشته و حال و آیندۀ تاریخ را اهل این خانه رغم زده اند،
و ملائک، ذکر و تسبیح و تقدیس، از این خانه آموخته اند.
در و دیوار این این خانه پُر از خاطره بود،
خاطراتی تلخ، خاطراتی شیرین.
گِرد آمدن اهل خانه در زیر کسا، خاطره ای شیرین بود،
اهل این خانه، همان پنج تن آل عبا بودند،
محمّد و علی و فاطمه، حسن و حسین.
محمّد در زیر کسا گفت؛ خدایا! اینان اهل بیت من اند،
گوشتشان گوشت من و خونشان از خون من است،
رنجشان رنج من و اندوهشان اندوه من است،
در صلح ام، با هر که با اینان در صلح است،
دشمن ام، با هر که با اینان دشمن است،
اینها از من، و من از اینهایم.
خدا آنها را که در زیر عَبا با هم دید، به خود بالید،
گفت : ای ملائک من، ای ساکنان آسمانهای من،
آسمان بنا شده و زمین گسترده و ماه تابان و خورشید درخشان، و کهکشانهای چرخان و دریای روان
و کشتی در جریان را، نیافریدم مگر بخاطر دوستی این پنج تن زیر کسا.
جبرییل از خدا خواست تا ششمین نفر باشد،
جبرییل به آنان پیوست،
و خدا برای اهل کسا به جبرییل پیغام داد.
اندکی گذشت و محمّد از میان اُمّت رفت،
سه ماه از رحلت رسول خدا نگذشته بود که فاطمه دختر نبی، به شهادت از دنیا رفت،
شبانه و در خفا تدفین شد، بی آنکه کسی تا کنون بداند، قبر دختر رحمت العالمین کجاست.
دیری نگذشت که علی، وصی و داماد نبی، همسر فاطمه، به تیغ تحجر به شهادت از دنیا رفت،
او نیز همچو فاطمه، شبانه و در خفا در دل خاک آرمید، و قریب شصت سال کسی ندانست،
قبر امیرالمومنین، علی بن ابیطالب کجاست.
اندکی بعد، نوادۀ رسول خدا، حسن بن علی به شهادت رسید، گر چه او در عیان تدفین شد،
اما پیکر بی جانش از تیر باران اُمّت طغیانگر بی نصیب نماند.
اکنون سال شصت و یک هجری، هنگامۀ حسین بن علی، دیگر نوادۀ نبی رسیده بود،
و این همه ظلم و ستم، در پنجاه سال پس از رحلت رحمت العالمین رُخ داده بود.
این قوم از اُمّت رسول، در دشمنی با آل نبی، از هیچ کوششی دریغ نکرده بود.
با آنکه پیامبر در واپسین لحظات عُمر، به اُمّت گفته بود؛
إنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ، کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی أهْلَ بَیْتِی.
مَا إنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی أبَداً، فَإنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلُیَّ الْحَوْضَ.
«من شما را ترک می کنم و دو چیز نفیس برایتان می گذارم، کتاب خدا و عترت من که اهل بیت من هستند.»
«پس از من، مادامی که شما به آن دو تمسّک جوئید هیچ گاه گمراه نمیگردید،»
«و آن دو از هم جدا نمیشوند تا بر حوض کوثر بر من وارد شوند.»
سر به دیوار این خانه نهادم و بر مظلومیت اهل آن گریستم،
یتیمی و بی کسی را پیش از ورود به این دنیا، چشیدم.
تنها و بی قرار و شوریده حال، مانده بودم چه کنم.
فقط گریستم.
گریه بر مظلومیت علی.
گریه بر مظلومیت فاطمه.
گریه بر مظلومیت حسن.
گریه بر مظلومیت حسین.
نام و یاد حسین توانم ربوده بود و اشک جاری بود،
قطره اشکی برای حسین، بر کالبد افسرده و نیمه جانم فرو غلتید،
زندگی جاری شد، عشق جوشید، و امید رویید،
نسیمی زندگی بخش و جاری از آینده ای بسیار دور،
از همانجا که حسین آباد کرده بود، وزیدن گرفت،
مرا سوی خود خواند و نهیب ام زد؛ برخیز!
و ندا سر داد؛ میعادگاه ما کربلا!
مدینه دیگر جای ماندن نبود، از جا جهیدم و آهنگ کربلا کردم.
این متن از سلسله متن های «همراه با کاروان حسینی تا اربعین» نوشته «مجتبی فرآورده» است. مجتبی فرآورده تهیه کننده و کارگردان سینما که این روزها در حال ساخت پروژه «ثارالله» است در مجموعه یادداشت هایی که بر روی سایت کرب و بلا منتشر می شود از هشتم ذی الحجه تا اربعین با روایتهایی کوتاه و آزاد وقایع کاروان امام حسین (ع) را روایت میکند.روز شمار وقایع در این نوشتار، جز در موارد خاص، مانند خروج امام(ع) از مکه، تاسوعا، عاشورا و ... با توجه به گوناگونی روایات و شیوۀ نگارش، به معنی شرح وقایع اتفاقیه آن روز نبوده و تنها برای توالی در همراهی با کاروان استفاده شده است.