حکمین در صفین[1]

 

صبح دوازدهم یا سیزدهم[2] ماه صفر سال 38 ه‍ لشکر امیرالمؤمنین (ع) مهیاى جنگ شدند، اما عمرو عاص حیله نمود و دستور داد تا قرآن‌ها را بر سر نیزه کنند. صفوف جلو لشکر کفر و رقهایى از قرآن و در دیگر صفوف هر کس هر چه داشت بر سر نیزه کرد!! و فریاد مى‌زدند: لا حکم الا لله! منافقین مانند اشعث بن قیس، با تضعیف روحیه لشکر حضرت آنان را به اخیار حکمین ترغیب کردند. هر چه امیرالمؤمنین (ع) فرمودند که این نیرنگ است، و من کلام‌الله ناطق هستم نتیجه نداد. سرانجام قرار بر این شد که هر لشکر حکمى از جانب خود معین کند تا حکم ایشان را هر دو طرف بپذیرند.
معاویه عمروعاص را معرفى کرد و امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «اگر ناچار هستیم، عبدالله بن عباس، و الا مالک اشتر نخعى حکم باشد».
اشعث و جماعت قراء و حافظین که بعدا جزء خوارج شدند راضى به هیچ‌کدام از این دو نشدند و گفتند: «فقط عبد الله بن قیس یعنى ابوموسى اشعرى». نفاق منافقین نتیجه داد و ابوموسى و عمروعاص در «دومه الجندل» - که قلعه‌اى است بین مدینه و شام - جمع شدند، و با توجه به عداوتى که هر دو نسبت به بنى‌هاشم خصوصاً حضرت امیرالمؤمنین (ع) داشتند و با مکر و حیله عمروعاص حضرت را به ظاهر عزل نمودند. ابوموسی از جمله منافقینى بود که در شب عقبه (بعد از غدیر) قصد قتل پیامبر (ص) را داشتند.[3]
بدین ترتیب فرداى آن روز در بین جمعیت ابوموسى به عمرو گفت: تو بایست و معاویه را از امارت خلع کن، تا من - على بن ابى طالب (ع) را خلع نمایم. عمروعاص گفت: من هرگز بر تو که عامل ابوبکر و عمر بوده‌اى و در ایمان و هجرت بر من تقدم داشته‌اى، سبقت نمى‌گیرم! ابن عباس گفت: ابوموسى! پسر نابغه تو را فریب ندهد، ولى او به گفته ابن عباس گوش نداد و ایستاد و انگشتر از دست بیرون کرد و گفت: من على و معاویه را از خلافت عزل نمودم و ساکت شد.
عمروعاص ملعون ایستاد و گفت: «مردم شنیدید که ابوموسى، على از خلافت عزل کرد. من هم او را از خلافت عزل نموده، و آن را براى معاویه بن ابى سفیان ثابت مى‌نمایم که او سزاوارتر است، و من به‌ عنوان منصوب کردن معاویه انگشتر به دست مى‌کنم »!
حکمین براى عوام فریبى فحش و دشنام بسیارى به یکدیگر دادند و دست به گریبان یکدیگر شدند و شریح قاضى تازیانه‌اى بر سر عمروعاص زد. ابوموسى از ترس اصحاب حضرت امیرالمؤمنین (ع) به مکه پناهنده شد. همه این مطالب در حالى بود که پیامبر (ص) در غزوه دومه الجندل ابوموسى را از این کار خبر دادند و فرمودند: «حکمین در دومه الجندل گمراهند و گمراه مى‌کنند کسانى را که از آنها تبعیت کنند».[4]
امیرالمؤمنین (ع) پس از این واقعه در قنوت نوافل ابوموسى و سه نفر دیگر را این گونه لعن مى‌فرمود: «اللهم العن معاویه و عمرا واباالاعور السلمى و اباموسى الاشعرى».[5]