روز بود و بازماندگان کاروان، در حصار سپاهِ ظلمت شب،
از کوره راهها ره سپرد.
و رَمله، در خلوتِ تنهایی سوار بر اَستر، به یاد و خاطره ای از قاسم بود.
قاسم از خمیه برون شد،
رمله گفت؛ کجا قاسم؟
قاسم، ایستاد و نگاه غمباری به مادر کرد.
گفت؛ عمویم تنهاست.
رمله گفت؛ کجا دُردانۀ مادر؟
گفت؛ بی تابم از شوق دیدار پدر، مادر!
رمله ایستاد و بغض ترکاند و آغوش گشود.
قاسم، سر بر شانۀ مادر نهاد و او را تسلّی داد.
رمله گفت؛ برو عزیز مادر. برو.
قاسم عِنان اسب به دست، رفت و مقابل قافله سالار ایستاد.
گفت؛ بروم عموجان؟!
قافله سالار تنها نگاهش کرد.
دوباره گفت؛ بروم عموجان؟!
دست بر سر قاسم کشید و چشمانش به اشک نشست.
محو جمال قاسم،
موهایش را مرتب کرد،
لباسش را آراست.
و فقط نگاهش کرد.
قاسم، که از درون می جوشید و می خروشید،
به تمنّا، تبسم کرد.
و قافله سالار در سکوت، تنها مهربانی کرد.
قاسم، سر فرود آورد و خود را بر پای قافله سالار انداخت،
پای او را، بوسه از پس بوسه زد.
گفت؛ بخدا نوبت من است. بخدا نوبت من است مولا!
قافله سالار او را بلند کرد و بوسید.
به بغل گرفت و بویید.
دستار از سر قاسم بر گرفت،
صورت همچو قرص ماه او را پنهان کرد.
و عِنان اسب را گرفت.
قاسم، کوچکتر از آن بود که پایش رکاب را بگیرد،
اسب، سر فرو افکند و زانو زد.
قاسم بر اسب نشست.
گفت؛ دعایم کن عموجان!
نهیبی براسب زد و سوی میدان تاخت.
استوار بر اسب، خود را محکم کرد و رجز خواند.
گفت؛ بشناسید مرا اگر نمی شناسید،
منم قاسم،
فرزند حسن بن علی، نوادۀ پیامبرخاتم و امین خدا!
جُنود ابلیس، صف کشیدند به مصاف.
به سپاه کفر هجوم بُرد و از نظر پنهان شد.
جنگ شمشیر در گرفت و غوغایی به پا شد،
و رمله از کنار خیمه، با نگاهی گریان ناظر بود.
عاقبت گرد و غبار میدان، رفته رفته فرو افتاد،
قافله سالار سوی قاسم پَر کشید.
لحظۀ اندکی گذشت،
پیکر بی جان قاسم را به بغل گرفت و از دل میدان، سوی خیمه ها آمد.
این متن از سلسله متن های «همراه با کاروان حسینی تا اربعین» نوشته «مجتبی فرآورده» است. مجتبی فرآورده تهیه کننده و کارگردان سینما که این روزها در حال ساخت پروژه «ثارالله» است در مجموعه یادداشت هایی که بر روی سایت کرب و بلا منتشر می شود از هشتم ذی الحجه تا اربعین با روایتهایی کوتاه و آزاد وقایع کاروان امام حسین (ع) را روایت میکند.روز شمار وقایع در این نوشتار، جز در موارد خاص، مانند خروج امام(ع) از مکه، تاسوعا، عاشورا و ... با توجه به گوناگونی روایات و شیوۀ نگارش، به معنی شرح وقایع اتفاقیه آن روز نبوده و تنها برای توالی در همراهی با کاروان استفاده شده است.