کاروان از کنار کوههای سر به فلک کشیده ره سپرد،
دِگر بار شهری دِگر با مردمانی دِگر از دور نمایان شد.
پیش قراولان سرها به نی بردند و تاختند، تا مردمان شهر را به استقبال از سپاه آماده کنند.
بازماندگان کاروان، در حصار سپاه که به شهر رسیدند،
زینب، این عالمۀ بی معلم،
این وقت شناس بی بدیل، به سخن آمد.
گفت؛ خدایا تو شاهد باش! اهل خود را از دید نا محرمان پنهان کرده اند،
و ما را به ظلم و ستم، شهر به شهر مانند کالا می گردانند.
با آنکه می دانند ما دختران پیامبریم،
و حسین فرزند پیامبر تواست.
ای جماعت مردم!
دست این ستمگران آلوده به خون حسین بن علی است.
حسین به خلافت پسر هند جگرخوار و نوادۀ ابوسفیان تن نداد،
او را به مسلخ کشیدند و سرش را از قفا بریدند.
ماییم اهل بیت محمّد مصطفی،
ماییم دختران علی بن ابیطالب، وصی پیامبرتان،
منم زینب، دختر فاطمه، دخت پیامبرتان.
خون مردمان شهر، به جوش آمد از خبر قتل اولاد نبی،
فریاد بر کشیدند و دروازه را بستند،
پشت هم دویدند و بر باروها صف کشیدند.
یک به یک فریاد کردند،
یکی گفت، مرگتان باد ای قاتلان فرزند رسول خدا.
دیگری گفت؛ قاتلان حسین، در شهر ما جایی ندارید.
آن یکی گفت؛ نامردمان، کسی را کُشتید که جبرییل گهواره جُنبان او بود و میکاییل هم کلام او.
سنگ از دامن گرفتند و باران سنگ، بر سر و روی مردان سپاه بارید.
این متن از سلسله متن های «همراه با کاروان حسینی تا اربعین» نوشته «مجتبی فرآورده» است. مجتبی فرآورده تهیه کننده و کارگردان سینما که این روزها در حال ساخت پروژه «ثارالله» است در مجموعه یادداشت هایی که بر روی سایت کرب و بلا منتشر می شود از هشتم ذی الحجه تا اربعین با روایتهایی کوتاه و آزاد وقایع کاروان امام حسین (ع) را روایت میکند.روز شمار وقایع در این نوشتار، جز در موارد خاص، مانند خروج امام(ع) از مکه، تاسوعا، عاشورا و ... با توجه به گوناگونی روایات و شیوۀ نگارش، به معنی شرح وقایع اتفاقیه آن روز نبوده و تنها برای توالی در همراهی با کاروان استفاده شده است.